شکر ـ بخش هفتم

مقدمه

 

به لطف حضرت حق، با وساطت حضرت صدیقۀ شهیده بحث شکر در محضر قرآن را  دنبال می‌کنیم. گفته شد ارکان شکرعبارت است از: 1. شناخت نعمت؛ 2. خوش بودن از نعمت؛ 3. استفادۀ صحیح  از نعمت؛ 4. استفاده از نعمت برای وصال به منعم.

 

شکر نعمت اعتدال

 

«وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَیكُونَ الرَّسُولُ عَلَیكُمْ شَهِیدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی كُنْتَ عَلَیهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ ینْقَلِبُ عَلَى عَقِبَیهِ  وَإِنْ كَانَتْ لَكَبِیرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ  وَمَا كَانَ اللَّهُ لِیضِیعَ إِیمَانَكُمْ  إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِیم»[1]

«و بدین‌سان ما شما را امّتى میانه قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر (نیز) بر شما گواه باشد. و ما آن قبله‌اى را كه قبلًا بر آن بودى برنگرداندیم، مگر براى آن­كه افرادى را كه از پیامبر پیروى مى‌كنند از آنها كه به جاهلیت باز مى‌گردند، بازشناسیم. و همانا این (تغییر قبله،) جز بر كسانى كه خداوند آنها را هدایت كرده دشوار بود. و خدا هرگز ایمان شما را (كه سابقاً به سوى بیت‌المقدّس نماز خوانده‌اید) ضایع نمى‌گرداند. زیرا خداوند نسبت به مردم، رحیم و مهربان است.»

آیه دربارۀ تغییر قبله است. در بخش اول آیه، خدای سبحان می‌فرماید ما شما را امتی متعادل قرار دادیم تا بر همۀ مردم گواه باشید و گواه بر شما نیز پیامبر است. نعمت اعتدال از جمله نِعَماتی است که خدای سبحان در اختیار انسان قرار داده است.

مفسرین، معانی متعددی برای امت معتدل بیان کرده‌اند:

  1. نه علم بر عمل و نه عمل بر علم آن‌ها برتری دارد؛
  2. نه همیشه اهل نیت، و نه همیشه اهل حال هستند؛
  3. نه فقط فکر جدایی از بدی‌ها و نه صرفأ به فکر آراستگی به خوبی‌ها هستند، هم، تخلیه از رذائل و هم، تحلیه به فضائل برای امت وسط مهم است.

ضروری است انسان در طول زندگی، اعتدال را به‌عنوان نعمت بشناسد و با آن خوش باشد. البته ممکن است فردی از نعمت اعتدال ناخوش باشد! به بیان واضح‌تر، گاهی اوقات انسان با نگر‌ش‌های ناصحیح، انتخاب‌های نادرست دارد و با ناشکری، اعتدالی را که خدا برای او در نظر گرفته است، نادیده می‌گیرد. مثلاً در انتخاب‌ها، صرفاً اهل علم است تا عمل یا عمدتاً اهل عمل است تا علم، یا اهل نیت است تا اهل ظاهر، یا به خُلقیات اهمیت می‌دهد و به نیّات بی‌توجه است. در صورتی که انسان باید به نعمتِ اعتدالی که خدای سبحان نصیب او کرده است، باورداشته باشد.

 

شکر نعمت مقبولیت نزد خلق

 

در «لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ» نکتة قابل توجهی وجود دارد؛ قرآن می‌گوید کسی که نزد مردم مقبول است، می‌تواند گواه باشد به تعبیر دیگر، خدای سبحان به انسان در امت اسلامی مقبولیت ذاتی داده است؛ یعنی اگر افراد واقعاً در جایگاه اعتدال قرار گیرند از مقبولیت خاصی بهره‌مند می‌شوند.

 

تناسب اقبال به خداوند و قرار گرفتن در جایگاه صحیح

 

از آن‌جا که رویکرد آیات مربوط به قبله است، هرچقدر انسان به خدا اقبال دارد، در جایگاه صحیح خویش قرار می‌گیرد در نتیجه مقبول حق و گواه بر دیگران می‌شود . خدای سبحان می‌فرماید: یکی از نعمت‌هایی که به شما دادیم نعمت مقبولیت است. یعنی دیگران شما را قبول دارند. اگر به خدا اقبال داشته باشیم، جایزۀ خدا، ا مقبولیت نزد خلق است.

 

شکر اطلاع از اسرار

 

یکی از مفسرین در مورد «شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ» می‌گوید: یکی از نعمت‌های بسیار بزرگ خدای سبحان به انسان، اطلاع از سریرۀ دیگران است. خدا به انسان نعمت بصیرت می‌دهد تا از سِرِّ افراد مطلع شود و این نعمت، شکر لازم دارد؛ اما استفادۀ نابجا و افشاگری سِرّ دیگران، ناشکری است.

در تاریخ آمده است روزی عارف و فیلسوف بزرگ اسلامی حاج ملاهادی سبزواری هنگامی که در منزل نبود، کسی در کسوت فقیر به خانۀ ایشان مراجعه می‌کند و از اهل خانه گوشت طلب می‌کند، به او گفته می‌شود در خانه «گوشت»ی موجود نیست؛ اما فقیر آدرس گوشتی را که در زیرزمین خانه بوده است، می‌دهد و مجددأ درخواست خود را تکرار می‌کند. هنگامی که حاج ملاهادی باز می‌گردد، اهل خانه اتفاقات و سخنان عجیب فقیر را بازگو می‌کنند. ایشان فرمود: «اطلاع از گوشۀ زیرزمین مردم و افشای آن هنر نیست.» در حقیقت، خدا به انسان قدرت اطلاع از امور زیادی را می‌دهد؛ اما شکر آن کتوم بودن است نه افشای آن. افشای سرَ، ناشکری است. هرچقدر انسان اعتدال بیشتری داشته باشد، خدای سبحان دید قوی‌تری در اختیار او قرار می‌دهد؛ ولی قرار نیست سَرائر را اظهار کند.

در شرح زندگی مرحوم آیت الله بهاءالدینی نقل شده است که ایشان مطلع شد در مسیر رفت و آمدشان تصادفی اتفاق می‌افتد؛ اما در عین حال ایشان مکلف به طیّ آن مسیر بود و باید از آن راه می‌رفت. ایشان هرگز نگفت چون تصادف می‌شود، امروز از انجام وظیفه شانه خالی ‌کنم! بلکه با وجود اطلاع از بروز حادثه، از قبل صدقه داد و در این مسیر حرکت کرد؛ زیرا او بندۀخداست و وظیفۀ بندگی اقتضا می‌کند از همان روشی که مولا برای دفع بلا پیشنهاد کرده است، استفاده شود. بنابراین صدقه می‌دهد و یا قربانی می‌کند؛ اما از صحنۀ انجام وظیفه، عقب‌نشینی ندارد. شهود و روشن‌بینی، مانع از انجام وظیفه نیست.

یا در مورد شهدا بنابر قول خانوادۀ آن‌ها، شهید مطلع بود که مثلأ آخرین بار رفتن به جبهه است و بازگشتی وجود ندارد، شهید این بصیرت را داشت که از جبهه باز نخواهد گشت؛ اما ضمیر روشن‌بین، مانع از انجام وظیفه در دفاع از دین خدا نیست. نعمت اطلاع از غیب، دلیلی بر ناشکری نیست تا در جایگاه بندگی  لحظه‌ای و ذرهای از انجام وظیفه تخطی کند.

 

شکر نعمت تشخیص صحیح

 

«الَّذِینَ آتَینَاهُمُ الْكِتَابَ یعْرِفُونَهُ كَمَا یعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ  وَإِنَّ فَرِیقًا مِنْهُمْ لَیكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ یعْلَمُونَ»[2]

«)یهود، نصارى و) كسانى كه به آنان كتاب (آسمانى) داده‌ایم او (پیامبر اسلام) را همچون پسران خود مى‌شناسند، و همانا گروهى از آنان با آنكه حقّ را مى‌دانند، كتمان مى‌كنند.»

خدای سبحان می‌فرماید: کسانی که به آنها قرآن دادیم، یعنی یهود و نصاری، قرآن و پیغمبر را به خوبی پدرانشان می‌شناختند و برای آن‌ها هیچ ابهامی در شناخت قرآن و پیامبر وجود نداشت.

شناخت کتاب خدا و پیامبر، نعمت بزرگی است. همانگونه که انسان هیچ تردیدی در شناخت پدر فیزیولوژیک خویش ندارد و از شدت شناخت، هیچ کس به فکر پیدا کردن پدر خویش نیست، یهود و نصاری نیز نسبت به قرآن و پیامبر شناخت داشتند. به تعبیر دیگر خدا می‌فرماید، ما نعمتِ شناخت حقانیت قرآن و پیامبر را به یهود و نصارا عطا کردیم. قرآن می‌گوید همانگونه که انسان هم در نگاه ظاهری و هم در دل، به شناخت از پدر خویش گواهی می‌دهد، یهود و نصاری نیز در مواجه با قرآن و پیامبر هم از نظر ظاهری، هم در دل، با حقانیت آن دو آشنا بودند و برای آن‌ها قابل تشخیص بود که قرآن و پیامبر متفاوت از دیگران هستند. نعمتِ شناخت کلام حق و ارسال ولیّ خدا، شکر لازم دارد.

 

کتمان حق، مصداق ناشکری

 

البته قرآن بلافاصله می‌فرماید، گروهی از یهود و نصاری در عین شناخت حقیقت، آن را کتمان می‌کردند. حقانیت حقیقت را می‌دانستند؛ اما آن را کتمان می‌کردند. اظهار نکردن معرفت به حق و خودداری از انجام کارِ درست، مصداق ناشکری است. این گروه، نه کار درست را تصدیق می‌کنند و نه در عرصۀ اجراء، اجرای صحیحی دارند. حتی، نه‌تنها خود، حق را تصدیق و اجرا نمی‌کنند، بلکه به دیگران نیز اجازۀ اظهار نمی‌دهند و نمی‌خواهند دیگران درستی آن را بفهمند.

 

بها دادن به دانسته‌های صحیح، مصداق شکر

 

یکی از مصادیق شکر این است که انسان به آنچه می‌فهمد صحیح است، بها بدهد. مثلاً اگر در یک اتفاق، تشخیص داد که مقصر است، فرافکنی نکند و گناه را به گردن دیگران نیندازد. خداوند نعمت نور فهم به انسان عطا کرده است: «الَّذِینَ آتَینَاهُمُ الْكِتَابَ» و باید از آن درست استفاده کند. نور فهم برای نیرنگ زدن به دیگران نیست، بلکه برای به کارگیری و استفادۀ صحیح از حقیقت است. یهود و نصارا در عین اینکه خوب می‌فهمند؛ اما شک می‌کنند، جدل دارند و تردید القا می‌کنند و دیگران را به شک می‌اندازند. در حقیقت بعضی از افراد شکر نعمتِ فهم خود را به جا نمی‌آورند.

 

شکر نعمت تجلی حق در زندگی

 

«الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرین»[3]

«حقّ، (آن چیزى است كه) از سوى پروردگار توست، پس هرگز از تردیدكنندگان مباش.»

این آیه خطاب به پیامبر می‌فرماید حق از ناحیۀ مربی توست و آنچه ربّ به تو القا می‌کند حقیقت است؛ بنابراین در حق خدا شک نکن. وقتی حقانیت حق برای انسان ثابت شد، نباید در آن شک کند و لازم است حق را در زندگی خویش جاری سازد. به عبارت دیگر هنگامی که امر حقی برای انسان اثبات شد آن را قبول کند و به نمایش بگذارد. بسیاری از افراد در حقانیت حق تردید دارند و آن را قبول نمی‌کنند و نسبت به حق ناشکر هستند.

شکر حق، تحقق و جاری ساختن آن در زندگی شخصی خود و دیگران است. لازم است هم با زبان، هم با رفتار و با عمل، تحقق حق را به نمایش گذاشت. جدل کردن در مورد حق، ناشکری است.

به طور مثال انجام هر کار خیری که انسان به درستی آن یقین دارد «مِن ربِّک» است و کار خداست و نباید انسان به اسم خود سند بزند و شک کند شاید بخشی از کار خیر را خود و یا با کمک دیگران انجام داده است!

«هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِن»[4]

اگر در نظام عالم کمالی از انسان صادر شد، حرف درست بر زبان جاری ساخت، از زمان، استفادۀ صحیح کرد، اعتقادات حقه داشت و … همه و همه کار خداست. خدا روی او را به سمت قبلۀ خویش کرد تا توانست عمل حق را جاری سازد. همان طور که در جریان قبله نیز می‌گوییم خدا قبله را عوض کرده است، هر کارصحیحی که در زندگی انسان اتفاق می‌افتد کار خداست.

 

 شکر نعمت قبلۀ واحد

 

«مِنْ حَیثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَیثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ»[5]

«و از هر جا و به هر دیار بیرون شدی روی به جانب کعبه کن و شما مسلمین هم به هر کجا بودید روی بدان جانب کنید.»

یکی از نعمت‌های اساسی در زندگی انسان این است که در ادارۀ همۀ امورات خویش به یکی مراجعه کند، از یک وجود بخواهد و یک نشان داشته باشد.

در احادیث آمده است، انسان در امور ظاهری مانند نشستن، اگر رو به قبله باشد، غذا بهترجذب می‌شود، یا رو به قبله کردن، آهن بدن را تنظیم می‌کند، و یا مطالعه رو به قبله، فهم مطلب را افزایش می‌دهد، حتی لازم است ذبح حیوان رو به قبله باشد و این بدان معناست که همۀ امورات مادی انسان باید در یک جهت انجام شود.

 

انحصار درخواست از مسبب‌الاسباب، مصداق شکر

 

به عبارت دیگر اگر انسان در زندگی، همۀ امور را از یکی بخواهد و رزق معنوی و مادی از جمله ،شفا، امنیت، گشایش و فرج، توانمندی و… را از خدا طلب کند نعمت است. نعمت این است که خدا همۀ امور انسان را به خود حواله بدهد. اگر انسان برای همۀ امورش از جمله توانمندی جسمی تا تقویت روحانی، تأمین عاطفی، مالی و… رو به سوی خدا کند، نعمت است. البته این رویکرد به‌معنای ارتباط نداشتن با مردم نیست، بلکه استفاده از غیر خدا در حد اسباب است. اسباب به خودی خود بی‌فایده هستند. آن کسی که در عالَم نقش اساسی دارد، مسبب‌الاسباب است. انسان شاکر از اسباب استفاده می‌کند؛ اما معتقد است سببیت در اسباب به خواست مُسَبِّب‌الاسباب است و اگر او نخواهد اسباب بی‌ثمر هستند.

فی‌الواقع نه به سبب، بلکه به مسبّب اعتماد می‌کند. گاهی انسان فرضأ در امورات معنوی به خدا تکیه دارد؛ اما از درخواست امور مادی حیا می‌کند و به اصطلاح در طلب امور مادی از خدا کم‌رویی دارد، غافل از اینکه انسان عبد است و صاحب، مولا. «اَزِمَّةُ الاُمورِ طُرّاً بِیَدِه»[6] «زمام همه امور تنها به دست یک نفر است.»؛ در نتیجه رجوع به خداوند در تمامی امور زندگی شکر و رجوع در بعضی از امور، مصداق ناشکری است.

برگرداندن صورت به سمت مسجدالحرام در هر حالت و هر کجای عالَم، یعنی تنها یک قبلۀ واحد وجود دارد که نعمت بزرگی است. درخواست همه چیز از یک وجود، شکر نعمت است. اگر انسان شکر این نعمت را بجا آورد شاکر است.

 

آسایش؛ ثمرۀ انتخاب قبلۀ واحد

 

هرگاه انسان قبله‌های متفاوت داشت عقاب می‌شود و به اصطلاح چوب می‌خورد؛ اما هرگاه قبلۀ او، واحد است آسایش دارد. همانگونه که انسان نیز وقتی رو به قبله است از نظر فیزیولوژی آرامش خاصی در سیستم بدن او حاکم است. همچنین گفته شده است در کلاس درس یا باید شاگرد رو به قبله و معلم پشت به قبله باشد یا معلم رو به قبله و شاگرد پشت به قبله باشد. البته اولویت این است که معلم رو به قبله باشد؛ زیرا علی‌رغم اینکه شاگردان پشت به قبله هستند؛ اما در جهت معلمی هستند که رو به قبله است. اجمالاً مهم این است که قبله‌ای در میان باشد.

 

شکر خالصانه

 

«فَاذْكُرُونِی أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِی وَلَا تَكْفُرُونِ»[7]

«پس مرا یاد كنید تا شما را یاد كنم، و براى من شكر كنید و كفران نورزید.»

نکته مهمی در آیه وجود دارد؛ زیرا می‌گوید: «وَاشْكُرُوا لِی» و نمی‌گوید «وَاشکرونی». اولِ آیه می‌فرماید «فَاذْكُرُونِی أَذْكُرْكُمْ» به من توجه خاص کنید تا من هم به شما توجه خاص کنم. بعد می‌فرماید: «وَاشْكُرُوا لِی». انسان گاهی اوقات برای حفظ نعمت، ازدیاد نعمت و یا وسعت نعمت شکر می‌کند؛ اما گاهی برای رسیدن به مُنعم شکر می‌کند. زبان حال چنین انسانی این است: «خدایا بابت نعمت‌های زیادی که به من داده‌ای شکرگزار هستم، اما خدایا من را در نعمت‌ها غرق نکن، تا از آن‌ها استفادۀ صحیح داشته باشم و به تو برسم.»

«وَاشْكُرُوا لِی» یعنی خالصانه شکر کنید. شکر کنید، ولی برای من؛ یعنی «لِلّه»؛ یعنی ، ازدیاد نعمت را طلب نکنیم، بلکه منعم را طلب کنیم. شکر کنیم تا به منعم برسیم. یکی از مفسرین در تعبیر زیبایی می‌فرماید: «وَاشْكُرُوا لِی» یعنی وقتی انسان دائم مخصوص خدا شکر می‌کند و فقط می‌خواهد به او برسد، در مقابل خدا هم از او تشکر و به او وجود حقانی عطا می‌کند. وجودی که خدا چشم، گوش، دست و زبان او می‌شود.»  چنین فردی کم و کسر نخواهد داشت، خدا به چنین انسانی در مقام بندگی جایگاه بسیار بالایی می‌دهد. او را به مقامی می‌رساند که هرچه می‌خواهد، به اجابت برسد و در مقام بندگی، خلیفۀخدا شود.

 

وجود حقانی، ثمرۀ شکر خالصانه

 

بنابراین شکر نمی‌کنیم تا نعمت‌های ما حفظ و یا زیاد شود، بلکه شکر می‌کنیم تا به وصال برسیم. در شکر، فقط خدا را از خدا بخواهیم، نه اینکه برای ازدیاد نعمت‌ها شکر ‌کنیم. تفاسیر می‌گویند: خدای سبحان می‌گوید:«بندۀ من، وقتی تو شاکر من شدی، وجود حقانی به تو می‌دهم که در نتیجۀ آن، همه چیز تحت اختیار توست. زبان الهی و دست الهی به تو داده می‌شود و تمام عالَم تحت تسخیر توست. در ازای شکر خاص و خالص برای خدا، خدا از آنِ توست.

خدا به انسان وجود جدیدی می‌دهد که در این وجود، همه چیز برای او متفاوت است و همۀ امور، نامحدود در اختیار او قرار می‌گیرد. گفته می‌شود شکور هم همین معنا را دارد قرآن می‌گوید: «وَقَلِیلٌ مِنْ عِبَادِی الشَّكُور»[8]، شکور کسی است که شکر ِلِلّه دارد، یعنی در شکر کردن فقط خدا را می‌خواهد، نه ازدیاد نعمت‌ها را.

هواخواه توام جانا و می‌دانم که می‌دانی

که هم نادیده می‌بینی و هم ننوشته می‌خوانی[9]

 

شکر در ناملایمات و گرفتاری‌ها

 

«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَی‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرین»[10]

«قطعاً شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، زیان مالى وجانى وكمبود محصولات، آزمایش مى‌كنیم وصابران (در این حوادث وبلاها را) بشارت بده.»

این آیه با آیات 156 و 157، یک مجموعه را شکل می‌دهند که در نگاه اول، شاید انتخاب آن در زیر مجموعۀ شکر مایۀ تعجب باشد. گفته شد، شکر، یعنی شناخت نعمت، سپس مصرف درست از نعمت تا از طریق نعمت به منعم رسید. برای نیل به این اهداف لازم است دیدگاه انسان به تمام گرفتاری‌هایی که در زندگی برای او رخ می‌دهد، نگاه نعمت باشد. این دیدگاه را از حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در مجلس یزید و بعد از حوادث عاشورا می‌آموزیم آنجا که می‌فرماید: «(والله) مَا رَأَیتُ إِلَّا جَمِیلًا»[11]

در انتهای آیه گفته شده است «بَشِّرِالصابرین» گرفتاری موجب می‌شود انسان عروج کند و ارتقاء مقام یابد. نیک می‌دانیم که در مسیر زندگی هر انسانی گرفتاری‌هایی وجود دارد، مهم این است که او نه‌تنها با گرفتاری گم نشود و در آن محبوس نماند، بلکه گرفتاری را نردبانِ رجوع به خدا قرار دهد و رجوع به خدا را اختیار کند.

اگر انسان از طریق گرفتاری رتبه گرفت، رشد کرد و هدایت شد آن گرفتاری نعمت است. در محضر قرآن متوجه نعماتی می‌شویم که تا قبل از این حضور، آن‌ها را به‌عنوان نعمت نمی‌شناختیم. البته در اینجا یک نکته قابل ذکر است و آن اینکه انسان هیچگاه طالب گرفتاری نیست و دائم به‌دنبال عافیت است. هیچ انسانی مرگ عزیزان و یا نگرانی‌ها را انتخاب نمی‌کند و گرفتاری‌ها گزینۀ منتخب او نیست، بلکه این امور، غیراختیاری است؛ اما در سیر کمالی انسان این مشکلات مقدَّر شده است. با این دیدگاه باید به گرفتاری بنگریم که اولأ گذراست و ماندنی نیست،

 بگذرد این روزگار تلخ‌تر از زهر

بار دگر روزگار چون شکر آید[12]

ثانیأ با پشت سر گذاشتن این گرفتاری، رتبه و مقام متعالی نصیب انسان خواهد شد؛ زیرا در انتهای آیه، خدا به فرد گرفتار درود فرستاده است.

 

دریافت مقامات متعالی؛ ثمرۀ صبر در گرفتاری‌ها

 

اگر گرفتاری برای انسان، نزول عذاب بود او چیزی از دست می‌داد؛ ولی انسان در گرفتاری‌ها چیزی از دست نمی‌دهد. حتی اگر او در مشکلات ا درست برخورد کند چیزی به دست می‌آورد و رتبه می‌گیرد. انسان در گرفتاری، با تقویت اعتماد بر خدا، صاحب مقام توکل می‌شود، یقینش به ربوبیت خدا افزایش پیدا می‌کند، از غفلت‌ها جدا می‌شود، حبّ دنیا از او گرفته می‌شود، چون گرفتاری را موقت می‌بیند صاحب قناعت می‌شود، در بیماری، از گناهانش رهایی می‌یابد، تعلقات از او جدا می‌شود و … در نهایت، خدای سبحان بهتر از آنچه از او گرفته شده است، نصیبش می‌کند. به عبارت دیگر خداوند در گرفتاری‌ها درجات بی‌حساب به انسان می‌دهد و همۀاینها خیراتی است که در پشت‌پردۀ مشکل قرار دارد. با این دیدگاه،آن گرفتاری نعمت است! وقتی مشکلات موجب شد تا آدمی «أُولئِكَ عَلَیهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِم»ْ باشد، گرفتاری، نعمت است نه نقمت.

 

هدایت یافتن؛ نتیجۀ صبر در مشکل

 

یکی از مفسرین در مورد مهتدون در «اولئک هُمُ المُهتَدون» می‌گوید: «گرفتاری‌ها به مثابۀ تور خداوند هستند، خدا برای جذب انسان این تور را می‌اندازد. در شرایط معمولی انسان فرار می‌کند؛ اما در گرفتاری، جَذْبه نصیب او می‌شود.  بنابراین با این دیدگاه  مشکل، نعمت است و شکرگزاری لازم دارد.

برخی می‌گویند: «ممکن است شکر در گرفتاری، مصیبت را زیاد کند. اما پاسخ این است که، هر شکر وجود انسان را بزرگ می‌کند و هرچقدر وجود بزرگ‌تر شود، گرفتاری کوچک می‌شود و سرعت رسیدن به مقصد را افزون می‌کند. البته مجددأ تأکید می‌کنم، انسان هیچ‌وقت طالب گرفتاری نیست، بلکه عافیت، رزق واسعِ حلالِ طَیِّب، سلامتی، قُوَت، طول عمر عزیزان، امنیت، آسایش، راحتی و… را طلب می‌کند؛ اما اگر خدای سبحان مقدَّر کرده است که دچار گرفتاری شویم، با نگاه بد به آن نگاه نمی‌کنیم، بلکه معتقدیم: «الخَیرُ ما فی وَقَع»، قطعأ در این گرفتاری خیری بوده است که ما از پشت‌پرد‌‌اش مطلع نیستیم. در قیامت خدا پردۀ غیب را بالا می‌زند و از  پشت‌پردۀ علت گرفتاری‌ها مطلع می‌شویم.

 

 

تاریخ جلسه: 94/12/7 ـ بخش 7

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 

 


[1].سوره بقره آیه 143

[2].سوره بقره، آیه 146

[3].سوره بقره، آیه 147.

[4].سوره صافات، آیه 3.

[5].سوره بقره، آیه 15.

[6]. شرح منظومه حاج ملاهادی سبزواری،

[7]. سوره بقره آیه 152

[8]. سوره سبأ، آیه 13.

[9]. غزل شماره 474، غزلیات حافظ

[10]. سوره بقره، آیه 155

[11]. مثیرالاحزان، ص90

[12].مجموعه غزلیات حافظ

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *