میلاد رحمت و نور
خدای سبحان را شاکریم که توفیق حضور در مجلس باشکوه ولادت پیامبر خاتم حضرت محمد مصطفی صلیاللهعلیهوآله و وجود مبارک امام صادق علیهالسلام را نصیبمان فرمود. امید داریم یکایک ما به عنایت پیامبر اکرم، با عافیت و سهولت در زمرهی خواص امت ایشان قرار گیریم و به دعای آن حضرت، از جمله کسانی باشیم که امام صادق علیهالسلام در وصفشان فرمودند: «أَنتَ مِنّا أَهلَ البَیت».
اکنون، زمان بار دیگر بهانهای فراهم آورده است تا هماهنگ با همهی کائنات، فرح و سرور خویش را در ایام ولادت وجودی اعلام کنیم که به یُمن او هر خیری نصیبمان گشته و به برکت او آفات و دشواریهای مسیر زندگی از ما دفع میشود. این روزها فرصتی تازه است تا محبت خویش را نسبت به پیامبر رحمت بیشتر ابراز کنیم و از خداوند، تبعیتی دائم و خالصانه از آن حضرت و اهلبیت گرامیاش طلب نماییم.
بازنگری ولادت پیامبر از نگاه تاریخ
نگاهی مختصر اما دقیق به تاریخ داریم تا زمان ولادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را از منظر گزارشهای تاریخی مرور کنیم؛ چراکه ولادت آن حضرت با ولادت دیگر معصومین تفاوتی آشکار دارد. گزارشهایی که به ما رسیده گاه از طریق وجود مقدس حضرت عبدالمطلب است و گاه از دیگر راویان تاریخ.
یکی از روایتهای مهم، گزارش حضرت عبدالمطلب است. او میفرماید: در هنگام ولادت پیامبر در حال طواف خانه خدا بودم و میدیدم که بتها از جایگاه خود فرو میافتادند، قطعهقطعه و پراکنده میشدند. حتی دیدم بت بزرگ نیز بر زمین افتاد. در همین حال صدایی را شنیدم که میگفت: «الآن آمنه قَد وَلدَت رسولاللّه».
عبدالمطلب ادامه میدهد: با مشاهدۀ آن صحنه زبانم بند آمد و قدرت سخن گفتن را از دست دادم. عقل حیران و سرگردان شد و در سینهام سنگینی کوهی را احساس کردم که تحملش برایم دشوار بود. شتابان از باب بنیشیبه خارج شدم؛ در آن حال دیدم کوه صفا و مروه گویا از شدت سرور به حرکت درآمدهاند. به سرعت خود را به منزل آمنه رساندم؛ خانهای را دیدم که ابر سپیدی اطرافش را فرا گرفته است. نزدیک شدم و بویی استشمام کردم که هرگز پیشتر به مشامم نرسیده بود.
وقتی وارد خانه شدم، وضعیت آمنه مرا به شگفتی انداخت؛ نشسته بود و هیچ نشانی از حالت زن تازهزایمانکرده در او نمیدیدم. از او پرسیدم: «أَینَ مولودُک؟ اُرید أن أَنظُر إلیهِ»؛ «فرزندت کجاست، میخواهم او را ببینم.» آمنه پاسخ داد: «قد حیلَ بَینی وَ بَینَهُ»؛ «میان من و او حجابی افتاده است.» از لحظه تولد دیگر خودم نیز او را ندیدهام.
عبدالمطلب میگوید: در همان حال صدایی میشنیدم که میفرمود:
«لا تَخافِی عَلی مَولودِک، و سَیُردُّ عَلیکَ بعدَ ثَلاثة أیّامٍ»
بعضی نقلها این قول را از زبان آمنه روایت کردهاند و برخی آن را سخن عبدالمطلب دانستهاند. در هر صورت، اجمالاً روشن است که این مولود از همان آغاز ولادت با همۀ موالید تاریخ تفاوت داشت؛ ولادتی که نشانههای شگرف و آیات الهی را همراه خود آورد.
جاذبۀ ولادت و عطر آسمانی مولود آمنه
گزارش دیگری از واقعه ولادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله چنین روایت شده است: هنگامی که حضرت عبدالمطلب بر حضرت آمنه وارد شد، صحنهای شگفتانگیز را مشاهده کرد. او میگوید: گویی نیرویی ماورایی همه مردم را بیاختیار و بیآنکه خود تصمیم بگیرند، به سوی خانه آمنه میکشاند. ارادهای الهی در عالم جاری بود که تمام اهل مکه را برای تهنیت و شادباش به خانه آمنه راهنمایی میکرد.
همه حاضران در اطراف منزل، بویی را استشمام میکردند که هرگز تا آن روز تجربه نکرده بودند؛ عطری ملکوتی و بیمانند. مردم با شگفتی به یکدیگر میگفتند:
«هذا مِن طیبِ مولودِ آمِنه»
«این رایحه خوش، از وجود نوزاد آمنه است!»
عطر ولادت و نوید انقلاب در جاهلیت
اگر این گزارشها ــ چنانکه مرحوم مجلسی در بحارالانوار نقل کرده است ــ درست باشد، باید اندکی در آن تأمل کنیم. مردمی که در آن زمان حضور داشتند، اهل جاهلیت بودند؛ مشرکان و بتپرستانی که در فضای شرک و غفلت زندگی میکردند. اما گویا از همان لحظۀ ولادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله آماده میشدند برای یک تحول بزرگ. از همان آغاز، نیرویی ناپیدا آنان را تحت تأثیر قرار داد؛ جاذبهای که از وجود نوزاد برخاست و همه را جذب خویش کرد.
در نقل آمده است که قابلهها به سرعت خود را به خانه آمنه رساندند تا بند ناف نوزاد را ببرند، اما با شگفتی دیدند بند ناف از پیش بریده شده است. با تعجب از آمنه پرسیدند: «یعنی خودت این کار را انجام دادی؟» و او پاسخ داد: «من این کودک را همینگونه دیدم».
جلوهگری کامل خدا و نوید عطر رسالت
حقیقت این است که جلوهگری خدای سبحان به کاملترین صورت، در وجود پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآله تحقق یافت؛ جلوهای که هیچ جلوهای بالاتر از آن نیست. چنین وجودی، طبیعی است که از بدو ورود به عالم خاکی، حجابها و موانع شرک و کفر را بشکافد و به درون دلها راه یابد؛ حتی دلهای آلوده به بتپرستی.
این واقعیت، نویدی شگرف در خود دارد: اگر مشرکان و کفارِ آن دوران توانستند رایحۀ ولادت پیامبر را استشمام کنند، ادراک این عطر برای امت پیامبر و اهل ایمان شگفتی چندانی ندارد. اگر آن همه لایههای ضخیم کفر و شرک نتوانست مانع رسیدن عطر رسول خدا به مشام بتپرستان شود، پس مؤمنان به طریق اُولی میتوانند سراسر زندگی خود را در فضایی معطر از وجود نورانی پیامبر سپری کنند؛ فضایی که در آن هیچ بوی تعفن و جیفۀ دنیا احساس نشود و جز شمیم رسالت و رحمت، چیزی به مشام نرسد.
پیام ولادت و مسئولیت فراتر از تبریک
از سوی دیگر، ملاحظه میکنیم که در همان لحظۀ ولادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، در نظام عالم تغییراتی شگفت پدید آمد: آتشکدۀ فارس خاموش شد، دریاچۀ ساوه خشکید، وادی سماوه پرآب شد و طاق کسری چهارده شکاف برداشت. این رخدادها نشانههایی آشکار بودند که برای همه جهانیان پیامی روشن داشتند؛ گواه آنکه حادثهای رخ داده که نه پیش از آن سابقه داشته است و نه پس از آن در تاریخ تکرار خواهد شد.
این نمای مختصر از زمان ولادت، ما را به تأمل وا میدارد. اگر با این دیدگاه سخن بگوییم، شایسته است در این ایام خود را مهمان بیت آمنه بدانیم و عرض ادب و تبریک داشته باشیم. اما دقت کنید: با چنین اقدامی تازه همسطح مشرکان و کفار مکه قرار گرفتهایم! چرا که آنان نیز در همان زمان به سوی خانه آمنه کشیده شدند و بوی خوش مولود را استشمام کردند. اگر قرار است از آنان جلوتر باشیم، وظیفۀ ما تنها به تبریک ختم نمیشود.
در بدو ولادت حضرت باید محبت، ارادت، اطاعت و تبعیت خود را آشکار کنیم و از خداوند سبحان بخواهیم ما را در زمرۀ نخستین مؤمنان به پیامبر قرار دهد. با این حال، صرفاً در زمرۀ اولین مؤمنین بودن کافی نیست. تجربۀ تاریخ هشدار میدهد: عاصم بن وائل جزء نخستین ده نفری بود که به پیامبر ایمان آورد، اما پس از پیامبر در شمار مرتدین قرار گرفت و پسرش عمروعاص نیز از دشمنان سرسخت اسلام شد.
پس دعا باید جامع و کامل باشد؛ نه تنها در زمرۀ مؤمنان اولیه قرار گرفتن، بلکه در شمار وفاداران و ثابتقدمها باقی ماندن. تنها با چنین دعایی است که میتوانیم حق ولادت پیامبر و رسالت او را بهدرستی ادا کنیم.
امتیازات پیامبر از زبان امیرالمؤمنین علیهالسلام
امیرالمؤمنین علیهالسلام روایت میکند:[1] پس از رحلت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، روزی در مسجد نشسته بودیم و درباره فضائل پیامبر گفتگو میکردیم. بسیاری از اصحاب حضور داشتند. در این هنگام، یکی از احبار یهود از شام وارد شد. او تورات، انجیل، زبور و صحف را خوانده بود. پس از سلام بر ما، نشست و گفت:
«مَا تَرَكْتُمْ لِنَبِی دَرَجَةً وَ لاَ لِمُرْسَلٍ فَضِیلَةً إِلاَّ وَ قَدْ تَحَمَّلْتُمُوهَا لِنَبِیكُمْ، فَهَلْ عِنْدَكُمْ جَوَابٌ إِنْ أَنَا سَأَلْتُكُمْ»
«شما امت پیغمبر همه افتخارات و امتیازات و فضائل را یکجا به پیغمبر خودتان نسبت دادید! اگر من از شما سوال کنم پاسخگو هستید؟»
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود:
«إِنِّی أُجِیبُک عَنْ كُلِّ مَا تَسْأَلُ بِعَوْنِ اَللَّهِ تَعَالَى وَ مَنِّهِ فَوَ اَللَّهِ مَا أَعْطَى اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نَبِیاً وَ لاَ مُرْسَلاً دَرَجَةً وَ لاَ فَضِیلَةً إِلاَّ وَ قَدْ جَمَعَهَا لِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ زَادَهُ عَلَى اَلْأَنْبِیاءِ وَ اَلْمُرْسَلِینَ أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً»
«من همۀ سوالات تو را پاسخگو هستم به لطف الهی. خداوند نه تنها تمام فضائل و درجات انبیاء را در پیامبر ما جمع کرده، بلکه چندین برابر آن را نیز به او عطا فرموده است.»
سپس امیرالمؤمنین علیهالسلام توضیح داد که بیان این فضائل، کاستن از جایگاه دیگر پیامبران نیست؛ چرا که همۀ انبیاء خود به این برتری اذعان دارند. آنگاه حضرت به ذکر نمونههایی از این امتیازات پرداخت:
1. فضیلت پیامبر و پاداش ادب در محضر او
یکی از فضیلتهای پیامبر این بود که خداوند مغفرت و عفو را بر کسانی واجب ساخت که تنها ادب حضور در برابر پیامبر را رعایت کنند، حتی به حدّی که صدای خود را نزد او پایین آورند. همانگونه که قرآن فرمود:
«إِنَّ الَّذِینَ یغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُوْلَئِک الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ» [2]
«همانا كسانى كه نزد پیامبر (از روى ادب و احترام) صدایشان را پایین مىآورند، آنان كسانى هستند كه خداوند دلهایشان را براى (پذیرش) تقوا آزمایش (و آماده) كرده و آمرزش و پاداش بزرگ مخصوص آنهاست»
تنها با رعایت ادب کلامی در محضر پیامبر، خداوند آمرزش و پاداشی عظیم عطا میکند.
2. طاعت پیامبر، عین اطاعت خدا
فضیلت دیگر اینکه خداوند طاعت پیامبر را در کنار طاعت خود قرار داد:
«مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ»[3]
«هر كس پیامبر را پیروى كند، بىشك خداوند را اطاعت كرده است.»
3. محبوبیت پیامبر در دلهای مؤمنان
و نیز، خداوند پیامبر را در قلبهای مؤمنان جای داد و محبت او را در دل آنان محبوب ساخت.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله همواره میفرمود:
«حُبِّی خَالَطَ دِمَاءَ أُمَّتِی، فَهُمْ یؤْثِرُونَّنِی عَلَى الآبَاءِ وَ عَلَى الأُمَّهَاتِ وَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ»[4]
«محبت من با خون امت من درآمیخته است؛ به گونهای که آنان مرا بر پدران و مادرانشان، بلکه حتی بر جان خودشان مقدم میدارند.»
این عشق و دلبستگی، موهبتی الهی است؛ محبتی که خداوند خود در دل امت جای داده است. هیچ پیامبری از انبیاء پیشین از چنین عطیهای بهرهمند نشد؛ اما پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآله به این اختصاص ویژه مفتخر است.
4. رئوفترین انسان و نزدیکترین بنده به خدا
امیرالمؤمنین علیهالسلام در وصف پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود:
«وَلَقَدْ کانَ أَقْرَبَ النَّاسِ وَ أَرْأَفَهُمْ»[5]
«او رئوفترین مردم بود و نزدیکترین بندگان به خدای سبحان.»
این حقیقت را خود خداوند متعال نیز در قرآن کریم بیان کرده است.
در پایان سوره توبه میخوانیم:
«لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیكُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ»[6]
«پیامبری از میان خود شما آمد که رنج و سختی شما بر او گران است، بر هدایت شما حریص است و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان.»
همچنین در آیهای دیگر جایگاه ولایت پیامبر را چنین ترسیم میکند:
«النَّبِی أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» [7]
این یعنی ولایت و سرپرستی پیامبر بر مؤمنان، از ولایت خود آنان بر جانشان برتر و قویتر است؛ نشانۀ اوج رحمت و محبت الهی در وجود پیامبر که او را به نزدیکترین پیوند میان خالق و مخلوق تبدیل کرده است.
5. برتری بیپایان پیامبر در دنیا و آخرت
امیرالمؤمنین علیهالسلام در ادامۀ روایت فرمود:
«وَ اَللَّهِ لَقَدْ بَلَغَ مِنْ فَضْلِهِ فِی اَلدُّنْیا وَ مِنْ فَضْلِهِ فِی اَلْآخِرَةِ مَا تَقْصُرُ عَنْهُ اَلصِّفَاتُ»[8]
«به خدا سوگند، فضیلت پیامبر در دنیا و آخرت چنان عظیم است که هیچ وصفی توان بیان آن را ندارد.»
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله آنقدر عظمت دارد که حتی اهل جهنم در عذاب خود از یک چیز ناله میکنند: بیاطاعتی از او. قرآن کریم از زبان آنان میفرماید:
«یا لَیتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولا»[9]
«ای کاش ما خدا را اطاعت کرده بودیم و از پیامبر فرمان برده بودیم!»
این پیامبر نزد خداوند آنچنان عزیز است که هرچند آخرین پیامبر در سلسلۀ تاریخ بشر است، اما در ذکر قرآن، همواره مقدم بر دیگران یاد میشود. خداوند در آیۀ میثاق میفرماید:
«وَ إِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیینَ مِیثَاقَهُمْ وَ مِنْک وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَى وَ عِیسَى»[10]
(و به یاد آور) هنگامى كه ما از پیامبران پیمان گرفتیم، و (همچنین) از تو و از نوح و ابراهیم و موسى و عیسى.»
در این آیه، با آنکه نوح شیخالانبیاء است و بسیار پیش از پیامبر خاتم زیسته، نام پیامبر اسلام نخست آورده شده و سپس نوح و ابراهیم و موسی و عیسی علیهمالسلام.
همچنین در آیۀ دیگری آمده است:
«إِنَّا أَوْحَینَا إِلَیک کمَا أَوْحَینَا إِلَى نُوحٍ وَ النَّبِیینَ مِنْ بَعْدِهِ»[11]
(اى پیامبر!) ما به تو وحى كردیم، آن گونه كه به نوح و پیامبران پس از او وحى كردیم.»
در حالی که نوح از پیامبر متقدمتر است، خداوند ابتدا خطاب وحی را به پیامبر خاتم متوجه میکند و سپس نوح و دیگر پیامبران را ذکر میفرماید.
این تقدّم در ذکر، نشانهای روشن از اکرام ویژه و جایگاه یگانه پیامبر اکرم نزد پروردگار است؛ پیامبری که فضائل او فراتر از آن است که زبان یا عقل بتواند در وصفش به کمال برسد.
6. برتری امت پیامبر بر همه امم
خدای سبحان همانگونه که پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآله را بر همۀ پیامبران فضیلت بخشید، امت او را نیز بر همۀ امم برتری داد. در قرآن کریم میفرماید:
«كُنْتُمْ خَیرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ، تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ»[12]
«شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدیدار شدهاید؛ زیرا امر به معروف میکنید و از منکر بازمیدارید.»
این آیه نشان میدهد که برتری امت اسلامی، تنها به واسطۀ انتساب به پیامبر نیست، بلکه با مسئولیتی بزرگ همراه است: رسالت اجتماعیِ امر به معروف و نهی از منکر. بدین ترتیب، امت پیامبر نهتنها وارث نور رسالت است، بلکه وظیفه دارد آن نور را در جامعه بگستراند.
ظرفیت شناخت پیامبر و حقیقت آفرینش
امیرالمؤمنین علیهالسلام در گفتوگو با آن یهودی، برتری پیامبر را با تفصیل بیان فرمود تا جایی که او توانست جایگاه رسول خاتم را در مقایسه با همۀ پیامبران درک کند. این در حالی است که او یهودی بود، اما ظرفیتش به اندازهای بود که این حقیقت را دریافت.
حال پرسش این است: ما که مسلمان و امت پیامبریم، ظرفیت ما برای شناخت وجود مقدس رسول خدا تا چه اندازه باید باشد؟ آیا هر بار که فضیلتی تازه میشنویم، باید برایمان شگفتانگیز جلوه کند، یا باید بگوییم: روشن است، او پیامبر است!
در حقیقت، آنچه از لسان معصومین علیهمالسلام رسیده، فراتر از اینهاست. خداوند خطاب به پیامبر میفرماید: «به همۀ عالم تنها به طفیل تو نگاه میکنم. من کسی را نمیخواستم بیافرینم، جز تو. تو دردانه من هستی، خلقت همه چیز برای توست.»
و این نکته مهم است: وقتی میگوییم «تو»، باید بدانیم که این تعبیر از باب روایت «أوَّلُنَا مُحَمَّد، أوسَطُنَا مُحَمَّد، آخِرُنَا مُحَمَّد، وَ كُلُّنَا مُحَمَّد» است؛ یعنی مقصود، هم وجود مقدس پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله است و هم ذوات معصومین علیهمالسلام که پرتوی از همان نورند.
بنابراین، خداوند میخواست پیامبر و آل پیامبر را بیافریند و دیگران ـ حتی انبیاء و حتی ملائک ـ طفیل وجود ایشان شدند. این سخن نه غلو است و نه مبالغه، بلکه عین حقیقت است؛ چراکه حدیث شریف «لَوْلاک لَمَا خَلَقْتُ الأفلاك» همین معنا را روشن میکند. اگر پیامبر نبود، آسمان و زمین و تمام عوالم هم خلق نمیشد.
پیامبر اکرم پناهگاه عالمیان
این پیامبر کیست که ما همه در گرفتاریها میگوییم «یا علی»، اما خود امیرالمؤمنین علیهالسلام در مشکلات به پیامبر پناه میبرد؟! حضرت میفرماید:
«كُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَینَا بِرَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه وآله»[13]
«روش ما این بود: هرگاه آتش جنگ شعلهور میشد و کارزار به نهایت سختی میرسید، ما به پیامبر خدا پناه میبردیم.»
این تعبیر، اوج حقیقت را نشان میدهد: همه عالم به علی علیهالسلام پناه میبرند، و خود علی به پیامبر.
امیرالمؤمنین ادامه میدهد:
«فَما یكُونُ أَحَدٌ مِنَّا أَقْرَبَ إِلَى الْعَدُوِّ مِنْهُ»[14]
«هیچیک از ما به دشمن نزدیکتر از پیامبر نبود. او همیشه پیشتاز میدان بود و ما پشت سر او قرار داشتیم.»
این تصویر تاریخی و صادقانه، نشان میدهد که پیامبر نه تنها رهبر و فرمانده، بلکه مأمن و پناهگاه یارانش بود؛ آنگونه که علی علیهالسلام با تمام شجاعت و عظمت خود، در لحظات سخت، در سایۀ رسول خدا آرام میگرفت.
مقایسۀ ابراهیم خلیل و پیامبر خاتم در پرتو قرآن
در روایتی که در بحارالأنوار جلد ۱۶، صفحۀ ۴۰۵ آمده، پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآله در مقایسه با حضرت ابراهیم علیهالسلام قرار گرفته است. این مقایسه، برتری جایگاه رسول خدا را در کلام قرآن آشکار میکند.
- حضرت ابراهیم علیهالسلام میفرماید:
«إِنِّی ذَاهِبٌ إِلَى رَبِّی سَیهْدِینِ»[15]
«من به سوی پروردگارم میروم، او مرا هدایت خواهد کرد.»
اما دربارۀ پیامبر خاتم آمده است:
«سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ»[16]
یعنی، خداوند خود، او را به محضر خویش برد. در حالی که ابراهیم به سوی خدا حرکت میکند، پیامبر توسط خدا برده میشود.
- ابراهیم میگوید:
«وَالَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یوْمَ الدِّینِ»[17]
«من امیدوارم خداوند خطاهای مرا در روز قیامت بیامرزد.»
اما در مورد پیامبر اسلام، قرآن میفرماید:
«لِیغْفِرَ لَک اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِک وَمَا تَأَخَّرَ»[18]
خداوند نه تنها خطاهای شخصی، بلکه به طفیل او، گناهان امت را نیز میبخشد.
- ابراهیم علیهالسلام با تضرع دعا میکند:
«وَلَا تُخْزِنِی یوْمَ یبْعَثُونَ»[19]
«خدایا در روز قیامت مرا خوار مساز.»
اما دربارۀ پیامبر خاتم آمده است:
«یوْمَ لَا یخْزِی اللَّهُ النَّبِی وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ»[20]
«روزی که خدا نه پیامبر را خوار میکند و نه کسانی را که با ایمان به او زیستند.»
این مقایسه نشان میدهد که اگر ابراهیم خلیلالله در اوج عبودیت و امید به رحمت الهی است، پیامبر خاتم در مرتبهای والاتر قرار دارد؛ تا جایی که عزت و کرامت او ضامن عزت امت مؤمن او نیز در قیامت خواهد بود.
- در ماجرای حضرت ابراهیم علیهالسلام آمده است که وقتی در میان آتش افکنده شد، با ایمان و اخلاص فرمود: «حَسْبِی اللَّهُ»؛ خدا مرا بس است. این جمله اوج توکل بندهای است که در سختترین شرایط تنها به پروردگار خویش اعتماد میکند.
اما دربارۀ پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآله، قرآن کریم تعبیر متفاوتی به کار برده است. خطاب به او میفرماید:
«یا أَیهَا النَّبِی حَسْبُک اللَّهُ»[21]
«ای پیامبر! خدا تو را بس است.»
این تفاوت ظریف اما عمیق، نشاندهندۀ جایگاه خاص رسول خداست. ابراهیم باید خود با زبان حال و قال بگوید: «خدا مرا بس است». اما در مورد پیامبر اسلام، خود خداوند پیشقدم میشود و به او میگوید: «تو نگو، من گفتهام: خدا تو را بس است».
این یعنی خداوند نه تنها پشتیبان پیامبر است، بلکه حتی زحمت اظهار توکل را نیز از دوش او برمیدارد و خود ضمانت میدهد که امور پیامبر را کفایت کند. این بالاترین مرتبه از قرب و عنایت الهی است که در سراسر تاریخ، تنها برای پیامبر خاتم تحقق یافته است.
- دربارۀ حضرت ابراهیم علیهالسلام در قرآن کریم آمده است که او در دعای خویش از خدا چنین درخواست کرد:
«وَ اجْعَل لِّی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ»[22]
«پروردگارا! نام نیک مرا در میان آیندگان قرار ده.»
ابراهیم از خدا مسئلت کرد که یاد و نام نیکش در نسلهای پسین باقی بماند و در میان آیندگان از او به نیکی یاد شود؛ اما دربارۀ پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآله، نه درخواست و تمنایی مطرح است و نه التماسی؛ بلکه خداوند خود با اراده مستقیم فرمود:
«وَ رَفَعْنَا لَک ذِكْرَک»[23]
«ما نام تو را رفعت بخشیدیم.»
یعنی نه تنها در آیندگان، بلکه در همه اعصار و بر سر هر مأذنهای، نام پیامبر با نام خدا همراه است. هر اذانی که بر زبان مؤذن جاری میشود، شهادت به رسالت محمد صلیاللهعلیهوآله در کنار شهادت به یکتایی خداوند تکرار میشود.
تفاوت جایگاه در اینجاست: ابراهیم دعا میکند تا ذکر خیری از او در آیندگان بماند، اما خداوند دربارۀ پیامبر خاتم تصریح میکند که ذکر و نام او را در همه زمانها و مکانها برافراشتهایم. این رفعت، عطای بیواسطۀ الهی است که نشان از یگانگی پیامبر در تاریخ آفرینش دارد.
- حضرت ابراهیم علیهالسلام با تضرع از خدا چنین درخواست میکرد:
«وَاجْعَلْنِی مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ»[24]
«پروردگارا! مرا در شمار وارثان بهشت پرنعمت قرار ده.»
او امیدوار بود که در پایان مسیر، به بهشت الهی راه یابد. اما دربارۀ پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآله، ماجرا به گونهای دیگر است. خداوند بیآنکه او درخواستی کند، صریحاً خطاب فرمود:
«وَ لَلْآخِرَةُ خَیرٌ لَک مِنَ الْأُولَىٰ»[25]
«ما آخرت را برای تو برتر و بهتر از دنیا قرار دادهایم.»
این وعده، انتخاب مستقیم الهی برای پیامبر است؛ نه تمنایی از سوی او، بلکه عطیهای قطعی از جانب خدا. تفاوت در این است: ابراهیم علیهالسلام آرزوی ورود به بهشت را داشت، اما پیامبر خاتم، خود انتخابشدۀ بهشت و آخرت بود. این جایگاه نشان میدهد که تمام مراتب آخرت برای پیامبر تضمین و مقدر شده است.
- دربارۀ حضرت ابراهیم علیهالسلام آمده است که او بسیار اهل مهماننوازی بود، اما در برابر دشمنان خدا دست سخاوت نمیگشود. حتی در دعایش نیز این نکته آشکار است؛ آنجا که عرضه داشت:
«وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ»[26]
«پروردگارا! اهل این شهر (مکه) را از ثمرات روزی کن، اما تنها کسانی را که به خدا و روز قیامت ایمان دارند.»
اما دربارۀ پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآله، روایتها نشان میدهد که آنقدر بخشش و کرم داشت که حتی به دشمنان نیز میبخشید. او دست گشادهای داشت که همۀ مردم، دوست و دشمن، از سفرۀ عطای او بهرهمند میشدند. تا آنجا که خداوند او را چنین خطاب کرد:
«لَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ» [27]
«دستت را یکسره مگشا و هرچه داری مده!»
این تفاوت ظریف بیانگر دو مقام است: ابراهیم خلیل، در کرم خود مرز ایمان را نگه میداشت؛ اما پیامبر رحمت، بهقدری بخشش داشت که حتی نیاز به نهی الهی پیدا کرد تا اعتدال نگاه دارد.
- حضرت ابراهیم علیهالسلام در رویارویی با بتپرستان گفت:
«تَاللَّهِ لَأَكِیدَنَّ أَصْنَامَكُمْ»[28]
«به خدا سوگند! حتماً برای بتهایتان نقشهای خواهم کشید.»
ابراهیم برای اثبات اراده و عزم خود به خدا قسم خورد. اما جایگاه پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآله فراتر از این است؛ این بار خود خداوند است که به جان پیامبر قسم میخورد:
«لَعَمْرُک إِنَّهُمْ لَفِی سَكْرَتِهِمْ یعْمَهُونَ»[29]
«به جان تو ـ که برای ما عزیز و گرامی هستی ـ آنان در مستی خود سرگردانند.»
تفاوت روشن است: ابراهیم، خلیلالله، به خدا قسم یاد میکند؛ اما خداوند سبحان برای بیان حقایق عالم، به جان پیامبر قسم میخورد. این نهایت اکرام و عنایت الهی است به رسول خاتم؛ مقامی که نشان میدهد جان او نزد خداوند چنان گرانبهاست که سوگند الهی به آن بسته میشود.
رحمت و حلم پیامبر در برابر دشمنان
روایتی نقل شده که خُلق عظیم پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را نشان میدهد. پیامبر از یک یهودی قرضی گرفته بود. وقتی موعد بازپرداخت رسید، یهودی آمد و طلب خود را خواست. پیامبر فرمود:
«یا یهُودِی مَا عِنْدِی مَا أُعْطِیک»
«اکنون چیزی نزد من نیست که بپردازم.»
یهودی پاسخ داد:
«إِنِّی لاَ أُفَارِقُک حَتَّى تَقْضِینِی»
«از تو جدا نمیشوم مگر اینکه دین مرا ادا کنی.»
پیامبر فرمود: «إِذاً أَجْلِسَ مَعَک»؛ «پس من هم کنار تو مینشینم». و چنین شد: پیامبر در کنار او نشست، از ظهر تا عصر، از مغرب تا عشاء، تا نماز صبح روز بعد.
وقتی اصحاب دیدند یهودی پیامبر را همچون گروگان نگاه داشته است، برآشفتند و قصد تهدید او را کردند. اما پیامبر مانع شد و فرمود:
«مَا اَلَّذِی تَصْنَعُونَ بِهِ؟»
«چه میخواهید با او بکنید؟»
گفتند: یا رسولالله! یک یهودی تو را محبوس کند؟! پیامبر پاسخ داد:
«لَمْ یبْعَثْنِی رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ بِأَنْ أَظْلِمَ مُعَاهَداً وَ لاَ غَیرَهُ»
«پروردگارم مرا نفرستاده است که به همپیمان خود یا به هیچ کس دیگری ظلم کنم.»
بدین ترتیب اصحاب را بازگرداند و همچنان در کنار یهودی ماند. فردای آن روز، یهودی تحت تأثیر صبر و حلم پیامبر گفت:
«أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ. وَ شَطْرُ مَالِی فِی سَبِیلِ اللَّهِ»
سپس افزود: به خدا سوگند، من این کار را فقط برای آزمایش تو کردم؛ چراکه در تورات صفات تو را خوانده بودم: تو تندخو نیستی، خشن نیستی، فریادزن در بازار نیستی و سخن زشت بر زبان نمیآوری. و اکنون شهادت میدهم که تو همان پیامبری. پس اسلام آورد و بخش بزرگی از مال خویش را در اختیار پیامبر قرار داد.»[30]
این روایت تصویری زنده است از حقیقت رسالت: پیامبری که نه با تندی، که با حلم و رأفت، دلها را به اسلام میکشاند.
کارگاه آموزشی پیامبر؛ از بیاعتباری دنیا تا انقلاب در جانها
یکی از جلوههای تربیتی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، تبدیل هر صحنه به کلاس و هر اتفاق به کارگاه آموزشی است. جابربنعبدالله انصاری روایت میکند: پیامبر روزی از بازار میگذشت. بزغالهای مردار و معیوب کنار زبالهدانی افتاده بود. پیامبر گوش آن را گرفت و فرمود:
«أَیكُمْ یحِبُّ أَنْ یكُونَ هَذَا لَهُ بِدِرْهَمٍ؟»
«کدامیک از شما دوست دارد این بزغاله را به یک درهم بخرد؟»
همه گفتند: ما هیچ بهایی برای این نمیدهیم، اصلاً دوست نداریم مال ما باشد. پیامبر دوباره پرسید:«أفتُحِبُّونَه أَنَّهُ لَكُمْ»؛ «آیا میخواهید این مال شما باشد؟« و آنان باز پاسخ دادند: نه. سه بار پرسش و سه بار پاسخ منفی. آنگاه پیامبر فرمود:
« فَوَ اللَّه لَلدُّنْيَا أَهْونُ عَلى اللَّه مِنْ هذا عَلَيْكُمْ»[31]
«به خدا سوگند، دنيا نزد خدا از اين مردار نزد شما، بی ارزشتر و پستتر است».
این نمایش ساده، در میان بازار، تصویری روشن از بیاعتباری دنیا به دست داد؛ گویی پردهای از حقیقت کنار رفت و ارزشهای باطل، بیارزشتر از مرداری معیوب جلوه کرد. این شیوه پیامبر بود: آموزش با صحنهسازی زنده، ملموس و تکاندهنده.
اما همین پیامبر، با یک نگاه، دگرگونیای شگرف در جانها ایجاد میکرد. مردی میآمد با نیت قتل، اما در حضور او چنان تحولی در باطنش رخ میداد که به مؤمن بدل میشد و در جنگ بدر به شهادت میرسید.
پیامبر، با حضور و نگاهش، «تغییر ماهوی» در آدمیان پدید میآورد: انسان فرشی را عرشی میکرد، خاکی را افلاکی میساخت. او فقط گفت: «تعالوا» ـ بیایید ـ و همگان با تمام وجود پاسخ دادند: «لبیک». این جاذبه الهی است که راز آن را درک نمیکنیم، اما آثارش را در تاریخ و در وجود دگرگونشدۀ اصحاب میبینیم.
تاریخ جلسه: 1400/8/1
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1]. بحارالانوار، ج 16، ص340.
[2]. سوره حجرات، آیه 3.
[3]. سوره نساء، آیه 80.
[4]. بحارالانوار، ج 16، ص340.
[5]. بحارالانوار، ج 16، ص340.
[6]. سوره توبه، آیه 128.
[7]. سوره احزاب، آیه 6.
[8]. بحارالانوار، ج 16، ص340.
[9]. سوره احزاب، آیه 66.
[10]. سوره احزاب، آیه 7.
[11][11]. سوره نساء، آیه 163.
[12]. سوره آل عمران، آیه 110.
[13]. نهجالبلاغه، حکمت 260.
[14]. نهجالبلاغه، حکمت 260.
[15]. سوره صافات، آیه 99.
[16]. سوره اسراء، آیه 1.
[17]. سوره شعراء، آیه 82.
[18]. سوره فتح، آیه 2.
[19]. سوره شعراء، آیه 87.
[20]. سوره تحریم، آیه 8.
[21]. سوره انفال، آیه 64.
[22]. سوره شعراء، آیه 84.
[23]. سوره انشراح، آیه 4.
[24]. سوره شعراء، آیه 85.
[25]. سوره ضحی، آیه 4.
[26]. سوره بقره، آیه 126.
[27]. سوره اسراء، آیه 29.
[28]. سوره انبیا، آیه 57.
[29]. سوره حجر، آیه 72.
[30]. بحارالأنوار، ج۱۶، ص۲۱۶.
[31]. بحارالانوار، ج 16، ص 282.