گفتگوی پدر و پسر(2)[1]
بینیازی چیست؟
«قال: فما الغنى؟ قال: رضاءُ النفسِ بِما قَسَّم اللهُ تَعالى لَها و إن قَلَّ، و إنَّما الغِنى غِنى النَّفس»
«حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام از امام حسن مجتبی علیهالسلام پرسیدند: «بینیازی چیست؟» ایشان پاسخ دادند: «بینیازی یعنی رضایت باطنی نسبت به آن چه خداوند برای فرد قرار داده هرچند کم باشد؛ بینیازی تنها به معنای غنای نفس است(غنای باطنی) »»
بینیازی به معنای دارائی بسیار نیست؛ چه بسا افرادی که دارائیهای بسیاری دارند لکن ناراضی و ناآرام بوده و همیشه حسرت داشتههای دیگران را به دل دارد.
در دیدگاه امام معصوم، بینیازی عبارت است از یک احساس رضایت قلبی به مقدرات الهی. انسان بینیاز نسبت به چیزی که قسمت او شده خرسند است ولو اینکه مقدار آن اندک باشد. مقام رضایت با «صبوری» متفاوت است؛ رضایت یعنی فرد امری را پسندیده و نسبت به داشتن آن مسرور است.
بینیازی تنها یک معنا دارد و آن بینیازی در باطن است؛ نه آن که در ظاهر انسان دارائی بسیار و شرایط مطلوب داشته باشد.
به عبارت دیگر، لازمه غنی، احساس نشاط و سرور درونی است؛ در نتیجه بسیاری از بینشاطیها و افسردگیها به دلیل عدم رضایت به تقسیمات و مقدرات الهی بوده و نشانه یک درگیری درونی بین فرد با خدای خویش است.
تعریف فقر
«قال: «فَما الفقر؟» قال: «شَرِه النَّفس فی كلِّ شَیء»»
«حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام از امام حسن مجتبی علیهالسلام پرسیدند: «فقر چیست؟» ایشان پاسخ دادند: «زیاده طلبی در همه چیز!»»
«شَره» به معنای اشتهای بسیار زیاد؛ زیاده طلبی.
این کلام حضرت بسیار جالب و قابل تأمل است. در عرف به کسی فقیر گفته میشود که از نظر مالی ناتوان است؛ لکن امام حسن مجتبی علیهالسلام، به کسی فقیر میگویند که نسبت به هر چیزی حرص داشته و در همه امور زیادهطلب است ولو خود بسیار دارا باشد.
برای مثال، شخصی چند انگشتر قسمتی و زیبا دارد؛ اما به محض دیدن انگشتری در دست دیگری، بسیار شگفت زده شده و تصمیم به خرید انگشتری مانند آن میگیرد! این فرد ولو طلاساز هم باشد در مکتب حسنی، عنوان فقیر را دارد. و یا کسی که لباسهای بسیاری دارد اما با دیدن لباس دیگران، حرص داشتن آن را میزند. در حقیقت چنین فردی داشتههای خود را اندک و بیمقدار میپندارد به همین دلیل، داشتههای دیگران به چشمش میآید. گویا چنین فردی «چشم چران» است؛ چشمچرانی که تنها نسبت به نامحرم اتفاق نمیافتد؛ گاهی انسان در مادیات چشم چران بوده و دائم نگاهش به دارائی دیگران است. سپس به دلیل آن که خود از داشتن آنها محروم است؛ آرامش خود را از دست داده و نمیتواند از زمان حال خود لذت ببرد.
در عبارت قبل، معنای غنی بررسی شد. فرد غنی از درون اشباع است به همین دلیل دارائیهای خود را بسیار باارزش دانسته و به همین سبب احساس رضایت از وضع موجود دارد. البته این به معنای آن نیست که دیگر کسی خرید نرود یا به دنبال رسیدن به بهترینها نباشد؛ به این معناست که هر کس به دارائیها و توانمندیهای خود قانع بوده و از وضع فعلی بیشترین لذت را میبرد و آرامش باطنی دارد.
لازم به یادآوری است که فقر مذمومی که در اینجا موردبحث قرار گرفت فقر إلی الدنیا و فقر إلی الخلق بود در حالی که فقر إلی الله امر مطلوبی بوده و خارج از این بحث است.
تعریف ذلت
«قال: «فما الذُّل؟» قال: «الفَزَع عِند الصَّدوقة»»
«حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام از امام حسن مجتبی علیهالسلام پرسیدند: «ذلت و خواری چیست؟» ایشان پاسخ دادند: «ترس و نگرانی هنگام راستگویی!»»
فرد ذلیل کسی که هنگام راست گفتن نگران شده و میترسد. برای مثال، قرار است برای دخرت خانوادهای خواستگار بیاید؛ خانواده دختر تصمیم میگیرند که مراسم خواستگاری در خانه یکی از اقوام برگزار شود؛ چرا که نگران هستند خانواده پسر با دیدن وضعیت خانه آنها راضی به وصلت نشوند!(این ماجرا اتفاق افتاده است)
و یا گاهی برای انجام ندادن امور مختلف یا نرفتن به مراسمی دلایل واهی مطرح میکنیم؛ چرا؟ چرا علت اصلی را توضیح نمیدهیم؟!
انسانِ باعزت، گفتار صادقانه را در کمال احترام و زیبایی بیان میکند.
کسی که ترس از اظهار حق دارد؛ ذلیل است. گاهی برخی افراد آن قدر در ابراز عقاید حقه خود تقیه میکنند؛ به چه دلیل؟! (لازم به یادآوری است که در برخی موارد به دلیل صلاحدید بزرگان دینی و حفظ جامعه اسلامی، تقیه واجب است)
البته باید این نکته یادآوری شود که جرأت داشتن برای راستگویی با وقاحت متفاوت است. وقاحت به معنای شکستن حرمتها و امری ناپسند است لکن جرأت به معنای انجام کاری بدون ترس و نگرانی همراه با احترام است.
سختترین کار!
«قال: «فما الكلفة؟» قال: «كَلامُكَ فیما لا یعنیك»»
«حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام از امام حسن مجتبی علیهالسلام پرسیدند: «کار سخت چیست؟» ایشان پاسخ دادند: «حرف زدن درباره چیزی که فایدهای ندارد!»»
در نظر معصوم، کاری دشوار است که متأسفانه در نظر ما بسیار آسان بوده و این امر در جامعه نیز بسیار متداول است. صحبت کردن درباره چیزی که هیچ ارتباطی به ما نداشته و دانستن آن نیز نفعی ندارد. برای مثال، پرسش درباره میزان مهریه فلان شخص یا علت بچهدار نشدن دیگری و … سؤالات بسیاری که در گفتگوی های روزمره ما وجود دارد و بدون توجه آنها را مطرح میکنیم.
این کار، به دلیل آن که در حقیقت دشوار است؛ انرژی بسیاری از انسان گرفته در نتیجه خسته کننده است. گاهی بیدلیل احساس خستگی و بینشاطی میکنیم؛ چه بسا یکی از دلایل آن پرحرفی بیفایده باشد.
چه کسی بیعقل است؟
«قال: فما السَّفه؟» قال: «إتباعُ الدُّناة و مُصاحَبةُ الغُواة»»
«حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام از امام حسن مجتبی علیهالسلام پرسیدند: «بیعقلی چیست؟» ایشان پاسخ دادند: «پیروی از افراد پست و همنشینی و همراهی با گمراهان!»»
سفاهت به معنای بیعقلی، نابخردی، سبکسری.
بیعقل کسی ست که از افراد پست پیروی کند. برخی از رسومات از این قبیل هستند یعنی توسط افراد پست و دونمایه پایهگذاری شدند؛ تبیعت از آنها بیعقلی است.
کار دیگری که نشانه بیعقلی است همراهی با افراد گمراه است. «غُواة» از ماده «غیّ» در مقابل «رشد» است:
«… قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی…»[2]
«همانا راه رشد از گمراهى روشن شده است…»
«غواة» افرادی هستند که مسیر کمال را گم کرده و به بیراهه رفتهاند یا کسانی که در طی مسیر کمال متوقف شدهاند. بیعقل کسی است که با اینگونه افراد همراه و همنشین باشد. هر مسلمانی در شبانه روز، حداقل ده بار در نمازهای خود، از خداوند میخواهد که جزو گمراهان نباشد:
«…غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَ لَا الضَّالِّین»[3]
این امر نشان میدهد که گمراه نبودن مسئله بسیار مهمی است. همراهی با گمراهان موجب اثرگذاری انحراف عقیدتی و رفتاری آنان بر شخص شده، به تدریج او را از جمع صالحین دور کرده و همین امر زمینه انحراف او را نیز فراهم میکند.
میزان عقل هر شخص از همنشینان او مشخص میشود.
دعا برای دفع آزار همسایه
در روایت آمده است:
«مردی خدمت امام حسن مجتبی علیهالسلام از همسایه که او را اذیت میکرد؛ شکایت نمود. امام به او فرمودند: «پس از خواندن نماز مغرب، دو رکعت نماز بخوان و بعد از آن بگو:
«یا شَدیدَ المِحال یا عَزیز أَذلَلتَ بِعزَّتِک جمیعَ مَن خَلَقتَ إکفِنی شَرَّ فُلانٍ بِما شِئتَ»
«ای خدای سخت گیرنده و ای خدای عزیز! تو با عزت خود همه مخلوقات را ذلیل کردی؛ شرّ فلانی را هر طور که میخواهی ازمن دور کن!»»[4]
توجه داشته باشید که با عبارت «بما شئت» نحوه دور کردن و دفع آزار را به خدا واگذار میکنید؛ پس راهکاری به خدا پیشنهاد ندهید!
هر انسانی در کنار خود دو همسایه دارد:
- یک همسایه بد که باید از شرّ آن به خدا پناه ببرد: نفس اماره! رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند:
«أَعدى عَدوّك نفسُك الّتی بَینَ جَنبَیك»[5]
«بدترین دشمن تو، همان نفس توست که بین دوپهلوی تو قرار دارد(در درون توست)»
نفس آدمی، خطرناک ترین و بدترین همسایه اوست. استاد بروجردی میفرمایند: «بنده معتقدم که این دعا برای دفع شرّ این همسایه درونی نیز مؤثر است»
- و یک همسایه بسیار خوب؛ در دعای جوشن کبیر به خداوند عرض میکنیم:
«یا جاریَ اللّصیق» «ای همسایه چسبیده به من(بسیار نزدیک)»
از شر آن همسایه بد باید به همسایه خوب پناه برد.
تاریخ جلسه: 87/9/25 ـ جلسه 9
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] حلیة الابرار فی أحوال آل محمد و آله الأطهار علیهمالسلام، ج4، ص50
[2] سوره مبارکه بقره، آیه256
[3] سوره مبارکه حمد، آیه7
[4] بحارالانوار، ج84، ص103
[5] بحارالانوار(ط – بیروت)، ج67، ص36