پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمودند:
«كَيْفَ بِكُمْ إِذَا فَسَدَتْ نِسَاؤُكُمْ وَ فَسَقَ شَبَابُكُمْ وَ لَمْ تَأْمُرُوا بِمَعْرُوفٍ وَ لَمْ تَنْهَوْا عَنْ مُنْكَرٍ قِيلَ وَ يَكُونُ ذَلِكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِكَ فَكَيْفَ بِكُمْ إِذَا أَتَيْتُمْ بِالْمُنْكَرِ وَ نَهَيْتُمْ عَنِ اَلْمَعْرُوفِ فَقِيلَ لَهُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ وَ يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِكَ كَيْفَ بِكُمْ إِذَا رَأَيْتُمُ اَلْمَعْرُوفَ مُنْكَراً وَ اَلْمُنْكَرَ مَعْرُوفا»[1]
«شما چه خواهيد كرد اگر زنهاى شما فاسد شوند و جوانهايتان فاسق شوند و امر به معروف و نهى از منكر نكنند؟ از ايشان پرسيده شد: اى رسول خدا آيا چنين مىشود؟ فرمود: بلى، و بدتر از اين هم مىشود. بر شما چه خواهد گذشت زمانى كه معروف را مُنكر و مُنكر را معروف ببينيد؟»
اولین پایگاه
دایره معروف و مُنکر از چیزی که در ذهن ما است بسیار گستردهتر و وسیعتر است. همچنانکه قبلاً متذکر شدیم «امر به معروف و نهی از مُنکر» صرفاً لسانی نیست.
اگر کسی خود را ملتزم به معروف گرداند و به نیکیها عمل نماید برای دیگران اُسوه شده و در این زمان آمر به معروف میگردد و همچنین اگر کسی خود را از بدی نهی نماید به گونهای که دیگران با دیدن او از بدی دوری کنند، ناهی از مُنکر شده است. این نوع نهی از مُنکر به مراتب قویتر و تأثیرگذارتر از «امر به معروف و نهی از مُنکر» لسانی است. برای این نوع امر به معروف در توضیح المسائل هیچ شرایطی ذکر نشده زیرا فرد با انتخاب خویش خود را ملتزم به معروف عقلی و شرعی میکند و نیاز به ذکر شرایط نیست.
در حالیکه برای «امر به معروف و نهی از مُنکر لسانی» در توضیح المسائل شرایطی ذکر شده چون این نوع «امر به معروف و نهی از مُنکر» نسبت به دیگران اجرا میشود.
اولین پایگاه «امر به معروف و نهی از مُنکر» وجود خود ماست، به این معنا که هر کس باید قلباً معروف و مُنکر را بشناسد و شناختش صوری و ظاهری نباشد و اجرای سطحی هم نداشته باشد بلکه اجرایش بر مبنای ایمان و باور قلبی باشد پس اگر از مُنکری دست میکشد قلباً قبح آن را باور داشته باشد.
مصادیق امر به معروف و نهی از مُنکر
مُنکر؛ جهالت و جدل با خدای سبحان
«وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَّرِيدٍ»[2]
«و برخى از مردم درباره خدا بدون هيچ علمى مجادله مىكنند و از هر شيطان سركشى پيروى مىنمايند»
گروهی از مردم درباره خدای سبحان جدل میکنند و سخنانی را بیان میدارند که شایسته مقام کبریایی خدای سبحان نیست، گاه آنها نسبت عجز به خدا میدهند و میگویند خدا مرا نمیبیند و صدای مرا نمیشنود.
ندیدن و نشنیدن امری عدمی است که هرگز از خدای حکیم امور عدمی دیده نمیشود. آنچه سبب میگردد فرد خود را از چشم افتاده احساس کند موانعی است که خود ایجاد کرده است.
جهل به خدای سبحان مُنکری است که ریشه و اساس بسیاری از مُنکرات است و در شمار قبیحترین مُنکرات قرار میگیرد زیرا سبب میشود حکمت و قدرت و رأفت… حضرت حق ناشناخته و به تَبَع فرد از شناخت اولیای الهی بینصیب بماند که آیه با عبارت «بِغَيْرِ عِلْمٍ» ازآن یاد میکند.
مفسرین میگویند: «بِغَيْرِ عِلْمٍ» پایگاه جدل است. زمانی که فرد نسبت به خدای سبحان جاهل باشد با خدا درگیر میشود. جهل ممکن است لسانی یا فکری و … باشد. در جدل فکری، کلامی بر زبان نمیآید اما فرد در فکر خود نسبت به خدای سبحان بدگمان است و غافل از آن است که خداوند آگاه و بصیر است و از درگیریهای فکری او باخبر است. «وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ»[3]
اما اگر انسان عالم به اسماء الهی باشد و خداشناس بوده و بداند خدا کُل الکمال و کُل الخیر و کُل الرحمة و کُل الوجود است هرگز در فکر خویش نیز با خدا جدل نخواهد کرد.
امیرالمومنین علیهالسلام میفرماید:
«اَوَّلُ الدّینِ مَعْرِفَتُهُ»[4]
«سرآغاز دین معرفت و شناخت خداست»
اولین گام بندگی شناخت است. مُنکر آن است که فرد خدا و اولیای الهی را نشناسد و نسبت به عدم شناخت خویش جاهل باشد.
در آیه به دو مُنکر اشاره شده: مُنکر جدل (درگیر شدن با خدای سبحان) و مُنکر جهالت «بِغَيْرِ عِلْمٍ»
نکته کاربردی آیه
جهالت امری نازیبا است و نازیبایی آن زمانی بیشتر به چشم میآید که جاهل آن را نازیبا نبیند و در نگاه او آلودگی محسوب نشود و عادی جلوه کند.
مثلاً گاهی افراد به فراگیری علم دعوت میشوند اما در پاسخ میگویند آنان که آموختهاند چه کردهاند؟ همان بهتر است که ما نمیدانیم! ایشان غافل از آنند که ندانستن دلیلی بر عقاب نشدنشان نیست.
مُنکر؛ داشتن دین متزلزل
«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ»[5]
«و از ميان مردم كسى است كه خدا را فقط بر يك حال (و بدون عمل) مىپرستد پس اگر خيرى به او برسد بدان اطمينان يابد و چون بلايى بدو رسد روى برتابد در دنيا و آخرت زيان ديده است اين است همان زيان آشكار»
یکی از مُنکراتی که آیه به آن اشاره میکند آن است که گوشه و قسمتی از دین مورد توجه قرار گیرد و انسان خود را ملتزم به آن کند و سایر قسمتهای دین کم اهمیّت یا بیاهمیّت جلوه کند. آنان که گرفتار این مُنکر میشوند خدا را وسیله رسیدن به اهداف خویش میشناسند نه مقصد نهایی. آنان خدایی را طلب میکنند که امورات دنیویشان را تأمین کند و اگر این امورات به هر دلیل تأمین نگردد از خدا رویگردان میشوند چنین افرادی «خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ» هستند و این خسارتی است آشکار که ثمره آن باختن زندگی است.
بعنوان مثال اگر این افراد به مال و مقام و رتبه و منصبی که میخواهند دست نیابند و یا نسبت به امور دنیوی خیالشان راحت نشود و یا درآزمونهای زندگی گرفتار شوند و یا در کوره ابتلائات قرار گیرند و یا مشکل جسمی یا آبرویی پیدا کنند و یا بعضی از توفیقات از آنها سلب گردد، دینشان متزلزل میگردد و به مقدسات پشت میکنند و ممکن است از دین برگردند و یا حتی مرتد شوند.
داشتن دین متزلزل یا به اصطلاح عامیانه لق زدن دین، مُنکر است و باید درمان شود همچنانکه اگر دندانی لق بزند باید به پزشک مراجعه شود.
دین متزلزل از لسان امام حسین علیهالسلام
دین متزلزل دینی است که اباعبدالله علیهالسلام از آن چنین یاد میکند:
«إِنَّ اَلنَّاسَ عَبِيدُ اَلدُّنْيَا وَ اَلدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلاَءِ قَلَّ اَلدَّيَّانُونَ»[6]
«مردم بندۀ دنیایند و دین بر زبانشان میچرخد و تا وقتی زندگیهاشان بر محور دین بگردد، در پی آنند، امّا وقتی به وسیلۀ «بلا» آزموده شوند، دینداران اندک میشوند»
معمولاً اکثریت مردم ثبات دینی ندارند و دین در تصمیمگیریهایشان حرف اول را نمیزند آنان به اندازهای دینپذیرند که منافعشان در خطر قرار نگیرد از این رو دل به چیزی خوش میکنند که شادمانی نفس در پی آن باشد.
مفسرین در عبارت «فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ» ضمیر«بِهِ» را به امور دنیوی بازگردانده میفرمایند: آرامش آنان با امورگذرا است اموری که بعد از عمر شصت یا هفتاد ساله از میان میرود. فرد سیگاری که بخاطر آرامش خویش سیگار میکشد اثر موقت آن سبب آرامش ظاهری او میگردد. چنین فردی از قبیح بودن کار خویش غافل است.
اما اگر آرامش خاطر انسان دین باشد؛ نه تنها در دنیا برای فرد اطمینانخاطر ایجاد میکند بلکه در قبر و قیامت همراه اوست.
معروف، گفتار لذّت بخش
«وَهُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَى صِرَاطِ الْحَمِيدِ»[7]
«و به گفتار پاك هدايت مىشوند و به سوى راه (خداى) ستوده هدايت مىگردند»
«الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ» طیّب یعنی لذت بخش.
ممکن است چیزی طاهر باشد اما طیّب نباشد. به عنوان مثال نوشیدن آب پاک از ظرف کثیف طاهر هست اما طیّب (گوارا) نیست.
مفسرین در مباحث عرفانی ذکر قلبی را «الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ» دانستهاند و در اصطلاح عامیانه به گفتار لذت بخش «الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ» میگویند.
گفتار اهل بهشت لذّت بخش است پس گله و شکایتی از خدای سبحان ندارند بلکه دائم الطاف حضرت حق را به خود متذکر میشوند. بهشتی اهل معروف است و گفتارش لذتبخش، او نسبت به خدای خویش خوشبین است و کلامش رشد و کمال را در پی دارد نه افسردگی و کسالت را «الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ»
اگر گفتار بر ناکامیها متمرکز شود نه بر کامرواییها و به مشکلات اشاره کند نه به الطافی که خدای سبحان در زندگی قرار داده، مُنکر است.
معروف آن است که گفتار برای دیگران طیب و لذّتبخش باشد، مثلاً زمانی که میخواهیم به کسی امری را متذکر شویم ابتدا باید تعریف وی را کرده و سپس عمل نامناسب را یادآوری کنیم.
با گفتار میتوان فرهنگسازی کرد، گفتار میتواند انرژی بخش یا ناامید کننده، کسل کننده یا لذتبخش، مشکلساز یا مشکل گشا باشد.
زمانی که مشکلی پیش میآید چون به دیگری میرسیم اگر قبل از طرح مشکل بگوییم خدایی که تاکنون مشکلات زندگی ما را مرتفع کرده به یقین این مشکل را نیز مرتفع خواهد کرد در این زمان حل مشکل پیش آمده آسانتر میشود زیرا نه خود از حل مشکل نا امیدم و نه برای دیگری فضاسازی منفی کردهام.
این نیز بگذرد
بزرگی گفته هر گاه مشکلی پیش آمد یک شعار داشته باشید: «این نیز بگذرد» من نیز این فرمان کوتاه را میپذیرم که هیچ چیز در عالم ماندنی نیست و نگاهم را به انتهای کار متمرکز میکنم که خدای سبحان در حل مشکل مرا رها نخواهد کرد.
تاریخ جلسه: 98.6.18 ـ جلسه دهم
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی» ـ محرم 98
[1] کافی (ط – الاسلامیه)، ج 5، ص 59
[2] سوره مبارکه حج، آیه3
[3] سوره مبارکه تغابن، آیه 4
[4] نهج البلاغه، خطبه 1
[5] سوره مبارکه حج، آیه11
[6] تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام، ج1، ص 245
[7] سوره مبارکه حج، آیه 24