در محضر امام رضا (ع) ـ بخش نوزدهم

جدال احسن

 

روایتی را از نوفلی درباره احتجاج حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام با بزرگان یهود و نصاری و سایر ادیان ــ به طور مختصرـ با هم مرور می‌کنیم.

لازم است که یادآوری شود مأمون بسیار علم‌دوست بود و محافل علمی بسیاری در دربار خویش برگزار می‌کرد.

«روزی مأمون به وزیر خود فضل بن سهل دستور داد تا علما و بزرگان ادیان مختلف را از مکان‌های مختلف جمع کند؛ افرادی مانند جاثلیق، بزرگ نصاری، راس‌الجالوت بزرگ یهود و هزبد بزرگ زرتشتیان و … .

بعد از آن‌که همه علما نزد مأمون حاضر شدند؛ مأمون به آن‌ها گفت: من مایلم شما را با پسرعموی خود مواجه کنم تا با او مناظره کنید و همگی هم باید فردا صبح زود در این مجلس مناظره حاضر شوید.»

نوفلی ادامه می‌دهد:

ما نزد علی بن موسی الرضا نشسته بودیم که فرستاده‌ای از سوی مأمون خدمت ایشان آمد و گفت: مأمون به شما سلام رساند و گفت: جمعی از متکلمین و صاحب‌نظران نزد من جمع شده‌اند؛ آیا تمایل دارید نزد ما بیائید و با آنان بحث و گفتگو كنید؟ و اگر تمایل ندارید خود را به زحمت نیندازید، و اگر دوست داشته باشید ما به خدمت شما بیائیم، براى ما مشكل نیست.

حضرت فرمودند: به او سلام برسان و بگو متوجّه منظور شما شدم،  إن‌شاءاللَّه خودم فردا صبح خواهم آمد.

وقتى یاسر رفت، حضرت رو به ما كرده فرمودند: نوفلی! تو عراقىّ هستى و عراقىّ‌‏ها طبع ظریف و نكته‏‌سنجى دارند، نظرت درباره این گردهمائى از علماى ادیان و اهل شرك توسّط مأمون چیست؟

به حضرت عرض کردم: آقا می‌خواهد شما را آزمایش کند و دست به اقدام خطرناکی زده است.

حضرت فرمودند: چطور؟

گفتم: متكلّمین و اهل بدعت، مثل علماء نیستند چون عالم، مطالب درست و صحیح را انكار نمى‌كند؛ ولى آن‌ها همه، اهل إنكار و مغالطه‌‏اند،…

حضرت تبسّمى کرد و فرمود: اى نوفلىّ! آیا مى‌‏ترسى آنان ادلّه مرا باطل كنند و مجابم كنند؟! گفتم: نه به خدا، درباره شما چنین ترسى ندارم و امیدوارم خداوند شما را بر آنان پیروز كند.

حضرت فرمودند: «اى نوفلىّ! مى‌خواهى بدانى چه زمان مأمون پشیمان مى‌‏شود؟»

گفتم: «بله»

حضرت فرمودند: «زمانى كه ببیند با اهل تورات با تورات‌شان و با اهل انجیل با انجیل‌شان و با اهل زبور با زبورشان و با صابئین به عبرى و با زرتشتیان به فارسى و با رومیان به رومى و با هر فرقه‏اى از علماء به زبان خودشان بحث می‌كنم و آنگاه كه همه را مجاب كردم و در بحث بر همگى پیروز شدم و همه آنان سخنان مرا پذیرفتند؛ مأمون خواهد دانست آنچه كه در صددش مى‌‏باشد شایسته او نیست؛ در این موقع است كه مأمون پشیمان خواهد شد.»

حضرت پیش از حضور در مجلس وضو گرفتند و مقداری نوشیدنی میل کردند و بعد با هم به مجلس رفتیم. حضرت وارد مجلس شدند و تمام حاضرین در مجلس به احترام حضرت برخواستند. مأمون شروع به معرفی حضرت ‌کرد: «ایشان، علىّ بن موسى بن جعفر و پسر عموى من و از فرزندان فاطمه‏ ـ دختر پیامبرمان ـ و علىّ بن ابى طالب ـ صلوات اللَّه علیهم ـ هستند»… مأمون از علما در ابتدا پیمان گرفته که با انصاف با حضرت برخورد کنند.

 

احتجاج با جاثلیق

 

اولین عالمی که مأمون از او خواست که با حضرت وارد مذاکره شود جاثلیق بود. جاثلیق گفت: چگونه با كسى بحث كنم كه به كتابى استدلال مى‌‏كند كه من آن را قبول ندارم و به گفتار پیامبرى احتجاج مى‌‏كند كه من به او ایمان ندارم؟

حضرت فرمودند: ای مرد مسیحی! اگر از انجیل برای تو دلیلی بیاورم؛ آیا می‌پذیری؟

جاثلیق گفت: آیا می‌توانم آنچه انجیل فرموده رد کنم؟! به خدا سوگند علی رغم میل باطنی‌ام خواهم پذیرفت.

حضرت فرمودند: حال هرچه می‌خواهی بپرس و جوابت را دریافت کن.

جاثلیق پرسید: درباره‌ نبوت عیسی علیه‌السلام و کتابش چه عقیده‌ای داری؟ آیا منکر آن دو هستی؟

حضرت فرمودند: من به نبوت عیسی علیه‌السلام و کتابش و به آن چه امتش را بشارت داده و حواریون نیز آن را پذیرفته‌اند ایمان دارم و به هر «عیسی»‌ای که به نبوت محمّد صلی‌الله‌علیه‌وآله و کتابش ایمان نداشته باشد و امت خود را به او بشارت نداده؛ کافرم.

جاثلیق گفت: مگر هر حکمی نیاز به دو شاهد عالم ندارد؟

حضرت فرمودند: «چرا»،

او گفت: «پس دو شاهد عادل از غیر هم‌کیشان خود که مسیحیت نیز، آن‌ها را قبول داشته باشد معرفی کن، و از ما هم، از غیر هم‌کیشان‌مان دو شاهد عادل بخواه»

حضرت فرمودند: «سخن به انصاف گفتی، آیا شخص عادلی را که نزد مسیح مقام و منزلتی داشت قبول داری؟»

جاثلیق گفت: «این شخص عادل کیست؟ اسم او را بگو»

حضرت فرمودند: «درباره‌ یوحنّا دیلمی چه می‌گویی؟»

گفت: «به‌به! محبوب‌ترین شخص نزد مسیح را نام بردی»

حضرت فرمودند: «تو را قسم می‌دهم آیا در انجیل چنین نیامده که یوحنا گفت: «مسیح من را به دین محمد عربی آگاه کرد و مژده داد بعد از او خواهد آمد و من نیز به حواریون مژده دادم و آن‌ها به او ایمان آوردند»؟»

جاثلیق گفت: «بله؛ یوحنا از قول مسیح چنین مطلبی را نقل کرده است و نبوت مردی را مژده داده و نیز به اهل بیت و وصی او بشارت داده است و معین نکرده که این موضوع چه زمانی اتفاق خواهد افتاد و آنان را نیز برایمان معرفی نکرده است تا آن‌ها را بشناسیم»

حضرت فرمودند: «اگر کسی که بتواند انجیل را بخواند در اینجا حاضر کنیم و مطالب مربوط به محمّد و اهل بیت و امتش را برایت تلاوت کند، آیا ایمان می‌آوری؟»

جاثلیق گفت: «حرف محکمی است»

حضرت به یک فرد رومی فرمودند: «سِفر ثالث انجیل (قسمتی از انجیل) را تا چه حدی حفظ هستی؟»

گفت: «من حفظ نیستم»

سپس رو به راس‌الجالوت نموده فرمودند: «آیا انجیل خوانده‌ای؟» گفت: «بله»

حضرت فرمودند: «من سِفر ثالث را می‌خوانم، اگر در آن جا مطلبی درباره‌ محمّد و اهل بیت او ـ سلام‌الله‌علیهم ـ و نیز امتش بود، شهادت دهید و اگر مطلبی در این باره نبود، شهادت ندهید»

آن‌گاه حضرت شروع به خواندن سِفر ثالث کردند و وقتی به مطلب مربوط به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله رسیدند، وقف کرده و فرمودند: «ای نصرانی! تو را به حق مسیح و مادرش قسم می‌دهم، آیا دانستی که من عالم به انجیل هستم؟» گفت: «بله» سپس قسمت مربوط به محمد و اهل بیت ـ سلام‌الله‌علیهم ـ و امتش را تلاوت فرمود. سپس گفت: «حال چه می‌گویی؟ این عین گفتار حضرت مسیح علیه‌السلام است. اگر مطالب انجیل را تکذیب کنی؛ موسی و عیسی علیهماالسلام را تکذیب کرده‌ای و اگر این مطلب را منکر شوی، قتلت واجب است، زیرا به خدا و پیامبر و کتابت کافر شده‌ای»

جاثلیق گفت: «مطلبی را که از انجیل برایم روشن شد انکار نمی‌کنم، بلکه به آن اقرار می‌کنم»

حضرت فرمودند: «شاهد بر اقرار او باشید»

مجدداً حضرت ادامه دادند: «آنچه می‌خواهی بپرس»

جاثلیق پرسید: «حواریون مسیح و نیز علمای انجیل چند نفر بودند؟»

حضرت فرمودند: «از خوب کسی سؤال کردی. حواریون 12 نفر بودند که عالم‌ترین و فاضل‌ترین آنان، ألوقا بود…»»

 

احتجاج با راس‌الجالوت

 

سپس حضرت شروع به احتجاج با راس‌الجالوت که عالم یهود است؛ کردند.گاهی اوقات حضرت در استدلالات خود، صورت مسئله را به گونه‌ای مطرح می‌کنند که راس‌الجالوت رو به جاثلیق می‌کند و می‌گوید: «کسی که رو به روی ماست مگر زمان موسی و مسیح بوده که چنین دقیق مسائل را مطرح می‌کند؟» و جاثلیق به تردید می‌‌افتد که شاید امام رضا علیه‌السلام در زمان عیسی و موسی علیهماالسلام و حواریون بوده که چنین مطالب را دقیق مطرح و حتی شیوه تحریف انجیل را برای آنان بازگو می‌کند:

حضرت می‌فرمایند: «اى جاثلیق! آیا از چگونگی تحریف انجیل به من خبر نمی‌دهی؟»

گفت: «فقط یک روز انجیل غائب شد. سپس آن را تر و تازه پیدا كردیم، یوحنّا و متّى آن را برای ما‏ بیرون دادند»

حضرت به او گفتند: «چقدر نسبت به قصّه انجیل و علماء آن بى‌‏اطّلاع هستى! اگر این مطلب همان طور باشد كه تو مى‏‌گویى، پس چرا در مورد انجیل دچار اختلاف شدید؟ این اختلاف در همین انجیلى است كه امروزه در دست دارید، اگر انجیلی مثل روز اوّل بود، در آن اختلاف نمى‏‌كردید. من مطلب را برایت روشن مى‏‌كنم: آن زمان كه انجیل اوّل گم شد، مسیحى‌‏ها نزد علماء خود جمع شدند و گفتند: «عیسى بن مریم كه كشته شده است و انجیل را نیز گم كرده‏ایم، شما علماء چه نزد خود دارید؟»، علمای زمان گفتند: «ما انجیل را از حفظ هستیم و سِفر سِفر(یک بخش یک بخش) از آن را براى شما خواهیم آورد تا همه انجیل جمع آورى شود»، سپس بزرگان زمان گرد هم آمدند و این انجیل را پس از گم شدن انجیل اوّل براى شما نگاشتند، آیا این مطلب را مى‏دانستى؟»

جاثلیق گفت: «این مطلب را تا به حال نمى‏‌دانستم. از بركت آگاهى شما نسبت به انجیل، امروز برایم روشن شد و مطالب دیگرى را كه تو می‌دانستى از شما شنیدم، قلبم گواهى مى‏‌دهد ‌كه آن‌ها حقّ است…»[1]

در ادامه حضرت با عالِم صبئی(ستاره‌پرستان) هم که حرف می‌زنند از طریق کتاب خودشان، آن‌ها را رد می‌کنند. آن‌ها کتاب زبور حضرت ابراهیم علیه‌السلام را قبول دارند. عالم صبئی فردی به نام عمران بود که سؤالات کلامی سختی از حضرت در مورد قدیم بودن و حادث بودن عالم سؤال کرد. بعد حضرت با عالم زرتشتیان به نام هزبد محاجّه کرده و او را هم رد می‌کنند.

در نهایت وقتی جلسه خاتمه پیدا کرد، همه در مقابل حضرت اعلام مغلوبیت خود را کردند در عین این که مسلمان هم نمی‌شوند. در پایان حضرت بعضی از این علماء را به منزل‌شان دعوت می‌کنند و به آن‌ها خلعت و لباس و مرکبی می‌دهند.

 

اصل محاجّه‌ها از حوصله ی زمان کلاس خارج است، اما از این احتجاجات چند نکته به دست می‌آید:

  1. حضرت شیوه جدل احسن را می‌آموزند. قرآن می‌فرماید:

«وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی‏ هِی أَحْسَن…»[2]

«(با مخالفان) به شیوه‏اى كه نیكوتر است جدال و گفتگو كن»

در جدل احسن برخوردها نباید مخاصمانه باشد. در روایت، افرادی که در مقابل حضرت قرار ‌گرفته ‌بودند؛ هیچ یک حضرت را قبول نداشتند اما در آن مجلس بویی از نفرت یا عداوت و خصومت به مشام نمی‌رسید. کسی که خود را پیرو امام رضا علیه‌السلام بداند؛ باید به سیره عملی ایشان اقتدا کند؛ یعنی برای مؤمن ولایت‌مدار شایسته نیست با کسی که سنخیت فکری و اعتقادی با او ندارد؛ برخورد عداوت‌آمیزی داشته ‌باشد.

  1. حضرت به پایگاه‌های فکری افراد مقابل خود اشراف کامل داشتند و از طریق نظرات خود آن‌ها به سؤالات‌شان پاسخ دادند و آن‌ها را مغلوب کردند نه از طریق نظرات خودشان. جدال احسن آن است که مبنا را از طرف مقابل گرفته و طبق مبنای خود آن‌ها مسئله رد شود. حضرت در این احتجاجات، برای اثبات نبوت پیامبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله از انجیل استفاده می‌کند و به قول حواریونی استناد می‌کنند که ابتدا از جاثلیق صحت کلام آن‌ها را جویا ‌شدند.

گاهی افراد، در مقابل کسی که نظر باطلی دارد؛ سعی می‌کنند تا او با پذیرش حرف حق، مغلوب شود اما حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام این نکته را یادآوری می‌کنند که «باطل برای نابودی باطل کافی است»؛ باطل، باطل را رد می‌کند یعنی لازم نیست از طریق حق باطل رد شود. کافی است فرد به نظرات باطل اشراف داشته باشد تا بتواند با ضعف آن نظر، آن را رد کند بدون این که از اعتقادات حقه خویش مایه بگذارد.

  1. با وجودی که بزرگان ادیان بعد از شنیدن استدلال های حضرت مسلمان نشدند و بر اعتقادات باطل خودشان پافشاری کردند ولی مغلوبیت خود را نیز اعلام کردند؛ اما در عین حال حضرت با آنان برخورد انسانی و خداپسندانه داشتند.

کسی که پیرو و محبّ علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام است باید سعه صدر خاصی در برخورد با نظرات مخالف داشته باشد. تنگ‌نظری و دیکتاتوری شایسته فرد مسلمان نیست. همچنین نباید توقع پذیرش را از طرف مقابل داشته باشد.

این نکات در مورد برخورد با مخالفین اعتقادی و اخلاقی است وگرنه در مخالفین با نظرات و سلایق شخصی این نکات باید بیشتر و بهتر رعایت شود.

 

تاریخ جلسه: 86/9/19

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 

 


[1] عیون اخبارالرضا، ج1، ص156

[2] سوره مبارکه نحل، آیه125

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *