امیرالمومنین علیهالسلام در ادامه خطبه 221 میفرماید:
«وَ تَكَنَّفَتْكُمْ غَوَائِلُهُ وَ أَقْصَدَتْكُمْ مَعَابِلُهُ وَ عَظُمَتْ فِيكُمْ سَطْوَتُهُ وَ تَتَابَعَتْ عَلَيْكُمْ عَدْوَتُهُ وَ قَلَّتْ عَنْكُمْ نَبْوَتُهُ فَيُوشِكُ أَنْ تَغْشَاكُمْ دَوَاجِي ظُلَلِهِ وَ احْتِدَامُ عِلَلِهِ وَ حَنَادِسُ غَمَرَاتِهِ وَ غَوَاشِي سَكَرَاتِهِ أَلِيمُ إِرْهَاقِهِ وَ دُجُوُّ أَطْبَاقِهِ وَ [خُشُونَةُ] جُشُوبَةُ مَذَاقِه»[1]
«(به سوى اعمال نيكو بشتابيد پيش از آن كه عمرتان پايان پذيرد…)، و سختىهايش شما را فرا گرفته، و تيرهاى خود را به سوى شما پرتاب كرده است. قهرش بزرگ، و دشمنى او پياپى و تيرش خطا نمىكند. نزدیک است كه تاریکی سايههایش، و شدّت دردهاى آن، و تيرگىهاى لحظه جان كندن، و بيهوشى سكرات مرگ و درد جان گرفتنش و تاری پوشاندنش و بدمزگی چشیدنش شما را دریابد»
یکی از موانع؛ تعلقات
«وَ تَكَنَّفَتْكُمْ غَوَائِلُهُ»؛ «سختىهايش شما را فرا گرفته است»
غوائل جمع غائله است به معنی مشکلاتی است که یکباره بر آدم وارد میشود. «وَ تَكَنَّفَتْكُمْ غَوَائِلُهُ» مشکلات ناگهانی مرگ، شما را در بر گرفته است، آنچه گمان میکنید ناگهان بر شما وارد خواهد شد همین الان بر شما وارده شده است، مصیبتهایی که گمان میکنید زمان مرگ بر شما وارد میشود همین الان بر شما وارد شده است، مثلاً یکی از موانع مردن ما تعلقات ماست، خود این تعلقات مردن را بر ما سخت میکند، حضرت میفرمایند: همین الان دفع تعلق صورت میگیرد اما شما متوجه نیستید، بچه وقتی به مدرسه میرود صبح تا عصر شما را نمیبیند گویا دفع تعلق صورت گرفته است، وقتی بزرگ میشود و ازدواج میکند تعلقش از شما کم میشود چرا این موارد را نمیبینید.
تیر مرگ
«وَ أَقْصَدَتْكُمْ مَعَابِلُهُ»؛ «و تيرهاى خود را به سوى شما پرتاب كرده است»
معابل جمع معبل است، معبل به تیر پهن گفته میشود، گاهی تیر فقط تیز است اما گاهی تیر هم تیز و هم پهن و عریض است، زمانی که چنین تیری اصابت کند علاوه بر آنکه سوراخ میکند از عرض هم بدن را میشکافد به این تیر عرب معبل میگوید.
حضرت می فرمایند: تیرِ تیز مرگ همین الان شما را نشان گرفته است یعنی همه شما تیرخورده مرگ هستید و مرگ تکه تکه شما را میبُرد و از آن موقعیتی که در آن جا هستید جدایتان میکند، مثلاً این تیر پهن دیروز مرا از من گرفته و تمام شده و از صبح تا الان را نیز از من گرفته است.
حساب بردن از مرگ
«وَ عَظُمَتْ فِيكُمْ سَطْوَتُهُ»؛ «قهر او (مرگ) بزرگ است»
این غلبه و قدرت و هیبت مرگ در بین شما بسیار عظیم و گسترده است، یعنی جای آن است که از مرگ بترسید، و به عبارتی از مرگ حساب ببرید، حواستان را نسبت به آن جمع کنید و بیپروای نسبت به مُردن نباشید؛ مرگ مثل سلطانی است که قهرش بسیار گسترده است و باید از او حساب ببرید و وجودش را عادی نگیرید و ادب لازم را در مقابلش بجا بیاورید.
سلطان ظالم
«تَتَابَعَتْ عَلَيْكُمْ عَدْوَتُهُ» ؛ «دشمنى او (مرگ) پياپى است»
«عَدْوَۀ» را به معنای ظلم گرفتهاند، گویا امیرالمؤمنین علیهالسلام مرگ را در نگاه شما مثل سلطان ظالمی معرفی میکند که پشت سر هم به شما ظلم میکند، دائم از شما موجودیتان را میگیرد دیروز یک مقدار از عمر را گرفته، امروز مقداری دیگر. البته فی الواقع ظالم نیست اما در نگاه من ظالم است و میگویم به من رحم نمیکند.
چاقوی تیز لازم نیست
«قَلَّتْ عَنْكُمْ نَبْوَتُهُ»؛ «تیرش خطا نمیکند»
«نَبْوَۀ» را تیرِ تیز معنا کردهاند، تیزی شمشیر مرگ رو به کندی میرود، مرگ دائماً تیراندازی کرد و در نهایت دیگر چیزی برای تیراندازی نماند، وقتی کسی خیلی پیر میشود در اصطلاح عامیانه گفته میشود دیگر برای او چاقوی تیز لازم نیست آورده شود گویا در واقع او مرده است. شمشیر مرگ روز بروز کند میشود و دیگر کار نمیکند، زمانی که من بمیرم چاقوی مرگ دیگر کار نمیکند، در ابتدا به سرعت بچگی و جوانی و میانسالی و …را میبرد و وقتی مُردم دیگه کار نمی کند.
- تا این قسمت حضرت مرگی را که به ما معرفی میکنند شنیدن آن برای ما خوشایند نیست و آن را دوست نداریم اما واقعیتی است که باید آن را شیرین کرد، ما نمیخواهیم دائم در یک فضای تلخ زندگی کنیم. همیشه عرض کردهام منتظر بهشت در آن طرف خط نباشید بلکه زندگی در بهشت را از همین جا شروع کنید و آن طرف خط همین بهشت را ادامه بدهید، بهشت آنجا امر جدیدی نیست، اگر شما در همین عالم از بسیاری از امور صحیح لذت ببرید آن طرف خط لذتِ امور پررنگتر میشود و اگر خدای ناکرده در اینجا از معاصی لذت میبرید دردش در آن عالم بیشتر میشود .
شما نگران این معنا هستید که این مرگ همه زندگی ما را گرفته است و هیچ جای رهایی از مردن نیست، مثل صیادی که دائم در حال صید است مرگ مرا طعمه خود کرده است، و مرگ دائماً به سوی من تیراندازی میکند حالا باید چه کنم که با مرگ کنار بیایم و با هم مخاصمه نداشته باشی ، حال که مرگ اینگونه به سوی ما میآید ما باید چه کنیم که با حضور چنین مرگی باز هم به ما خوش بگذرد و اذیت نشویم، قبل از ادامه خطبه مجدداً شما را به ابتدای خطبه رجوع میدهم، در ابتدای خطبه حضرت میفرمایند: تقوا آن چیزی است که ما را از هر دامی رها میکند و از هر هلاکتی نجات میدهد و به هر مطلوبی میرساند یعنی اگر ما میخواهیم بدگذرانی مرگ را در همین عالم به خوشگذرانی تبدیل کنیم و زندگی بیهراسی داشته باشیم باید تقوا داشته باشیم، یک تیرانداز به نام مرگ دائم به من تیراندازی می کند اما تقوا جُنّه (سپر) است یعنی اگر مرگ دارد عمرم را از من میگیرد من را به آخر خط نزدیک میکند باید الحمدلله بگویم چون اصل زندگی آن طرف خط است و ما در این عالم نمایشی زندگی میکنیم و حقیقت زندگی آن طرف خط است، اگر نگران هستم به جای نگرانی باید در این فرصت باقی مانده توشه جمع کنم و عکس العمل درست را در مقابل مرگ نشان بدهم.
تاریکی
«فَيُوشِكُ أَنْ تَغْشَاكُمْ دَوَاجِي ظُلَلِهِ»؛ «نزدیک است تاریکی سایههایش شما را فرا بگیرد»
نزدیک است مرگ روی شما پرده بیاندازد، «دُجی» به معنای تاریکی است، تاریکیهای سایه مرگ نزدیک است روی شما هم بیافتد.
در قدیم قانون این بود که وقتی میخواستند دختری را انتخاب کنند روی سرش پارچه میانداختند. نزدیک است مرگ شما را نشان کند، مدتها به خواستگاریتان آمده و حال میخواهد شما را انتخاب کند.
حضرت وقتی میفرمایند: تاریکی مرگ، قصد دارد در ما ترسی ایجاد کنند، نزدیک است مرگ سایهاش را روی سر شما بیاندازد.
بیماریهای مرگ آور
«وَ احْتِدَامُ عِلَلِهِ»؛ «و (نزدیک است) شدت دردهای آن (شما را فرا بگیرد)»
«احتدام» را معنی کردهاند به شدت عصبانیت و شدت تندی. «عِلَل» جمع علۀ به معنای بیماری است. نزدیک است مرگ با عصبانیت بیماریها را بر شما وارد کند، یعنی بیماریهای مرگآور نزدیک است بر ما وارد شود.
گودالهای تاریک
«وَ حَنَادِسُ غَمَرَاتِهِ»؛ «و (نزدیک است) تیرگی لحظات مرگ (شما را فرا بگیرد)»
«حنادس» به معنای تاریکی و «غمره» به معنای گودال است. نزدیک است مرگ شما را در گودالهای تاریک خودش قرار بدهد یعنی باید از آن بترسید. گودال حکایت از این میکند که نزدیک است مرگ شما را در یک جای تاریک قرار دهد که هیچ کس به شما دسترسی ندارد و شما از ترس بیهوش میشوید.
بیهوشی
«وَ غَوَاشِي سَكَرَاتِهِ»؛ «و (نزدیک است) بیهوشی سکرات مرگ (شما را فرا بگیرد)»
«غاشِیَ» به معنای پرده است، یک مستی در هنگام مرگ بر آدمها (افرادی که تقوا ندارند) وارد میشود که نمیدانند باید چه کنند و سرگردان میشوند. افراد متقی چون با مرگ زندگی میکنند زمان مرگ میگویند این همانی است که منتظر آن بودم، با مرگ بیگانه نیستند بلکه با آن زندگی کردهاند، زمان نماز ما زمان مردن است، روایت داریم «قد قامت الصلاۀ» یعنی “قد قامت القیامۀ” یعنی هر وقت زمان نماز میرسد باید همه کارهایمان را کرده باشیم.
مُنکَر؛ به تاخیر انداختن
خدای سبحان میفرماید: «إِنَّمَا النَّسيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْر»[2] ؛ «جز این نیست که جابجا کردن (ماههای حرام) فزونی در کفر است» نسیء دو معنا دارد و اصل معنای آن تأخیر انداختن است، عرب در زمان جاهلیت ماههای حرام داشت اما این ماهها را جابجا میکرد و حرمتها را به تأخیر میانداخت، حال یکی از منکراتی که ما انجام میدهیم این است که توبه را به تأخیر میاندازیم، نه تنها توبه را بلکه بسیاری از کارهای درست را به تأخیر میاندازیم ، اگر واقعاً باور کنیم که مرگ همین است که امیرالمؤمنین علیهالسلام فرموده برای چه توبه و کارهای درست را اینقدر به تأخیر میاندازیم؟! به ما گفته شده وقتی میخواهید مزد کارگر را بدهید تا عرقش خشک نشده مزد او را بدهید این سخن یک نماد است برای آنکه ما نباید هیچ کار درستی را به تأخیر بیاندازیم .
اگر میخواهم اظهار محبت به دیگران داشته باشم نباید به تأخیر بیاندازم، اگر میخواهم دیگری را احترام کنم نباید به تأخیر اندازم، هدیه میخواهم بدهم نباید به تأخیر اندازم. بعد که آن فرد میمیرد حسرت میخورم که چرا اینکار را به تأخیر انداختم و اگر خودم در میانه مُردم یک دنیا حسرت میخورم، حال که امیرالمؤمنین چنین توضیحی درباره مرگ میدهند چه کسی جرأت به تأخیر انداختن توبه و انجام کارهای درست را دارد؟
درد
«أَلِيمُ إِرْهَاقِهِ»؛ «(پس نزدیک است) درد جان گرفتنش شما را دریابد» همین الان درد جان گرفتن مرگ بر ما وارد شده و ما را پوشانده است اما البته نه به طور کامل بلکه با هر نَفَسی که از ما میرود یک قدم به مرگ نزدیکتر میشویم .
تاریکی
«وَ دُجُوُّ أَطْبَاقِهِ»؛ «(پس نزدیک است) تاری پوشاندنش شما را دریابد»
نزدیک است تاریکی ورود مرگ ما را بپوشاند، اگر با خود نوری به عالم دیگر نبریم (نور علم، ولایت، محبت اهل بیت، معرفت، ایمان، عمل صالح و…) مرگ آغاز قرار گرفتن در تاریکیهاست و جایگاه کسب نور فقط در این عالم است.
بد طعم
«وَ جُشُوبَةُ مَذَاقِه»؛ «(پس نزدیک است) بدمزگی چشیدنش شما را دریابد»
(جشوبۀ به معنای بدطعمی است، مذاق از ماده ذائقه به معنای چشیدن). نزدیک است بدطعمی مرگ را بچشید. مرگ به خودی خود بسیار خوش طعم است و نشانهاش این است که آنرا دائم میچشیم، اگر بد طعم بود دائم آن را مزه مزه نمیکردیم هر چند برای بعضی قاشق آخر تلخ است. مرگ مخلوق خداست «الَّذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياة»[3] مگر ممکن است خداوند مخلوقی بیافریند و آن را به بندگان بدهد که با آن آزار ببینند؟! خدای سبحان که در شریعت خون سگ، مردار و… را نجس دانسته و خوردن آن را به بندگان حرام کرده، مرگ را به بندگان هر روز میچشاند. معلوم است مرگ، رزق حلال و طیبّی است که خداوند آن را به انسان میچشاند، اگر گریز از مرگ دارم ذائقهام تغییر یافته همانطور که اگر جلوی بیمار بهترین غذا را بگذارند اشتهایی به آن ندارد، انسان نیز اگر از سلامت روحی و جسمی لازم برخوردار نباشد از مرگ گریز دارد و میلی به چشیدن آن ندارد.
این خطبه ادامه دارد…
تاریخ جلسه، 95.8.3 ـ ادامه جلسه سوم
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] نهج البلاغه، خطبه221، فراز4
[2] سوره مبارکه توبه، آیه 37
[3] «همانکه مرگ و زندگی را پدید آورد» سوره مبارکه ملک، آیه2