مرگ ـ بخش سوم

بهترین واعظ

 

به لطف حضرت حق در محضر امیرالمؤمنین علیه‌السلام در سال جاری قرار بر این شد تا بحث مرگ و قیامت را پیگیری کنیم، باورمان این است که اگر انسان توجه به مرگ داشته باشد هم دنیای آبادی دارد و هم آخرتی طیّب، مرگ بهترین واعظ است و اگر انسان غافل از این واعظ نباشد مسیر زندگی را صحیح طی می‌کند.

 

امیرالمومنین علیه‌السلام در خطبه 232 می‌فرمایند:

«…وَ بَادِرُوا الْمَوْتَ‏ وَ غَمَرَاتِهِ وَ امْهَدُوا لَهُ قَبْلَ حُلُولِهِ وَ أَعِدُّوا لَهُ قَبْلَ نُزُولِهِ فَإِنَّ الْغَايَةَ الْقِيَامَةُ وَ كَفَى بِذَلِكَ وَاعِظاً لِمَنْ عَقَلَ وَ مُعْتَبَراً لِمَنْ جَهِلَ»[1]

«… و به (طاعت و بندگی و اسباب مغفرت و آمرزش پیش از رسیدن ) مرگ و سختیهای آن بشتابید، و برای آن پیش از آمدنش (خود را) آماده کنید زیرا قیامت پایان کار است (و مرگ اول منزل آن می باشد) و بس است مرگ پند دهنده برای خردمند ، و عبرت برای نادان و غافل»

 

عمیق برخورد کردن با مسئله مرگ

 

«وَ بَادِرُوا الْمَوْتَ‏ وَ غَمَرَاتِهِ»؛ «و به (طاعت و بندگی و اسباب مغفرت و آمرزش پیش از رسیدن) مرگ و سختی‌های آن بشتابید»

مبادرت یعنی سرعت گرفتن و شتاب گرفتن، از باب مُفاعَلَه است، باب مفاعَلَه دو طرفه است یعنی مرگ به سرعت سراغ شما می‌آید، شما هم به سرعت سراغ مرگ بروید، مرگ گودال‌هایی دارد، در گودال آن فرو بروید یعنی با جریان مرگ سطحی برخورد نکنید بلکه عمیق با مسئله مرگ روبرو شوید، در گودال فرو رفتن حکایت عمق تعمق نسبت به مرگ دارد.

 

آماده شدن برای مرگ

 

«وَ امْهَدُوا لَهُ قَبْلَ حُلُولِهِ وَ أَعِدُّوا لَهُ قَبْلَ نُزُولِهِ»؛«و برای آن (مرگ) پیش از آمدنش (خود را) آماده کنید»

مهد به معنای مقدمه است. آماده بشوید و مقدم بشوید بر مرگ قبل از اینکه او حلول بر شما کند، به عبارت دیگر در مرگ پیش‌دستی داشته باشید، «وَ أَعِدُّوا لَهُ قَبْلَ نُزُولِهِ» خود را آماده مرگ کنید قبل از اینکه مرگ بر شما فرود بیاید.

در جایی دیگر آمده است که مرگ مهمانی است که او را دوست ندارید، بالاخره که این مهمان باید بر شما وارد شود، باید کار کنیم و اینکه دائم گفته شود: پیر شده‌ام و انرژی کار کردن ندارم معنا ندارد.

«وَ أَعِدُّوا لَهُ قَبْلَ نُزُولِهِ» مرگ حتما فرود می‌آید و مفرّی از آن نیست، زمانی که آمادگی لازم را داشته باشیم از آمدن مهمان بسیار خوشحال می‌شویم به همین دلیل ما دلمان می‌خواهد زمان مرگمان بهترین زمان عمرمان باشد، زمانی باشد که گریه بر اباعبدالله کرده باشیم و با گریه تطهیر شده باشیم و در یک حال عبادی خاص باشیم و حق الناسی هم بر عهده ما نباشد و همه پرداخت‌هایمان را کرده باشیم و آماده باشیم در این صورت از فرود آن خوشحال می‌شویم.

 

آخر خط

 

«فَإِنَّ الْغَايَةَ الْقِيَامَةُ»؛«به درستی قیامت پایان کار است»

مرگ بالاخره فرود می‌آید برای آن آماده بشوید چون شما بالاخره به قیامت می‌رسید، آخر خط و غایت شما قیامت است، حالا اگر خودمان با پای خود به سوی آن برویم دیگر لازم نیست که ما را به زور ببرند.

 

از نشانه‌های عاقل

 

«كَفَى بِذَلِكَ وَاعِظاً لِمَنْ عَقَلَ وَ مُعْتَبَراً لِمَنْ جَهِلَ»؛«و بس است مرگ پند دهنده برای خردمند و عبرت برای نادان و غافل»

 این جریان مرگ کافی است برای کسی که اهل واعظه باشد، هر کس فکر کند متوجه می‌شود که گریزی از مرگ نیست و باید هر لحظه آمادگی لازم برای مرگ را داشته باشد. یکی از نشانه‌های عاقل بودن انسان، میزان توجه او به مرگ است، وقتی فردی توجه به مرگ دارد و حواسش به آن طرف خط است فرد عاقلی است .

«وَ مُعْتَبَراً لِمَنْ جَهِلَ» این جریان مرگ به عنوان عبرت برای اهل جهل کافی است یعنی مرگ امر پیچیده‌ای نیست که فقط عُقَلاء بتوانند آن را درک کنند، اگر فردی عاقل نباشد اما توجهی به مرگ داشته باشد همین به عنوان عبرت برای او کافی است زیرا یادگیری آن امور خاصی را نمی‌خواهد.

 

امیرالمومنین علیه‌السلام در ادامه می‌فرمایند:

«فَاللَّهَ اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ فَإِنَّ الدُّنْيَا مَاضِيَةٌ بِكُمْ عَلَى سَنَنٍ وَ أَنْتُمْ وَ السَّاعَةُ [السَّاعَةَ] فِي قَرَنٍ وَ كَأَنَّهَا قَدْ جَاءَتْ بِأَشْرَاطِهَا وَ أَزِفَتْ بِأَفْرَاطِهَا وَ وَقَفَتْ بِكُمْ عَلَى صِرَاطِهَا وَ كَأَنَّهَا قَدْ أَشْرَفَتْ بِزَلَازِلِهَا وَ أَنَاخَتْ بِكَلَاكِلِهَا وَ انْصَرَمَتِ [انْصَرَفَتِ‏] الدُّنْيَا بِأَهْلِهَا وَ أَخْرَجَتْهُمْ مِنْ حِضْنِهَا فَكَانَتْ كَيَوْمٍ مَضَى أَوْ شَهْرٍ انْقَضَى»[2]

«پس ای بندگان خدا، از خدا بترسید زیرا دنیا به شما به یک راه می‌گذرد (همه را از آن راه می‌برد و کسی را جا نمی‌گذارد) و شما با قیامت به یک ریسمان بسته شده‌اید (بین شما و آن فاصله و مدت درازی نیست) و مانند آن است که قیامت علامات و نشانه‌های خود را آشکار ساخته و پرچمهایش (مقدمات پیوستن به پیشینیان) را نزدیک گردانیده، و شما را سر راه خود (برای حساب و بازپرسی) نگاه‌داشته است، و مانند آن است که سختیهایش را جلو آورده و (مانند شتر که برای برداشتن بار از پشتش سینه به زمین می‌نهد) سینه‌هایش را پهن کرده و دنیا از اهل خود دست کشیده و آنان را از پرستاری خویش بیرون نموده، پس همچون روزی بود که گذشت یا ماهی که بسر رسید»

 

بین ما و مرگ فاصله‌ی زیادی نیست

 

«فَاللَّهَ اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ فَإِنَّ الدُّنْيَا مَاضِيَةٌ بِكُمْ عَلَى سَنَنٍ وَ أَنْتُمْ وَ السَّاعَةُ [السَّاعَةَ] فِي قَرَنٍ»؛ تو را به خدا قسمتان می‌دهم، دنیا دارد بر شما می‌گذرد، دنیا عبور می‌کند و شما را بر یک راه می‌برد، دنیا شما را به راه آخرت می‌برد و راه دیگری نیست. شما و مرگ (مرگ قیامت صغری است به همین دلیل به آن ساعۀ گفته شده) در یک ریسمان هستید، فکر نکنید با مرگ خیلی فاصله دارید، شما به آن قیامت صغری خیلی نزدیک هستید و قرین هم هستید، گویا مرگ رسیده، چرا فکر می کنید اصلاً نرسیده است؟

«وَ كَأَنَّهَا قَدْ جَاءَتْ بِأَشْرَاطِهَا» گویا علامت‌هایش دیده می‌شود.

«وَ أَزِفَتْ بِأَفْرَاطِهَا» پرچم‌های مرگ خیلی نزدیک است یعنی نزدیک است بیاید روی شما زده شود.

«وَ وَقَفَتْ بِكُمْ عَلَى صِرَاطِهَا» گویا مرگ متوقف شده بر شما با همان راهی که دارد.

حضرت عزرائیل روزی پنج بار ما را کنترل و چک می‌کند، مرگ شما را متوقف کرده بر راه خودش.

«وَ كَأَنَّهَا قَدْ أَشْرَفَتْ بِزَلَازِلِهَا وَ أَنَاخَتْ بِكَلَاكِلِهَا» گویا (مرگ) با همه تکان‌های شدیدش بالای سر شماست و گویا مثل شتر سینه‌اش را پهن کرده و می‌گوید: سوارم شوید نوبت شماست.

«وَ أَنَاخَتْ بِكَلَاكِلِهَا» کلاکل سینه شتر است، وقتی شتر روی زمین می‌خوابد که مسافرش سوارش شود عرب می‌گوید: «وَ أَنَاخَتْ بِكَلَاكِلِهَا» (مرگ) آمده شما را سوار کند یعنی او آماده است آیا شما هم آماده هستید؟

«وَ انْصَرَمَتِ [انْصَرَفَتِ‏] الدُّنْيَا بِأَهْلِهَا» و (گویا) دنیا برای اهلش منقضی و تمام شد.

«وَ أَخْرَجَتْهُمْ مِنْ حِضْنِهَا» و (گویا) دنیا شما را خارج کرد، حضن به معنای کفالت و تکفّل است، دیگه دنیا مادر شما نیست و از تحت تکفّل دنیا خارج شده‌اید، گویا دنیا دیگر مادری شما را به عهده ندارد و به شما خدمات‌رسانی نمی‌کند و شما از تحت تکفّل دنیا خارج شده‌اید.

«فَكَانَتْ كَيَوْمٍ مَضَى أَوْ شَهْرٍ انْقَضَى» وقتی از تحت تکفّل دنیا خارج می‌شوید می‌بینید کل دنیا مثل یک روز بوده که گذشته است، «أَوْ شَهْرٍ انْقَضَى» حالا نگوییم یک روز انگار مثل یک ماه بود، کل عمر شما در طول دنیا مثل یک ماه بود، کل عمرتان را یک ماه حساب کنید.

 

 

تاریخ جلسه؛ 95.7.19 ـ ادامه جلسه دوم

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1]  نهج البلاغه، خطبه 232، ص763، فراز 3

[2]  نهج البلاغه خطبه 232،ص763، فراز 5

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *