ایمان لازمه امید
دربحث اميد گفته شد: ایمان بدون امید معنا ندارد، عنصر مهم زندگی مؤمن امید است، او آینده را زیبا میبیند، نه آیندهای در بن بست و تاریک، چه آینده زندگی شخصی خويش و چه جامعه را روايات میگوید آنکس که امید ندارد خود را زنده به گور كرده است، در حقيقت چنین فردی زندگی نمیکند، برای دستیابی به امید صادق باید حرکت کرد و اقدامات و تمهیدات خاصی را انجام داد و وظایف را به طور کامل انجام داد و از انجام آن شانه خالي نکرد در عین حال بر فضل حق تکیه کرد.
امید راه میانبُری است که انسان خود را در انجام امور نمیبیند، وقتی انسان در مدرسه امید قرار میگیردبه يك سري امور اصلاً اميد ندارد.
امام صادق علیهالسلام از قول حضرت علی علیهالسلام نقل میکند:
«نسبت به آنچه اميد ندارى اميدوارتر از آنچه به آن اميد دارى باش؛ زيرا موسى بن عمران از شهر خارج شد تا براى امتش از خدا طلب آتش كند، خداوند با او سخن گفت و به عنوان رسالت مراجعت كرد، ملكۀ سبا نيز كافر از شهر خارج شد ولى نزد سليمان مسلمان شد، و جادوگران فرعون برايش طلب عزّت مى كردند ولى خودشان با ايمان بازگشتند.» [1]
نسبت به انچه امید نداری امیدوارتر از چیزی که به آن امید داری باش
اثر امید آنست که انسان خودی نمیبیند و حول و قوهای از خود مشاهده نمیکند؛ به همین جهت نسبت به اموري که هیچ امیدی ندارد و در نگاه خودش به هیچ شکلی محقق نمیشود ناامید نیست، به عنوان مثال تصور اینکه میتواند در شمار اصحاب خاص حضرت ولیعصر عجّلاللهفرجه باشد را نمیکند و با خود میگوید من کجا و اصحاب امام زمان کجا؟ اما روایت میگوید: به چیزی که امید به تحقق آن نداری امیدوارتر باش؛ زیرا حقیقتاً برخدای قادر تکیه کردهای وخود را نادیده گرفتهای، امید یعنی روی خود حسابی باز نکنی «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِن»[2]
امید آنست که انسان بر موجودی خود تکیه نکند؛ زیرا گرچه به لطف حضرت حق توفیقات مختلفی نصیبش شده و اعمال صالح و نیات خالصی را مرتکب شده اما او هیچیک را به خود نسبت نمیدهد؛ زیرا باور دارد داشتههای عبادی وی تعیین کننده نیست، بلکه آنچه از سوی خدای سبحان پذیرفته میشود تعیین کننده است، تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.
مطلوب مولا چیست؟
کسی نمیداند چه کسی و چه چیزی مطلوب و مورد پسند مولاست این سخن به معنای عقبنشینی کردن در میدان بندگی نیست بلکه باید حضور فعال پیدا کرد و مراقبه لازم را نسبت به اعمال خویش داشت اما امیدی به کیفیت و کمیت عمل نداشت؛ زیرا زیادی یا سختی عمل نمیتواند سبب امیداری گردد بلکه تنها باید روی فضل و رحمت خداوند حساب کرد.
رابطه امید و معرفت
بنیان امید معرفت است، اگر ما معرفت نداشته باشیم اصلاً امید نمیتواند در زندگی ما ظهور پیدا کند، در مناجات الراجین به خداوند میگوییم:
«إِلَهِي مَنِ الَّذِي نَزَلَ بِكَ مُلْتَمِساً قِرَاكَ فَمَا قَرَيْتَه»[3]
«خدوندا آیا تاکنون کسی به در خانه تو آمده و التماس کرده که جوابگویش نبوده باشی.»
به یقین چنین نیست هرکس از تو پذیرایی را طلب کرده تو ضیافت نوری و علمی … نصیبش کردهای.
«وَ مَنِ الَّذِي أَنَاخَ بِبَابِكَ مُرْتَجِياً نَدَاكَ فَمَا أَوْلَيْتَهُ»[4]
«چه کسی است که بارش را در آستان تو افکنده باشد وتو احسانش نکرده باشی ؟»
آنکس که درب خانه تو را برای پناهندگی انتخاب کند در به در و آواره نیست و فقط به تو امید بسته و رحل اقامت در خانه تو افکنده در حالی که امیدوار به عطای تو است.
سؤالی که در این فراز از دعا از خدای سبحان میشود استفهامی انکاری است؛ به این معنا که سؤال کننده پاسخ سؤال را میداند و در عین حال برای تاکید آن را به صورت سؤالی منفی مطرح میکند پاسخی کةظبه منفی است و منفی نبودنش نزد سؤال کننده محرز است. در این فراز از دعا نیز دعاکننده به خداوند مذی گوید: خداوندا میدانم هر کس به تو پناه برد ممکن نیست دست خالی باز باز گردد مگر ممکن و کسی که هیچ جای دیگری نرفته باشدو تنها درب خانه تو را بزند و تو عنایت خاصی به او نداشته باشی؟!
ناامید برگشتن ناپسندیده است
«أَ يَحْسُنُ أَنْ أَرْجِعَ عَنْ بَابِكَ بِالْخَيْبَةِ مَصْرُوفاً»[5]
خداوندا ! آیا زیباست از درب خانه تو نا امید بازگردم؟ در حالی که من فقط خدایی را می شناسم که محسن است و علیالدوام به بندهاش لطف دارد، اگر ما معرفت صفات را داشته باشیم خداوند را با صفت «محسن» میخوانیم خداوندی که هر روز جلوهگریهای متعدد و لطفهای فراوانی داری و هرگز بابت معصیت کاریام مرا از الطافت دریغ نمیکنی و از درگاهت ناامید باز نمیگردانی گرچه من بدکار و بدی کننده باشم «مسیء».
تمام خیر در دست چه کسی است؟
«كَيْفَ أَرْجُو غَيْرَكَ وَ الْخَيْرُ كُلُّهُ بِيَدِكَ»[6]
«چگونه به دیگری امیدوار باشم در حالی که همه خیر دست تو است»
بهترین خیرات به دستان خداوند است درحالیکه بسیاری از ما به اشتباه راه را گم میکنیم و امیدمان به قاضی، پزشک، پارتی، دعای دیگران و … است. انسان امیدوار غیر از خداوند کسی را نمیشناسد به همین جهت پشت پرده امید معرفت و یقین و توحید است.
«وَهُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذَا أَقَلَّتْ سَحَابًا ثِقَالًا سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَّيِّتٍ فَأَنزَلْنَا بِهِ الْمَاء فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ كَذَلِكَ نُخْرِجُ الْموْتَى لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ»[7]
«او کسی است که بادها را بشارت دهنده در پیشاپیش (باران) رحمتش میفرستد؛ تا ابرهای سنگینبار را (بر دوش) کشند؛ (سپس) ما آنها را به سوی زمینهای مرده میفرستیم؛ و به وسیله آنها، آب (حیاتبخش) را نازل میکنیم؛ و با آن، از هرگونه میوهای (از خاک تیره) بیرون میآوریم؛ این گونه (که زمینهای مرده را زنده کردیم،) مردگان را (نیز در قیامت) زنده میکنیم، شاید (با توجه به این مثال) متذکّر شوید!»
قبل از نزول باران رحمت الهی نسیم بشارت خدای سبحان در زندگی افراد میوزد و برکات خاصی نازل میشود«يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ» مثال این امر دعای خوبان است که در زندگی بنده جاری میشود پیش از آنکه آثار این دعا معلوم شود برکات آن در زندگی جاری میشود. مصداقی از این دعا سلامی است که در نمازهای یومیه به صالحین میدهیم و میگوییم: «السَّلَامُ عَلَيْنَا وَ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِين» و یا سلامی که به وجود مبارک پیامبر اکرم صلّیالله میدهیم و میگوییم «اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ اَيُّهَا النَّبِيُّ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه» سلامی که بازگردان ان در زندگی ما حداقل ده برابر است.
دعای ملک
یکی از نسیمهای رحمت خداوند دعای ملائک در زندگی مؤمن است. نه تنها خداوند بر مؤمنین درود میفرستد که ملائک و حمله عرش نیز مأموریت دارند بر مؤمنین و مستغفرین درود بفرستند. قرآن کریم در سوره مبارکه احزاب، آیه43 میفرماید: «هُوَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُه» ملائکی که خداوند در سوره مبارکه غافر، آیه 7 آنان را حمله عرش و تسبیحگوی مؤمنین معرفی میکند و میفرماید:«الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا»
همانطور که ابر باراندار به جایی که مرده بود رانده میشود و در زمین خشکیده باران میبارد و یکباره زمینی که مرده بود و هیچ رویشی نداشت چنان سرسبز میشود که انواع روییدنی ها را میتوان درآن یافت مردگان نیز اینچنین از قبرها برانگیخته میشوند.
رویش کمالات
ثمره وزیدن نسیم بشارت و بارش رحمت الهی رویشها و کمالاتی است که در مؤمن ایجاد میشود، رویشهایی مختلف از تمام انواع کمالات وحسنات «فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ»
سحره فرعون، از مصادیق امیدواری
«وَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ* قَالُواْ آمَنَّا بِرِبِّ الْعَالَمِينَ* رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ»[8]
«و ساحران (بیاختیار) به سجده افتادند. و گفتند: «ما به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم؛پروردگار موسی و هارون »
یکی از مصادیق امیدواری سحره فرعون هستند، افرادی که یک عمر در بارگاه طاغوت بودند و مجری اوامر طاغوت اما زمانیکه حضرت موسی را مشاهده کردند و به حقانیت او پی بردند از رحمت و مغفرت پروردگار ناامید نبودند و به او ایمان آوردند، آنان در آن هنگام معاصی گذشته خود را ندیدند و فقط شاهد رحمت واسعه حق بودند، شهودی که آنان را به خضوع و سجده در برابر ربّالعالمین واداشت.
تلبس به آداب
امید انسان را مودب آداب میکند سحره امیدوار به خداوند بودند و این امید آنان را به سجود که نهایت خضوع در برابر حق است واداشت.
امید موحد می کند و توحید شجاعت میآفریند
انسان امیدوار موحد است و از هیچکس و هیچچیز هراسی به دل راه نمیدهد تنها ترس او از خداوند است به همین جهت شجاعت دارد و ترسی به دل راه نمیدهد، همانطور که وقتی فرعون، سحره را به قطع شدن دست و پایشان تهدید میکند از عقیده توحیدی شان دست بر نمیدارند و شجاعانه بر آن میایستند و میدانند خداوند بهترین حفاظت را از آنان به عمل میآورد حفاظتی که گرچه ممکن است در ظاهر موجب هلاکتشان شود اما حیاتی ابدی میبخشد و عقیدهشان را حفظ میکند. مولوی میگوید:
موحد چه در پاي ريزی زرش
چه شمشير هندي نهي بر سرش
اميد و هراسش نباشد ز کس
بر اينست بنياد توحيد و بس
او امیدوار به فرجی است که در نتیجه صبر ایجاد میشود و کلام خداوند را باور دارد که ثمره صبر در برابر ظالم را بیان میکند و میفرماید:
«وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثين»[9]
در ادامه سوره، قرآن کریم دعایی را از زبان سحره فرعون بیان میکند که میگویند:«رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِينَ»[10]. سحره میگویند خدایا پیمانه مقاومت را روی ما خالی کن ما بمیریم عقیده ما از بین نمی رود اسوه برای دیگران میشویم.
اعتراض ممنوع
انسان امیدوار حتی در سختترین شرایط هرگز به خداوند اعتراض نمی کند؛ زیرا امید به فرجی دارد که به دست خداوند مفرج الافراج است به همین جهت از خداوند میخواهد پیمانهاش را از صبر و مقاومت پر کند و او را درحالیکه مسلمان است و خللی به عقیدهاش وارد نشده از دنیا برد همچنانکه سحره فرعون از خداوند درخواست کردند: «رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِينَ»[11]
امید قدرت می بخشد
به میزانی که امید انسان بیشتر است توانمندتر میباشد و به میزانی که احساس ناامیدی کند ضعیف و شکننده است این امر را در ارتباط با سحره فرعون به خوبی می توان مشاهده کرد سحره چنان قدرتی داشتند که در برابر فرعون ایستادند و هرگز خللی به عقیده توحیدی شان وارد نشد.این نکته در مسائل روزمره زندگی نیز بسیار کاربردی است به عنوان مثال اگر یکی از اعضای خانواده از حسن خلق کافی بهره نبرده است نباید امیدمان را از دست دهیم بلکه با صبر و حوصله میزان حسن خلق و خوش برخوردی را بیشتر کرد و یقین کنیم زودی اصلاح صورت خواهد گرفت.
تعیین تکلیف ممنوع!
انسان امیدوار برای رسیدن به مطلوبش نه زمانی خاص مقرر می کند و نه مکانی خاص را در نظر میگیرد و نه طریقی خاص بلکه امید دارد آنچه میخواهد زمانیکه خداوند صلاح بداند و آنطور که خداوند بخواهد محقق میشود و میداند چه بسا ممکن است او راهی را برای رسیدن در نظر بگیرد که خیر و صلاحش در ان نیست از همین رو به طور کامل امور را به خداوند واگذار می کند و امید به تحقق مطلوبش دارد.
تاریخ جلسه: 99/6/16 ـ جلسه 18
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] مشکاة الأنوار في غرر الأخبار، ج 1، ص 227: عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ كُنْ لِمَا لاَ تَرْجُو أَرْجَى مِنْكَ لِمَا تَرْجُو فَإِنَّ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ خَرَجَ يَقْتَبِسُ لِأَهْلِهِ نَارا فَكَلَّمَهُ اَللَّهُ وَ رَجَعَ نَبِيّا وَ خَرَجَتْ مَلِكَةُ سَبَإٍ كَافِرَة فَأَسْلَمَتْ مَعَ سُلَيْمَانَ وَ خَرَجَ سَحَرَةُ فِرْعَوْنَ يَطْلُبُونَ اَلْعِزَّ لِفِرْعَوْنَ فَرَجَعُوا مُؤْمِنِينَ.
[2] سوره مبارکه حدید، آیه 3
[3] مفاتیح الجنان، مناجات الراجین
[4] مفاتیح الجنان، مناجات الراجین
[5] مفاتیح الجنان، مناجات الراجین
[6] مفاتیح الجنان، مناجات الراجین
[7] سوره مبارکه اعراف، آیه 57
[8] سوره مبارکه اعراف، آیه 122 ـ 120
[9] سوره مبارکه قصص، آیه 5
[10] سوره مبارکه اعراف، آیه 126
[11] سوره مبارکه اعراف، آیه 126