ویژگیهای اساسی مؤمن
شخصی به نام حارث بن دلهاث میگوید: از امام رضا علیهالسلام شنیدم که میفرمودند:
«لَا یكُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً حَتَّى یكُونَ فِیهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِیهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِیهِ فَالسُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ كِتْمَانُ سِرِّهِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ «عالِمُ الْغَیبِ فَلا یظْهِرُ عَلى غَیبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ»[1] وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِیهِ فَمُدَارَاةُ النَّاسِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَ نَبِیهُ ص بِمُدَارَاةِ النَّاسِ فَقَالَ «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ»[2] وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِیهِ فَالصَّبْرُ فِی الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یقُولُ «وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاء»[3]»[4]
«مؤمن، مؤمن نیست مگر در او سه خصلت باشد: خصلتی از خدا، خصلتی از پیامبرش و خصلتی از امامش.
اما سنتی که از خدایش باید داشته باشد حفظ اسرار خویش است. خداوند مىفرماید: «خداوند عالم به غیب است و هیچ كس را بر غیب خود مطّلع نمىسازد مگر كسی را كه بپسندد و از وى راضى باشد، كه همان پیامبران هستند»
و امّا سنّت پیامبر مدارا كردن با مردم است، خداوند پیامبرش را به مدارا كردن با مردم امر مىكند و مىفرماید: «از مردم بیش از توانشان توقّع نداشته باش و با مردم با تسامح رفتار كن و امر به معروف كن و از سفهاء و نادانان درگذر و اعراض كن»
و امّا سنّت از مولایش صبر در سختىها و مشكلات است، خداوند مىفرماید: «و کسانی که در سختى و مشكلات صبر مىكنند»
حفظ اسرار
طبق روایت اولین ویژگی مؤمن که باید آن را از خداوند بیاموزد؛ کتمان سرّ است. سرّ دو نوع است:
- سرّ ظاهری: اسرار خانوادگی و شخصی که در زندگی هر یک از افراد وجود دارد و نباید دیگران از آن آگاه شوند؛ زیرا با آگاه شدن آنها نه تنها مشکلات حل نمیشود بلکه گاهی بر شدت مشکلات نیز افزوده میشود. چه بسیار اتفاق میافتد که انسان اسرار زندگی خود را برای نزدیکترین کسان خویش بیان میکند اما بعد از چندی از بیان آنها به شدت پشیمان و ناراحت است.
- سرّ باطنی: الطافی که خداوند نسبت به بنده مؤمن خویش روا داشته است باید از دیگران پنهان بماند؛ چرا که در بسیاری از اوقات، دیگران ظرفیت پذیرش آن الطاف را ندارند. و نیز گاهی خداوند اموری را –بنا به مصالحی- به بنده خویش نشان میدهد که این موضوع نیز باید از دیگران مخفی بماند.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به اذن الهی از اسرار مگوی فراوانی اطلاع داشتند که اجازه واگو کردن آنها را نداشتند. در قرآن آمده است:
«عالِمُ الْغَیبِ فَلا یظْهِرُ عَلى غَیبِهِ أَحَداً. إِلاَّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یسْلُكُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً»[5]
«داناى غیب اوست و هیچ كس را بر اسرار غیبش آگاه نمىسازد، مگر رسولانى كه آنان را برگزیده و مراقبینى از پیش رو و پشت سر براى آنها قرار مىدهد»
سخن تا گفته نشده باشد امکان مخفی کردن آن وجود دارد اما به محض آن که فرد به اولین نفر آن را میگوید از حالت سرّ و راز خارج میشود و امکان دارد در جایی که نباید مطرح شود اما مقصراصلی خود فرد است و «خود کرده را تدبیر نیست»!
در رابطه با اسرار الهی نیز حکایت همین است. مؤمن اگر مؤمن باشد باید اسرار الهی در ظرف وجودش چنان جای گیرد که قصد آشکار کردن را نداشته باشد.
در روایت آمده است:
«الْمُؤْمِنُ أَصْلَبُ مِنَ الْجَبَل…»[6]
«مؤمن از کوه سرسختتر است»
مؤمن مانند کوه استوار و مقاوم است و در طول زندگیاش، از الطاف خاص حضرت حق نسبت به خودش، سخنی نمیگوید. از این رو بسیار اتفاق میافتد که همراهان و اطرافیان علماءربانی ایشان را همسطح خویش تلقی میکنند ولی بعد از مرگ ایشان وقتی به دستنوشتههای شخصی او پی میبرند؛ بسیار حسرت میخورند که در محضر چه کسی زندگی میکردهاند و توفیق شناخت حقیقی و واقعیاش را نداشتهاند.
آن کس که اهل دل است میداند که در وجود عالم رازهایی نهفته است که اجازه ذکر و بیان آنها را ندارد و آن که جاهل است عالم را چون خود فردی عادی میداند.
همچنانکه ـ بلاتشبیه ـ مردم جاهل زمان پیامبر صلیاللهعلیهوآله میگفتند: «او مثل مردم میخورد، میآشامد، زندگی میکند در بازار راه میرود» و تفاوتی میان خود و ایشان احساس نمیکردند. اما حضرت خدیجه سلاماللهعلیها و سایر اطرافیان بامعرفت حضرت، هرگز چنین تصوری از شخصیت ایشان در ذهن نداشتند.
این بزرگواران نیز که اهل معرفت بودند؛ باز هم تحمل دیدن حقیقت وجودی پیامبر صلیاللهعلیهوآله را نداشتند. گفتهاند روزی به اذن حق، لحظهای حجابها از جلوی چشمان خدیجه سلاماللهعلیها کنار رفت و ایشان با مشاهده حقیقت وجودی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بیهوش شدند.
البته این نکته قابل تذکر است که گاهی برای مشورت و راهنمایی خواستن از یک بزرگتر از فکری و عقلی، افشاء سرّ لازم است و این موضوع از بحث ما خارج است.
مدارا با مردم
و اما سنتی که مؤمن باید از پیامبر صلیاللهعلیهوآله داشته باشد؛ مدارای با مردم است. انسان باید با مردم مدارا داشته باشد یا به عبارتی تحمل دیگران برای او امری مشکل و سخت جلوه نکند بلکه مدارای با دیگران را وظیفهای از وظایف خود بداند.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمودند:
«عَلَیكُمْ بِمَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ فَإِنَّ رَبِّی بَعَثَنِی بِهَا…»[7]
«بر شما باد به مکارم اخلاق، به درستی که پروردگارم مرا بر آن مبعوث کرد…»
سرآمد مکارم اخلاق، مدارای با مردم است.خداوند سبحان در قرآن کریم میفرماید:
«طه. ما أَنْزَلْنا عَلَیكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى»[8]
«ای پیامبر ما قرآن را نازل نکردیم که تو خود را به خاطر آن به اذیت بیندازی»
در تفاسیر آمده است مدارایی که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله با مردم داشتند سبب شد تا خداوند سبحان این آیه را نازل کند؛ زیرا ایشان برای دعوت مردم به حق، بسیار صبور و با طمأنینه عمل میکردند. چندان در مقابل مردم صبوری میکردند و به اندازهای جهالتهای آنها را نادیده میگرفتند که خودشان به زحمت زیادی افتاده بودند و خداوند سبحان این آیه را برای رهایی ایشان نازل کرد.
در زمان پیامبر صلیاللهعلیهوآله مردم از پشت بام خاکستر و شکمبه گوسفند بر سر مطهر ایشان میریختند اما پیامبر صلیاللهعلیهوآله تنها برای هدایت و مغفرت آنها دعا میکردند.
در آیهای دیگر خداوند خطاب به پیامبر صلیاللهعلیهوآله میفرماید:
«خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلین»[9]
«عفو و میانهروى را پیشه كن (عذر مردم را بپذیر و بر آنان آسان بگیر)، و به كارهاى عقل پسند و نیكو فرمان بده، و از جاهلان اعراض كن»
به کار بردن فعل امر «أَعْرِضْ» از سوی خدای حکیم بیعلت نیست و نشاندهنده آن است که پیامبر صلیاللهعلیهوآله حتی نسبت به جاهلین و غافلین نیز مدارا داشتهاند.
به طور کلی شاید بتوان مدارا را به دو قسم تقسیم کرد:
- مدارای خانوادگی
- مدارای اجتماعی شامل مدارا با دوستان، همکاران، همسایگان و …
که مؤمن هر دو نوع مدارا را باید داشته باشد. مؤمن، مردم را آیهای از آیات الهی میداند و باور دارد بیتوجهی و بیاحترامی به مردم، بیتوجهی و بیاحترامی به خداست.
امر سازش و مدارای با مردم امروزه در جامعه ما بسیار کمرنگ است. معمولاً اگر افراد کسی را ببینند که به این سنت عمل میکند؛ تعجب میکنند.
صبر
و اما صبر سنّت ولی و امام است. مؤمن باید در انواع گرفتاریها صبر کند چه گرفتاریهای ظاهری و چه گرفتاریهای باطنی.
امام رضا علیهالسلام به این قسمت از آیه قرآن اشاره میکنند:
«… الصَّابِرینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حینَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذینَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ»[10]
«… و در برابر محرومیتها و بیماریها و در میدان جنگ، استقامت به خرج مىدهند؛ اینها كسانى هستند كه راست مىگویند؛ و(گفتارشان با اعتقادشان هماهنگ است؛) و اینها پرهیزكارانند!»
صبر یعنی مشکلات و سختیها کمترین اثری بر اعتقادات افراد نداشته باشد؛ بلکه فرد در هر حال خدا را شکر کند. هر مؤمنی که در مشکلات صبورتر است از ایمان محکمتری بهره برده است.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در هر حال خدا را شکر میکردند؛ حتی وقتی امری ایشان را رنجیده خاطر میکرد:
«… إِذَا وَرَدَ عَلَيْهِ أَمْرٌ يَغْتَمُّ بِهِ قَالَ- الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى كُلِ حَالٍ»[11]
«زمانی که امری بر او وارد که میشد که اندوهگین میشد میفرمود: سپاس برای خداست در هر حالی»
نگاهی متفاوت به روایت
اگر این روایت را یکبار دیگر از انتها به ابتدا مرور كنیم؛ خواهیم گفت: مؤمن باید در مشکلات صابر باشد تا مدارای با مردم را از دست ندهد. و هر چه بیشتر با مردم مدارا داشته باشد و با آنها در ارتباط باشد در مییابد که تنها یک کس محرم اسرار اوست و آن هم خدای باری تعالی است؛ زیرا تنها اوست که از گوشهگوشه زندگی افراد خبر دارد و برای هر دردی درمان خاص آن را در اختیار بنده خواهان میگذارد.
با روایت ذکر شده هرکس میتواند خود را محک بزند که تا چه اندازه از نعمت ایمان بهرهمند است.
دعایی به هنگام اذان صبح و اذان مغرب
امام رضا علیهالسلام فرمودند: هر کس هنگامی که اذان صبح و اذان مغرب را میشنود این دعا را بخواند؛ و در آن روز یا در آن شب بمیرد؛ با توبه مقبول مرده است. و آن دعا این است:
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِإِقْبَالِ نَهَارِكَ وَ إِدْبَارِ لَیلِكَ وَ حُضُورِ صَلَوَاتِكَ وَ أَصْوَاتِ دُعَائِكَ أَنْ تُصَلِّی عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَتُوبَ عَلَی إِنَّكَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ»[12]
تاریخ جلسه: 86/9/5
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] سوره مبارکه جن، آیه 26 و 27
[2] سوره مبارکه اعراف، آیه199
[3] سوره مبارکه بقره، آیه177
[4] عیون اخبارالرضا، ج1، ص256
[5] سوره مبارکه جن، آیه26 و 27
[6] اصول کافی، ج2، ص241
[7] وسائل الشیعه، ج12، ص174
[8] سوره مبارکه طه، آیه1 و2
[9] سوره مبارکه اعراف، آیه199
[10] سوره مبارکه بقره، آیه177
[11] اصول کافی،ج2، ص97
[12] عیون اخبارالرضا، ج1، ص253