امام صادق (ع) فرمودند:
«إِنَّ الْحُرَّ حُرٌّ عَلَى جَمِیعِ أَحْوَالِهِ إِنْ نَابَتْهُ نَائِبَةٌ صَبَرَ لَهَا وَ إِنْ تَدَاکتْ عَلَیهِ الْمَصَائِبُ لَمْ تَکسِرْهُ وَ إِنْ أُسِرَ وَ قُهِرَ وَ اسْتُبْدِلَ بِالْیسْرِ عُسْراً کمَا کانَ یوسُفُ الصِّدِّیقُ الْأَمِینُ ص لَمْ یضْرُرْ حُرِّیتَهُ أَنِ اسْتُعْبِدَ وَ قُهِرَ وَ أُسِرَ وَ لَمْ تَضْرُرْهُ ظُلْمَةُ الْجُبِّ وَ وَحْشَتُهُ وَ مَا نَالَهُ أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیهِ فَجَعَلَ الْجَبَّارَ الْعَاتِی لَهُ عَبْداً بَعْدَ إِذْ کانَ لَهُ مَالِکاً فَأَرْسَلَهُ وَ رَحِمَ بِهِ أُمَّةً وَ کذَلِک الصَّبْرُ یعْقِبُ خَیراً فَاصْبِرُوا وَ وَطِّنُوا أَنْفُسَکمْ عَلَى الصَّبْرِ تُوجَرُوا»[1]
«مرد آزاده در همه حالات، آزاده است: اگر حادثهاى رخ دهد، شکیبائى را از دست نمىدهد. مصیبتهاى پى در پى او را نمىشکند گر چه اسیر و مقهور گردد و یا بعد از دولت و مکنت به سختى و عسرت در افتد. مانند یوسف صدیق، آن مرد درست- کردار، راست گفتار، امین که بردگى و اسارت به آزادگى او لطمه نزد و تاریکى سیاه چال و وحشت زندان و دشواریهاى بعد از آن، صبر و شکیبائى او را از کف نربود تا بالاخره خداوند بر او منت نهاد و سلطان جبارى که مالک او بود را بنده او ساخت و با سفارت و رسالت مردم مصر را از آسیب خشکسالى رهانید. بدین نحو است که صبر و شکیبائى هماره پایانى خوش و مطبوع دارد پس هماره شکیبا و صبور باشید و تلخى صبر و شکیبائى را بر جان خود هموار کنید تا مأجور و پیروز باشید.»
شرح لغات:
نائبه: مفرد نوائب به معنی مصیبت و حوادث نازله است.
دک: به معنی دقَ یعنی کوبیدن، اجتماع و ازدحام.
در این حدیث اشاره به عاقبت صبر شده که عاقبت صبر حتماً خیر و نیکو است و مصداق آن حضرت یوسف بیان شده است.
با کلمه وطّنوا بیان میکنند که صبر نباید موقتی و پنهان باشد بلکه باید صبر در شما وطن کرده و برای همیشه جاسازی شود.
اسیر شهوت بودن، منشأ همه اسارتها
به اندازهای که انسان اسیر شهواتش باشد در چشم دیگران ذلیل است و شخصیت او پایین میآید، به میزانی که تابع هوس باشد عبد آن میشود و دیگر آزاد نیست. فرمانده او نفس اماره است که دائم به او دستور سوء میدهد و از خیرات دور میکند، مثلاً دستور به تجسّس و غیبت و … میدهد. پس این فرد عبدِ نفس اماره میگردد عبدی که خوار، ذلیل و بیمقدار است در حالیکه اگر عبد خدای سبحان بود عزیز و مقتدر میشد: «سَخَّرَ لَکمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ»[2] «خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمین است براى شما مسخّر کرده» یعنی همه آسمانها و زمین را خداوند برای او سند زده است. با وجودی که عبد، مالک چیزی نیست ولی عبدِ خدا، مالک همه چیز میشود. عبدِ نفس اماره بیمقدار بودن، انسان را بیمقدار میکند و عبدِ خدای عزیز بودن، انسان را عزیز میکند.
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
مگر تعلق خاطر به ماه رخساری که خاطر همه عالم ز روی او شاد است[3]
عبدی که از همه تعلقها -غیر از تعلق به حق- رهاست، در حقیقت آزاد است گر چه ظاهراً عبد است.
کسی که عبد نفس بشود برای اینکه به شهوات جنسی یا مقامی یا بطنی خود برسد، حاضر است در مقابل هرکس و ناکسی سر خم کرده و هر خلافی را مرتکب شود و از هیچ خلاف شرعی مضایقه نمیکند. این فرد هرچند در ظاهر ممکن است، اظهار استغنا و بینیازی کند و وانمود کند عزت نفس دارد و اهل پُست، مقام و شکم و … نیست، ولی باطناً امور نفسانی در نظرش اهمیت به سزائی دارد؛ تا حدی که این امور نفسانی او را بنده خود کرده است.
حضرت امام (ره) میفرمایند: این کار، تدلیس محض است زیرا این فرد در ظاهر خود را به مردم خوب و آراسته نشان میدهد ولی اعمال و اقوالش دین ظاهر را تکذیب میکند. مثلاً اگر کسی که در مقام و جایگاه خاصی قرار دارد و در عین حال اظهار بیمیلی به داشتن آن مقام میکند، جایگاهش سلب شود ممکن است از این تغییر موقعیت اذیت شود. به تعبیر حضرت امام (ره) چنین فردی اسیر نفس امّاره است و این اسارت امری است که انسان را همیشه در رنج و ذلّت میاندازد.
چگونه از اسارت شهوات رهایی یابیم؟
انسانی که خواهان عزّت نفس باشد باید با هر وسیله و پشت کاری خود را از اسارت، پاک و مبرّا کند، راه چاره پاک شدن از این آلودگی (آلودگی شهوات نفسانی) و رها شدن از این اسارت است.
معالجه نفس با دو چیز است: ۱. علم نافع. ۲. عمل نافع.
- عمل نافع به این نحو است که انسان مدتی با نفس اماره به سوءِ خود مخالفت کند و عوض اینکه خواستههای نفس را در عمل به شهوات اجابت کند، نفس را به خیرات و کمالات عادت دهد. به این معنا که انسان در عوض هر امر سوئی که از خواسته نفس اماره است برای خود یک جایگزین در خیرات و کمالات قرار دهد و به انجام آن خود را عادت بدهد.
مثلاً کسی که عادت به غیبت کردن دارد علاوه بر اینکه سعی در ترک این رذیله می کند در مقابل این تصمیم، خود را به تعریف کردن و یا ذکر خیر خوبان عادت دهد و به این وسیله، عمل به نفس اماره را با عمل نافع و خیری جایگزین کند. یا اگر عادت به سؤال و تجسّس در احوالات دیگران دارد به جای این کار خود را عادت به صلوات فرستادن دهد و یا به جای نیشِ زبان، از دیگران تعریف کند.
در واقع شاید علّت اینکه بسیاری از اوقات انسان تصمیم به ترک رذایل اخلاقی میگیرد و موفق نمیشود این باشد که در مقابل ترک رذیلهای که مدتها به او عادت داشته، حسنهای را به عنوان جایگزین انتخاب نکرده است تا خود را به آن عادت دهد.
- علم نافع آن است که انسان به خود بفهماند که دیگران هم مانند خود او وجودی محتاج و ضعیف هستند و در تمام جزئیات زندگیشان محتاج به حضرت حق که غنی و مطلق و توانا است، میباشند. به همین جهت دیگران قابلیت آن را ندارند که خواستهها و حاجات او را برآورده کنند و بسیار کوچکتر از آن هستند که انسان بخواهد در مقابل آنها خضوع کند. و نیز به خودش بفهماند آن خدایی که به دیگران مال، مقام، عزّت و آبرو و… داده است، قادر است به او نیز مال، مقام و عزّت و … بدهد بنابراین چرا انسان خواسته خود را از مردمی بخواهد که خودشان محتاج هستند؟!
به تعبیر امام ننگ است برای انسان که به خاطر رسیدن به شهوات و خواستههایش خود را در مقابل مخلوق خوار و ذلیل کند و منّت خلایق را بکشد. بلکه اگر منّت میکشد، از خدای غنی و مطلق و خالق سماوات و ارض منّت کشد. منّتکشی خداوند همان عبودیّت است. اگر انسان متوجه خدای سبحان شود و طوق بندگی مخلوق را از گردن باز کند و بندگی خدای سبحان را بکند، از هر دو عالم جدا میشود.
عبودیّت خدای سبحان، سلطنت واقعی
امام صادق (ع) میفرماید:
«العُبودیةُ جَوهَرَةٌ کنهُها الرُّبوبیةُ»[4]
«عبودیّت یک گوهر است که باطنش ربوبیّت است.»
به واسطه بندگی خداوند سبحان حالتی در قلب پدیدار میشود که بر همه عوالم سلطنت پیدا میکند و روح چنان رفعتی پیدا میکند که جز در پیشگاه اطاعت خدای سبحان سر به اطاعت احدی نمینهد. خدای سبحان به این فرد سلطنتی عطا میکند که به همه چیز تسلّط داشته باشد. سلطنتی که نه تنها بر افراد سلطنت دارد حتی بر قلوب آنان نیز مسلّط است. سلطنتی که نه تنها در طول زندگی دنیاییاش بر قلوب دارد بلکه پس از مرگ نیز ادامه دارد تا جائی که در زمره دعای روزانه مؤمنین و مومنات به هنگام نماز قرار میگیرد. «السّلام علینا و علی عباد الله الصالحین» و به قدری در میدان بندگی رفیع الدرجه میشود که هیچ یک از پیشامدهای روزگار نمیتواند در او اختلالی وارد کند. همانطور که امام صادق (ع) حضرت یوسف (ع) را در روایت بیان فرمودند.
امام راحل (ره) مثال دیگری را مطرح میکنند و میفرمایند حضرت لقمان ۳۰۰۰ بزرگ را درک کرده بود. بعضی از مفسّرین میگویند محضر سه هزار نبی را درک کرده بود چون آن زمان عادی بود که همزمان چندین نبی باشد، اسمشان رسول نبوده چون شریعت یکی بود، اما انبیاء مختلفی برای مکانهای متفاوت بوده است. حضرت لقمان غلام سیاه بود ولی عبادت لقمان موجب شد در عین برده بودن ذرهای به آزادگی او آسیب وارد نشود. چنانچه حضرت یونس نیز به همین نحو بود.
ناچیزی دنیا، علّت بیرغبتی بزرگان به آن
در مقابل افراد زیادی هستند که قدرت، ثروت و مقام دارند اما بوی آزادگی به مشامشان نرسیده است و هیچ نشانی از حرّیت ندارند و چون بنده و ذلیل هوای نفسشان هستند حاضرند برای حفظ این مقامات یا رسیدن به آنها منّت خلق را بکشند و تملّق آنان را کنند. در حالیکه سیره ائمه (ع) این چنین نبوده است.
در روایتی از حضرت سجاد (ع) منقول است که فرمودند:
«إِنِّی آنَفُ أَنْ أَسْأَلَ الدُّنْیا خَالِقَهَا فَکیفَ أَسْأَلُهَا مَخْلُوقاً مِثْلِی»[5]
«من عار دارم از اینکه دنیا را از پروردگار خود طلب کنم، چگونه از مخلوقی مثل خود آن را بخواهم»
به این دلیل که دنیا شیء بیارزش و ناچیز است حضرت آنرا درخواست نمیکنند.
حضرت امام (ره) خطاب به یکایک ما میفرمایند: اگر از طلب دنیا عار ندارید لااقل آن را از مخلوقی که مانند خودتان ضعیف و نیازمند است طلب نکنید و در طلب دنیا از مخلوق عار داشته باشید و آن را تنها از خدا بخواهید و بدانید که مخلوق قدرت آباد کردن دنیایتان را ندارد و اگر بخواهید با ذلّت و منّتکشی از مخلوقی، اراده او را جلب کنید ارادهاش نافذ نیست بلکه در عالم تنها اراده حضرت حق و هرکه خود او اراده کند نافذ است.
در واقع اگر کسی جلب اراده خدای سبحان را کند و در اموراتش تنها به او اعتماد کند، خداوند نیز در مخلوقاتش تصرف کرده تا آنها نیز همان اراده و خواستهایی که این بنده دارد محقق سازند؛ زیرا اراده مخلوق تحت ید اراده خالق است و اگر خالق ارادهای را نسبت به مخلوقی داشته باشد مخلوق همان امر را اراده میکند. بنابراین برای این چند روز زندگی دنیا و رسیدن به شهوات نفسانی از خلق تملق نگوئید و از خدای خود غافل نشوید و حرّیت و آزادی را حفظ کنید و قید عبودیّت خلق (بنده و ذلیل مردم شدن) را از گردن خود بردارید تا در همه احوال آزاد باشید.
ویژگیهای انسان آزاده
حضرت امام (ره) میفرمایند: همانطور که در روایت آمده است:
«إِنَّ الْحُرَّ حُرٌّ عَلَى جَمِیعِ أَحْوَالِه»
«آزاده، آزاده است در همه احوالش»
انسان آزاده کسی است که نه تنها در سختیها و فقدان بعضی نعمات مقاومت و صبوری کند، بلکه هنگام بهرهمندی از نعمات نیز مقاومت کند. این مقاومت مصادیق بسیاری میتواند داشته باشد مثلاً اینکه مالک حقیقی نعمت را تنها خدای سبحان بداند نه اینکه خودش را مالک فرض کند، بابت داشتن نعمت به دیگران فخر فروشی نکند، در دام نعمت نیفتد و گرفتار آن نشود، بلکه گرفتار منعمی شود که ولی و صاحب نعمت اوست و این نعمت را در اختیار او قرار داده است. آزاده کسی است که اسیر نعمت نیست بلکه اسیر مُنْعِمی است که این نعمت را به او داده است.
انسان آزادهای که در تمام احوالش آزاده است، فردی غنی و بینیاز است و این غنا و بینیازی تنها در ظاهر فرد صدق نمیکند بلکه قلب او نیز از غیر از خدا بینیاز است.
اگر کسی ثروت زیاد دارد ولی باز هم دارایی دیگران به چشم او میآید و در بند و گرفتار نعمت دیگران است او ظاهراً غنی است ولی حقیقتاً فقیر است، پس غنی به داشتن و نداشتن نیست، کسی که گیر نعمت است و کمبودها را میبیند این فرد روحش ذلیل است و قلبش فقیر است که نعمتهای خود را نمیبیند و دارائی دیگران به چشمش میآید.
حضرت امام (ره) میفرمایند: من خود در میان اهل ثروت و مال و منال کسانی را دیدم که اظهارات آنها را هیچ فقیر با آبروئی نمیکرد و بیاناتشان شرمآور بود. این بیچاره غبار ذلت و مسکنت، چهره قلبش را فرا گرفته بود.
ملّت یهود با اینکه در دنیا به نسبت جمعیت خود متحولاند و ثروتمندترین سکنه ارض هستند، با این وجود ذلّت و مسکنت و فقر از چهره آنها ظاهر است و در تمام مدت عمر با زحمت و خواری، بینوایی به سر میبرند و و این به دلیل فقر قلبی و ذلّت روحی آنان است که دارایی وسیع خودشان به نظرشان نمیآید و چشم بر دارایی دیگران دوختهاند. در مقابل، کسانی هستند که به همه سلطنت دنیا از روی بیاعتنایی نظر میکنند و دنیا با تمام زر و زیورش به نظرشان نمیآید و جز ذات مقدس حضرت حق، احدی را لایق عرض حاجت (به او) نمیدانند.
مرید پروری، نشانه اسیر شهوات بودن
حضرت امام (ره) در اینجا تعبیر جالبی دارند و میفرمایند: مرید پرورها و مدعیان ارشاد، خواریها میکشند و ارادتها میورزند تا چند روزی بطن مراد را تعمیر (آباد) کنند.
(مرید پرور کسی است که تمام همت و تلاشش در این است که مریدان بیشتری در گرد خود جمع کند.) اما بین اراده این مرید و مراد تفاوت بسیاری است چون اراده مرید روحانی و الهی است و میخواهد از طریق همین مراد به معنویات برسد و کمالاتی را کسب کند، هرچند در انتخاب مراد اشتباه کرده است اما اراده مراد دنیائی و شیطانی است، چون مراد از طریق مرید میخواهد به مادّیات برسد.
مفاسدی که ذکر شد تنها مفاسد دنیایی عمل او بود، اما اگر پرده برداری شود معلوم میشود که صورت این اسارات (اسیر مردم بودن) و شهوت نفسانی او چه صورتی دارد. این اسارت یکی از بدترین نوع اسارت است شاید جهنّمی که آیه قرآن میفرماید: «ثُمَّ فی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکوهُ…» [6] «بعد او را به زنجیرى که هفتاد ذراع است ببندید…» جهنّمی که طول یک زنجیرش ۷۰ ذراع است همین اسارت دنیوی است همین اسارت شهوات است که اینقدر دنباله و آتش دارد، پس توجّه کنیم که به مقام حریت رسیده و خود را از بردگی برهانیم.
تاریخ جلسه: 87/2/18- جلسه 37
این جلسه ادامه دارد…
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
» ادامه حدیث 16- تعریف صبر و مراتب آن
» ادامه حدیث 16- نتایج صبوری و بیصبری
[1] اصول کافی، ج2، ص89
[2] سوره مبارکه لقمان، آیه 20
[3] جناب حافظ
[4] مصباح الشریعه، ص۴۵۳
[5] علل الشرایع، ج1، 230
[6] سوره مبارکه الحاقه، آیه۳۲