جواد الائمه (ع)، ضامن محقق شدن وعدههای خداوند
در زیارتنامه حضرت جواد الائمه علیهالسلام و نیز در صلوات بر ایشان، عبارتی بکار رفته که در خصوص بقیه حضرات معصومین علیهمالسلام به این وضوح مشاهده نمیشود.
حضرت جواد الائمه علیه السلام بعنوان «الامام الوفیّ» معرفی شدهاند. «وفیّ» به معنای کثیرالوفا و کسی که وفا در او به ثبوت رسیده است.
خدای سبحان وجود حضرت جوادالائمه علیهالسلام را در عالم مظهر وفا قرار داده است. وفا معمولاً در پی وعده و قول صورت میپذیرد.
حضرت جوادالائمه علیهالسلام وعدههایی را که دادهاند بسیار به آن وفادارند. در حقیقت وعدههای حضرت همان وعدههای خداوند متعال است. زیرا حضرات معصومین علیهمالسلام در عالم، وجود غیر مستقل نداشته و ایشان ربط و وابستگی محض به حق دارند. به همین جهت این چنین نیست که وعدهای غیر از وعدههای خدای سبحان دهند و به آن عمل نمایند.
بنابراین وجود مقدس حضرت جواد الائمه علیهالسلام، ضامن وفای به تمام وعدههای خدای سبحان است که در قرآن مشاهده میشود.
نقش حضرت جواد الائمه (ع) در نافع بودن
حضرت جواد الائمه علیهالسلام پس از ازدواج با دختر مأمون زمانی از بغداد به سمت مدینه حرکت کردند در بین راه هنگام مغرب به مسجدی رسیدند که در وسط صحن مسجد درخت سدری وجود داشت که سالها این درخت پر از شاخ و برگ، اما بدون میوه بود. امام علیهالسلام کنار آن درخت وضو گرفتند و آب وضویِ امام، پای آن درخت ریخته شد. امام علیهالسلام نماز خود را در آن مسجد اقامه نموده و پس از ذکر و تعقیبات و سجده شکر از مسجد خارج شدند.
مردم پس از رفتن ایشان ملاحظه نمودند که آن درخت میوههای تازه داده و به ثمر نشسته، بدون آنکه میوهها هستهای داشته باشد.[1]
به فرموده شیخ مفید سالیان سال این درخت میوه و ثمره داشته است.
به حضرت جواد الائمه علیهالسلام عرض مینماییم که سالهاست در عالم ماده نشو و نموّ داشته، ریشه دواندهایم. ساقه و برگ داشته اما بیثمریم. نافع نبودن و بیثمری آزارمان میدهد. میدانیم که مؤمن و شیعه اگر با شجره طیبه ارتباط داشته باشد «تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها» خواهد شد و هر زمان ثمره داشته و نفع او به خود و دیگران خواهد رسید.
از حضرت درخواست مینماییم از درخت خشکیده وجود ما گذری نموده و برای نافع بودن ما دعا فرمایند. اگر در عالم معنا آب وضوی حضرت پای درخت خشکیده ما ریخته شود، آنچنان رشد و نموّی نصیبمان گشته که همگان را به حیرت و تحیّر وا میدارد و علامت رشد فرد، در گذشتن از عالم ماده و حرکت به سوی عالم معنا جلوهگر میشود.
طی الارض با وساطت جواد الائمه (ع)
نقل است روزی در بازار شام خبر آوردند که فردی ادعای پیامبری نموده و او را زنجیری کرده به سوی زندان میبرند. فردی میگوید من برای صحت و سقم این مسئله، به طرف زندان رفته و خود را به آن مرد رساندم و از او پرسیدم قصه تو چیست؟ آیا تو حقیقتاً ادعای پیامبری نمودی؟
او گفت: خیر. من چنین ادعایی نداشتم.
قصهی من چنین است که شبی در کنار رأس الحسین علیهالسلام مشغول عبادت بودم .ناگهان آقایی را در کنار خود دیدم. او به من فرمود آیا میخواهی به مسجد کوفه روی و در آنجا نماز بخوانی؟
گفتم: بله
یکباره در چشم بر هم زدنی خود را با آن آقا در مسجد کوفه دیدم.
ایشان در آنجا نماز خوانده و من نیز با ایشان نماز خواندم.
سپس فرمودند: آیا میخواهی در مسجد مدینه نماز بخوانی؟
گفتم: بله
باز هم در یک چشم برهم زدن خود را به همراه ایشان در مسجد مدینه یافتم. در آنجا هم به همراه ایشان به پیامبر صلیاللهعلیهوآله سلام نموده و نماز خواندم.
پس از آن یکباره خود را در مکه دیدم. و به همراه ایشان طواف کعبه و مناسک بجا آوردم و دوباره خود را در همان رأس الحسن جایگاه اوّل یافته و پس از آن، آن مرد از پیش من رفت.
از چیزی که دیده بودم متعجب بودم تا اینکه یک سال گذشت و من دوباره به دیدار آن آقا نائل شدم و همان اتفاق برایم تکرار شد. اما در مرتبه دوم هنگام جدایی آن آقا از من، به او اصرار ورزیدم تا خود را به من معرفی نماید.
او فرمود: «أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى»؛ من محمد پسر علی بن موسی هستم.
بعد از آن جریان، من این اتفاق را برای مردم شهر بیان کردم و حاکم هنگامی که متوجه شد من به وسیله نقل این داستان، نزد مردم محبوبیت پیدا کردم به من تهمت زد و به جرم ادعای پیامبری به زندان محکوم کرد.
فرد شنونده میگوید: من به جهت نجات او، داستانش را برای وزیر معتصم نقل کردم.
وزیر معتصم گفت: برو به او بگو به همان آقایی که تو را از شام به کوفه و از کوفه به مدینه و مکه برده، بگو تا تو را از زندان نیز خلاص نماید.
وقتی برای ابلاغ این خبر به زندان رفتم مطلع شدم که آن شخص در زندان نیست و هیچ کس نمیداند که او چگونه از زندان رها شده است. گویا در زمین فرو رفته و یا به آسمان پرواز نموده است.[2]
به حضرت جواد الائمه علیهالسلام عرض مینماییم که ما هم خواستاریم که پشت سر شما زیارت اجدادتان برویم. دلهای ما میخواهد پشت سر امام زمانش حرکت کند. اما پای ما اسیر غل و زنجیر عالم ماده شده است.
«فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لَا مَعَ غَيْرِكُم» را از شما طلب میکنیم و تقاضا داریم که شما ما را سیر دهید. زیرا میدانیم که حرکت بدون شما خانواده، حرکتی از روی هوای نفس است. زیارت هم با هوای نفس هیچ نفعی برای ما ندارد.
این زندانی هوای مهاجر شدن به سرش زده است. اما در زندان هوای نفس و عالم طبیعت، زنجیری شده است. در زندان را باز کنید و این زندانی را از غل و زنجیر این قفس رها سازید.
میدانیم که به واسطه شما طی الارض صورت میپذیرد. سیر دادن شما محدود به زمان حیات شما نبوده زیرا گواهی میدهیم که شما همیشه حیّ هستید و کلام ما را میشنوید «أَشْهَدُ أَنَّكُمْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّكُمْ تُرْزَقُون…..إِنَّكَ تَسْمَعُ كَلَامِي» [3]
در ماه رجب میخواهیم پرستوهای مهاجری گشته تا در اوج پرواز به لیله القدر رمضان برسیم.
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 83، ص 100 – «وَ يُؤَيِّدُ التَّأْخِيرَ مَا رَوَاهُ الْمُفِيدُ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ فِي إِرْشَادِهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي ع أَنَّهُ لَمَّا تَزَوَّجَ بِنْتَ الْمَأْمُونِ وَ حَمَلَهَا قَاصِداً إِلَى الْمَدِينَةِ سَارَ إِلَى شَارِعِ بَابِ الْكُوفَةِ وَ النَّاسُ مَعَهُ يُشَيِّعُونَهُ فَانْتَهَى إِلَى دَارِ الْمُسَيَّبِ عِنْدَ مَغِيبِ الشَّمْسِ فَنَزَلَ وَ دَخَلَ الْمَسْجِدَ وَ كَانَ فِي صَحْنِهِ نَبْقَةٌ لَمْ تَحْمِلْ بَعْدُ فَدَعَا بِكُوزٍ فِيهِ مَاءٌ فَتَوَضَّأَ فِي أَصْلِ النَّبْقَةِ وَ قَامَ فَصَلَّى بِالنَّاسِ صَلَاةَ الْمَغْرِبِ فَقَرَأَ فِي الْأُولَى الْحَمْدَ وَ إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ وَ قَرَأَ فِي الثَّانِيَةِ الْحَمْدَ وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ قَنَتَ قَبْلَ رُكُوعِهِ وَ صَلَّى الثَّالِثَةَ وَ تَشَهَّدَ وَ سَلَّمَ ثُمَّ جَلَسَ هُنَيْئَةً يَذْكُرُ اللَّهَ وَ قَامَ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُعَقِّبَ فَصَلَّى النَّوَافِلَ أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ وَ عَقَّبَ بَعْدَهُ وَ سَجَدَ سَجْدَتَيِ الشُّكْرِ فَلَمَّا انْتَهَى النَّاسُ إِلَى النَّبْقَةِ رَأَوْهَا وَ قَدْ حَمَلَتْ حَمْلًا جَنِيّاً فَتَعَجَّبُوا وَ أَكَلُوا مِنْهَا فَوَجَدُوهُ نَبْقاً حُلْواً لَا عَجَمَ لَهُ فَوَدَّعُوهُ وَ مَضَى»
[2] الکافی، ج1، ص 493
[3] اذن دخول حرمهای شریفه