سوره مبارکه فاطر،آیه 27
«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُّخْتَلِفًا أَلْوَانُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِيضٌ وَحُمْرٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِيبُ سُودٌ»
«آيا نديدهاى كه خدا از آسمان آبى فرود آورد و به [وسيله] آن ميوههايى كه رنگهاى آنها گوناگون است بيرون آورديم و از برخى كوهها راهها [و رگهها]ى سپيد و گلگون به رنگهاى مختلف و سياه پر رنگ [آفريديم]»
بعضی از آیات برای افراد نامأنوس است اما رمضان ماهی است که برای مأنوس شدن انسان با قرآن قرار داده شده، در آیاتی که امروز به آن اشاره خواهیم کرد خدای سبحان قدرت نمایی خویش را به نمایش گذاشته است و در این آیات به پیامبر میگوید: ای پیامبر! آیا ندیدی خدای سبحان از آسمان آبی را نازل کرد اما از آن ثمرات و میوههای متفاوت بوجود آمد و از کوهها جادههایی را مشخص ساخت که رنگ آن جاده ها با یکدیگر متفاوت است و از سایر موجودات چون مردم، جنبندگان و چهار پایان، انواع مختلفی را با رنگهای متفاوت خارج کرد. این تفاوت را فقط دانشمندانی که خشیت از خدای سبحان دارند درمییابند. خدا دست نایافتنی و نفوذناپذیر است.
مفسرین در آیه 27 سوره فاطر میگویند خداوند به وجود نزول بارانی اشاره دارد اما با قابلیتهای مختلف آن باران در یک زمین نازل میشود اما گیاهان مختلفی با رنگهای مختلف و جنسها و خواص گوناگون رویش مییایبد. حضرت حق در این نمایش آیات نمیگوید با باران درختان را رویاندیم بلکه اشاره دارد ما ثمرات را خارج کردیم:« فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ» به عبارتی عامیانه آخر کار را در همان ابتدا بیان میکند.
مفسرین عرفانی در رابطه با همین قسمت آیه میگویند مهم این است که انسان بی ثمر نباشد شاید گمان کند که تنه و برگ و سایهای دارد اما اگر ثمری نداشته باشد بیفایده است. خدا با بکار بردن کلمه «ثَمَرَاتٍ» بیان میدارد که به نتیجهی حداقلی کفایت نمیکند.
مفسرین میگویند: خدای سبحان از ضمیر «نا» در «أَخْرَجْنَا» استفاده میکند تا بیان دارد بنده هیچ زحمتی را برای خیرات متحمل نشده و ما با همه خدایی خویش این ثمرات را از زمین وجودی آنان خارج کردیم. خدای سبحان نفرمود ما در درونتان میکاریم زیرا انواع کمالات همان بذرهایی بوده که از قدیم در وجود انسان کاشته شده حال این بذرها (انواع کمالات، خصلتهای خوب، افعال خیر اعمال صالح …) با باران معرفت به اذن حق خارج میشود.
همچنین مفسرین در ادامه میگویند اگر حضرت حق از کلمه «ثمرات» استفاده میکند از آن روست که خدای سبحان با همه خدایی خویش یک ثمره خارج نمیکند بلکه ثمرات فراوانی را از وجود بنده خارج میکند زیرا انسان خلیفه الله است و میتواند تمام اسماء و صفات خدای سبحان را به لطف حق به نمایش بگذارد از این رو وجود او میتواند ثمرات فراوانی داشته باشد.
از مفهوم مخالف آیه درمییابیم اگر کسی گمان میکند برای دیگران مفید است این فایده رسانی را فعل خود ببیند، هنوز به معرفت دست نیافته؛ زیرا هر فایده ای از لطف خدای سبحان است که در زندگی بشر جاری میشود.
اگر کسی بخواهد علم و معارفش را بررسی کند که این علوم تا چه اندازه برای او مفید است باید ببیند برای خود تا چه اندازه نقش قائل است. اگر خود را در کسب این معارف و بکارگیری آن نقش آفرین بیبیند هنوز آب معرفت به سرزمین وجودش نرسیده است. زیرا به میزانی که معرفت الهی در زندگی انسان جای گیرد او خود را بی نقشتر میبیند.
«مُّخْتَلِفًا أَلْوَانُهَا»
مفسرین عرفانی در این رابطه میگویند خدایی که به انسان توفیق طاعت ظاهریه، توفیق نیت باطنیه و توفیق رعایت آداب، توفیق معرفت و… را میدهد برای هر یک از این توفیقات اثر و رنگی مربوط به خود در نظر گرفته است. هر یک از امور زیبایی خاص و رنگ مخصوص به خود را دارد.
«وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِيضٌ وَحُمْرٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِيبُ سُودٌ»
در تفاسیر عرفانی آموختیم که جبل، عقل انسان است، همان گونه که دماغ قوه تفکر و قوه عاقله انسان است. اگر از از عقل به عنوان جبل یاد میشود زیرا عقل نسبت به سایر اعضای وجودی انسان در جایگاه بالاتر و برجستهای قرار دارد.
آیه برای خطوطی که در کوهها قرار دارد رنگهای متفاوتی را بیان میکند؛ بعضی سفید و بعضی قرمز و بعضی سیاه اند. مفسرین میگویند تنوع رنگها در عقلانیات ما مشخص است. به عبارتی دیگر عقلانیات ما به چند نوع ظهور می یابد:
- یکی اداراکات ماست که رنگ آن سفید است یعنی ادراکات واضح و آشکار اند و هیچ درصد خطایی در آنها دیده نمیشود گویا از طریق مکاشفه و مشاهده انسان توانسته است ادراک کند.
- بعضی قرمز اند «حمر» یعنی با استدلال، برهان صغری و کبری چیدن نتیجه حاصل میشود.
- بعضی از امور ادراکی «غرابیب سود» هستند که همان گمانهای ناصحیح و تخمینهای نادرست است. در توضیح این عبارت باید گفت گروهی خود را صاحب عقل میدانند اما نه تنها صاحب عقل نیستند بلکه عقلشان آنان را در جاده ای تاریک به پیش میبرد و نورانیتی در آن نیست این گروه نه تنها عقل معاد ندارند؛ بلکه عقل معاش نیز ندارند. کسانی که در چنین جادهای حرکت می کنند برزخ و قیامت خویش را از دست میدهند زیرا ایندو ادامه دنیاست.
آیت الله بهاء الدینی فرمودند از قبرستانی گذر میکردم صدای مردی را از داخل قبر شنیدم که خیار میفروخت و فریاد میزد خیار تازه دارم! او در دنیا نیز به همین کار مشغول بوده است که در برزخ آن را ادامه داد.
رنگ نفوس
نگاه دیگری به آیه:
یکی از مفسرین میگوید: کوه سفید، نفس مطمئنه است که دائم رجوع به حضرت حق دارد، کوه قرمز نفس لوامه است همان وجدان بشر است که دائم خود را ملامت می کند. و کوه سیاه نفس اماره بالسوء است که دائم فرمان به بدی می دهد، در سرزمین وجودی ما این کوهها قرار دارد.« مُّخْتَلِفًا أَلْوَانُهَا» معلوم می کند که رنگ نفوس با یکدیگر متفاوت دارد.
سوره مبارکه فاطر، آیه 28
«وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ كَذَلِكَ إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ»
« و از مردمان و جانوران و دامها كه رنگهايشان همان گونه مختلف است [پديد آورديم] از بندگان خدا تنها دانايانند كه از او مىترسند آرى خدا ارجمند آمرزنده است»
خدای سبحان در آیه قبل به تنوع اشیاء اشاره کرد و در این آیه به تفاوت اصناف انسان ها و حیوانات اشاره میکند.
همانگونه که اشیاء متنوع و رنگارنگ اند رنگهای باطنی انسان نیز مختلف است جنبندگان و چهار پایان در اوصاف خویش مختلف اند.
خوش رنگ ترین ها چه کسانی هستند؟
آنچه در این آیات بیش از همه توجه را جلب میکند و کنجکاوی را بر میانگیزد این است که خوشرنگترین مردم و زیباترین آنان چه کسانی هستند. خدای سبحان در پایان این آیه اشاره میکند اهل علم خوشرنگترین مردم هستند. آنانکه خشیت از خدای سبحان دارند، معرفتی را که خدای سبحان از آسمان نازل کرد بدون هیچ مانعی قبول کردند. در رابطه با این گروه گفته شده آنان به حول و قوه الهی تکیه دارند و ترس و خشیت با معرفت را در پیشگاه خدای سبحان بکار می گیرند و همین امر سبب شده تا ادب بیشتری را در مقابل حضرت حق داشته باشند. خشیت این گروه برایشان مراقبه به همراه دارد و نگرششان را در امر بندگی تغییر داده است.
مفسری می گوید این آیه نشان میدهد که علامت علم نافع خشیت و خشیت خضوعی تام در مقابل خدای سبحان است هر چه علم نافع تر باشد انسان بالاصاله در مقابل خالق متواضعتر است و به تبع در مقابل خلق نیز متواضع خواهد بود و در غیر اینصورت علم او نافع نیست.
در ادعیه آمده است:
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ عِلْمٍ لَا يَنْفَع»
خدایا پناه میبرم از علمی که برای من سودی نداشته باشد علمی که در زندگی روزمره من تأثیرگذار نباشد.
مفسر دیگری در رابطه با همین قسمت آیه میگوید خشیت یعنی در ک عظمت خدای سبحان و چون انسان عظمت او را درک کند در مقابل آن عظمت تواضع می کند.
«يَا مَنْ تَوَاضَعَ كُلُ شَيْءٍ لِعَظَمَتِه»
«ای خدایی که همه چیز در مقابل عظمت تو خاضع است.»
و مفسر دیگری چنین میگوید: علامت خشیت آن است که انسان همواره خود را در محضر حق مامور ببیند گاه مامور به فعل و گاه مامور به ترک است و خود را در انجام اوامر و ترک نواهی کارفرما نبیند. بلکه آنچه هست از سوی حضرت حق بداند. در قرآن هم واژه «خوف» بکار رفته هم «خشیت». خواجه عبدالله انصاری در منازلالسائرین میگوید خوف از منازل متوسطین است چون در مراتب بالاتر سلوک آمده است بر اولیای خدا خوف و حزنی نیست. او میگوید خوف مولود و ثمرهی ایمان است یعنی هر چه انسان دلداده خدای سبحان شود نگرانیاش نسبت به آداب بندگی و حضور در محضر حق بیشتر میشود. خائف دلداده حق است برای خود وجودی قائل نیست او دست خالی و نیاز خود را به سوی معبود دراز می کند تا هر آنچه قرار است به او داده شود از محبوب دریافت کند به عبارت عامیانه صفر تا صد را از خدا طلب می کند. اما خشیت یعنی عظمت خدای سبحان را دیدن و در مقابل آن تعظیم کردن است. خاشع میداند که این تعظیم برکات خلاصی برای او دارد. در ذات خشیت تواضع است. خاشع حرمت ها را حفظ می کند و او هرگز حرمت شکنی ندارد زیرا می داند چنانچه نسبت به خالق یا خلق حرمت شکنی داشته باشد آسیباش را باید خود متحمل شود. در باره یکی از علمای بزرگ گفته شده است که ایشان به استادش توهین کرد و بعد حافظه اش را از دست داد !
علم مان را چک کنیم
اگر میخواهیم نوع علم خود را بدانیم که نافع است یا غیر نافع و جنس آن چگونه است باید بررسی کنیم تا چه اندازه در مقابل خدای سبحان تسلیم هستیم و در برابر اوامر و نواهی الهی تا چه حد متواضعایم. اگر تواضع را در خود یافتیم جنس علم ما ربانی است و اجازه داریم که از خدای سبحان این در خواست را طلب کنیم:«رَبِ زِدْنِي عِلْما» خدایا مرا از نظر علم زیاد کن. نکته جالب اینجاست که گفته نمی شود خدایا علم مرا زیاد کن بلکه در خواست می شود مرا زیاد کن از نظر علم، زیرا اگر خدای سبحان علمی در اختیار ما قرار دهد در حالیکه ظرف وجودی ما نسبت به پذیرش آن علم کوچک باشد طغیان می کنیم از این رو باید قبل از اضافه شدن علم، سعه ی وجودی پیدا کنیم و آن کس که وجودش توسعه پیدا می کند نه اظهار عجب می کند نه گرفتار غرور می شود و نه فخرفروشی دارد.
«إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ»
بکار بردن دو صفت عزیز و غفور نشان میدهد که خدای سبحان به عالمانی که خشیت دارند عزت عطا میکند. وقتی کسی سراغ علم نافع میرود پاداش او عزت است.
در رابطه با معنای کلمه «عزیز» گفته شده عزیز یعنی نفوذ ناپذیر و پاداشی که خدای عزیز به بنده خاشع می بخشد این است که بنده را عزیز می کند یعنی او تحت نفوذ شیطان قرار نمیگیرد و شیطان نمیتواند بر او نفوذ کند.
مفسری میگوید وقتی انسان طالب علم نافع میشود گویا خود را به خدا میفروشد و ملکی که فروخته شده در اختیار دیگری قرار نمیگیرد از این رو شیطان اجازه تصرف در او را ندارد.
از صفت «غفور» استنباط میشود عالِم جرم شناس است.
در دعای کمیل آمده است :
«اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم»
«خدایا ببخش گناهانی که نعمت ها را تغییر میدهد»
«نعم» جمع «نعمت» است. اگر در دعا کلمه «نعم» آمده است، از آن روست که عالم میداند با گناه او ممکن است همه نعمتها تغییر کند. او چندان برای گناه خویش اثر قائل است که میداند با گناهش سبب حبس روزی از گروه وسیعی می شود. او میداند که یک گناه ممکن است برکاتهای آسمانی را حبس کند انسان هر چقدر عالمتر باشد تأثیر گناه را بیشتر میداند و خود را مجرمتر میبیند.
تاریخ جلسه: 98/3/7 ـ جلسه 19
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»