وجوب محبّت امیرالمؤمنین علیهالسلام
معرفت امیرالمؤمنین علیهالسلام جزء یکی از فرائضی است که هیچ واجب دیگری نبایستی جای آنرا بگیرد.
میزان معرفت ما به حضرت بستگی به غبار روبی باطنی ما دارد. به میزانی که باطن ما پاکتر باشد در آئینهی وجود ما حضرت، جلوهگری میکند.
اصبغ ابن نباته نقل میکند[1]: در واپسین لحظات امیرمومنان على علیهالسلام – که فرق مبارکش از شمشیر ابن ملجم شکافته شده بود – به عیادت مولایم رفته بودم، آن حضرت به من فرمودند:
اى اصبغ! بنشین و حدیثى از من بشنو که پس از این روز، دیگر از من سخن نخواهى شنید. بدان اى اصبغ! من نیز – همچنان که تو هم اکنون به عیادت من آمدهاى – به عیادت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله رفته بودم، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به من فرمود:
اى اباالحسن! برخیز به مردم بگو: براى نماز جماعت در مسجد حاضر شوند، آنگاه بر فراز منبر برو و یک پله از مقام من پایینتر بنشین و به مردم بگو:
«أَلَا مَنْ عَقَ وَالِدَيْهِ، فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ
أَلَا مَنْ أَبَقَ مِنْ مَوَالِيهِ، فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ
أَلَا مَنْ ظَلَمَ أَجِيراً أُجْرَتَهُ، فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ»
آگاه باشید! هر که بر والدین خود جفا کند، لعنت خدا بر او باد
آگاه باشید! هر بندهاى که از مولایش بگریزد، لعنت خدا بر او باد
آگاه باشید! هر که در مزد و اُجرتِ کارگرى ستم کند، لعنت خدا بر او باد.
اى اصبغ! من فرمان حبیبم رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را انجام دادم، در این هنگام مردى از گوشه مسجد برخاست و گفت: اى اباالحسن! آنچه گفتى سه عبارت مختصر بود آنها را شرح و توضیح بده.
من پاسخ او را ندادم، تا این که خدمت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شرفیاب شدم، و آنچه آن مرد گفته بود به استحضار حضرت رساندم.
اصبغ گوید: در این هنگام، على علیهالسلام دست مرا گرفت و فرمود:
«اى اصبغ! دست خود را بگشا!»
من دستم را گشودم، حضرت یکى از انگشتان مرا گرفت و فرمود:
«اى اصبغ! همانگونه که من انگشت تو را گرفتم، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله انگشت مرا گرفت، آنگاه فرمود:
«يَا أَبَا الْحَسَن أَلَا وَ إِنِّي وَ أَنْتَ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ، فَمَنْ عَقَّنَا فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ. أَلَا وَ إِنِّي وَ أَنْتَ مُوْلَيَا هَذِهِ الْأُمَّةِ، فَعَلَى مَنْ أَبَقَ عَنَّا لَعْنَةُ اللَّهِ. أَلَا وَ إِنِّي وَ أَنْتَ أَجِيرَا هَذِهِ الْأُمَّةِ، فَمَنْ ظَلَمَنَا أُجْرَتَنَا، فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ. قَالَ: فَقُلْ: آمِينَ، فَقُلْتُ: آمِينَ.»
اى اباالحسن! به راستى که من و تو پدران این اُمّت هستیم، هر که به ما جفا کند، لعنت خدا بر او باد.
به راستى که من و تو مولاى این اُمّت هستیم هر که از ما بگریزد، لعنت خدا بر او باد.
به راستى که من و تو، دو اجیر این اُمّت هستیم هر که در پاداش ما ستم نماید، لعنت خدا بر او باد .
آنگاه فرمود: آمین.
اصبغ گوید: حضرت این سخن را گفتند و بیهوش شدند، سپس به هوش آمدند و فرمودند:
«اى اصبغ! هنوز نشستهاى؟»
عرض کردم: آرى، اى مولاى من!
فرمودند: «مى خواهى حدیث دیگرى اضافه کنم؟»
عرض کردم: آرى، خداوند، از خیرات فراوانش بر تو بیفزاید.
فرمودند: «روزى پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله در یکى از کوچههاى مدینه با من دیدار کرد، من غمگین بودم به گونهاى که آثار حزن و اندوه از چهرهام نمایان بود. آن حضرت رو به من کرد و فرمود: اى ابا الحسن! تو را غمگین مىبینم، آیا مىخواهى حدیثى براى تو بگویم که هرگز محزون نشوى؟»
عرض کردم: آرى.
فرمودند: «وقتى روز قیامت فرا مىرسد، خداوند منبرى بلندتر از منبر پیامبران و شهیدان براى من قرار مىدهد، آنگاه به من دستور مىدهد تا بر فراز آن بالا روم، سپس به تو دستور مىدهد که یک پله پایینتر از من صعود کنى. آنگاه به دو فرشته امر مىکند که یک پله پایینتر از تو بنشینند، موقعى که همه بالاى آن منبر قرار گرفتیم هیچ کس از پیشینیان و آخرین نمىماند جز آنکه همه در پیرامون آن حاضر مىشوند.
یکى از فرشتگانى که پایینتر از تو نشسته فریاد مىزند:
اى مردم! هر که مرا مىشناسد که مىشناسد، و هر که مرا نمىشناسد اینک خودم را معرّفى مىنمایم. من رضوان، خازن بهشت هستم، آگاه باشید! خداوند به احسان، کرم، فضل و جلالش به من دستور فرمود تا کلیدهاى بهشت را به حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله واگذار نمایم، و حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله به من دستور داد تا آنها را در اختیار على بن ابى طالب علیهالسلام قرار دهم، پس شما در این امر گواهى داده و شاهد باشید.
آنگاه فرشتهاى که پایینتر از او بوده بر مىخیزد و چنان فریاد مىزند که همه جمعیّت صداى او را مىشنوند، و مىگوید:
اى مردم! هر که مرا مىشناسد که مىشناسد، و هر که مرا نمىشناسد من هم اکنون خودم را معرّفى مىنمایم، من مالک، خازن دوزخ مىباشم، آگاه باشید! همانا خداوند به احسان، کرم، فضل و جلالش به من دستور فرمود تا کلیدهاى دوزخ را به حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله واگذار نمایم، و حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله به من دستور داد تا آنها را در اختیار علىّ بن ابى طالب علیهالسلام قرار دهم، پس شما در این امر گواهى داده و شاهد باشید.
در این هنگام على علیهالسلام کلیدهاى بهشت و دوزخ را مىگیرد.
سپس رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: اى على! پس از آن تو دامان مرا میگیری، و خاندانت دامان تو را و شیعیانت دامان اهل بیت را.
على علیهالسلام مىفرماید: من دستانم را بر هم زدم و گفتم: اى رسول خدا! به سوى بهشت مىرویم!
پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: آرى، سوگند به پروردگار کعبه!
(اصبغ گوید: من در آن حال از مولایم جز این دو حدیث را نشنیدم، حضرت صلوات اللَّه علیه این سخنان زیبا و دلنشین را فرمود و آنگاه روحش به سوى معبودش پر کشید) .
درایت در روایت:
باید به حق پدر و مادر توجه داشته باشیم تا که عاق والدین نشویم.
اظهار محبت (مودّت) نسبت به حضرات معصومین علیهمالسلام که ذوی القربای پیامبرند لازم و واجب است؛ این مودت برای رشد و پرورش ما است. به میزانی که از مولای خود دور شویم و از اظهار محبت به ایشان کم بگذاریم، از رحمت خدای سبحان دور ماندهایم. رمز بهشتی شدن و جهنمی شدن افراد بواسطهی محبتی است که اظهار مینمایند و این مودت تبعیت را در پی دارد.
تاریخ جلسه؛ 1382.9.10 ـ جلسه 5
«بر گرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] بحار الانوار، جلد 40، ص 44 تا 46