بحث کلاس نهج البلاغه در باب مرگ بود، واقعیتی که همهمان سعی میکنیم بیگانه از این واقعیت باشیم، با وجود اینکه لحظه به لحظهی زندگی با این واقعیت درگیر است، واقعیتی که نه تنها نباید از آن فرار کرد بلکه باید آمادگی کافی و لازم را برای مواجه شدن با آن را پیدا کرد، واقعیتی که در همه جای زندگی میتواند خودش را نشان دهد و اگر آن را به عنوان یک واقعیت بپذیریم آب و رنگ زندگیمان عوض میشود. در محضر مولا از نهج البلاغه این بحث را پیگیری میکنیم.
امیرالمومنین علیهالسلام در نامه 31 میفرمایند:
«وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّكَ إِنَّمَا خُلِقْتَ لِلْآخِرَةِ لَا لِلدُّنْيَا وَ لِلْفَنَاءِ لَا لِلْبَقَاءِ وَ لِلْمَوْتِ لَا لِلْحَيَاةِ وَ أَنَّكَ فِي [مَنْزِلِ] قُلْعَةٍ وَ دَارِ بُلْغَةٍ وَ طَرِيقٍ إِلَى الْآخِرَةِ وَ أَنَّكَ طَرِيدُ الْمَوْتِ الَّذِي لَا يَنْجُو مِنْهُ هَارِبُهُ وَ لَا يَفُوتُهُ طَالِبُهُ وَ لَا بُدَّ أَنَّهُ مُدْرِكُهُ فَكُنْ مِنْهُ عَلَى حَذَرِ أَنْ يُدْرِكَكَ وَ أَنْتَ عَلَى حَالٍ سَيِّئَةٍ قَدْ كُنْتَ تُحَدِّثُ نَفْسَكَ مِنْهَا بِالتَّوْبَةِ فَيَحُولَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ ذَلِكَ فَإِذَا أَنْتَ قَدْ أَهْلَكْتَ نَفْسَك»[1]
«پسرم، بدان تو براى آخرت آفريده شدى، نه دنيا، براى رفتن از دنيا، نه پايدار ماندن در آن، براى مرگ، نه زندگى جاودانه در دنيا، كه هر لحظه ممكن است از دنيا كوچ كنى، و به آخرت در آيى. و تو شكار مرگى هستى كه فرار كننده آن نجاتى ندارد، و هر كه را بجويد به آن مىرسد، و سرانجام او را مىگيرد پس بترس كه در حالتى ناخوشايند فرا رسد كه تو در انديشه توبه باشى، و او تو را از آن باز دارد، در اين صورت خويشتن را هلاك كرده باشى»
«وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّكَ إِنَّمَا خُلِقْتَ لِلْآخِرَةِ لَا لِلدُّنْيَا»
بدان تو فقط برای آن دنیا آفریده شدهای؛ یکی از تعریفهای ما از دیگران این است که میگوییم اصلاً دنیایی نبود، قانوناً همه باید اینطور باشیم و اگر غیر از این باشیم عجیب است، همه ما برای آن طرف خلق شدهایم، هرچه ناز و تنعّم و آسایش است مربوط به آن طرف خط است اما آنقدر زندگیهای ما تغییر کرده که اگر یکی به آن طرف خط توجه کند میگوییم او برای این عالم نیست.
«وَ لِلْفَنَاءِ لَا لِلْبَقَاءِ»
تو خلق شدهای برای رفتن از این عالم نه ماندن در آن.
«وَ لِلْمَوْتِ لَا لِلْحَيَاةِ»
همه ما خلق شدهایم تا روزی بمیریم نه اینکه زنده بمانیم.
آیت الله جوادی آملی (ره) میفرمایند: نوزاد زمانی که وارد این عالم میشود از ورود به این عالم خیلی متأثر میشود به همین دلیل گریه میکند و بعد از همان زمان تصمیم میگیرد که از این عالم برود به همین دلیل گریهاش تمام میشود.
«وَ أَنَّكَ فِي [مَنْزِلِ] قُلْعَةٍ»
تو در یک جایی قرار داری که باید از آن کنده شوی.
دنیا رساناست
«وَ دَارِ بُلْغَةٍ»
در یک منزلی هستی که تو را به عالم آخرت میرساند، حد دنیا این است که ما را به آخرت میرساند.
امیرالمؤمنین علیهالسلام در این قسمت اشاره میکنند که دنیا غایت نیست و تو برای دنیا خلق نشدهای و بقای در دنیا نباید همّ تو باشد، «دَارِ بُلْغَ» دنیا منزلی است رسانا و نسبت به آخرت عایق نیست، این تفکر بشری است که گمان میکند دنیا عایق و حائل آخرت است.
اگر گفته شد دنیا رساناست به این معناست که انسان از طریق دنیا میتواند به آخرتی بسیار مناسب دست پیدا کند و به یقین تمام رشد و بلوغ او در همین عالم صورت میگیرد و قیامت ادامه بلوغ و رشد در دنیاست و بلوغ معنوی جدیدی در قیامت برای فرد صورت نمیگیرد.
سبقت در انجام خیرات
«وَ طَرِيقٍ إِلَى الْآخِرَةِ»
دنیا راهی به سوی آخرت است.
یکی از مواردی که باعث کم شدن روزی است نشستن در راه و مسیر است. کل دنیا مسیر و جای رد شدن است نه مکان نشستن و ماندن به همین جهت به ما گفتهاند در دنیا نه تنها اهل اعمال صالحه باشید بلکه سبقت در انجام خیرات داشته باشید.
«وَ أَنَّكَ طَرِيدُ الْمَوْتِ الَّذِي لَا يَنْجُو مِنْهُ هَارِبُهُ»
مرگ دائم تو را به سوی آخرت میاندازد، تو مطرود مرگ هستی. ما نسبت به مرگ مفعول هستیم، مرگ هر کاری دلش میخواهد بکند و یک لحظه هم بیکار نیست.
به عبارت دیگر: تو رانده شده مرگ هستی یعنی ظاهراً از دست مرگ فرار میکنی اما این فرار روزی به کوچهی بن بست منتهی میشود و بالاخره گرفتار مرگ خواهی شد. هیچ فرار کنندهای از مرگ نجات پیدا نمیکند، هریک از ما بارها گرفتار بیماریهای سخت شدهایم و گمان کردیم پایان راه و پایان زندگی ماست اما به محض بهبودی و سلامتی مرگ را از خاطر بردهایم درحالیکه هرکس باید به خود یادآور شود که خدا در این بیماری به او لطف کرده و عمر دوبارهای بخشیده اما همیشه اینگونه نخواهد بود، هر کس روزانه باید فکر کند خدا در امروز عمر دوباره به من داده برای این نعمت چه باید بکنم؟
«قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ…»[2]
«پروردگارا مرا بازگردانيد شايد من در آنچه وانهادهام كار نيكى انجام دهم…»
خدایا بار دیگر من را به دنیا بازگردان شاید در این باقیمانده عمرم جبران مافات و گذشتهام را بکنم. هر چند که انسان از مرگ فرار میکند اما باید از این فرار بهترین استفاده را بکند. «وَ أَنَّكَ طَرِيدُ الْمَوْتِ الَّذِي لَا يَنْجُو مِنْهُ هَارِبُهُ» تو رانده شده از مرگ هستی اما بالاخره نجاتی از مرگ نیست، فرار کننده از مرگ نمیتواند برای همیشه از آن فرار کند.
«وَ لَا يَفُوتُهُ طَالِبُهُ»
آن کس که مرگ را طلب میکند مرگ از دستش نمیرود، چه اینکه ما مرگ را از خود دور کنیم و چه آنکه آن را درخواست نمائیم برای مرگ زمان مشخصی تعیین شده که نه با درخواست من به تعجیل میافتد و نه با فرار من به تأخیر.
«وَ لَا بُدَّ أَنَّهُ مُدْرِكُهُ»
بالاخره تو مرگ را ادراک میکنی و وصالی بین تو و مرگ صورت میگیرد.
راهکار؛ عزم بر رجوع از سیئات
سپس حضرت راهکارهایی ارائه میدهند و میفرمایند:
«فَكُنْ مِنْهُ عَلَى حَذَرِ أَنْ يُدْرِكَكَ وَ أَنْتَ عَلَى حَالٍ سَيِّئَةٍ قَدْ كُنْتَ تُحَدِّثُ نَفْسَكَ مِنْهَا بِالتَّوْبَةِ فَيَحُولَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ ذَلِكَ فَإِذَا أَنْتَ قَدْ أَهْلَكْتَ نَفْسَك»
احتیاط کن تا مرگ زمانی بر تو وارد نشود که مشغول سیئه هستی و چون گرفتار سیئه شوی با خود حدیث نفس نمایی و با خود چنین بگویی: انشاءالله از این بدی دست برخواهم داشت، چنین تلنگری تنها حدیث نفس است نه پشیمانی و اراده قطعی بر ترک سیئه، بلکه زمزمهای است در باطن که با خود میگویید من باید از این بدی جدا شوم اما کسی برای این جدایی، تصمیم جدی و قطعی نگرفته است.
حضرت میفرمایند: «قَدْ كُنْتَ تُحَدِّثُ نَفْسَكَ مِنْهَا بِالتَّوْبَةِ»
چند وقت بود به خودت میگفتی من باید از این بدی جدا شوم اما زمزمه کردن و به تأخیر انداختن توبه فایدهای ندارد، چه کسی به تو وعده قطعی داده بود که فعلا مرگ به سراغ تو نمیآید.
«فَيَحُولَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ ذَلِكَ» مرگ حائل میان تو و عزم بر توبه توست.
«فَإِذَا أَنْتَ قَدْ أَهْلَكْتَ نَفْسَك» «ناگهان تو خودت را هلاک کردی»
حضرت در این فراز به نوعی خودکشی اشاره میکنند، اینکه انسان با سیئاتش زندگی کند و عزمی بر توبه نداشته باشد انسانیّت خویش را کشته که این امر خود نوعی خودکشی است. اینکه گمان کند هنوز زندهام و فرصت برای توبه زیاد است و روزی توبه خواهم کرد.
امیرالمؤمنین علیهالسلام به ما میآموزند اگر رجوع از سیئات به تأخیر افتد و فقط در درون زمزمه آن را داشته باشیم و تصمیم جدی بر ترک سیئه نداشته باشید و اقدام خاصی برای آن نکنید در حقیقت به نوعی خودکشی دست زدهاید اما متوجه این خودکشی نیستید زیرا مرگ در حالتی بر ما وارد میشود که سیئه در وجودمان جریان گرفته و از آن جدا نشدهایم.
تاریخ جلسه؛ 95.9.29 و 1395.10.13 ـ ادامه جلسه 7 و جلسه 8
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] نهج البلاغه مرحوم فیض الاسلام، نامه 31، فراز 38
[2] سوره مبارکه مؤمنون، آیات 99 و100