راهکارها در نهج‌البلاغه ـ بخش سوم

راهکارهای رسیدن به زندگی بهتر

 

امیرالمومنین علیه‌السلام در حکمت 91 نهج‌البلاغه به راهکارهای متعددی برای رسیدن به خیر و نیکی می‌پردازند.

 

1. علم‌آموزی

 

«وَ سُئِلَ عَنِ الْخَيْرِ مَا هُوَ؟ فَقَالَ لَيْسَ الْخَيْرُ أَنْ يَكْثُرَ مَالُكَ وَ وَلَدُكَ وَ لَكِنَّ الْخَيْرَ أَنْ يَكْثُرَ عِلْمُكَ»[1]

«از امام پرسيدند كه خير و نيكى چيست آن حضرت (در تفسير آن) فرمود: خير و نيكى آن نيست كه دارائى و فرزندت بسيار شود، بلكه خير آن است كه دانش‌ات افزون شود.»

راهکار رسیدن به خیر و نیکی واقعی چیست؟ طبق توصیۀ حضرت، اولین شرط رسیدن به کمالات و زندگی عالی این است که علم انسان زیاد شود؛ همان‌گونه که گیاه با آبیاری به‌موقع شاداب می‌شود؛ با علم و دانش نیز انسان به نشاط دست می‌یابد. در مرحلۀ نخست برای داشتن یک زندگی بهتر باید به دنبال کسب دانش بود. دانشِ کم، سودمند نیست؛ کسب دانش باید بسیار و همیشگی باشد.

جملۀ معروف «اطلُبوا العِلمَ مِنَ المَهدِ إلَى اللَّحْدِ»«از گهواره تا گور، دانش بجویید.»؛ بیان‌گر این مطلب است که  انسان به هیچ‌وجه نباید به مقدار اندک علم راضی باشد. برای دست‌یابی به زندگی بهتر، شرط اول بیشتر دانستن است. بسیاری از مردم هرچه بیشتر می‌آموزند؛ دچار حسرتی روزافزون می‌شوند که ای کاش در سال‌های گذشته آن علوم را آموخته و دانسته بودند. در «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا» [2] انسان خواهان مال زیاد نیست؛ بلکه از خداوند می‌خواهد دانش او را افزون کند. در راه علم‌آموزی انسان باید تلاش بسیار کند. آزار و اذیت در این راه نیز کم نیست؛ خدا لطف کرده و راه آن را برای آدمی گشوده و به انسان قدرت یادگیری عطا نموده است. «خیر» در این معنا  این است که هرچه آموزش و یادگیری علم بیشتر شود؛ صبر و تحمل فرد هم بیشتر می‌شود.

از مرحوم شالچی نقل است که وقتی در خدمت میرزا جواد آقای تبریزی در فیضیه بود؛ آقای تبریزی از او پرسیده بود که در فیضیه چه می‌بیند؟ ایشان به واسطۀ رفع حجاب از جلوی چشم‌شان، فیضیه را پر از مَلَک دید و آن را برای آقا توصیف کرد. آقای تبریزی به او گفت: «گمان نکن این دیدن، هدف و غایت کار است و کافی است، بدان که هرچه در این مسیر، بیشتر یاد بگیری به تو کمک می‌کند تا از باطن‌های بیشتری آگاهی پیدا کنی.» مرحوم شالچی می‌گوید:«وقتی به طرف دیگر نگاه کردم؛ صورت‌های کریهی را هم دیدم.»

 

2. صبر و تحمل

 

« وَ لَكِنَّ الْخَيْرَ… أَنْ يَعْظُمَ حِلْمُكَ»[3]

«بلكه خير آن است كه… حلم و بردباری‌ات بزرگ شود.»

به‌طور قطع کسی که تحمل دیدن زشتی‌ها و خوبی‌ها را دارد؛ آستانۀ تحمل گسترده‌تری از او دیده شده که به این نعمت دست یافته است. برای رسیدن به خیر و داشتن زندگی بهتر باید همواره آستانۀ تحمل افراد رو به افزایش رود. یقیناً با تحمل بیشتر به درجات و کمالات نائل می‌شویم. در سیر و سلوک، با تحمل می‌توانیم به مقامات برتری دست یابیم.

 

3. افتخار به بندگی

 

«وَ لَكِنَّ الْخَيْرَ… أَنْ يُبَاهِيَ بِعِبَادَتِكَ رَبُّكَ»[4]

« بلكه خير آن است كه به بندگى پروردگارت،افتخار كنى»

انسان موحد می‌داند همین که خداوند به او اجازه بندگی داده؛ طوق بندگی‌ به گردن او افکنده و به عنوان یک بنده او را مخاطب خود قرار داده است؛ برای او کافی است تا از این بندگی لذت برد و به عنوان یک امتیاز آن را میان مردم آشکار کند. او با مادیات و ارزش‌های کاذب به مردم فخر نمی‌فروشد. او حتی اگر مستجاب‌الدعوه هم باشد؛ خود را کسی نمی‌داند. اگر ادعا کند که من کسی هستم که هرچه از خدا بخواهم برآورده می‌شود؛ به‌طور ضمنی به مولویت خود که آن را ادعا کرده فخر فروخته است؛ اما اگر بندگی می‌کند و هیچ توقعی از خداوند دربارۀ اجابت دعاهایش ندارد؛ تنها برایش این مهم این است که به او اذن بندگی داده شده است، در حقیقت به بندگی‌اش مباهات کرده است.

 

4. حمد و توبه

 

«إِنْ أَحْسَنْتَ حَمِدْتَ اَللَّهَ وَ إِنْ أَسَأْتَ اِسْتَغْفَرْتَ اَللَّهَ»[5]

«اگر توانستى كارهاى نيك انجام دهى،سپاسگزار خدا باشى و اگر بد كردى از خدا طلب بخشش كنى.»

در بنده بودن انسان دو حالت متصور است؛ یا از او کار خیری سر می‌زند  و یا  عمل شری ظاهر می‌شود. اگر از او عمل خیری صادر شد؛ هرگز نباید به خود نسبت دهد. در یک زندگی کمالی، هرگز انسان خیراتش را به خودش نسبت نمی‌دهد. اگر توفیق خیررسانی به دیگران حاصل شد؛ باید شاکر خداوند باشد و آن را لطف خدا بداند. در مرحلۀ بعد، عشق خود را به خداوند افزون کند که توفیق خیررسانی به دیگران را نصیبش کرده است. اگر از او بدی صادر شد ناامید و متوقف نشود و همواره به خدا رجوع کند. چنین فردی لازم است به استغفار بپردازد  و از خداوند بخواهد که عیوبش را مستور کند تا مجدداً در عرصۀ بندگی قرار بگیرد.

 

5. توبه و شتاب در امر خیر

 

«وَ لَا خَيْرَ فِي الدُّنْيَا إِلَّا لِرَجُلَيْنِ رَجُلٍ‏ أَذْنَبَ ذُنُوباً فَهُوَ يَتَدَارَكُهَا بِالتَّوْبَةِ وَ رَجُلٍ يُسَارِعُ فِي الْخَيْرَاتِ»[6]

«و در دنيا خير و نيكى نيست مگر براى دو مرد: مردی‌ كه گناهانی انجام داده است و آن را به توبه تلافى کند، و مردی ‌كه در كارهاى خداپسند بشتابد.»

در دنیا تنها به دو گروه خیر می‌رسد؛ گروه اول کسانی که خاطئانه گناه کردند؛ اما بلافاصله با توبه جبران گناهان خودمی‌پردازند. این گروه خیر در زندگی‌شان جاری است؛ زیرا به زشتی‌ها اجازۀ جریان در زندگی خود نمی‌دهند و گناه را همواره از اطراف خود دور می‌کنند. ایشان پیوسته در صدد جبران خلاف‌های خود هستند.

دسته دوم گروهی از مردم هستند که اهل طاعت‌اند: «رَجُلٍ يُسَارِعُ فِي الْخَيْرَاتِ» در عرصۀ خیرات با سرعت حرکت می‌کنند و پیشتازند. انسان هنگامی می‌تواند با سرعت در عرصه خیرات حرکت کند که منیت نداشته باشد؛ زیرا با منیت کارها دشوار می‌شود. اگر کارها را به خدا واگذار کنیم، راحت و به‌سرعت انجام می‌شود.

 

تبعیت؛ راهکار نزدیکی به خوبان

 

«إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِالْأَنْبِيَاءِ أَعْلَمُهُمْ بِمَا جَاءُوا بِهِ ثُمَّ تَلَا (عليه‏السلام) إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُواثُمَّ قَالَ إِنَّ وَلِيَّ مُحَمَّدٍ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ إِنْ بَعُدَتْ لُحْمَتُهُ وَ إِنَّ عَدُوَّ مُحَمَّدٍ مَنْ عَصَى اللَّهَ وَ إِنْ قَرُبَتْ قَرَابَتُهُ»[7]

«نزديكترين مردم به پيامبران كسانى هستند كه به آنچه آورده اند داناتر باشند. [سپس اين آيه را تلاوت نمود] «نزديكترين كسان به ابراهيم همانا پيروان او و اين پيامبر و مؤمنان هستند.» سپس فرمود: دوست محمد (صلی الله علیه وآله) كسى است كه خدا را اطاعت كند، هر چند به نسب از او دور باشد و دشمن محمد (صلی الله علیه وآله) كسى است كه خدا را اطاعت نكند هرچند، خويشاوند نزديك او بود.»

نزدیکی و قرب به خوبان یکی از آرزوهای انسان‌های خواهان حق و حقیقت است. چنین افرادی  برای زیارت مرقد مطهر خوبان ذوق و شوق وافر دارند، چه برسد به نزدیک شدن به این افراد مطهر. راه‌کار تَقرُّب به اولیای الهی تبعیت از حق و راه ایشان است. در وهلۀ اول باید دانست ایشان چه می‌گویند و در مرحلۀ دوم تبعیت از اوامر و نواهی ایشان مورد نظر است. آنان که آگاهی بیشتری نسبت به شریعت و گفتار پیامبران دارند؛ نزدیک‌ترین و مقرب‌ترین افراد در این درگاهند. پیوست و نزدیکی‌ آن‌ها به اولیای الهی بیشتر است؛ زیرا معرفت تبعیت می‌آورد.

در این‌باره امام این آیه را تلاوت کردند؛ «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ»[8] «نزدیک ترین مردم به ابراهیم کسانی هستند که تبعیت از ابراهیم دارند.»، راه‌کار نزدیکی به خوبان این است که به آنچه از ایشان رسیده‌است اطلاع یابیم. در مرحلۀ بعد در این دانسته‌ها غرق نشویم و توقف نداشته باشیم؛ بلکه دانش خود را به مرحلۀ اجرا برسانیم و در این اجرا تبعیت محض داشته باشیم.

به‌طور مثال اگر انسان می‌خواهد سفر برود، در این سفر باید همسفر هماهنگ با خود انتخاب کند. اگر فرد زرنگ و پرانرژی با فردی در اوج سکینه، متانت، آرامش یا حتی مسامحه‌کار همسفر شود، بعد از مدتی همنشینی و مجالست، از هم فاصله می‌گیرند. اگر یکی اهل نظم و دقت است؛ و دیگری اهل تأخیر به‌طور حتم ایشان دائم در این سفر با خود و با همسفر خود درگیر می‌شود. باید بدانیم برای نزدیکی به افراد، در مرحله نخست باید فرد مورد نظر را شناخت و از خصوصیات او آگاه شد؛ در مرحله بعدی  انسان باید سعی کند تا شبیه او شود. امیرالمومنین به ما می‌گوید؛ برای نزدیکی به اولیای الهی اول باید آن‎ها را شناخت؛ سپس سعی کرد در حد توان  با آن ‌ها شباهت برقرار کرد.

 

سه را‌هکار برای رفع نیاز صحیح از مردم

 

«لَايَسْتَقِيمُ قَضَاءُ الْحَوَائِجِ إِلَّا بِثَلَاثٍ بِاسْتِصْغَارِهَا لِتَعْظُمَ وَ بِاسْتِكْتَامِهَا لِتَظْهَرَ وَ بِتَعْجِيلِهَا لِتَهْنَأ»[9]

«شايسته نيست روا نمودن درخواستها مگر به سه چيز: (نخست) به كوچك شمردن آن تا نزد پروردگار بزرگ گردد (دوم) به پنهان داشتن آن تا (هنگام پاداش) آشكار شود (سوم) بشتاب در انجام آن تا (براى خواهنده) گوارا باشد.»

 

1. کوچک دانستن کار

 

اگر انسان می‌خواهد کاری که برای دیگران انجام می‌دهد به چشم آن‌ها عظیم بیاید؛ باید آن را کوچک بشمارد. گاه انسان هرچقدر بیشتر تلاش می‌کند؛ زحمت‌هایش کمتر دیده می‌شود یا اصلا دیده نمی‌شود. آدمی باید کارش را نادیده بگیرد؛ اگر آن کار به چشمش کوچک آمد؛ خدا آن را به چشم دیگران بزرگ جلوه می‌دهد و اگر به چشم خودش بزرگ آمد به چشم دیگران کوچک می‌آید؛ البته سعی و تلاش او هم نادیده گرفته شده و نوعی وظیفه حساب می‌شود؛ ولی اگر خدمت بزرگی، ناچیز شمرده شود؛ قانون خداوند است که به چشم مردم بزرگ آید.

اگر کسی از آدمی تقاضایی دارد؛ باید از همان ابتدا، کنندۀ کار، آن را در نظر خود کوچک شمارد؛ همین که کوچک شمرده شد؛ خداوند آن را در نظر دیگران عظیم جلوه می‌دهد. پس اگر می‌خواهیم کاری که برای دیگران انجام می‌دهیم؛ قابل تقدیر و به چشم‌آمدنی باشد؛ باید در نگاه ما، کار کوچک و صغیر به نظر آید تا خود به خود عظیم شود؛ ولی اگر در نگاه ما عظیم آمد؛ به چشم دیگران صغیر و حقیر جلوه می‌کند. انجام دادن درخواست‌های مردم در صورتى ارزش پیدا مى‌کند که آن را کوچک بشماریم. این امر نشانه بزرگیِ فردی است که حاجت را برآورده است. هنگامى که او در نظرها بزرگ شد کار او نیز بزرگ شمرده مى‌شود.

 

2. پنهان انجام دادن کار خیر

 

دومین مرحله این است که انسان بداند انجام خواسته‌های دیگران زمانی ارزشمند است که آن را پنهان دارد تا آبروى تقاضاکننده نزد همه محفوظ بماند. در بسیاری از اوقات آدمی نهایت سعی خود را برای جلوه‌دادن کار انجام می‌دهد؛ اما آن کار جلوه نمی‌کند. راه‌کار پیشنهادی حضرت امیرالمؤمنین آن است که آن کار، پنهان از چشم خلق انجام و فقط به خدا نشان داده شود. این ارتباطی است بین بنده و خدایش. پس باید همۀ خدماتی که می‌خواهد برای دیگران انجام دهد؛ پنهانی و مخفیانه انجام شود. این قانون خداست که آن را جلوه‌گر کند. به‌طور مثال دیده می‌شود برای بعضی سخنرانی‌ها تبلیغات زیادی انجام می‌شود؛ ولی مجلس سخنرانی خلوت است و تعداد کمی شرکت کرده‌اند! بعضی مجالس نیز بدون تبلیغات و پخش اطلاعیه  به لطف  خدا، مردم زیادی شرکت  می‌کنند و بهره می‌برند. گاه  آدمی تصمیم دارد کاری را پنهانی برای رضای خدا انجام دهد و آن را مطرح نمی‌کند؛ اما خدای متعال خودش  آن را ظاهر و آشکار می‌کند. باید بدانیم هرکاری  را که می‌خواهیم مطرح شود؛ خدا آن را جلوه‌گر نمی‌کند.

 

3. با سرعت انجام دادن

 

اداى حاجتى ارزشمند و گواراست که به سرعت انجام گیرد و با تأخیر انجام نشود. اگر قرار است کار خیری دلچسب و گوارا باشد باید با تعجیل انجام شود. با تأخیر انجام دادن و عقب انداختن کارها، آن‌ها ناگوار و مانع مقبولیت می‌شود. راه‌کار گوارا شدن کار، تعجیل در انجام دادن آن است. برای مثال باید به سفارش در ادای نماز اول وقت اشاره کرد که به انجام آن در اول وقت شرعی توصیه بسیار شده است. خداوند صمد محض است و به نمازها و عبادات بندۀ خود محتاج نیست. با تعجیل در انجام امور عبادی، بنده نزد خداوند قرب و منزلت ویژه‌ای پیدا می‌کند. در عالم بندگی راه‌کار گوارا شدن خدمات، انجام سریع آن‌هاست و به تأخیر انداختن خدمات‌رسانی شیرینی آن را از بین می‌برد.

 

بی‌رغبتی به دنیا؛ راهکار لذت بردن از زندگی

 

«طُوبَى لِلزَّاهِدِينَ فِي الدُّنْيَا الرَّاغِبِينَ فِي الْآخِرَةِ أُولَئِكَ قَوْمٌ اتَّخَذُوا الْأَرْضَ بِسَاطاً وَ تُرَابَهَا فِرَاشاً وَ مَاءَهَا طِيباً وَ الْقُرْآنَ شِعَاراً وَ الدُّعَاءَ دِثَاراً، ثُمَّ قَرَضُوا الدُّنْيَا قَرْضاً عَلَى مِنْهَاجِ الْمَسِيحِ»[10]

«خوشا حال پارسايان در دنيا كه به آخرت دل بسته‌اند، ايشان گروهى هستند كه زمين را فرش و خاك آن را بستر و آب آن را شربت گوارا قرار داده‌اند و قرآن را پيراهن (زينت و آرايش دل) و دعا و درخواست را جامه رو (جلوگير از حوادث و پيشآمدها) گردانيده‌اند، پس به روش (حضرت) مسيح (كه بدنيا دلبستگى نداشت) دنيا را از خود جدا كردند

 هیچ زمانی از هنگامه مجالست با خدا و بودن با او  لذت‌بخش‌تر نیست. خوش‌ترین وجود در عالم خود خداست. ابن‌سینا در نمط هشتم می‌گوید؛ در مورد خدا کلمه «لاذ» به معنای وجودی که لذت زیاد دارد را به‌کار نمی‌برند؛ چون اسماء الله در قرآن توقیفیه هستند. این اسماء را خود خداوند و معصومین علیهم‌السلام برای خدای متعال به کار گرفته‌اند. آن‌چه در دعاها به خدا گفته می‌شود؛ مثل « اللَّهُمَّ غَیِّرْ سُوءَ حَالِنَا بِحُسْنِ حَالِک» یعنی «خدایی که خیلی خوش هستی، به خیلی خوشی‌ات قَسَمت می‌دهم که بدی‌ حال ما را به خوبی تغییر دهی.»  خداوند دارای اوج لذت است و اگر افراد نمی‌توانند از آن وجود متعالی لذت ببرند؛ چون درک و شعور آن را ندارند. هرچقدر فرد  این لذت را از وجود خدا بیشتر درک کند و بفهمد؛ به آن‌چنان ذوقی دست می‌یازد که گویی از فرط خوشی به مرگ نزدیک می‌شود.

انسان اگر به فهم کارها و بخشش‌های غیرتکراری و وسیع خدای تعالی در هر لحظه زندگی‌اش بیاندیشد؛ از خوشحالی و ذوق وافر گویا پرنده‌ای شده با بدنی پُر از پَر که می‌خواهد به پرواز درآید. ناخوشی افراد از فهم ناقص آن‌هاست و هرچقدر ناخوش‌تر هستند؛ یقینا از فهم کمتری برخوردارند؛ چون نمی‌فهمند، خوش نیستند. چرا مومنان در ماه رمضان از خوشحالی زیاد سرمست‌اند؟ زیرا درک مُنعم، باعث خوشی فرد می‌شود. انسان خوش و خوشحال سرشار از انرژی است و با کار زیاد خسته نمی‌شود. آدمیزاد در عین ناخوشی است که با کار اندک نیز درد به سراغش می‌آید. با درک درست از زندگی، چرا باید ناخوش بود؟

 

ناخوشی ناشی از توجه به دنیاست

 

خوشا به حال کسانی که نسبت به امور پست، بی‌رغبت و نسبت به امور ماندگار مشتاق هستند، بسیاری از ناراحتی‌های افراد در‌بارۀ امور دنیوی است. اگر همه فکر و ذکر انسان برای انجام امور دنیوی باشد نمی‌تواند خوش باشد. به‌طور مثال اگر ماشین و منزلی  مناسب ندارد اندوهگین است و اگر دیگرانی آن‌ها را دارند؛ مدام در حال حسرت خوردن است؛ اما اگر نسبت به امور دنیوی بی‌رغبت باشد و از تعلقات دنیوی دوری گزیند؛ آن‌چنان خوش زندگی می‌کند که داشتن و نداشتن برای او مهم نیست:«درویش هرکجا که سرآید سرای اوست».

باید برای او مهم این باشد که یک خدا دارد؛ همان خدا  اگر صلاح بداند همه چیز را در هنگام مناسب در اختیار بنده‌اش قرار می‌دهد. به این ترتیب اگر انسان چیزی هم نداشته باشد؛ عقیده دارد که حتما صلاح نبوده؛ که خداوند به او نداده است. دیگر دل و ذهن آدمی برای این امور دنیوی پر نمی‌زند[11]. اگر چشم انسان به دنبال امور مادی اهل دنیا باشد؛ در نهایت شاید به همانی که خواسته برسد؛ اما اگر چشمش به دنبال اهل معنا باشد؛ به او گفته می‌شود: «اُدخلوها بِسلامٍ آمِنین» این لذت قابل وصف نیست.

 

خوشی در بی‌تعلقی به دنیاست

 

کلمۀ طوبی در کلام امیرالمؤمنین به این معناست که فرد در زندگی به خوشحالی و لذت وافری دست یافته است؛ این لذت حقیقی برای افرادی است که نسبت به امور دنیوی بی‌تعلق و نسبت به امور معنوی مشتاق باشند. زاهد به امور دنیا بی‌تعلق است نه این که دنیایی ندارد؛ او بعضی امور دنیوی را دارد؛ اما به آن‎ها دل‌بستگی و تعلقی ندارد. ناخوشی‌های آدمی به این جهت پدیدار می‌شود که دل در گرو امور ناپایدار و غیرماندگار می‌بندد. اگر از او چیزی گرفته شود؛ معترض و شاکی می‌شود؛ در صورتی که قرار بر این نبود که آن چیز تا ابد بماند و از بین نرود. همۀ موجودات غیر از خدا، فانی و از بین رفتنی هستند.

 

شوق به امور باقی، انگیزۀ حرکت

 

اگر نگاه انسان به زندگی این‌گونه باشد؛ دیگر تعلقی به امور فانی ندارد و به امور باقی اشتیاق بسیار دارد. این اشتیاق و رغبت حرکت می‌آورد. تفاوت انسان و ملائکه نیز در این است که آدمی شوق دارد و درخواست مدام برای رسیدن به درجات برتر و بالاتر دارد؛ اما ملائکه عشق دارند و شوقی برای رسیدن به کمالات برای آن‌ها نیست. رمز لذت بردن هر فردی بی‌تعلقی به امور فانی و اشتیاق خاص نسبت به امور باقی است در این صورت همیشه خوشی برای او مهیاست.

 

اعتدال؛ راهکار سلامت قلب

 

«فَكُلُّ تَقْصِيرٍ بِهِ مُضِرٌّ وَ كُلُّ إِفْرَاطٍ لَهُ مُفْسِدٌ»[12]

«پس هر كوتاهى از حدّT آن  (قلب (را زيان رساند و هر بيشى در حدّ آن را تباه گرداند.»

                 این حکمت در بارۀ  قلب و دل  انسان است. خداوند دل و قلب آدمی را به‌گونه‌ای قرار داده است که هر کوتاهی به ضرر آن است و هر زیاده‌روی او را فاسد می‌کند و از بین می‌برد. راه‌کار سلامت دل اعتدال است. «يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»[13]) روزى كه هيچ مال و فرزندى سود نمى‌دهد، مگر كسى كه دلى پاك به سوى خدا بياورد.) بازگو می‌کند که قیامت روزی است که فرزندان و مال انسان به حال او سودی ندارند؛ فقط قلب سلیم برای او راه‌گشاست. قلب سالم دچار افراط و تفریط نمی‎شود؛ کم گذاشتن و زیاده‌‌‌روی‌ها در علاقه و میل و درخواست این دل تاثیر‌گذار نیست.

برای فهم زیاده و نقص و اعتدال هر صفتی باید کتاب معراج السعاده[14] را کامل مطالعه کرد. این‌که گاهی اوقات دل آدمی دچار قبض و گرفتگی می‌شود؛ باید فوراً بررسی شود که آیا زیاده‌روی داشته یا حقی را کم گذاشته که به سلامت دلش لطمه وارد شده است؟ چرا اهل شهود نیست؟ به چه دلیل گستردگی وجود ندارد و ادراکاتش ناصحیح شده است؟ با وجود این‌که افراط و تفریط در عمل است معلوم می‌شود که عمل نادرست، یا زیاده‌روی انسان در امور مختلف،به دل او آسیب می‌زند. به‌طور حتم امور ظاهری به باطن آدمی صدمه وارد می‌کند؛ چون در وجود هر انسانی ظاهر و باطن از یکدیگر جدا نیستند.

 

حبّ امیرالمؤمنین؛ راهکار دوری از منیت

 

«لَوْ أَحَبَّنِی جَبَلٌ لَتَهَافَتَ» [15]

«اگر كوهى مرا دوست داشته باشد تكه تكه شده فرو ريزد.»

                 گاه منیت انسان در وجود آدمی باعث آزار اوست. این «منِ آدمی» و خودپسندی او، موجب اذیت و آزار بسیار است. به‎طور مثال اگر فردی از کسی آموزشی بگیرد و آن را به‌کار بندد؛ اقتضای ادب چنین است که استاد خود را فراموش نکند. اگر از این کار آدمی تعریف و تمجید شد؛ از استاد خود به خیر یادی کند و آن عمل را به اسم خود سند نزند. اگر جلوی چشم استادی از شاگردی تعریف شد که همۀ فوت و فن این عمل را از استاد حاضر آموخته بود؛ آن شاگرد عامدانه و نه غافلانه، اسم استاد و تعلیم‌دهندۀ خود را نیاورد؛ به‌طور یقین استاد آزرده خاطر می‌شود؛ اما اگر شاگرد غافلانه، یاد استاد را فراموش کرد و استاد آزرده شد یا در ذهن و دل خود گفت:« چرا نامی از او نبرده یا نگفته است: خدا فلانی را خیر بدهد.» نشانۀ منیت است.

برای مثال در ماه رمضان افراد دوست دارند؛ خدمات استثنایی به بعضی افراد دیگر برسانند. مثلا نُه طبقه را با آسانسور خراب برای انجام کار مورد نظر بالا و پایین می رود و زحمت زیاد می‌کشد؛ اما افراد حاضر کلمه‌ای تشکر نکرده و حتی دعایی هم در حق فاعل کار نمی‌کنند. اگر شخصِ کنندۀ کار از عمل خیر خود پشیمان شود و تصمیم بگیرد خیررسانی خود را به دیگرانی برساند که قدر او و کارش را می‌دانند؛ دچار مَنیّت شده است.

البته تشکر نکردن از مردم بابت خیررسانی‌شان بسیار اشتباه و غلط است. اینجا بحث سر منیتِ کنندۀ کار خیر است که توقع تشکر و شرمنده شدن حُضّار را دارد. امیرالمومنین می‌فرماید؛ اگر کوهی من را دوست داشته باشد متلاشی می‌شود؛ اگر عشق به امیرالمومنین در کوهِ مَنیّتِ انسان مشتعل شود خود به خود، منیت او کمرنگ می‌شود. حُبِّ امیرالمومنین کوهِ مَنیّتِ در وجود انسان را متلاشی می‌کند؛ به این معنا که دیگر خبری از منیت در وجود آدمی نیست و به جای منیت، عبودیت به میان می‌آید.

 

خوش‌خُلقی؛ راهکار مصاحب دائم داشتن

 

«لَا قَرِينَ كَحُسْنِ الْخُلْق»[16]

«و هيچ همنشينى چون خوى نيكو نيست.»

 راهکار داشتن همراه و نیروی کمکی و تنها نماندن دائمی و همیشگی خوش خُلقی است. مصاحب دائم  و همراه همیشگی آدمی نیز همان خوش اخلاقی است. داشتن اخلاق حسنه، مانع از تنها ماندن انسان می‌شود. چه بسا بعضی اوقات مصاحب و قرینی که باعث می‌شود؛ حوصلۀ انسان از با او بودن سر رود؛ ولی آدمی هیچ‌گاه نمی‌خواهد از خوش اخلاقی جدا شود. چه بسا افرادی که سال‌ها با چند کارگر در خانه بدون پرداخت هزینه‌ای، تنها باداشتن زبان خوش، امورشان را به سرانجام رسانده‌اند و کارگرها تنها به خاطر این خوش‌رویی و خوش‌زبانی برایشان کار می‌کردند.

 

حلم؛ راهکار عزت

 

«وَ لَا عِزَّ كَالْحِلْمِ»

«و هيچ عزتی مانند بردبارى نيست.»

اگر آدمی می‌خواهد همیشه عزیز باشد؛ باید آستانۀ تحمل خود را بالا ببرد. هیچ عزتی مانند حلیم بودن عزت‌بخش نیست. گویا فرد حلیم و بردبار لشکری از نیروهای کمکی به همراه دارد. او همواره باید حساب کند که خانواده‌ای حلیم و بردبار در خدمت او هستند. اگر علم، ادب و حسب و نسب عزت می‌آورد، به‌طور حتم هیچ‌یک به اندازۀ تحمل، عزت‌آفرین نیست.

 

 

تاریخ جلسه: 92/4/24 ـ جلسه 3

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 

 


[1]. نهج‌البلاغه، حکمت 91

[2]. و بگو: «پروردگارا، بر دانشم بيفزاى.»؛ طه، 114.

[3]. نهج‌البلاغه، حکمت 91

[4]. نهج‌البلاغه، حکمت 91

[5]. نهج‌البلاغه، حکمت 91

[6]. نهج‌البلاغه، حکمت 91

[7]. نهج‌البلاغه، حکمت 92

[8]. سوره آل عمران، آیه 68

[9]. نهج‌البلاغه، حکمت 97

[10]. نهج‌البلاغه ،حکمت 101

[11]. چشم من از پی این قافله بس آه کشید/  تا به گوش دلم آواز در آ باز آمد.

[12].  نهج‌البلاغه، حکمت 105

[13]. سوره شعراء،  آیه 88 و89

[14]. نراقی، احمدبن محمد بن محمد مهدی(1185-1245)؛ بهترین کتاب در علم اخلاق و آداب وسنن اسلامی؛ در بیان بعضی مقدمات نافعه، از بیان حالات نفس و منفعت فضایل اخلاق، ومضرات رذائل و…

[15]. نهج‌البلاغه، حکمت 108

[16]. نهج‌البلاغه، حکمت 109

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *