امام صادق (ع) فرمودند:
«مَنْ لَقِيَ الْمُسْلِمِينَ بِوَجْهَيْنِ وَ لِسَانَيْنِ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَهُ لِسَانَانِ مِنْ نَارٍ.»[1]
«کسیکه مسلمانان را با دو رو و دو زبان ملاقات کند روز قیامت در حالی که دو زبان از جنس آتش دارد محشور میشود.»
نفاق و دورویی
نفاق و دورویی به این معنی است که انسان ظاهر و باطنش با يكديگر مخالف باشند.
نفاق بر دو نوع است:
- نفاق عملی یا دورویی: یعنی انسان در ظاهر اظهار دوستی و محبت کند ولی در عمل چنین نباشد.
- نفاق قولی یا دو زبانی: یعنی فرد با هرکس ملاقات کند از او تعریف و تمجید مینماید ولی در غیابش او را تکذیب کرده و از او بدگویی میکند.
نفاق، یک صف شیطانی
رذیله نفاق در ابتدا ضعیف و غیر علنی است و كاملاً نمودار نمیباشد، اما اگر فرد در صدد علاج آن برنیاید شدت پیدا میکند و ملکه فرد میشود و تا حدی بدون حد و مرز ميشود كه فرد را به انسانی منافق تبدیل میکند و چون نفاق صفت شیطانی است، به فرموده حضرت امام (ره) صورت ظاهری و باطنی فرد نیز در آخرت صورت شیطان شده و با شیاطین محشور میشود.
شیطان اولین نفاق را در عالم به نمایش گذاشت. چرا که در آن هنگام که بر آدم و حوا وارد شد و نزد ایشان قسم خورد که حتماً خیرخواهشان است و با زبان اعلام محبت کرد در حالیکه باطناً خواستار اخراج آن دو از بهشت بود.[2]
سرانجام منافق
این صفت چنان مفسد است که اگر انسان از آن جلوگیری نکند و مانع پیشرفت آن نگردد نفسش به حدی عنان گسیخته میشود که تمام همتش را صرف باقی ماندن این رذیله میکند! یعني روابط و گفتارش با دیگران منافقانه بوده و از زشتی این کار شرم نمیکند. کسیکه گرفتار چنین رذیلهای شود، به فرمودهي حضرت امام (ره) نه تنها از زمره بشریت و جامعه انسانیّت خارج است، بلکه به هیچ حیوانی نیز شباهت ندارد، در دنیا نزد مردم سرشکسته و رسواست و در آخرت نیز مطابق روایت با دو زبان محشور میشود و نزد انبیاء و اولیاء سرافکنده شده و گرفتار عذاب الیم میگردد.
در روایتی آمده است که رسول خدا (ص) فرمود:
«يَجِيءُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ذُو الْوَجْهَيْنِ دَالِعاً لِسَانَهُ فِي قَفَاهُ وَ آخَرَ مِنْ قُدَّامِهِ يَلْتَهِبَانِ نَاراً حَتَّى يَلْهَبَا جَسَدَهُ ثُمَّ يُقَالُ لَهُ هَذَا الَّذِي كَانَ فِي الدُّنْيَا ذَا وَجْهَيْنِ وَ ذَا لِسَانَيْنِ يُعْرَفُ بِذَلِكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.»[3]
«فرد منافق روز قیامت وارد میشود درحالیکه یکی از دو زبانش از پشت سرش خارج شده و یکی از آنها از پیش رویش و هردو زبان آتش گرفته و تمام جسمش را میسوزاند پس از آن گفته میشود: این فرد همان کسی است که در دنیا دو رو و دو زبان بوده و در قیامت هم با این وضع شناخته شود».
به فرموده حضرت امام (ره) چنین فردی مشمول آیه شریفه است:
«… وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ.»[4]
«…و آنچه را که خدا فرمان به پیوند آن داده قطع میکنند و در زمین تباهی میکنند، برایشان نفرین است و جایگاه بدی دارند.»
مفاسد نفاق
صفت نفاق سر منشاء مفاسد دیگری است که هریک از آنها به تنهایی خود عامل هلاکت فرد است.
«مانند ایجاد کردن فتنه که به فرموده قرآن از ارتکاب قتل بزرگتر است»
«الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ» [5]
یا سخن چینی کردن که به فرموده امام باقر (ع):
«مُحَرَّمَةٌ الْجَنَّةُ عَلَى الْقَتَّاتِينَ الْمَشَّاءِينَ بِالنَّمِيمَةِ.»[6]
«بهشت بر سخن چینهایی که کارشان نمامی و سخن چینی باشد حرام است»
و یا «غیبت کردن که به فرموده پیامبر اکرم (ص) از زنا بدتر است»
«الْغِيبَةُ أَشَدُّ مِنَ الزِّنَا.»[7]
و یا «اذیت کردن مومن و ریختن آبروی او.»
شاید منافق از نفاق خود بیخبر باشد
حضرت امام (ره) ميفرمایند: انسان باید در احوال و اعمال خود بسیار دقت کند، چرا که مکاید و دامهای شیطان بسیار دقیق است و کمتر کسی میتواند از آن نجات پیدا کند تا آنجا که ممکن است انسان با یک اشاره یا کنایه نابجا از اهل نفاق به شمار آید. یا شاید تا آخر عمر مبتلای به این رذیله باشد ولی به آن پی نبرده و خود را پاک و منزه از آن پندارد. بنابراین انسان باید همانند طبیبی دلسوز و حاذق و چون پرستاری مهربان از احوال نفس خود مطلع شود و از اعمال خود پیوسته مراقبت نماید و بداند هیچ مرضی پنهانتر و مهلکتر از امراض قلبی نیست و هیچ کس مهربانتر از او نسبت به خودش نمیباشد .
علاج نفاق چیست؟
حضرت امام (ره) میفرمایند : علاج این خطای بزرگ در دو چیز است:
1- علاج فکری: یکی اینکه انسان منافق به مفاسدی که در همین دنیا بر این رذیله مترتب میشود فکر کند و بداند اگر نزد مردم به این صفت معروف شود رسوا و بیآبرو شده از چشم آنها میافتد تا آنجا که مردم او را از جمع خود طرد کنند. بنابراین انسان در همین عالم باید به فکر اصلاح خود برآید چراکه اگر نفاقش در این دنیا از نظر مردم هم پنهان بماند، ولی در آخرت که با دو زبان آتشین محشور میشود، قابل استتار نیست.
2- علاج عملی: انسان در اعمال خود دقت کند و هر زمان که نفسش خواستهای از او داشت بر خلاف اراده نفس رفتار کند و علاوه بر این سعی کند اعمال و رفتار و سخنانش را هم در ظاهر و هم در باطن اصلاح کند و برای موفقیت در این امور از خدای متعال طلب یاری و کمک نماید و بداند هرکس قدمی جهت اصلاح خود بردارد حتماً خداوند یاریاش میکند.
اگر مدتی به این سیره ادامه دهد نفسش از کدورت نفاق پاک میشود؛ زیرا هر عملی که فرد مرتکب میشود در نفسش مؤثر و اثرگذار است. اگر عمل عملی مثبت و صالح باشد باعث نورانیت و کمال نفس میگردد و اگر عمل عملی منفی و فاسد باشد باعث ظلمت و نقصان نفس میگردد و آثار مثبت و منفی هر یک را در همین دنیا میتواند ببیند، چرا که «فمَن یَعمَل مثقالَ ذَرّةٍ خیراً یَره و مَن یَعمَل مِثقالَ ذرةٍ شَراً یَره»[8]
در بیان اقسام نفاق
نفاق اقسام و مراتب مختلفی دارد. گاه فرد نسبت به خدای سبحان منافق است ولی به دلایلی چون خودخواهی، حبّ نفس، حبّ دنیا، عمل به هوای نفس و… از این امر غافل است و متوجه آن نمیشود. ولی هنگامی که از این عالم به عالم دیگر منتقل شد، به دلیل از بین رفتن کلیه حجابها به این امر پی میبرد و آن جاست که متوجه سوء عملش شده و هرچه ندای «ربّ ارجِعون»[9] سردهد، سودی نکند.
دورویی و نفاق آنچنان وسیع و فراگیر است که هریک از ما ادعای توحید، اسلام، ایمان، اخلاص، اعتقاد به ولایت و… در ظاهر میکنیم، در حالیکه باطناً به آنها معتقد نیستیم و به همین جهت عنوان منافق پیدا میکنیم، آنهم نفاق نسبت به خدای سبحان!
مثلاً در روایتی از پیامبر اکرم (ص) در معرفی فرد مسلمان آمده است:
«الْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَ يَدِه»[10]
«مسلمان کسی است که مسلمانان دیگر از دست و زبانش در امان باشند»
ولی با این وجود هریک از ما از آزار یکدیگر کوتاهی نمیکنیم و گاه به غیبت کردن از ایشان میپردازیم. پس با این وجود چگونه ادعای اسلام میکنیم و خود را منافق نمیدانیم؟
یا اگر ادعای توحید و ایمان میکنیم، پس چرا خداوند را تنها موثر نمیدانیم و چشم امیدمان به دیگران است؟
اگر باور داریم اهل اخلاص هستیم پس چطور از تعاریف دیگران نسبت به خودمان خوشنود میشویم؟
چطور از همنشینی با اغنیا لذت میبریم ولی از بودن با فقرا و مساکین گریزانیم و با این وجود خود را منافق نمیدانیم؟
یا ادعا میکنیم که معاد را قبول داریم ولی هیچ توشهای برای آن تهیه نکردهایم؟
یا در زندگی گاه صابریم و گاه به تقدیر خداوند معترضیم، آیا باز هم منافق بودن خودمان را باور نداریم؟
اگر میخواهیم قلوب مردم را که خانه خداست «القلب حرم الله»[11] و به همین جهت بسیار قیمتی است را از تمایل به سوی خالق به تمایل به مخلوق (خودمان) متمایل کنیم، آیا بازهم نفاق خود را باور نداریم؟
سایر اقسام نفاق
- گاه نفاق در دین است، یعنی خودمان را متدین نشان میدهیم ولی در واقع مؤمن نیستیم.
- گاه در اعمال صالحمان نفاق داریم، یعنی از اعمال صالح در حضور مردم استقبال میکنیم ولی در خلوت تمایلی به آن نداریم.
- گاه نسبت به معصومین منافقیم، مثلا زیارت آل یس را میخوانیم ولی فقط به این هدف که حوائجمان برآورده شود.
- گاه نسبت به علما نفاق داریم، مثلاً در محضر علما اظهار علاقه به ایشان میکنیم و از برکت وجودی آنها سخن میگوییم، ولی در غیبتشان فساد بسیاری از امور را به آنها نسبت میدهیم.
هریک از این نفاقها بسته به نوع آن درجات مختلفی دارد.
تاریخ جلسه: 86/9/14- جلسه 20
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] اصول کافی،ج2، ص343
[2] سوره مبارکه اعراف، آیه 21
[3] بحارالانوار، ج7، ص218
[4] سوره مبارکه رعد، آیه 25
[5] سوره مبارکه بقره، آیه 191
[6] اصول کافی، ج2، ص369
[7] بحارالانوار، ج72، ص222
[8] سوره مبارکه زلزال، آیه 7 و 8
[9] سوره مبارکه مؤمنون، آیه 99
[10] اصول کافی، ج2، ص235
[11] بحارالانوار، ج67، ص25