مقدمه
نقش دعای بعد از نمازهای واجب و مستحب در نجف، بزرگ کردن ظرفیت و وسعت وجودی ماست؛ در این صورت میتوانیم فیوضات را دریافت کنیم. این دعا بسیار زیبا بحث قلهها و درهها را برای ما تبیین میکند.
در آغاز دعا به اموری اشاره میشود که در زندگی ما جاری است، اموری بسیار سخت و دشوار که با آنها در فشاریم و امور دیگری که گوارا و لذتبخش است و با آن راحت هستیم؛ اما در هر دو حالت چه در دره و فشار و چه در قله و تنعم، میخواهیم از هر دو بهراحتی عبور کنیم. نه درهها ما را گرفتار کند نه قلهها! در دره، اولاً فرصت صحیح فکر کردن را از دست ندهیم، ثانیاً جهت خروج از دره تصمیم بگیریم، چون نمیخواهیم برای همیشه در دره و فشار باقی بمانیم، ارادۀ قوی و عزم راسخ و همت والا درخواست کنیم که خدای سبحان عیوبمان را رفع کند.
اصلاح در قله و دره
در دعای مکارمالاخلاق طلب میکنیم:
«اللَّهُمَّ لَا تَدَعْ خَصْلَةً تُعَابُ مِنِّی إِلَّا أَصْلَحْتَهَا»
«خدایا! هر خصلت معیوبی که دارم و به دلیل آن در دره قرار گرفتم اصلاح کن.»
خدایا! نگذار خصلت معیوب، سرنوشت ابدی من شود. البته در قله هم درخواست میکنیم:
«وَ لَا تَفْتِنِّی بِالسَّعَةِ»
«و به وسعت روزی آزمایشم نکن.»
از خدای سبحات میخواهیم، قله هم ما را اسیر خودش نکند و مفتون در قله بودن نشویم و در ناخودآگاهمان نگذرانیم که حقمان بود، بلکه فقط و فقط فضل خدا بوده است. اگر در قله قرار میگیریم فضل است و اگر در دره قرار میگیریم، حکمت خدای سبحان است که ما را تربیت کند تا به طرف قله حرکت کنیم.
تفکر در دره
در دره و اوج گرفتاری بیاموزیم که مشکلات ما به علت عُجب، خودشیفتگی، سهلانگاری و بیتوجهی به قوانین است. وقتی در عرصۀ سختی قرار میگیریم و با تفکر متوجه میشویم به چه علت در دره قرار گرفتیم، بلافاصله به قله میرویم و از تنگنا رها میشویم، مهم این است که دست از تلاش برنداریم. در دعای کمیل درخواست میکنیم:
«هَبْ لِيَ الْجِدَّ فِي خَشْيَتِكَ وَ الدَّوَامَ فِي الِاتِّصَالِ بِخِدْمَتِك حَتّى اَسْرَحَ اِلَيْكَ فى مَيادينِ السّابِقينَ وَ اُسْرِعَ اِلَيْكَ فِى الْبارِزينَ وَ اَشْتاقَ اِلى قُرْبِكَ فِى الْمُشْتاقينَ»
«خدایا، به ما عنایت کن که در خوف و خشیت تو جدی باشم و دائما در حال اتصال به خدمت تو باشم تا در ميدانهاى مسابقه به پيش تازم و در شمار سبقتگیرندگان به سوی لقایت بشتابم و در جمع دلدادگان، به شور و شوق درآیم.»
خدایا! از تو میخواهیم همیشه تلاشگر باشیم، چه در دره و چه در قله؛ چون هر دو موقعیت میتواند ما را ناتوان کند، در دره به علت یأس و در قله به علت غرور و کبر از تلاشمان دست بر میداریم! در هر دو حال تلاش کنیم تا هم قاهر بر نعمت و قاهر بر مشکل باشیم.
نمونههایی صعود به قله از ذره
1. اصحاب کهف و خروج از دره
اصحاب کهف مشرک بودند، در تنگنای شرک زندگی میکردند و گرفتار عوام زدگی جامعه جاهلی بودند. در جامعۀ بتپرست کسی در وسعت وجودی نیست، بلکه همه در ضیق و فشار هستند، حتی صاحب مقام و فقیر و غنی هر دو در دره بوند؛ یعنی وسعت مقام و ثروت زیادشان برای آنها مفید نبود؛ به همین جهت تصمیم گرفتند خود را از دره خلاص کنند! لذا به غار پناهنده شدند و از خدای سبحان درخواست کردند:
«رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا»[1]
«پروردگارا، ما را از سوی خودت رحمتی عطا کن و راه نجاتی برای ما فراهم ساز!»
هر زمان که واقعا دعا میکنیم و تمام سلولهای ما درخواستهای متعالی دارد، همان زمان یقین کنیم از دره خارج شدیم! همین که احساس نیاز به خروج از دره را احساس کنیم و دره را جای پستی بدانیم، همان زمان یقین کنیم که از دره خارج شدیم!
2. خروج از دره حتی در حد نام
سهل صاعدی کسی است که هنگام ورود کاروان اسرا به شام سراغ امام سجاد علیهالسلام رفت و خود را معرفی کرد و گفت: پیامبر را درک کردم، اگر کاری از دستم بر میآید اجازه دهید انجام دهم! امام از او خواست پولی به سربازان بدهد که سرهای شهدا را از زنها جدا کنند تا چشم مردان به جهت نگاه به سرها به زنها نیفتد! در یکی از کتابهای شرح حال اصحاب پیامبر، اسم سهل صاعدی، «حَزَن» بود؛ یعنی زمین پر از سنگلاخ. هنگامی که پانزده ساله بود و نزد پیامبر آمد، نامش را پرسیدند؟ گفت: «حَزَن!» حضرت فرمود: «اسمت را سهل میگذارم.» یعنی دشت وسیع! و این یعنی حتی در حد اسم هم نباید در آن دره بمانیم، چه برسد به رسم و سبک زندگی و سیرهمان! لذا بایسته است همه چیز برای خروج از دره تعبیه شده باشد.
3. خروج بلقیس از دره در پی احترام به اولیاء
بلقیس نیز از کسانی است که در دره بود و از دره جدا شد. وقتی غیرخدا را بپرستیم، انواع امکانات را هم که داشته باشیم در درهایم. اگر بلقیس اسیر تاج و تخت و هواداران و اطرافیانش میشد در دره میماند؛ اما پاسداشت حرمت خوبان و احترام به اولیاء، موجب برونرفت او از دره شد، بلقیس برای نامۀ حضرت سلیمان با عنوان کتاب کریم، قداست قائل بود:
«إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ»[2]
«نامه پرارزشی به سوی من افکنده شده است.»
او در کنار سلیمان قرار میگیرد و در قلۀ توحید زندگی میکند و عاقبت به خیرمیشود:
«وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»
«با سلیمان برای خداوندی که پروردگار عالمیان است اسلام آوردم!»
اگر در محرم و صفر برای پرچم سیاه و مجالس امام حسین علیهالسلام حتی برای چای حضرت احترام قائلیم، از مصادیق احترام به اولیای الهی است که نمیگذارد در درههای مختلف زندگی بمانیم.
درۀ حسرتها
«وَ لَا تُرِنَا أَعْمَالَنَا عَلَيْنَا حَسَرَاتٍ»
«خدایا! اعمال ما را با حسرت به ما نشان نده.»
حسرات درههاست! به جای ایکاش گفتن و افسوس و حسرت خوردن بر گذشته، زمان حال را دریابیم! قرار نیست در گذشته زندگی کنیم، زندگی کردن در گذشته در دره بودن است!
عمل ناقص کمّی است و عمل ناخالص کیفی. وقتی کیفیت عملمان را کافی نمیبینیم؛ یعنی خالصانه نیست و هنگامی که از کمیت آن راضی نیستیم؛ یعنی مقدار عمل طبق شریعت نیست؛ لذا گرفتار حسرت میشویم!
خدایا! ما را به گونهای قرار بده که اگر در دره قرار گرفتیم، به جای غصه و حسرت خوردن و آه و واویلا گفتن، فوراً تصمیم بگیریم و اقدامات صحیحی انجام دهیم و به حبلالمتین توسل پیدا کنیم تا از دره خارج شویم.
تصمیم صحیح سر بزنگاه
زمانی فخررازی شروع به گریه کرد، یکی از عرفای زمانش به او گفت: چرا گریه میکنی؟ گفت: فهمیدم سی سال اشتباه کردم! عارف گفت: راهی را انتخاب کن که سی سال بعد برای سی سال دوم گریه نکنی!
با تصمیمگیری صحیح در دره به قله میرسیم؛ وقتی در درهایم و میدانیم در زندگی، رابطه ما با همسر و والدین و فرزندانمان مشکل دارد، بایسته است با تصمیم صحیح خود را اصلاح کنیم تا از دره خارج شویم.
یکی از غصههای زندگی افراد این است که سر بزنگاه نتوانستند تصمیم بگیرند. «وَ لَا تُرِنَا أَعْمَالَنَا عَلَيْنَا حَسَرَاتٍ» یعنی خدایا! ما را در درههای زندگی رها نکن! وقتی متوجه مشکلمان شدیم، فوری به ما قدرت تفکر و تصمیم گیری خردمندانه و صحیح و بهموقع عطا کن.
عامل خواری و سقوط
«وَ لَا تُخْزِنَا عِنْدَ قَضَائِكَ»
«خدایا، وقتی حکمی کردی ما را رسوا نکن.»
قَدَر احکام شناور است؛ اما قضا حکم قطعی است. به قاضی چون حکم آخر را میدهد، قاضی میگویند. در این دعا یاد میگیریم به جای درگیری با واقعیت، آن را بپذیریم.
خدایا! هر حکمی کنی، عدل است، گرچه به رسوایی ما حکم کنی؛ ولی ما را به گونهای قرار نده که در گردنهها و درههای زندگی، خوار و ذلیل و بیعزت و رسوا شویم و آن هنگامی است که وقتی در درهایم، بخواهیم در دره بمانیم و بگوییم «همین است که هست!» خدا هیچکس را خوار نمیکند، ما اقدام نامناسبی انجام میدهیم که موجب خواریمان میشود!
خدایا! ما را نسبت به حکمی که کردی راضی قرار بده تا باور کنیم این حکم نردبان عروج ماست و میتواند ما را به قله برساند. بنابراین هیچکس ما را خوار نمیکند جز خودمان! همۀ ما عزت داشتیم؛ اما وقتی تصمیم میگیریم در درۀ دنیا اقامت کنیم، ذلت نصیبمان میشود.
سقوط بی صعود
«خِزی» بیآبرویی است و آن هنگامی است که فردی هیچ فکری برای بیرون آمدن از دره ندارد، نه توسلی، نه دعایی، نه تضرعی، نه تصمیمی، نه همتی، نه ارادهای؛ در این حالت چنگال ترس بر او حاکم شده و امید از زندگی او به طور کامل قطع میشود.
«خِزی» بدتر آن است که به قله برسیم؛ اما باز به دره برگردیم! زمانی که خدای سبحان، تنعم و علم و معرفت و قدرت و امکانات بسیاری را در اختیارمان قرار میدهد؛ اما باور نمیکنیم که «هذا مِن فَضلِ رَبّی».
«وَ لَا تُخْزِنَا عِنْدَ قَضَائِكَ» شامل هر دو مورد میشود، چه فردی که در دره است و فکر بیرون آمدن ندارد، چه فردی که بارها به قله رسید؛ اما فقط به این علت که به خود اعتماد میکند نه برخدا، سقوط میکند.
بلعم باعور و سامری و بسیاری از اصحاب پیامبر در اوج هستند؛ اما به علت غفلت و غرور سقوط میکنند، خدایا! جزو کسانی نباشیم که فقط دلخوش بودند به قله رسیدند! چه بسیارند افرادی که به قله رسیدند؛ اما سقوط بیصعود داشتند!
«وَ لَا تَفْضَحْنَا بِسَيِّئَاتِنَا يَوْمَ نَلْقَاك»
«و ما را به گناهانمان در آن روز که تو را ملاقات میکنیم، رسوا مکن.»
خدایا! وقتی ما را بالا آوردند، فکر نکنیم خودمان آمدیم! آبرومندی، نزد خدا دست ما را گرفت، اگر بخواهیم به قله بعدی هم برسیم با عنایت همان وجیهاً عندالله امکانپذیر است.
تاریخ جلسه: 1403/6/11 ـ جلسه 5
«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»
[1]. سوره کهف، آیه 10
[2] . سوره نمل، آیه 29.