امر به معروف و نهی از منکر ـ بخش هجدهم

در ابتدای بحث «امر به معروف و نهی از منكر» مجدد یادآوری می‌کنیم اگر می‌خواهیم جامعه اسلامی، جامعه‌ای سالم باشد و «امر به معروف و نهی از مُنکَر» در آن جاری‌ گردد هر کس باید بر خود فرض کند، خود اولین مجری این قانون الهی باشد؛ زیرا اگر معتادی به فرد سیگاری بگوید سیگارت را ترک کن! سخنش فایده‌ای ندارد اما اگر کمپ ترک اعتیاد راه‌اندازی شود و مسؤولین آنجا خود مصون از اعتیاد باشند می‌توانند به افراد معتاد کمک کنند.

ما در «امر به معروف و نهی از مُنکَر» خواستار سلامت و پاسدار سلامت جامعه هستیم، این خواستاری و پاسداری طلب می‌کند هر یک از ما ابتدائاً خود را ملزم به انجام همه خوبی‌ها و ترک همه بدی‌ها نماییم، زیرا سلامت اجتماع وابسته به سلامت تك تك افراد است.

اباعبدلله علیه‌السلام در روایتی که سندش را به پدر بزرگوار خويش می‌رساند و می‌فرمايد:

«فَبَدَأَ اللَّهُ‏ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ‏ وَ النَّهْيِ‏ عَنِ‏ الْمُنْكَرِ فَرِيضَةً مِنْهُ‏ لِعِلْمِهِ‏ بِأَنَّهَا إِذَا أُدِّيَتْ وَ أُقِيمَتِ اسْتَقَامَتِ الْفَرَائِضُ كُلُّهَا هَيِّنُهَا وَ صَعْبُهَا»[1]

«خداوند از امر به معروف و نهی از مُنکَر به عنوان تکلیف واجب از خود آغاز کرد، زیرا می‌دانست اگر امر به معروف و نهی از مُنکَر انجام شود، همه دستورات دینی از آسان و دشوارش، برپا می‌شود»

انجام امور به طور همگانی کارِ سخت را آسان می‌کند، وقتی تک تک افراد خود را ملتزم به امری کنند که در نگاهشان سخت بوده آن امر آسان جلوه می‌کند، مثلاً پرداخت خمس شاید در نگاه بعضی از سرمایه‌داران کار سختی باشد، اما وقتی ببينند دیگران به راحتی خمس خود را پرداخت می‌کنند پرداخت آن در نظرشان آسان می‌شود و چون نگران می‌شوند که از این قافله عقب بمانند به پرداختش اقدام می‌كنند، به عبارتی حضور همگانی مشوّقی برای انجام خیرات است و «امر به معروف و نهی از مُنکَر» از این قائده مستثنی نیست.

 

مصادیق امر به معروف و نهی از منکر

 

معروف؛ پر و پيمان به وظايف عمل كردن

 

«أَوْفُوا الْكَيْلَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ» «وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ»«وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ»[2]

«پيمانه را تمام دهيد و از كم‏‌فروشان مباشيد»«و با ترازوى درست بسنجيد»«از ارزش اموال مردم مكاهيد و در زمين سر به فساد بر مداريد»

آیات فوق به معروفی اشاره دارد که شاید به عنوان معروف به آن توجه نشده باشد.

هر گاه با کسی معامله می‌کنید پیمانه‌ها را پُر به او تحویل دهید و در معامله کم نگذارید، عبارت «وفی» به معنای پر و پیمان است و خدای «وفی» کسی است که نعمات را بر بندگان به طور کامل عرضه می‌کند.

در این آیه بیش از آنکه به توضیح تفسیری پرداخته شود به مصادیق آیه اشاره می‌کنیم:

وقتی كاری که به انسان واگذار می‌‌شود به طور کامل انجام دهد احساس رضایت‌مندی دارد اما اگر گوشه‌ایی از آن کار را انجام ندهد، حتی اگر دیگران از آن بی‌خبر باشند، احساس رضایت‌مندی کامل نخواهد داشت، به عنوان مثال آنکس که در خانه تکانی عید تمام منزل را مرتب کرده و هیچ جایی برای تمیز کردن باقی نمانده احساس بسیار خوشی دارد اما اگر تنها یک کمد نامرتب باشد حالش خوب نیست.

آنکس که کارگری را برای اولین بار به منزل آورده و از دیگران درباره مزد كارگرش سؤال می‌کند، اين سؤال نشانگر کرامت یا عدم کرامت اوست چون وقتی از کسی می‌پرسد که می‌داند حقوق کارگر را از عرف كمتر پرداخت می‌کند و بر مبنای پرداخت او مزد كارگرش را بپردازد شايد در اصطلاح عامیانه به کار او زرنگی گفته شود، اما حقیقتاً در حق کارگر کم گذاشته و گرفتار مُنكری شده كه آيه از آن سخن می‌گويد چنین فردی غافل از آن است که آنچه از این مزد باقی می‌ماند به یقین خرج مصارف نیکویی نخواهد شد، او چنین پول‌هایی را یا خرج دوا و دکتر یا خرج خرابی ماشین و… می‌كند، خدای سبحان در این آیات اشاره می‌کند که از خسارت‌دیدگان مباشید، حقوق مردم را کافی و کامل پرداخت کنید تا روزی که ناله «واحسرتا» بلند می‌شود شما در شمار آنان نباشید.

مصداق دیگری برای آيه: گروهی از مادران وظایف خود را  نسبت به  فرزند و همسر خویش  به طور کامل انجام نمی‌دهند و به عبارتی پرداخت‌های عاطفی يا اخلاقی آنان نسبت به اهل منزل كم است اینان نيز در قیامت ناله واحسرت‌هایشان به گوش می‌رسد، در حالیکه ممکن است کفه حسناتشان پر باشد اما چون طلبکاران زیادی به سراغ‌شان می‌آیند از حسنات‌شان چیزی باقی نمی‎ماند و اين رفتار منكَری است كه اين مادران گرفتار آن شدند.

مصداق بعدی: گاهی این کم کاری و کم گذاشتن نسبت به خود فرد است، یعنی انسان نسبت به خودش گرفتار مُنکَر کم‌کاری می‌شود بدین معنا که چون معروفی از او طلب شود زبان حالش نمی‌توانم و نمی‌رسم می‌شود، اين سخنان منكری است كه گوينده را در شمار مخاطبين آيه قرار می‌دهد، او غافل از آن است که وقت و زمان در دستان خدای سبحان است و خدای قوی توان انجام امور را به او می‌دهد.

 

معروف؛ اعتدال و به اندازه عمل كردن است

 

«وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيم»[3]

«و با ترازوى درست بسنجيد»

قرآن همچنانکه به کم گذاشتن و ناقص پرداخت کردن در آیه 181 اشاره می‌کند همچنین زیاده‌روی و فراتر از حد عمل کردن و از اعتدال خارج شدن را نهی می‌‌نمايد.

آیه فوق اشاره می‌کند با ترازوی درست بسنجید، پیمانه‌ها را چندان پُر نکنید که لبریز شود زیرا لبریز شدن خيرات و الطاف نه‌تنها ممكن است ثمره مثبتی بر جای نگذارد بلکه گاهی به بی‌پروایی و عدم قدرشناسی ديگران منتهی می‌گردد، از این رو قرآن در اين آیه به اعتدال و حرکت درست و پایدار اشاره دارد.

 

منكر؛ كار بی‌ارزش

 

«وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ»[4]

«و بر اشیاء (و اجناس) مردم، عیب نگذارید؛ و از حق آنان نکاهید! و در زمین به فساد نکوشید!»

«وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَكَانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ»[5]

«و (سرانجام،) او را به بهای کمی -چند درهم- فروختند؛ و نسبت به (فروختن) او، بی‌رغبت بودند (؛ چرا که می‌ترسیدند رازشان فاش شود)»

عبارت «بَخْس» در دو آیه فوق بکار رفته، «بخس» هم به معنای بی‌ارزش و هم به معنای مقدار و اندازه کم است.

این دو آیه از مُنکَر دیگری سخن می‌گویند که با آیه 181 در ارتباط است بدین معنا که وقتی کاری انجام می‌دهید نه مقدار آن اندک باشد و نه ارزشش‌ کم باشد به عبارتی کار از جهت کمّی و کیفی مطلوب باشد که اگر این دو صفت ضمیمه کار شود کار پر و پیمان و با کیفیت بالا انجام شده است.

در این دو آیه نیز بهتر است به مصادیق کاربردی اشاره شود :

مثال اول: این مصداق در میان افراد زیادی رایج است، مثلاً چنانچه مردم زائر یکی از شهرهای زیارتی (مکه، کربلا) شوند ارزانترین هديه‌ها را تهیه می‌کنند، اگر در مکه هستند از فروشگاه‌هایی خرید می‌کنند که اجناس آن دو ریالی و پنج ریالی است و هدیه‌هايی می‌آورند که هرگز خود از آن استفاده نمی‌کنند؛ آنان ظاهر چنین هدیه‌هايی را با کاغذ کادو می‌پوشانند، در حالیکه چنین کاری در شمار امور نهی اجتماعی قرار می‌گیرد. معروف آن است که هر کس خود را ملاک قرار دهد و سپس کار را انجام دهد اگر خود از گرفتن چنین هدیه‌ای خوشحال می‌شود آن را به دیگری هدیه دهد و اگر چنین کادویی را بی‌ارزش می‌داند به کس دیگر هم ندهد.

اسلام انسان را به احترام و تکریم و حرمت متقابل دعوت می‌کند و از تحقیر و کم کاری نسبت به دیگران نهی می‌دارد. در قدیم رسم بر آن بود که اگر غذایی می‌پختند قبل از آنکه برای مهمان‌ها غذا کشیده شود برای فقیر یا کارگر منزل کنار می‌گذاشتند اين امری معروف و پسنديده است.

در شريعت حقه چندان بر ارتباطات اجتماعی و تکریم افراد تاكيد شده که خدای سبحان می‌گوید:

«إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا…»[6]

«اگر نیکی کنید به خودتان نیکی می‌کنید و اگر بدی کنید پس به خودتان بدی می‌کنید»

 اگر به دیگران نیکی می‌کنید آن نیکی به شما باز می‌گردد، البته اين بازگردان هميشه از سوی شخصی که به او نیکی شده نخواهد بود، اما چون در خیرات و نیکی‌ها طرف معامله، خدای سبحان است بازگردان خیراتی که نسبت به خلق می‌شود از سوی حضرت حق به خود انسان باز گردانده می‌شود.

 

مُنکَر، تکیه کردن بر غیر خدا

 

«وَأَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَى لَا تَخَفْ إِنِّي لَا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ»[7]

«و عصایت را بیفکن. پس وقتی آن را دید که تند و شتابان حرکت می کند، گویا ماری باریک و تیزرو است، پشت کنان رو به فرار گذاشت و به پشت برنگشت. (ندا رسید) ای موسی! نترس که پیامبران نزد من نمی ترسند،»

خدا به حضرت موسی گفت: عصایت را بیانداز، (عصا چیزی است که بر آن تكيه می‌شود)

مفسرين می‌گويند: اگر فرمان الهی به انداختن عصا اشاره دارد به این دلیل است كه انسان بر هيچ چيز غير از خدا تكيه نكند، به عبارتی روی هیچ چيز حساب باز نكند و خیالش راحت نباشد، تكيه و اعتماد بر غير خدا مُنكر و تكيه بر خدای سبحان معروف است .

مال، مقام، قدرت، ثروت، سیادت، مدرک، همسر و فرزند و… هيچ يك نبايد جايگاه اعتماد انسان و تكيه گاه او باشد.

به عنوان مثال: چند جوان قصد سفر بيت الله الحرام وحج تمتع را كردند و به یکی از دوستانشان اصرار کردند تو خوش سفری با ما بیا و همسفر ما بشو، آن جوان پذيرفت و با دوستانش همراه شد، آن پسر در جريان منا کشته شد ((اين اتفاق سالی بود كه تعداد زيادی زائر در منی كشته شدند))

مصداق ديگر: گاهی يك سخنران مطالعه می‌كند و بر مطالعه خويش اعتماد می‌كند، ممكن است مطالب از ذهنش برود يا يادداشت‌های خود را فراموش كند، قرآن می‌گويد: «أَلْقِ عَصَاكَ»

مثال ديگر: شاگرد ممتاز ممكن است شب کنکور سردردی بگیرد که امكان حضور در امتحان را از دست بدهد يا نتواند از آموخته‌های خويش بهره لازم را ببرد.

مصداق ديگر: خانمی ممكن است از وفادری همسر خويش زياد سخن بگويد و بر وفاداری او به شدت اعتماد كند اما روزی با بی‌وفايی وی روبرو شود.

گاه مادری بر شدّت محبّت خويش به فرزندش اعتماد می‌كند و همين فرزند نسبت به مادر كم‌لطفی عجيبی پيدا می‌كند، قرآن می‌گويد: «أَلْقِ عَصَاكَ» بر هيچ چيز به غير از خدا اعتماد مکن.

معروف؛ تكيه نكردن و اعتماد ننمودن بر تعلقات مادی يا معنوی، چون مدرک، مقام، جمال و مال و يا حتی عبادت و يا نمازهای طولانی و… می‌باشد.

لازم به ذكر است كه آيه از نداشتن سخن نمی‌گويد، بلكه از ترك تعلقات و اعتماد نداشتن به غير خدا سخن می‌گويد.

بايد دانست هر امر مادی يا معنوی كه برای انسان سودبخش و ثمردهنده است به اذن حق می‎باشد، خدای سبحان خود در آنها اثر قرار داده و خود آنها را بی اثر می‌كند.

 

معروف؛ با توجه و تامل سخن گفتن

«قَالَ سَنَنظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ»[8]

«گفت: ‏خواهيم ديد آيا راست گفت‌ه‏اى يا از دروغگويان بوده‌‏اى»

«وَإِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِم بِهَدِيَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ»[9]

«و (اينك) من ارمغانى به سويشان مى‌‏فرستم و مى‏‌نگرم كه فرستادگان [من] با چه چيز بازمى‏‌گردند»

در آيات فوق به دو نمونه قرآنی اشاره شده است؛ یکی کلام سلیمان و ديگری سخن بلقیس.

  • هدهد بعد از بازگشت به خدمت سليمان و موجه كردن غیبت خويش و توضيح غیبتش، شايد توقع آنرا داشت كه سليمان بدون هيچ سخنی توجيهش را بپذيرد، اما حضرت سلیمان نه فوراً در اثبات سخن او حرفی زد و نه در رد آن.

سليمان نگفت چون هدهد با ما بوده دروغ‌گویی نمی‌داند و دروغ نمی‌گويد، پس بايد صددرصد حرف او را پذيرفت، همچنين نگفت او دروغ مي‌گويد بلكه گفت: ما به زودی توجه و تامل می‌کنیم آیا تو راست می‌گویی یا جزء دروغ گوها هستی، پاسخی با تامل و با دليل خواهيم داد.

  • نمونه دیگر: بلقیس می‌گوید: من برای سلیمان و همراهانش هدیه‌ای می‌فرستم و منتظر می‌مانم تا سفيران من خبر استغنا و عدم استغنای ایشان را زمان دريافت هديه‌ها بياورند تا معلوم شود كه سليمان پيامبر است يا پيامبر نيست، به عبارت امروز آيا می‌شود سليمان را با پول خريد يا نه؟

اين نمونه‌های قرآنی نشان می‌دهد معروف آن است که هر نظری که می‌خواهیم بدهیم با تامل و احتیاط و دقت باشد، به عبارتی بی‌گدار به آب نزنیم و سریع اظهار نظر نکنیم به خصوص در جامعه فعلی ما که ممكن است کلیپی يا پيامی بياید كه بعد از چندی خلاف آن ثابت شود، بايد با دقت نظر داد و با تامل سخن گفت.

یکی از معروف‌هایی که واقعا در جامعه به آن ملتزم نیستیم رد و اثبات افراد است.

عقل هر كس با رد و اثبات کردن او معلوم می‌شود و اگر اظهارات انسان مادام ناصحیح باشد مُهر سفاهت به او خواهد خورد.

 

معروف؛ عصای احتیاط بدست گرفتن در سخن

 

«فَلَمَّا جَاءتْ قِيلَ أَهَكَذَا عَرْشُكِ قَالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِينَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا وَكُنَّا مُسْلِمِينَ»[10]

«پس وقتى (ملكه) آمد (بدو) گفته شد آيا تخت تو همين گونه است گفت گويا اين همان است و پيش از اين ما آگاه شده و از در اطاعت درآمده بوديم»

بلقیس در این آیه به سلیمان با احتیاط پاسخ می‌دهد. سلیمان از بلقیس می‌پرسد: آیا این تخت توست و او نه صد در صد تأیید می‌کند و نه سخن سلیمان را رد می‌کند بلكه می‌گوید مثل اینکه همان است (كَأَنَّهُ هُوَ) این عبارت قرآنی نشان می‌دهد که ما گاهی مجبور هستیم سخن را با شاید همراه کنیم و جواب را بطور قاطع بیان نکنیم. در جامعه کنونی که در فضای مجازی تشابه اسمی و مقامی و ..  زیاد وجود دارد و هر روزه به ما اخبار فراوانی می‌رسد تأیید و تکذیب بی‌احتیاط جایگاه ما را تغییر می‌دهد پس لازم است در بسیاری از موارد عصای احتیاط بدست گرفته و بدون اطاعات کافی نظر ندهیم.

 

 

تاریخ جلسه: 98.6.26 ـ جلسه هجدهم 

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1]  تحف العقول، النص، 237

[2]  سوره مبارکه شعرا، آیات 181 تا 183

[3]  سوره مبارکه شعرا، آیه 182

[4]  سوره مبارکه هود، آیه 85

[5]  سوره مبارکه یوسف، آیه 20

[6]  سوره مبارکه اسراء، آیه 7

[7]  سوره مبارکه نمل، آیه 10

[8]  سوره مبارکه نمل، آیه 27

[9]  سوره مبارکه نمل، آیه 35

[10]  سوره مبارکه نمل، آیه 42

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *