وجه تشابه امیرالمومنین علیهالسلام به اسماعیل ذبیح الله
در قسمت دیگری از زیارت امیرالمؤمنین علیهالسلام در روز عید غدیر عرض میکنیم:
«وَ أَشْبَهْتَ فِی الْبَیَاتِ عَلَى الْفِرَاشِ الذَّبِیحَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ»
«حالِ تو در شبى که به جاى پیغمبر صلیاللهعلیهوآله به بستر او خفتى شبیه به حال اسماعیل ذبیح الله است»
«إِذْ أَجَبْتَ کَمَا أَجَابَ وَ أَطَعْتَ کَمَا أَطَاعَ إِسْمَاعِیلُ صَابِراً مُحْتَسِباً، إِذْ قَالَ لَهُ (یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ مَا ذَا تَرَى قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ»
«که چون پدرش به او گفت اى پسر عزیز من در خواب مأمور به ذبح تو گردیدهام رأى تو در این کار چیست؟ در پاسخ گفت اى پدر هر چه مأمورى از جانب خدا انجام ده که مرا انشاء الله از صابران خواهى یافت»
«وَ کَذَلِکَ أَنْتَ لَمَّا أَبَاتَکَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَمَرَکَ أَنْ تَضْجَعَ فِی مَرْقَدِهِ وَاقِیاً لَهُ بِنَفْسِکَ أَسْرَعْتَ إِلَى إِجَابَتِهِ مُطِیعاً وَ لِنَفْسِکَ عَلَى الْقَتْلِ مُوَطِّناً»
«همچنین تو را نیز چون رسول خدا صلى الله علیه و آله مأمور کرد که در بستر او بخوابى! رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را به زودى اجابت کردى و خود را به جاى رسول صلیاللهعلیهوآله براى کشته شدن آماده ساختى!»
*مولایم! اسماعیل تویی! همان شبی که بجای پیامبر در بستر ایشان خوابیدی و تسلیم محض فرمان حضرت بودی! و به سرعت اجابت کردی! و گمان نمودی که آن شب، شب شهادت توست. اما خدای سبحان به شما طول عمر داد و از شما با نزول آیهای از قرآن تشکر نمود.
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ»[1]
«بعضی از مردم جان خود را به خاطر خشنودی خدا میفروشند»
وجه تشابه امیرالمومنین علیهالسلام به هارون
«ثُمَّ مِحْنَتُکَ یَوْمَ صِفِّینَ وَ قَدْ رُفِعَتِ الْمَصَاحِفُ حِیلَةً وَ مَکْراً فَأَعْرَضَ الشَّکُّ وَ عُزِفَ الْحَقُّ وَ اتُّبِعَ الظَّنُ أَشْبَهَتْ مِحْنَةَ هَارُونَ إِذْ أَمَّرَهُ مُوسَى عَلَى قَوْمِهِ فَتَفَرَّقُوا عَنْهُ وَ هَارُونُ یُنَادِی بِهِمْ وَ یَقُولُ (یَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمْرِی قَالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عَاکِفِینَ حَتَّى یَرْجِعَ إِلَیْنَا مُوسَى وَ کَذَلِکَ أَنْتَ لَمَّا رُفِعَتِ الْمَصَاحِفُ قُلْتَ یَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهَا وَ خُدِعْتُمْ فَعَصَوْکَ وَ خَالَفُوا عَلَیْکَ وَ اسْتَدْعَوْا نَصْبَ الْحَکَمَیْنِ فَأَبَیْتَ عَلَیْهِمْ وَ تَبَرَّأْتَ إِلَى اللَّهِ مِنْ فِعْلِهِمْ وَ فَوَّضْتَهُ إِلَیْهِمْ.»
«باز رنج و محنتت در جنگ صفین بسیار بود در حالى که به مکر و حیله معاویه قرآنها را بر سر نیزه بلند کردند و مردم را به شک و شبهه انداختند و آیین حق را به بازى گرفتند و گمان خود را پیروى کردند، آن هنگام غصه تو شبیه به هارون برادر موسى بود که او را بر امت امیر گردانید و مردم از اطرافش متفرق شدند و هر چه هارون آنان را ندا کرد و گفت شما به این گوساله سامرى امتحان مىشوید پروردگار شما خداى رحمان است، پیرو من باشید و امر مرا اطاعت کنید. قوم موسى به هارون گفتند ما بر پرستش گوساله ثابت میمانیم تا موسى بسوى ما بازگردد همچنین بود حال تو هنگامى که قرآنها را بالاى نیزه کردند و تو فرمودى اى مردم! این فتنه و خدعه و امتحان شماست آنان با تو راه مخالفت پیموده و عصیان امر تو کردند و از تو تقاضاى نصب دو حاکم کردند پس تو از نصب حَکمین امتناع کردى و از فعل زشت آنها بسوى خدا بیزارى جستى و کار را بناچار به آنها وا گذاردى!»
مولای مهربانم! سختیهایی که کشیدی شبیه سختیهای هارون بود در مقابل مردم.
جواد النفس
در قسمت دیگر از دعای غدیر به حضرت عرض میکنیم:
«وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ وَ عَمَّکَ وَ أَخَاکَ الَّذِینَ تَاجَرْتُمُ اللَّهَ بِنُفُوسِکُمْ فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِیکُمْ «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ»
و باز گواهى مىدهم که تو و عمویت و برادرت (جعفر) به فدا کردن جانتان با خدا تجارت کردید تا آنکه خدا در حق شما این آیات را نازل کرد: «خدا جانها و مالهای مؤمنان را در ازای بهشت از آنان خرید آنان که در راه خدا میجنگند و میکشند و کشته میشوند.»
چنان نفس خود را برای خدا دادی که عنوان جواد النفس به تو داده شد و آیهی «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة [2]» در شأن شما نازل شده است.
نهایت غربت
در خطبة البيان، حضرت 700 عنوان برای خود ذکر کردند[3]. این نشان از نهایت غربت است که کسی که اهل فضیلت باشد و بخواهد خود را معرفی کند؛ حضرت خود را با زیباترین عناوین معرفی میکنند.
در ابتدای خطبه در ضمن مقدمهای حدیث قرب نوافل را بیان نموده و میفرمایند: بنده به میزانی که به خدا نزدیک میشود گوش او سمع خدا؛ چشم او بصر خدا و دست او دست خدا میشود و هر چه بخواهد بلافاصله ایجاد شده و مظهر ارادهی خدا میگردد زیرا همه وجود او خدایی شده و وجودی جز وجود خدا برای او باقی نمانده است.
«وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمين»[4]
«نخواهید خواست مگر آنچه پروردگار جهانیان بخواهد»
مولوی در مثنوی داستانی را بیان میکند: هنگامی که آهن را در آتش قرار دهند بعد از آن که سرخ شد و تغییر رنگ داد و به رنگ آتش درآمد دیگر به آن آهن نمیگویند بلکه به آن نار(آتش) اطلاق میشود. انسان نیز وقتی متصف به صفات الهی شود رنگ خدا را گرفته و جلوه همه اسماء الهی میشود.
«صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً»[5]
«رنگ خدایی (بپذیرید! رنگ ایمان و توحید و اسلام؛) و چه رنگی از رنگ خدایی بهتر است؟!»
عناوین شگفت امیرالمومنین علیهالسلام
در این خطبه حضرت با واضحترین بیان، عناوین شگفت خود را معرفی میکنند. میفرمایند: من درختان را صاحب ورقه و برگ میکنم! من میوه به آنها میدهم! من ابر را پراکنده میکنم! چشمهها را به جریان میاندازم!…
اولین قدم در زندگی درخت خشکیده سبز شدن و ثمردار شدن آن است. انسان نیز با علم نافع میتواند ثمر دهد. فرمان ولایت بر کل کائنات زده شده و ثمرهی وجودی ما بواسطهی حضرت است.
حضرت میفرمایند:
«انا مجری العیون» چشمههای معرفت و حکمت را من به جریان میاندازم.
«انا منشأ السحاب» ابر رحمت را من بوجود میآورم و به سبب آن خیرات فراوانی نصیب شما میشود. توفیقاتی در زندگی شما ایجاد میشود که سرچشمهی رحمتهای فراوان است.
«انا فتاح الاسباب» خدا مرا سبب الاسباب قرار داده است. گرچه ظاهراً نبایستی سراغ اسباب بروید؛ اما عالم، عالم اسباب است و هر سببی که کاری انجام میدهد از ناحیه من است.
«انا الذی نظرت فی الملکوت» همهی عالم نزد من ظاهر است. من برای رعیّت و بندگان خدا کم نمیگذارم.
کسی هستم که آسمانهای هفت گانه را صدا زدم و جواب دادند و من به آنها دستور دادم استوار بایستند.
«انا الذی اعلم خطرات القلوب و لمح العیون و ما نخفی الصدور» من کسی هستم که به آنچه در دل خطور میکند آگاهم. پلک زدن چشمها و آنچه در سینهها پنهان است را میدانم.
پس جایگاه خدا کجاست؟ حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام به مثابه همان حدیدی است که در نار ذوب شده است. حضرت برای اجرای هر مأموریت از خدا اجازه میگیرد.
بزرگترین تکریم خداوند
اگر خدا تنها اجازه داده بود که با علی علیهالسلام و آل علی علیهمالسلام در ارتباط باشیم این بزرگترین تکریم خدا بر ما بود، وجود حضرت به میزانی در درجات بالا است که در هر لحظه میتوانی رعیت او شوی و با او ارتباط برقرار کنی و به او سلام دهی.
وجودی که تا این اندازه از درجات متعالی بهرهمند است ما را به عنوان شاهد و دوست و محب خود قبول دارد و به همین جهت اجازهی ارتباط ما را با خود، میدهد.
با هر سلامی به وجود مقدس حضرت وجود ما به برگ و ثمر مینشیند و چشمههای حکمت جاری میشود. بالاترین لطفی که از جانب خدای سبحان نصیب ما شده است اجازهی ارتباط با حضرت است، حضرت زبان همه را میفهمند و با هر کس با زبان خودش همزبان میشوند.
یکی از اصحاب حضرت به نام حبّه عرنى نقل میکند:[6]
روزی سر ظهر با امیرالمؤمنین خارج شدم، حضرت به سمت وادیالسلام رفتند. گویا با گروهی سخن میگفتند؛ ایشان ایستادند و با این گروه حرف زدند و من از ایستادن خسته شدم؛ نشستم و آنقدر نشستم که از نشستن هم خسته شدم؛ و دومرتبه ایستادم باز هم خسته شدم و نشستم … عبای خود را پهن کردم و به حضرت گفتم من نگرانم که شما خسته شوید. لطفاً شما هم بنشینید.
اما حضرت فرمودند: در حال گفتگو با مؤمنین هستم؛ پس خستگی بیمعناست.
به حضرت گفتم: آیا هنگامی که شما با آنها سخن میگویید آنها هم میتوانند با شما سخن گویند؟ شما با آنها مأنوس هستید آیا آنها هم با شما مأنوس شدهاند؟
حضرت فرمودند: اگر پردهها و حجابها از دیدگان تو کنار رود مشاهده میکنی که همه مؤمنین آمدهاند و همه با من سخن میگویند!
به حضرت عرض کردم: با جسم خود سخن میگویند یا با روحشان؟
فرمودند: ارواح آنها! هر مؤمنی در هر کجای دنیا که بمیرد روحش ملحق به وادی السلام میشود، وادی السلام قسمتی از بهشت است.
مولای مهربانم!. قدم شما وادی السلام را وادی السلام کرد. قدم بر دل ما بگذارید و قلبهای ما را وادی السلام کنید. اجازه دهید با شما گفتگو کنیم. اجازهی انس با شما را میخواهیم و یقین داریم که شما هرگز دست ردّ به سینهی سائل نمیزنید.
تاریخ جلسه؛ 1389.9.24 ـ ادامه جلسه هفتم
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] سوره مبارکه بقره، آیه 207
[2] سوره مبارکه توبه، آیه 111
[3] بحر المعارف سید همدانی، ج 2، ص 627
[4] سوره مبارکه تکویر، آیه 29
[5] سوره مبارکه بقره، آیه 138
[6] لوامع صاحبقرانی مشهور به شرح فقیه، ج2، ص526