اصول اخلاق اجتماعی ـ بخش سیزدهم

امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه می‌فرمایند:

«… وَ الْصَقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَ الصِّدْقِ ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَى أَنْ لَا يُطْرُوكَ وَ لَا يُبَجِّحُوكَ بِبَاطِلٍ لَمْ تَفْعَلْهُ فَإِنَّ كَثْرَةَ الْإِطْرَاءِ يُحْدِثُ الزَّهْوَ وَ يُدْنِي مِنَ الْغِرَّةِ وَ لَا يَكُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِي‏ءُ عِنْدَكَ بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ فَإِنَّ فِي ذَلِكَ تَزْهِيداً لِأَهْلِ الْإِحْسَانِ فِي الْإِحْسَانِ وَ تَدْرِيباً لِأَهْلِ الْإِسَاءَةِ عَلَى الْإِسَاءَةِ وَ أَلْزِمْ كُلًا مِنْهُمْ مَا أَلْزَمَ نَفْسَهُ…»[1]

««تا مى‏‌توانى با پرهيزكاران و راستگويان بپيوند، و آنان را چنان پرورش ده كه تو را فراوان نستايند، و تو را براى اعمال زشتى كه انجام نداده‏‌اى تشويق نكنند، كه ستايش بى‏‌اندازه، خود پسندى مى‌‏آورد، و انسان را به سركشى وا‌مى‌‏دارد.»

مخاطب این فرازها مالک اشتر است اما در حقیقت  هرکسی که می خواهد روابط اجتماعی درستی در عرصه حکومت و غیر از آن، داشته باشد می‌تواند مخاطب باشد.

 

پیوست به اهل ورع

 

«وَ الْصَقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَ الصِّدْقِ»

«الصاق» به معنی پیوند داشتن است و «الْصَقْ» فعل امر به معناي بپیوند است.

حضرت به مالک امر می‌کنند که به اهل ورع  بپیوند یعنی به کسانی بسیار نزدیک شو و رابطه صمیمانه برقرار کن که آراسته به دو ویژگی تقوی و صدق باشند. تقوی یعنی اجتناب از هر امری که موجب  غضب خدا می‌شود. متقی، اهل پرهیز در نظر دادن، مصرف کردن و فکر کردن و … است. او نه بی پروا نظر می‌دهد و نه بی‌توجه مصرف می‌کند و نه بی توجه چیزی را می‌خورد.

معمولا سیره عموم مردم عمدتاً بر تقیدات شرعی نیست، به همين جهت حضرت مالک را به همراهی و نزدیک شدن به عموم مردم توصیه نمی‌کند؛ بلکه وی را به نزدیک شدن به متقین فرا می‌خواند، زیرا سیره متقی آنست که از بی مبالاتی پرهیز کند و در امور شرعی دقت نظر داشته باشد.

حضرت به مالک می‌فرمایند اگر خواهان موفقيت هستي با پرهیزکاران ارتباط نزدیک داشته باش! زيرا از پرهیز آنان بهره‌مند می‌شوی، قانون طبیعت چنین است که به هرکس نزدیک شویم رنگ و بوی او را خواهیم گرفت. با قرب و نزدیکی به متقی اهل پرهیز و تقوی خواهیم شد و بالعکس اگر به بی موالات ارتباط صمیمانه داشته باشیم شبیه او خواهیم شد. این امر نمونه‌های  عملی فراوانی دارد مثلا اگر خانواده متدینی دوستي بی دین برگزينند آرام آرام اعتقادات شان رنگ می‌بازد.

نکته قابل توجه این است که حضرت به مالک توصیه نمی‌کنند به اهل ذکر و تسبیح و مستحبات نزدیک شو و خود را به ایشان الصاق کن! بلکه می‌فرمایند به کسی نزدیک شو که اولاً متقی باشد، ثانیاً صادق باشد. البته در همین جا لازم است یادآور شویم متقی با هرکسی رابطه صمیمانه برقرار نمی‌کند طرف مقابل او هم باید صدق کافی و لازم داشته باشد تا مورد اعتماد او واقع شود. اوصاف افراد به یکدیگر سرایت می‌کند. همان‌طور که دروغ واگیردار است صدق نیز واگیردار است. حضرت توصیه می‌کنند به افراد صادق بچسب! تا صدق او به تو نيز سرايت كند.

صادق همیشه صادق است، اگر کسی در گفتار و عمل صادق باشد اما بنا به دلایلی گاهی از او کذب بشنوید صادق نيست و اهلیت صدق را ندارد.

صادق باور دارد که دروغ روزی او را کاهش مي‌دهد و گاه از بين مي‌برد او مي‌داند خدای سبحان صادق است و صادق را دوست می‌دارد از این رو می‌خواهد محبوب باشد تا تحت عنایات خاصه حضرت حق قرار گیرد. البته کمتر کسی به این مقام دست می‌یابد؛ زیرا نوعاً افراد برای دروغ هایشان توجیهاتی پیدا می‌کنند اما صادق چنین نیست، او اصلاً دروغ نمی‌گوید تا بدنبال توجیه باشد، از طرفي می‌داند هر حقيقت و راستی گفتنی نیست، او برای رها شدن از پاسخ، دروغ را جایگزین پاسخ سؤال نمی‌کند و به سؤالی که امکان پاسخ گویی ندارد اصلاً پاسخ نمی‌دهد نه آنكه دروغ ‌بگوید، البته این چنین افرادی در شمار مردم اندکند.

 دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر                        کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

 

پرهیز از تعریف و تمجید بی‌جا

 

حضرت در ادامه می‌فرمایند:

« ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَى أَنْ لَا يُطْرُوكَ وَ لَا يُبَجِّحُوكَ بِبَاطِلٍ لَمْ تَفْعَلْهُ فَإِنَّ كَثْرَةَ الْإِطْرَاءِ تُحْدِثُ الزَّهْوَ وَ تُدْنِي مِنَ الْعِزَّةِ»

آنان را به گونه‌ای عادت بده که ستایش بی‌حد از تو نکنند، برای اینکه باطلی انجام نداده‌ای تو را  تمجید ننمایند و ستایش آنان تو را خوشحال نگرداند زیرا تعریف و تمجید زیاد عامل خود پسندی است و زمینه چیرگی بر دیگران و سرکشی را فراهم می‌کند.

فعل «رُضْ» با ریاضت و ریاضی هم ریشه است. به معنای تمرین دادن و «اطراء» به معنای فراوان نمودن است.

حضرت در این فرازها در مقابل فرهنگ چاپلوسی، تعریف و تمجیدهای بی‌جا هشدار می‌دهند تا هرکس چنین روحیه‌ای را در خود از میان ببرد و اجازه رشد و نمو به آن ندهد  زیرا در نهایت به استبداد و دیکتاتوری ختم می‌شود.

حضرت می‌فرمایند: تمرینشان بده که بیش از اندازه تعریف تو را نکنند.

با توجه به فراز قبل اطرافیان مالک کسانی هستند که اهل ورع و صدق ‌باشند ،  آنچه می‌گویند صادقانه و در کمال تقوی است اما حضرت خطر را برای شنونده احساس می‌کنند و می‌فرمایند اطرافیان تو هر چند صادق هستند و هرگز دروغ نمی‌گویند اما به آنان اجازه مده از تو زیاد تعریف کنند که این امر برای شخص تو خطرناک است و تو را گرفتار خود بزرگ بینی و غرور می‌کند.

همچنین می‌فرمایند نباید از این که باطلی را ترک کرده‌ای خوشحال شوی زیرا تنها  به واجبت عمل کرده‌ای. اگر دیگران گرفتار رفتارهای غلط و تفکرات غلط هستند دلیل برآن نیست که تو بواسطه دور بودن از این اشکالات، بر خود مباحات کنی زیرا نزدیک نشدن به باطل، وظیفه توست. اگر از وقتت درست استفاده کردی اگر در جایی دروغ نگفتی و … اینها در حیطه وظیفه توست.

همچنین توفیق نزدیک نشدن به اعمال ناروا را خدا به تو عطا کرده و تعریف اطرافیان صادق تو برای چنین اموری نباید تو را شادمان سازد زیرا «فَإِنَّ كَثْرَةَ الْإِطْرَاءِ تُحْدِثُ الزَّهْوَ وَ تُدْنِي مِنَ الْعِزَّةِ»  ستودن بيش از حد دیگران موجب خودپسندی می‌شود .

چنین توصیه‌هایی در زندگی روزمره ما کار برد فراوانی دارد زیرا نفس انسان خواهان تعریف و تمجید دیگران است اما باید مهار شود.

به عنوان مثال مادری دختری زیبا داشت همیشه به اطرافيان گوش زد می‌کرد چنانچه بچه او را دیدند بابت زیبایی او را زیادتعریف نکنند که مغرور شود و به بزرگسالی و آینده‌اش صدمه وارد شود و تمجید دیگران عامل خودپسندی ‌نشود.

تعریف‌ها در بسیاری از موارد شاید دروغ نباشد مانند تعريفي كه اطرافیان مالک از او كرده اند اما حضرت خطر را برای او تبین و روشن می‌سازد ازين جهت که تعریف اطرافیان تو را گرفتار کبر می‌کند.

اگر دقت داشته باشیم می‌بینیم بیشتر افراد موفق اجتماعی اگر خود را تحت تربیت خاص قرار ندهند در زندگی شخصی و ارتباطات فردی ناموفق‌اند. مثلاً با نفرات اول در رشته‌های مختلف علمی راحت نمی‌توان ارتباط برقرار کرد چون دیگران چنان از آنها تعریف کرده‌اند که آنها را از جایگاه خود خارج کرده انتقادپذیری آنها کاهش یافته و به شدت مغرور و خودباور می‌شوند. همین افراد اگر علم خویش را با تواضع همراه کند به یقین محبوب القلوب می‌شوند.

در حقيقت حضرت به مالک مي فرمايند  تو خود در تربیت نفس خویش نقش اساسی داری؛ زیرا اگر اطرافیان خود را از تعریف بازداری گرفتار خودپسندی نمی‌شوی.

 

عدم تساوی نیکوکار و بدکار

 

« لَا يَكُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِي‏ءُ عِنْدَكَ بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ فَإِنَّ فِي ذَلِكَ تَزْهِيداً لِأَهْلِ الْإِحْسَانِ فِي الْإِحْسَانِ وَ تَدْرِيباً لِأَهْلِ الْإِسَاءَةِ عَلَى الْإِسَاءَةِ وَ أَلْزِمْ كُلًّا مِنْهُمْ مَا أَلْزَمَ نَفْسَه‏»

«هرگز نيكو كار و بدكار در نظرت يكسان نباشند، زيرا نيكوكاران در نيكوكارى بى‏‌رغبت، و بدكاران در بد كارى تشويق مى‏‌گردند، پس هر كدام از آنان را بر أساس كردارشان پاداش ده»

 

«لَا يَكُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِي‏ءُ عِنْدَكَ بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ»

 

حضرت نگاه فوق العاده عجیبی به روابط اجتماعی دارند در نگاهشان هرکس خود جایگاه  خود را تعیین می‌کند آنکس که اهل پای‌بندی به قوانین اجتماعی و فردی است به عبارتی قانون‌مدار است. قانون مدار کسی است که اجرای قانون اساس عملکرد او است و سلامت زندگی می‌کند و آداب را به کار می‌گیرد او دیگران را ملزم می‌کند با او بسیار مؤدب برخورد کنند و احترامش را حفظ نمایند. اما کسی که بی مبالات به قوانین است از سوی دیگران تکریم نمی‌شود و دیگران نیز با او همانگونه رفتار می‌کنند. هرکس معمار شخصیت خویش است و با رفتار خودش از دیگران طلب می‌کند چگونه با او رفتار کنند.

اگر کسی به دیگران راحت دروغ می‌گوید در واقع دروغ گفتن را عمل بدی نمی‌داند نتیجه کذب او این است که دیگران نیز ممکن است جواب او را مانند خودش بازگردانند و یا اگر کسی اهل نظم نیست ساعت و دقایقی که از دیگران یا خود تلف می‌کند، برایش معنا ندارد، مردم  هم با او مثل خودش معامله می‌کنند.

حضرت به مالک می‌فرمایند: نیکوکار و بدکار نباید نزد تو یکسان باشند بنابراين حتی در ارتباطات روزمره با دیگران نباید به یک شکل عمل کرد. باید معلوم باشد چه کسی نیکوکار و چه کسی بدکار است این فرق را افراد خود اینها ایجاد کرده‌اند.

حضرت با بکار بردن  نون تاکید ثقیله یادآور می‌شوند در عبارت «لَا يَكُونَنَّ» حتما و حتما نیکوکار و بدکار نزد تو نباید یکسان باشند و در ادامه دلیل سخن خویش را در این تفاوت بنیادی بیان می‌کنند و می‌فرمایند اگر این دو گروه نزد تو یکسان باشند اثرش این است که:

 

 «فَإِنَّ فِي ذَلِكَ تَزْهِيداً لِأَهْلِ الْإِحْسَانِ فِي الْإِحْسَانِ»

 

اگر نگاه به هر دو یک شکل باشد متدینین و اهل احسان نسبت به انجام خیرات خویش بی رغبت می‌شوند ارزش‌ها ذبح می‌شوند و خوبی و بدی مخلوط می‌گردد. محسن و مسئ قابل شناخت نخواهند بود محسن از احسان دست می‌کشد و مسیء بر خطای خویش می‌ماند.

 

 «تَدْرِيباً لِأَهْلِ الْإِسَاءَةِ عَلَى الْإِسَاءَةِ»

 

«تدریب» به معنی وادار کردن و ملکه شدن است، با توجه به این فراز اثر یکسان برخورد کردن میان بدکار و نیکوکار نه تنها آنست که بدکار بر کار زشت خویش می‌ماند بلکه بر انجام آن اصرار می‌ورزد و بدی ملکه و خلقشان می‌گردد. خدای سبحان هم میان افرد تفاوت قائل می‌شود اگر کسی اهل دروغ و خیانت است وقتي به نماز مي ایستد حال عبادت ندارد ازين جهت است كه غضب خدا اجازه حضور قلب را به او نمی‌دهد .

 

«وَ أَلْزِمْ كُلًّا مِنْهُمْ مَا أَلْزَمَ نَفْسَه»

 

«ملزم کن هر یک از آنان را به آن چیزی که خودش بر خودش لازم کرده است»

دروغ خود جذب دروغ می‌کند . شما هرگز اهل دروغ نیستید از این رو تنها کاری که در رابطه با دروغ گو باید بکنید این است که پاسخ دروغ او را ندهید. یعنی سؤال او از سوی شما بی پاسخ بماند؛ زیرا او خود را با دروغ گویی مستحق چنین ارتباطی قرار داده. و آنکس که اهل صدق است نیزخودش فضا را برای صداقت فراهم ساخته است و شما پاسخ صدق او را به خودش باز می‌گردانید.

قرآن در  سوره مبارکه اسراء، آیه 7 می‌فرمایند:

«إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها»

یعنی خوبی شما به خودتان بر می گردد و بدي تان نيز به خودتان باز مي گرددد.

یا در سوره مبارکه هود،آیه 8 می‌فرماید:

«وَ ما تَوْفيقي‏ إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَيْهِ»

هر حرکت درستی و هر توفیقی در زندگی  فقط و فقط از جانب خدا است.

در انتها یادآور می‌شویم بنا به فرمایش حضرت ذیل فراز «لِأَهْلِ الْإِحْسَانِ فِي الْإِحْسَانِ» اساس اولیه  ابداً تبعیض و تفاوت میان دیگران نیست بلكه رفتاري مساوي است اما اگر کسی خود را درجای‌گاه احسان قرار داد و محسن شد و دیگرگرفتار خطا گشت و مسیء شد نمی‌توان یکسان برخورد کرد. در این زمان نگاه ما باید تغییر کند.

 

 

تاریخ جلسه : 97/12/20 ـ جلسه13 

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1] نهج البلاغه، نامه 53، ص999

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *