در محضر امام حسن مجتبی (ع) ـ بخش سیزدهم

مناظره با عبدالله بن زبیر

 

عبدالله بن زبیر فرزند زبیر بن عوام بود. او پیش از به حکومت رسیدن امیرالمؤمنین، جزو طرفداران ایشان بود. بعد از به حکومت رسیدن امیرالمؤمنین، بر خلاف تصورش، منصبی به او داده نشد و به دلیل ریاست طلبی بسیار، دشمنی او با حضرت آغاز شد تا آن‌جا که به تحریک او، جنگ جمل با مدیریت عایشه و طلحه و زبیر به راه افتاد. بعد از پیروزی امیرالمؤمنین و یارانش در جنگ جمل، عبدالله کینه حضرت را به دل گرفت و در سال‌های بعد از یاران معاویه شد.

روایت است که:

«روزی عبدالله در مجلسی نزد معاویه علیه‌اللعنة بود و امام حسن علیه‌السلام که از سفری بازگشته بودند؛ در آن مجلس وارد شدند.  معاویه از امام استقبال کرده و در مقابل ایشان قیام می‌کند. بعد از آن که امام در جای خود نشستند معاویه به امام عرض می‌کند: «ای ابامحمد! گمان می‌کنم شما خسته هستید؛ به منزل رفته و استراحت کنید!»  امام از مجلس معاویه خارج شده؛ در همین هنگام معاویه عبدالله بن زبیر را تحریک می‌کند که: «چرا بر حسن بن علی فخر نمیکنی؟ تو پسر یکی از یاران خاص پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و پسر عمویش(امیرالمؤمنین) هستی و پدر تو در اعتلای اسلام نقش مهمی داشته است!»

در پی تحریکات معاویه، در جلسه دیگری عبدالله بن زبیر سخنان او را نزد حضرت بازگو کردند.

حضرت فرمودند: «اگر جواب ندادن به تو موجب نمی‌شد که بنی‌امیه نسبت ضعفِ در کلام به من بدهند؛ برای پَست کردن تو جوابت را نمی‌دادم! لکن اکنون برای تو آشکار می‌کنم که من کم‌عقل و بی‌زبان نیستم. آیا تو بر من عیب می‌گیری و فخر می‌فروشی؟! با وجود آن که جد تو در زمان جاهلیت اعتباری نداشت تا اینکه با جده‌ام صفیّه دختر عبدالمطلب ازدواج کرد و در میان عرب سرافراز شد و به شرف او افتخار ورزید(اعتبار او فقط به دلیل دامادی عبدالمطلب بود)

چگونه می‌خواهی با کسی مفاخره کنی که مُهره وسط گردنبند (کنایه از کسی که همه افراد به او توجه دارند) و آقای همه اشراف است؟! این ما هستیم که شرفی پر نفوذ و کرامتی برتر داریم.

گمان می‌کنی من با تسلیم معاویه شدم؟! چطور چنین امری ممکن است؟! وای بر تو! من پسر دلاورترین مردان عرب هستم و در دامان فاطمه سلام‌الله‌علیها چشم به جهان گشوده‌ام.

وای بر تو! من صلح را به خاطر ترس و ناتوانی انجام ندادم؛ علت آن بود که طرفدارانی چون تو داشتم که به بیهودگی طرفدار من بودند و به دروغ ادعای دوستی می‌کردند و من به آنان اعتماد نداشتم چون شما خاندانی فریب‌کار هستید! پدر تو با پدر من بیبعت کرد و به زودی پیمان خود را شکسته به جاهلیت برگشت…

چون در معرکه  جنگ(جمل) با یورش پیشتازان لشکر رو به رو شد؛ … جانش را بی‌جهت از دست داد… و تو به اسیری گرفته شدی، خسته و مجروح، پایمال سم اسب‌ها و ناتوان از یورش سواران؛ زمانی که مالک‌اشتر تو را نزد پدرم آورد آب دهانت خشکیده بود و بر پاشنه می‌چرخیدی همچون سگی که از شیران هراسیده و فراری باشد…!

وای بر تو! … این ما هستیم که امت مسلمین به ما فخر می‌کنند و کلیدهای ایمان و اراده به دست ماست؛ اکنون تو به ما حمله می‌کنی؟! …

گروهی از مردم با اشتیاق و گروه دیگر با اکراه دین را پذیرفتند(زبیر نیز دین را مشتاقانه پذیرفت) و بعد از آن که با امیرالمؤمنین بیعت کردند؛ طلحه و زبیر از بین آنان پیمان شکسته؛ همسر پیامبر را فریب داده و به جنگ با پدرم برخاستند و کشته شدند.

تو را به اسارت نزد پدرم آوردند و او حق خویشاوندی را رعایت کرد و از گناهت درگذشت و تو را نکشت. تو آزاد شده پدرمن هستی و من مولای تو و پدرت هستم. اکنون سنگینی گناهت را احساس کن!»

عبدالله بن زبیر شرمگین شد. به حضور امام آمد و گفت: «ای ابامحمد! پوزش میخواهم! این مرد(معاویه) مرا به جدال با تو برانگیخت. حال مرا بر نادانی‌ام ببخش چون شما از خاندانی هستید که گذشت و بردباری به سرشت شما آمیخته شده است»

امام به معاویه نگریست و فرمود: « می‌بینی که از پاسخگویی هیچکس باز نمی‌مانم؛ وای بر تو! می‌دانی من از کدام درخت بارور جوانه زده‌ام؟ دست از این کارها بردار وگرنه داغی بر چهره‌ات می‌زنم که همه رهروان شهرها و سرزمین‌ها از آن سخن بگویند!»»[1]

 

چند پیام از این مناظره به دست می‌آید:

  1. برخلاف تصور اکثر افراد که گمان می‌کنند حلم، به معنای سکوت در برابر همه نوع توهین و جسارتی‌ست؛ امام حسن مجتبی علیه‌السلام در مقابل رفتار غلط عبدالله بن زبیر به شدت برخورد می‌کنند. در میان مردم این سخن مشهور است که:

«خدایا! از خشم حلیم به تو پناه می‌بریم!»

  1. مطرح کردن جایگاه و مقام خود، شأن امام معصوم نیست لکن گاهی مصلحت در آن است که این کار انجام شود.
  2. اگر فردی جایگاه امامت را نادیده گرفته و خود را برتر از آن بداند؛ عیوب و نواقص شخصی و شخصیتی او به طور کامل برایش به نمایش گذاشته می‌شود؛ من جمله عیوبی که مربوط به خود او نبوده و برای گذشتگان اوست. حضرت پیش از آن که نواقص شخصی عبدالله را مطرح کنند ابتدا به بی‌اعتباری اجداد او اشاره کردند.

شخصیت همه افراد در محضر حضرات معصومین معیوب است و اظهار برتریِ معیوب نزد کامل، رسوایی را به دنبال دارد.

  1. شخصی که در محضر معصوم، ادب لازم را رعایت نکند؛ سوابق سوء او بر همگان آشکار خواهد شد. حفظ حرمت اولیاءالهی، عیوب فرد را پوشیده نگه می‌دارد؛ گرچه شأن امام حلم و پرده‌پوشی است لکن هر کس نتیجه اعمال خود را خواهد دید.

دقت کنیم اگر گاهی بی‌آبرویی‌های خاصی در زندگی برایمان رخ می‌دهد؛ چه بسا حرمت امام زمان خود را نگه نداشته و به جایگاه ایشان جسارت کرده‌ایم.

عبدالله بن زبیرو پدرش با میل و اختیار متدین شدند. حضرت به او یادآور می‌شوند که ورود مشتاقانه در امری، مهم نیست؛ پایداری و ماندگاری مشتاقانه مهم است همان‌طور که محبوب شدن مهم نیست؛ در گذر زمان محبوب ماندن مهم است و یا بسیجی شدن مهم نیست؛ در گذر زمان بسیجی ماندن مهم است.

  1. در پایان روایت، حضرت به معاویه علیه‌اللعنة که محرک عبدالله بن زبیر بود هشدار دادند که اگر دست از این تحریکات سوء برندارد؛ داغی بر او می‌زنند که مایه رسوایی او شود. اگر افراد، ولو غیرمستقیم، باعث شکستن حرمت معصومین و اولیاءالهی شوند؛ نشان ننگی آشکار از سوی اهل‌بیت بر آنان وارد خواهد شد که رسوایی در همه عالم را در پی خواهد داشت.

 

مناظره با ولید بن عقبه

 

امام حسن مجتبی علیه‌السلام با ولید بن عقبه نیز مناظره‌ای دارند. ولید بن عقبه از کسانی بود که آشکارا به امیرالمؤمنین ناسزا می‌گفت. در برخورد با او حضرت با صراحت شخصیت فاسق او را برملا می‌کنند:

«من تو را ملامت نمی کنم که چرا علی را سبّ می‌کنی چرا که او تو را به خاطر شرب خمر هشتاد ضربه تازیانه زد و در جنگ بدر به دستور پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله آنقدر به پدرت ضربه زد تا به درک واصل شد(او را به قتل صبر کُشت)

در چند آیه از قرآن، خداوند امیرالمؤمنین را «مؤمن» و تو را «فاسق» نامگذاری کرد. شاعر نیز در وصف علی علیه‌السلام و تو اینگونه سروده است: «ولید همیشه در جایگاه کفر و علی علیه‌السلام همیشه درجایگاه ایمان قرار داشت…»»[2]

حلیم در مقابل جسارت فاسق، سکوت نکرده و شخصیت فاسق او را مورد حمله قرار می‌دهد. حضرت به ولید یادآور شدند که دشمنی او با ولایت، به دلیل اشتباهات خودش است نه آن که نقصی متوجه معصومین باشد.

 

تاریخ جلسه: 87/9/4 ـ جلسه 7

این جلسه ادامه دارد…

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1] منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه(خوئی)، ج19، ص148

[2] بحارالانوار، ج44، ص92

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *