ایمان اجباری یا ایمان اختیاری؟
اباصلت هروی نقل میکند:
«روزی مأمون از امام پرسید: معنی این آیه چیست؟
«وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِیعاً أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یكُونُوا مُؤْمِنِینَ وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ»
«و اگر پروردگار تو مىخواست، تمام كسانى كه روى زمین هستند، همگى به(اجبار) ایمان مىآوردند؛ آیا تو مىخواهى مردم را مجبور سازى كه ایمان بیاورند؟! (ایمان اجبارى چه سودى دارد؟!) (اما) هیچ كس نمىتواند ایمان بیاورد، جز به فرمان خدا(و توفیق و یارى و هدایت او)! و پلیدى(كفر و گناه) را بر كسانى قرار مىدهد كه نمىاندیشند»
حضرت فرمود: پدرم موسی بن جعفر علیهالسلام از پدرش جعفر بن محمد از پدرش محمد بن علی از پدرش علی بن حسین از پدرش حسین بن علی از پدرش علی بن ابیطالب علیهمالسلام برای من روایت کردهاست: مسلمانان به پیامبر صلیالله علیهوآله عرضه داشتند: یا رسول الله! اگر آن کسانی را که بر آنها قدرت داشتی، مجبور میکردی مسلمان شوند، تعداد ما زیاد میشد و در مقابل دشمنان نیرومند میشدیم، حضرت فرمودند: من نمیخواهم با بدعتی که خداوند در مورد آن، دستوری به من نداده است، خداوند را ملاقات کنم و «من کسی نیستم که بخواهم در کاری که به من مربوط نیست دخالت کنم»
سپس خداوند آیه فوق را نازل فرمود و معنی آیه این است که: اگر خدا میخواست همه را مجبور میکرد که در دنیا ایمان آوردند همانطور که در موقع دیدن سختیها، در آخرت، ایمان میآورند، و اگر این کار را با آنها انجام میدادم دیگر مستحق مدح و ثواب از جانب من نبودند لکن من میخواهم از روی اختیار و بدون اجبار ایمان آورند تا مستحق احترام و اکرام و نزدیکی به من و جاودانگی در بهشت جاودان باشند.«آیا تو میخواهی مردم را مجبور کنی که ایمان آورند؟»
و اما این قسمت از آیه که میفرماید: «وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ»؛«کسی نمیتواند ایمان آورد مگر به اذن و اجازه و درخواست خدا» به این معنی نیست که انسانها از ایمان آوردن محروم هستند بلکه به این معنی است که بدون خواست خدا نمیتوانند ایمان آورند، و اذن و خواست خدا عبارت است از: امر و فرمان او به ایمان آوردن مردم در دنیا که دار تکلیف و تعبد است و مجبور نمودن مردم به ایمان در موقعی است که تکلیف از آنها برداشته شود (یعنی بعد از مرگ و هنگام دیدن عذاب الهی)» [1].
- در توضیح سخن امام میتوان چنین گفت: همانطور که افراد در دنیا و در زمان اضطرار مؤمن میشوند و دل به خدا میدهند، در هنگام مشاهده عذاب قیامت و در آخرت نیز هر بی دینی مؤمن میشود؛ اما این ایمان مطلوب خداوند نیست.
خدا اگر میخواست، میتوانست در حال عادی، همه مردم را مؤمن کند؛ این امر با قدرت خداوند منافات ندارد اما اگر چنین میکرد دیگر کسی مستحق پاداش و عقوبت نمیشد؛ چون همه افراد به اجبار، مزین به بندگی بودند که این نوع بندگی برای فرد امتیاز نیست.
خداوند سبحان افراد را در شرایط اختیار قرار میدهد تا خودشان قرب به خدا و کرامت نفس و خلود در بهشت را انتخاب کنند. خداوند سبحان به پیامبر خود نیز اجازه اجبار بر ایمان نمیدهد. اگر رسول الله در جواب سؤال کنندگان میفرمایند: «من نمیخواهم بدعتی در دین از خود بر جای بگذارم» از این روست که اگر پیامبر مردم را با اجبار به دین فرا میخواند؛ به یقین در مقابل آیات قرآن بدعت گذاری کرده بود و از فرمان خدا ـ العیاذ بالله ـ سر پیچی نموده بود. مردم در مقابل ایمانشان، خود را مستحق ثواب و ترک عذاب میکنند و اگر پیامبر آنها را به ایمان اجبار کند دیگر ثواب و عقابی در کار نخواهد بود.
نقش «اذن الهی» در ایمان افراد
وقتی خداوند بندگان را با عبارت: « یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا» مورد خطاب قرار میدهد یعنی ای کسانی که دل به امر من سپردید؛ زیرا ایمان امری قلبی است و چون قلوب همگی تحت سلطه خداوند سبحان است تنها به اذن او افراد ایمان میآوردند.
اگر خداوند سبحان اجازه دلدادگی را برای انسان صادر نمیکرد؛ به یقین هیچ کس مؤمن نمیشد. این سخن به این معنا نیست که خداوند سبحان گروهی را به ایمان امر کرده و گروه دیگر را محروم داشته است.
عبارت «بِإِذْنِ اللَّهِ» به این معناست که خداوند سبحان اذن ایمان آوردن را برای همه بندگان صادر کرده است اما گروهی با انتخاب خویش به این ایمان رو میآورند و گروه دیگر از ایمان به حق رویگردان میشوند.
خداوند سبحان سند ایمان همه افراد را امضاء نموده است اما آنان یا تن به امضای حق دادهاند یا از آن روی برگردهاند.
ایمان به حق نعمتی است که از عالم عرش بر همگان عرضه شده؛ افراد خود به انتخاب خویش نسبت به آن واکنشهای متفاوت نشان دادهاند. به عبارت دیگر خداوند اجازه ساخت دلهای مؤمن را صادر نموده است، اما مردم خود در ساخت دلهایشان تعلل میورزند و گاه نه تنها دست به ساخت نمیزنند بلکه زیرسازی و پایههای اولیه آن را در هم میشکنند.
سه امر با سه امر پذیرفته است!
حارث بن دلهاث از پدرش از امام رضا علیهالسلام نقل نموده است که:
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَ بِثَلَاثَةٍ مَقْرُونٍ بِهَا ثَلَاثَةٌ أُخْرَى أَمَرَ بِالصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ فَمَنْ صَلَّى وَ لَمْ یزَكِّ لَمْ تُقْبَلْ مِنْهُ صَلَاتُهُ وَ أَمَرَ بِالشُّكْرِ لَهُ وَ لِلْوَالِدَینِ فَمَنْ لَمْ یشْكُرْ وَالِدَیهِ لَمْ یشْكُرِ اللَّهَ وَ أَمَرَ بِاتِّقَاءِ اللَّهِ وَ صِلَةِ الرَّحِمِ فَمَنْ لَمْ یصِلْ رَحِمَهُ لَمْ یتَّقِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ»[2]
«خداوند به سه چیز دستور داده است كه همراه با سه چیز دیگرند: به نماز و زكات امر فرمود كه هر كس نماز بخواند و زكات ندهد نمازش قبول نخواهد شد. و به سپاسگزارى از خویش و والدین امر فرموده كه هر كس از پدر و مادرش تشكّر و سپاسگزارى نكند خداوند را شكر نكرده است و امر به تقوى و صلهرحم نموده است و هر كس صلهرحم نكند در واقع تقوى نداشته است»
درایت در روایت:
1.همراه بودن نماز و زکات
خدا نماز و زکات را با هم آورده، اگر نماز بخوانید ولی انفاق نکنید نمازتان قبول نیست. نماز حالت وصل انسان با خدای سبحان است و ضیافتی است میان بنده و معبود، نماز تنها حالتی است که وحدت کامل بر آن حاکم است و چنانچه توجه فرد در نماز از حضرت حق برداشته شود نماز او، نمازی حقیقی نیست.
خداوند سبحان نماز بنده را كه جلوه وحدت است در كنار انفاق قرار میدهد. كمترین جمعیت در انفاق حضور دو نفر است یكی انفاق كننده و دیگری كسی كه این انفاق به او میرسد. در این حالت دیگر حرف از وحدت نیست بلكه كثرت و حضور انفاق كننده با جمع مطرح است. انفاق كننده باید در میان مردم باشد تا بتواند انفاق كند.
اگر مضامین روایتها را كنار یكدیگر بگذاریم درمییابیم كه بنده در وحدت و كثرت باید تمام توجهاش به سوی خدای سبحان باشد و انسان اگر بنده است نباید كثرت و وحدت برای او تفاوتی داشته باشد.
2.شکرگزاری از والدین در کنار شکرگزاری خدا
شکر یعنی كامل و بدون نقص دیدن هر چیز. خداوند شکرگزاری از خود را در کنار سپاسگزاری از پدر و مادر قرار داده است. ممکن است سؤال شود که شکر نسبت به خداوند در مقابل همه نعمات اوست و حضرت حق هیچگاه بربنده نقصانی را روا نداشته است، چگونه ممکن است شکر از خدا با سپاس گزاری از والدین کنار یکدیگر قرار گیرد؛ زیرا بسیار اتفاق میافتد که پدر و مادری نه تنها نسبت به فرزندان خویش شیوه عملی مناسبی ندارند بلکه برخوردهای خشن و نامناسبی را دنبال میکنند؟ در جواب گفته میشود: قرآن برای سپاسگزاری و احساس به والدین هیچ قیدی را بیان نکرده است:
«وَ وَصَّینَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فی عامَینِ أَنِ اشْكُرْ لی وَ لِوالِدَیكَ إِلَی الْمَصیر»[3]
« و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش كردیم؛ مادرش او را با ناتوانى روى ناتوانى حمل كرد(به هنگام باردارى هر روز رنج و ناراحتى تازهاى را متحمّل مىشد)، و دوران شیرخوارگى او در دو سال پایان مىیابد؛ (آرى به او توصیه كردم) كه براى من و براى پدر و مادرت شكر به جا آور كه بازگشت(همه شما) به سوى من است!»
و این آیه:
« بِالْوالِدَینِ إِحْسانا»[4]
«به پدر و مادر نیکی کنید»
در این دو آیه هیچ قیدی برای پدر و مادر ذکر نشده است. قرآن پدر و مادر را به خوش خلقی و مهربانی مقید نکرده است؛ بلکه نعمت وجود و خلقت افراد برای شکرگزاری از آن دو کافی است.
3.همراه بودن صله رحم و تقوا
خدای سبحان تقوا را وابسته به صلهرحم کرده اگر کسی صلهرحم نداشته باشد؛ اصلاً تقوا ندارد. در قرآن آمده است:
« فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَینِكُم»[5]
« پس، از(مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و خصومتهایى را كه در میان شماست، آشتى دهید!»
بسیار اتفاق میافتد که افراد چون متقی میشوند از صلهرحم چشم میپوشند. اینان فراموش میکنند که افراد جلوه و آیهای از سوی خدای سبحان هستند و چون انسان، بندگان خدای سبحان را عزیز دارند گویا خداوند را عزیز داشتهاند.
ارتباط با اهل بیت، اصلیترین مصداق صلهرحم
در روایتی از پیامبر صلیاللهعلیهوآله آمده است كه حضرت میفرمایند:
«أَنَا وَ عَلِی أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ»[6]
«من و علی پدران این امت هستیم»
در حدیثی پیامبراکرم صلیالله علیه وآله به امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند:
«شِيعَتُكَ خُلِقُوا مِنْ فَاضِلِ طِينَتِنَا»[7]
« شيعيانت از اضافه سرشت ما آفريده شدهاند»
نفس هر یك از شیعیان وابسته به نفس اهل بیت است و خداوند سبحان گِل آنها را از اضافه گِل وجود این بزرگواران خلق كرده است. اگر با این دیدگاه به وجود ائمه اطهار در زندگی بنگریم؛ خواهیم دید بیشترین حق را آنان بر گردن ما دارند زیرا آنها در حقیقت هم پدر جسمانی ما هستند زیرا گِل وجودی ما از اضافهی گِل آنهاست و هم پدر روحانی ما هستند زیرا شریعتی كه برای هدایت بشر آمده است توسط وجود آنها به افراد رسیده است.
مهمترین رحم افراد در این زمان وجود مقدس امام زمان عجّلاللهتعالیفرجه است. اگر متقی اهل ارتباط با امام زمان نباشد اصلا تقوا ندارد؛ زیرا عینیت تقوا، پذیرفتن ولایت امام زمان عجلاللهتعالیفرجه است.
تاریخ جلسه: 86/7/30
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] عیون اخبار الرضا، ج1، ص135: «…ثُمَّ قَالَ لَهُ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا مَعْنَى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ «وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِیعاً أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یكُونُوا مُؤْمِنِینَ وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» فَقَالَ الرِّضَا ع حَدَّثَنِی أَبِی مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی عَنْ أَبِیهِ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ عَنْ أَبِیهِ الْحُسَینِ بْنِ عَلِی عَنْ أَبِیهِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ إِنَّ الْمُسْلِمِینَ قَالُوا لِرَسُولِ اللَّهِ ص لَوْ أَكْرَهْتَ یا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ قَدَرْتَ عَلَیهِ مِنَ النَّاسِ عَلَى الْإِسْلَامِ لَكَثُرَ عَدَدُنَا وَ قَوِینَا عَلَى عَدُوِّنَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا كُنْتُ لِأَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِبِدْعَةٍ لَمْ یحْدِثْ إِلَی فِیهَا شَیئاً «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِینَ»[1] فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَیهِ یا مُحَمَّدُ «وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِیعاً» عَلَى سَبِیلِ الْإِلْجَاءِ وَ الِاضْطِرَارِ فِی الدُّنْیا كَمَا یؤْمِنُونَ عِنْدَ الْمُعَاینَةِ وَ رُؤْیةِ الْبَأْسِ فِی الْآخِرَةِ وَ لَوْ فَعَلْتُ ذَلِكَ بِهِمْ لَمْ یسْتَحِقُّوا مِنِّی ثَوَاباً وَ لَا مَدْحاً لَكِنِّی أُرِیدُ مِنْهُمْ أَنْ یؤْمِنُوا مُخْتَارِینَ غَیرَ مُضْطَرِّینَ لِیسْتَحِقُّوا مِنِّی الزُّلْفَى وَ الْكَرَامَةَ وَ دَوَامَ الْخُلُودِ فِی جَنَّةِ الْخُلْدِ «أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یكُونُوا مُؤْمِنِینَ» وَ أَمَّا قَوْلُهُ تَعَالَى «وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» فَلَیسَ ذَلِكَ عَلَى سَبِیلِ تَحْرِیمِ الْإِیمَانِ عَلَیهَا وَ لَكِنْ عَلَى مَعْنَى أَنَّهَا مَا كَانَتْ لِتُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ إِذْنُهُ أَمْرُهُ لَهَا بِالْإِیمَانِ مَا كَانَتْ مُكَلَّفَةً مُتَعَبِّدَةً وَ أَلْجَأَه إِیاهَا إِلَى الْإِیمَانِ عِنْدَ زَوَالِ التَّكْلِیفِ وَ [التَّعَبُّدِ] عَنْهَا…»
[2] عیون اخبارالرضا، ج1، ص258
[3] سوره مبارکه لقمان، آیه14
[4] سوره مبارکه بقره، آیه83
[5] سوره مبارکه انفال، آیه1
[6] بحارالانوار، ج16، ص95
[7] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج2، ص423