توانمندی ـ بخش هفدهم

مقدمه

 

انسان، به عنوان خلیفه الهی ذاتاً توانمند آفریده شده است. خدای سبحان استعدادها و توانمندی‌های گوناگونی را در وجود او به ودیعه نهاده است لکن او در گذر روزگار از توانمندی خویش غافل شده و ناتوانی بر او عارض می‌شود. پس ناتوانی با ذات انسان ناسازگار است.

توانمندی مطلوب، آن است که انسان با اخلاص و سرعت بیشتری در عرصه بندگی گام گذاشته و از استعدادهای بالقوه‌ای که خدای سبحان در وجود او به ودیعه نهاده است؛ بهترین و بیشترین استفاده را ببرد. توانمندی لازمه زندگی الهی است.

توانمندی، موجب بندگیِ بهتر و بیشتر شده، رونق بخش زندگی و زمینه‌ساز سعادت و خوش عاقبتی فرد است.

 

برقراری ارتباط با معصومین

 

یکی از اموری که حکایت از میزان توانمندی انسان دارد؛ برقراری ارتباط با حضرات معصومین است. به اذن و لطف خدای سبحان امکان برقراری ارتباط با اهل‌بیت علیهم‌السلام وجود دارد و افراد می‌توانند با عرض سلام، ارادت خود را به آنان ابراز نمایند. توانایی برقراری ارتباط با معصوم نماد توانمندی است.

 

یکی از تذکرات مهم قرآنی، یادآوری توانمندی‌هایی است که در وجود انسان بوده لکن پرده‌ای غفلت آن را پوشانده است. قصد داریم این مبحث را در بخش پایانی قرآن کریم مورد بررسی قرار دهیم:

–        چه اموری موجب توانمندی انسان است؟

–        چه اموری نشانه توانمندی انسان است؟

در برخی آیات، علامت و عامل توانمندی از صریح یا ظاهر آن برداشت می‌شود اما در برخی آیات دیگر، با توجه به قانون «یُعرفُ الاشیاءُ بأضدادها» از مفهوم مخالف آن به مطلوب خویش می‌رسیم.

قوانین نظام عالم، تغییرپذیر نیست. عوامل توانایی و ناتوانی در زمان‌های گوناگون و در افراد مختلف یکسان است به همین دلیل با شناسایی توانمندان و ناتوانان، عوامل مؤثر در توانمندی را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

 

همه چیز از آنِ اوست

 

«وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ كَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَكِیمًا»[1]

«سپاهیان آسمان‌ها و زمین برای خداست و خداوند همواره نفوذناپذیر و حکیم است»

 

تمام سپاهیان زمینی و آسمانی در اختیار خدای سبحان است، یعنی تمامی خدمات مادی و معنوی که به بنده می‌رسد از یک مبدأ صادر می‌شود. انواع قدرت‌های مادی و معنوی در ید قدرت خداوند است و او بنده خویش را از انواع توانمندی‌ها تأمین می‌کند. خدای سبحان روح بنده را بر معرفت، قلبش را بر محبت و نفسش را بر طاعت امداد می‌کند.

با وجود نیروهای امدادیِ خدای سبحان همه بندگان باید توانمند باشد اما چه می‌شود که بسیاری از آنان گرفتار عجز و ناتوانی می‌شوند؟

با بررسی آیات قرآن به این حقیقت می‌رسیم که افراد خود زمینه ناتوانی خویش را فراهم می‌کنند و با انجام اعمالی خود را از امداد الهی محروم می‌دارند.

در ادامه به برخی از عوامل ناتوانی اشاره شده و از مفهوم مخالف آن عامل توانمندی را می‌یابیم.

 

عامل توانمندی؛

 

توحید

 

«الَّذِی جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَأَلْقِیاهُ فِی الْعَذَابِ الشَّدِیدِ»[2]

«او که با خداوند، دیگری را به عنوان معبود قرار داد؛ پس او را در عذاب شدید بیفکنید!»

 

در این آیه به علامت و عامل ناتوانی اشاره شده که از مفهوم مخالف آن به عامل توانمندی پی می‌بریم.

معذب شدن به عذاب شدید، علامت ناتوانی است؛ زیرا در این هنگام انسان در تنگنا و محدودیت قرار می‌گیرد و همواره احساس رنج و ناکارآمدی دارد.

در این آیه عامل قرار گرفتن در عذاب الهی، شرک بیان شده است: «جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا»

شرک مراتبی دارد. گاه فرد به وضوح مشرک شده و گاه شرک پنهانی در دل دارد و بر غیر خدا اعتماد نموده، دست نیاز به سوی غیر دراز می‌کند. شرک خفی یعنی شخص، علاوه بر خداوند برای افراد و اسباب نیز تأثیر قائل است.

به عنوان مثال

  • شخصی، ضمن آن که خدای سبحان را مؤثر در امورات می‌داند اما برای ثروت و قدرت اجتماعی نیز تأثیر استقلالی قائل است و معتقد است: «اول خدا، دوم ثروت و قدرت!»
  • فردی بسیار بر عقل خویش اعتماد و اتکاء کرده و آن را عامل کسب موفقیت خویش می‌داند.
  • استادی بر میزان مطالعه خویش اتکاء کرده و تلاش خود را عامل موفقیتش تلقی می‌کند غافل از آن که امکان دارد در یک لحظه حافظه او به کلی ناکارا شده و مطالعات از ذهن او برود.

در این زمان فرد خود را مستحق عذاب الهی نموده و در حقیقت زمینه ناتوانی خویش را فراهم ساخته است.

عبارت «فَأَلْقِیاهُ» نشان می‌دهد او مفعول است و هیچ اختیار و کارآیی از خویش نداشته و چوب مشرک بودن خود را می‌خورد.

با توجه به آن که قیامت ادامه دنیاست؛ این عذاب شدید اخروی نشان می‌دهد فرد مشرک در دنیا نیز مورد عذاب شدید قرار گرفته و در حصر و تنگنای روحی قرار دارد و ناتوان است.

در مقابل، آن کس که توحید داشته و به جای اعتماد بر اسباب، تنها بر مسبب الاسباب اعتماد کند؛ از تنگنای عذاب الهی رهایی یافته و توانمند خواهد شد.

ندای باطنی موحد چنین است:

«… اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِی الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیدِكَ الْخَیر»[3]

«…پروردگارا! مالک فرمانروایی تویی! به هر کس بخواهی حکومت می‌دهی و از هر کس بخواهی آن را جدا می‌سازی! تو هر کس را بخواهی عزیز کرده و هر کس را بخواهی ذلیل می‌نمایی! همه خیر به دست توست!»

 

او تنها خداوند را مصدر خیرات و برکات دانسته و تنها او را مؤثر می‌داند و همین امر او را توانا می‌سازد.

 

عامل توانمندی؛

 

رعایت ادب

 

«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِی وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ»[4]

«ای کسانی که ایمان آوردید صدای خود را فراتر از صدای پیامبر نبرید و در برابر او بلند سخن نگویید مانند آن که بعضی از شما با دیگران (بلند) صحبت می‌کنند؛ چرا که (در صورت انجام این امور) اعمال شما حبط شده در حالی که شما متوجه نیستید!»

«إِنَّ الَّذِینَ ینَادُونَكَ مِن وَرَاء الْحُجُرَاتِ أَكْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ»[5]

«(ای پیامبر! به راستی آنان که تو را از پشت حجره‌ها بلند صدا می‌زنند؛ بیشترشان نمی‌اندیشند!»

 

در این آیه عامل ناتوانی مطرح شده که از مفهوم مخالف آن به عامل توانمندی پی می‌بریم.

مخاطب این آیه مؤمنینی هستند که در محضر نبوی ادب را رعایت نکرده و با پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله همانگونه سخن می‌گفتند که با سایر افراد صحبت می‌کردند. خداوند در توصیف آن‌ها از دو عبارت «لَا تَشْعُرُونَ» و «لَا یَعْقِلُونَ» استفاده نمود که هر دو عبارت نشانه ناتوانی است. این افراد ادراک ضعیفی داشته و گرفتار ناتوانی فکری بودند. علت ناتوانی فکری آن‌ها، عدم رعایت ادب در محضر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله و نادیده گرفتن شأن والای ایشان بود.

با توجه به آن که آیه قابل تعمیم می‌باشد؛ عدم رعایت احترام در محضر بزرگان و اولیاءالهی مذموم بوده و منجر به ناتوانی می‌شود.

در مقابل «به کارگیری آداب» و «حفظ حریم بزرگان» عامل توانمندی است. زمانی که افراد شأن و جایگاه بزرگان را دریابند، در مقابلِ آنان خضوع کرده و ادب حضور را رعایت می‌نمایند. به همین دلیل، قوه ادراک و شعورشان تقویت شده و در زمره توانمندان قرار می‌گیرند.

 

ارتباط با معصوم نیازمند رعایت آداب است

 

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و حضرات معصومین در رأس بزرگان و اولیاءالهی قرار دارند بنابراین لازم است حرمت آنان به شکل ویژه‌ای حفظ شود. نمونه‌ای از رعایت آداب نزد اهل‌بیت علیهم‌السلام، آداب تشرف به محضر آنان است که در ابتدای زیارت‌نامه هر معصوم، بیان شده و پس از آن متن زیارت‌نامه نیز مشخص گردیده تا کیفیت گفتار نزد آنان مؤدبانه باشد. ارتباط مؤدبانه و محترمانه با معصوم، قدرت درک و دریافت کمالات را افزایش می‌دهد.

اگر فردی برای معصومین حرمت ویژه‌ای قائل نباشد و جایگاه‌شان را همانند سایر افراد بداند؛ نه تنها توانمند نشده بلکه توان قبلی خود را نیز از دست می‌دهد.

گاه افراد به طور علنی به معصوم بی‌احترامی نکرده اما به جهت عدم اجابت خواسته‌هایشان، در دل از ایشان شکایت دارند و گاه در قالب شعر و گاه در قالب دلنوشته از امام گله می‌کنند!

 

عوامل توانمندی؛

 

«قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِكُمْ…»[6]

«عرب‌های بادیه‌نشین گفتند: «ما ایمان آوردیم» ای پیامبر! به آن‌ها بگو: «شما ایمان نیاوردید بلکه بگویید: «ما اسلام آوردیم» (زیرا) هنوز ایمان در قلب‌های شما وارد نشده است»»

 

  •  پرهیز از ادعا

 

در این آیه گروهی معرفی می‌شوند که ادعای ایمان داشته در حالی که ایمان در قلب‌های آنان وارد نشده بود و تنها شهادتین را بر زبان آورده و مسلمان بودند. این افراد عاجز و ناتوان بودند و نماد عجزشان آن بود که ایمان الهی در دل‌هایشان ورود پیدا نکرده و تنها اسلام ظاهری داشتند. به بیان دیگر، این افراد ضعف در ایمان و عقیده داشتند. علت ناتوانی آنان، ادعای گزافی بود که بر زبان می‌رانند: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا»!

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد![7]

ریشه اصلی ادعا جهل است (چه جهل در مقابل عقل و چه جهل در مقابل علم) انسان جاهل، اهل ادعاست اما انسان عاقل و عالِم ادعایی نخواهد داشت.

در مکتب معصومین می‌آموزیم که باید همواره خود را در بندگی مقصر بدانیم.

امام موسی کاظم علیه‌السلام سفارش به مداومت این دعا داشتند:

«اللهم… لاتُخرِجنی مِن التّقصیر»[8]

«پروردگارا… مرا از تقصیر خارج مکن!»

این عبارت بدان معناست که هیچ فردی نباید بندگی خود را کامل و تمام بداند و گمان کند در بالاترین مرتبه قرار دارد؛ در غیر این صورت گرفتار ادعا شده و برای خویش وجود قائل خواهد شد.

فردی که ادعای کمالات را دارد گویا اعلام می‌دارد ظرف وجودی‌اش سرریز شده و پس از آن هر نوع کمالی را پس خواهد زد؛ از همین رو به مجرد ادعا سقوط می‌کند و به هلاکت می‌رسد.

از مفهوم مخالف این آیه برداشت می‌شود که پرهیز از ادعا عامل توانمندی است. اگر انسان در هر عرصه‌ای خود را مقصر و نیازمندِ دریافت کمالات بیشتر بداند به رستگاری رسیده و بر توانمندی او افزون می‌شود. فردی که از ادعا پرهیز می‌کند گویا ظرف وجودی خویش را آماده دریافت انواع کمالات نشان می‌دهد پس فضائل در وجود او جای خواهد گرفت.

 

  •  هماهنگی ظاهر و باطن

 

با تأمل بیشتر در آیه به نکته دیگری دست می‌یابیم:

اسلام، اعلامِ امری ظاهری است و با بیان شهادتین محقق می‌شود اما ایمان، امری قلبی و باطنی است و زمانی محقق می‌شود که توحید در قلب جای بگیرد.

در اسلام، ظواهر و اعضاء و جوارح فرد تسلیم شریعت می‌شود و در عمل احکام را اجرا می‌کند اما ایمان به معنای تسلیم باطنی فرد در مقابل فرامین و مقدرات الهی است. از این رو معنای مسلمان با معنای مؤمن متفاوت است.

کسانی که در آیه معرفی شده تنها در ظاهر تسلیم شریعت شده و به اصلاحِ ظاهر خویش پرداخته بودند در حالی که از باطن و قلب خود غافل بودند. جوارح‌شان مشغول انجام احکام بود در حالی که قلب آنان دلداده حق نبود. به بیان دیگر، ظاهر و باطن‌شان هماهنگ نبود و این امر موجب ناتوانی آن‌ها شد.

عامل توانمندی این است که همزمان با تسلیم ظاهر در محضر حق، دل هم در عرصه محبت و عشق به خداوند گام بردارد و ایمان را در خود جای دهد.

هر کس تنها به رفتار و اعمال ظاهری خویش بها دهد بدون آن که معرفت خویش را افزایش دهد و تردیدها و شکوک درونی خود را از بین ببرد؛ ناتوان خواهد شد. او پس از مدتی از مسیر بندگیِ حقیقی خارج می‌شود هر چند در ظاهر شریعت را اجرا کند.

 

در نتیجه مطابق این آیه، عامل توانمندی دو امر است:

  • هماهنگی ظاهر و باطن
  • پرهیز از ادعا

 

عامل توانمندی؛

 

خوش گمانی به خداوند

 

«وَیعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِینَ وَالْمُشْرِكَاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِمْ وَلَعَنَهُمْ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَسَاءتْ مَصِیرًا»[9]

«و (نیز) مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك، آنان را كه به خدا گمان بد مى‏برند مجازات كند (آرى) حوادث ناگوارى احاطه بر آنان دارد! خداوند بر آنان غضب كرده و از رحمت خود دورشان ساخته و جهنم را براى آنان آماده كرده و چه بد سرانجامى است!»

 

در این آیه یکی از عوامل ناتوانی مطرح می‌شود که متأسفانه بسیاری از افراد گرفتار آن هستند.

منافقین و مشرکین در زمره ناتوانان قرار دارند و یکی از علامات ناتوانی‌شان، قرار گرفتن تحت عذاب و خشم و لعن الهی است.

یکی از ویژگی‌های این افراد «سوءظن به خداوند» است. اسم فاعل «الظَّانِّینَ» که دلالت بر حال و آینده دارد نشان می‌دهد این ویژگی در منافقین و مشرکین، همیشگی است.

بدگمانی آنان به خداوند موجب می‌شود که وقایع ناگوار و بد آنان را در برگیرد: «عَلَیهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ» گرفتاری و بدی بر بدگمانان به خداوند احاطه دارد و این امر نشانه ناتوانی آنان است.

 

انواع بدگمانی به خداوند

 

نشان از بدبینی به پروردگار دارد فردی که گمان می‌کند خدای سبحان باب کمالات و نعمات را بر وی بسته است. بدگمانی به خدای سبحان مراتب و انواع گوناگونی دارد؛ برای مثال:

  • فردی به مجرد عدم موفقیت در کاری با خود بگوید: «من شانس ندارم»! این گفتار بدان معناست که پروردگار لطفی به من ندارد و مرا نادیده می‌گیرد.
  • شخصی با دیدن مشکلات در زندگی خود، با خود بیندیشد: «خداوند گره‌گشا و فتّاحِ زندگیِ دیگران است و به من اعتنایی ندارد!»
  • بیماری، گمان کند خداوند سایرین را شفا می‌دهد اما او را نه!
  • فقیری با خود بگوید: «خدا روزی‌ را به دیگران داده و مرا –العیاذ بالله- فراموش کرده!»
  • جاهلی گمان کند که باب کسب علم بر او بسته شده و خداوند علم را به او ارزانی نخواهد داشت.
  • رزمنده‌ای گمان کند باب شهادت بسته شده و خداوند فقط عده‌ای را به مقام شهادت می‌رساند اما او را محروم کرده است!

 

عواقب بدبینی

 

فرد بدگمان، از گستردگیِ اسامیِ جمالیه الهی مانند رازق، ناصر، فتاح، مُصلِح و… غافل است و آن را تنها مختص دیگران می‌داند. چنین فردی از ادراک وسعت رحمت الهی عاجز است در حالی که به فرموده امیرالمؤمنین علیه‌السلام، رحمت الهی همه چیز را در برگرفته است:

 

«اللهم اِنِّی اَسئَلُکَ برَحْمَتِكَ الَّتِی وَسِعَتْ كُلَّ شَی‏ء»[10]

«پروردگارا قسم به رحمتت که همه چیز را دربرگرفته از تو می‌خواهم»

 

بدبینی به خدا موجب می‌شود بدی و گرفتاری همواره انسان را احاطه کند، گشایشی در زندگی‌اش حاصل نشود و از دستیابی به کمالات و خوبی‌ها محروم بماند. حال آن که قانون خدای سبحان آن است که گرفتاری و ناگواری در اطراف فرد بدگمان بچرخد؛ زیرا او به نوعی اوصاف جمالی الهی را از پروردگار سلب کرده و او را رازق، رحیم، فتاح و… نمی‌داند.

به بیان دیگر، گویا خداوند او را در میان بدی‌ها رها کرده و به خودش واگذار نموده است و آن کس که به خود واگذار شود مشخص است که روی خوش زندگی دنیوی و اخروی را نخواهد دید.

فرد بدبین، خود را در زندانی از سوءظن قرار داده و به همین سبب از رسیدن به امتیازات محروم می‌ماند اما در عین حال گمان می‌کند خداوند او را از رسیدن به کمالات بازداشته است!!

کسی که به خداوند سؤظن دارد مانند شخصی است که با چتر زیر باران رفته و می‌گوید: «اگر بارانی می‌آمد من خیس می‌شدم و حال که خیس نمی‌شوم پس باران نمی‌بارد!»

 

به خدای خود خوشبین باش!

 

با توجه به مفهوم مخالف این آیه، خوش بینی و حسن ظن به خداوند عامل توانمندی است. آنان که به خدای سبحان خوش‌گمانند اعتقاد دارند خدای سبحان از آن‌جا که گمان نمی‌کنند رزق‌شان را می‌رساند و در زندگی‌شان گشایش ایجاد می‌کند و یکباره فرجی رخ داده و مشکلات مرتفع خواهد شد.

آن‌ها باور دارند هر روز، روز جدیدی است که ممکن است افاضه تازه‌ای از ناحیه حضرت حق صورت بگیرد و زندگی آنان را متحول سازد:

از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید![11]

آنان معتقدند ولیّ خدا، امام معصوم، حضرت بقیةالله‌الاعظم عجل‌الله‌فرجه همواره بر حال آنان آگاه است.

حضرت ولی‌عصر عجل‌الله‌فرجه فرمودند:

«وَ إِنَّا غَیرُ مُهْمَلِینَ لِمُرَاعَاتِكُمْ وَ لَا نَاسِینَ لِذِكْرِكُمْ»[12]

«به راستی ما در رعایت حال شما کوتاهی نکرده و یاد شما را فراموش نمی‌سازیم!»

حضرت با این سخن آرامش‌بخش خویش مژده گشایش دادند؛ بنابراین باید به خداوند و حضرات معصومین خوش‌گمان بود.

مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد!
نیت خیر مگردان که مبارک فالی است[13]

در احادیث فراوانی، توصیه به خوش‌گمانی به خداوند شده است.

برای مثال امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند:

«تَفَأَّلْ‏ بِالْخَیرِ تَنْجَح‏»[14]

«تفأل نیکو بزن، پیروز می‌شوی!»

 

بر این اساس لازم است افراد که گرفتاری فراوانی در زندگی خود دارند و گویا ناگواری همواره اطراف‌شان می‌چرخد؛ اعتقادات و افکار خویش را مورد بازبینی قرار داده و گمان خود را به خداوند نیکو سازند.

 

 

تاریخ جلسه: 1399.10.19 ـ جلسه هفدهم

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1] سوره مبارکه فتح، آیه 7

[2] سوره مبارکه ق، آیه 26

[3] سوره مبارکه آل‌عمران، آیه 26

[4] سوره مبارکه حجرات، آیه 2

[5] سوره مبارکه حجرات، آیه 4

[6] سوره مبارکه حجرات، آیه 14

[7] حافظ

[8] حاشیه مفاتیح الجنان، باب چهارم، سی دعای مختصر برای حوائج دنیا و آخرت

[9] سوره مبارکه فتح، آیه 6

[10] مفاتیح الجنان، دعای کمیل

[11] حافظ

[12] بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏53، ص 175

[13] حافظ

[14] غرر الحكم و درر الكلم، ص 316

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *