نقش گفتار مثبت در زندگی

غربت امام رضا علیه‌السلام

 

تنها امامی که بسیار دیر صاحب فرزند شد، امام رضا علیه‌السلام است و تنها امامی که وقتی به دنیا آمد، فرزند امام بودنش را انکار می‌کردند، حضرت جوادالائمه است. از این رو امام رضا علیه‎‌السلام در غربت به سر می‌برد.

قبل از تولد جوادالائمه، برخی از واقفیان به دلیل فرزندنداشتن امام رضا علیه‌السلام در امامت او تردید کردند. ازاین‌رو وقتی جوادالاَئمه به دنیا آمد، امام رضاعلیه‌السلام او را مولودی پُربرکت برای شیعیان توصیف کرد.[1] با این حال پس از تولد حضرت جواد نیز برخی از واقفیان، انتساب او به امام رضا علیه‌‌السلام را منکر شدند. آنان می‌گفتند جوادالاَئمه از نظر چهره به پدرش شباهت ندارد؛ تا اینکه قیافه‌شناسان را حاضر کردند و آنان امام جواد علیه‌السلام را فرزند امام رضا علیه‌السلام دانستند.[2]

حضرت امام رضا علیه‌السّلام در زمان‌های مختلف و حتی پیش از به دنیا آمدن حضرت امام جواد علیه‌السّلام از امامت این امام همام به شیعیان یا افرادی که از امام پس از ایشان سوال می‌کردند؛ اطلاع داده بود. در این مجال به چند حدیث در این باره اشاره می‌شود.

 

شباهت جوادالائمه به انبیاء

 

شبیه موسی

 

در بعضی از روایات آمده است: حضرت جوادالائمه علیه‌السلام به حضرت داود شباهت دارد و در روایات دیگری شباهت ایشان به حضرت موسی و حضرت عیسی و حضرت سلیمان بیان شده است. امام رضا علیه‌السلام به اصحاب می‌فرماید:

«قَدْ وُلِدَ لِی‏ شَبِیهُ‏ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ فَالِقِ الْبِحَارِ وَ شَبِیهُ عِیسَى ابْنِ مَرْیمَ قُدِّسَتْ أُمٌّ وَلَدَتْهُ …»[3]

(براى من فـرزندى متولد شـد كه شبـیه موسى‌بن‌عمران است كه دریاها را شـكافت و مـانند عیسى‌بن‌مـریم كه مادرى مقدّس و پاك و پاكـیزه او را به دنـیا آورده بود.)

اینکه در این روایات شباهت حضرت جواد‌الائمه به موسی‌بن‌عمران بیان شده است؛ یعنی با وساطت حضرت جواد‌الائمه انسان از تسلط فرعون باطن خارج می‌شود. حضرت جوادالائمه ما را از استضعاف و سلطۀ فرعونِ نفس و از خوار و زبون زندگی کردن، نجات می‌دهد.

دعای بعد از زیارت حضرت جواد الائمه، حضرت را مبیّن حق از باطل معرفی می‌کند و هرکس از طریق جواد‌الائمه به امور مشتبه پی می‌برد و می‌تواند حق را از باطل تشخیص دهد.

 

شبیه عیسی

 

حضرت جوادالائمه شبیه حضرت عیسی است. حضرت عیسی احیا و شفا دارد و حواریونی در کنار حضرت حضور دارند. هر یک از این موارد بر حضرت جوادالائمه نیز صدق می‌کند.

 

شباهت جوادالائمه به حضرت سلیمان

 

امام جواد در سن هشت یا نه سالگی به امامت رسید؛ به همین جهت برای اطرافیان، قبول امامی با سن اندک، باورپذیر نبود. یکی از اصحاب می‌گوید به حضرت جوادالائمه عرض کردم:

«إِنَّهُمْ یقُولُونَ فِی حَدَاثَةِ سِنِّكَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى دَاوُدَ أَنْ‏ یسْتَخْلِفَ‏ سُلَیمَانَ‏ وَ هُوَ صَبِی یرْعَى الْغَنَمَ فَأَنْكَرَ ذَلِكَ عُبَّادُ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ عُلَمَاؤُهُمْ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَی دَاوُدَ أَنْ خُذْ عَصَا الْمُتَکَلِّمِینَ وَ عَصَا سُلَیْمَانَ وَ اجْعَلْهَا فِی بَیْتٍ وَ اخْتِمْ عَلَیْهَا بِخَوَاتِیمِ الْقَوْمِ فَإِذَا کَانَ مِنَ الْغَدِ فَمَنْ کَانَتْ عَصَاهُ قَدْ أَوْرَقَتْ وَ أَثْمَرَتْ فَهُوَ الْخَلِیفَهْ فَأَخْبَرَهُمْ دَاوُدُ فَقَالُوا قَدْ رَضِینَا وَ سَلَّمْنَا»[4]

(مردم دربارۀ خردسالی شما سخن می‌گویند، فرمود: همانا خدای تعالی به داود وحی كرد كه سلیمان را جانشین كند و او كودكی بود كه گوسفند می‌چرانید، عابدان و دانشمندان بنی‌اسراییل او را نپذیرفتند. خدا به داود علیه‌السلام وحی كرد كه عصاهای معترضین و عصای سلیمان را بگیر و در خانه‌ای بگذار و با خاتم‌های مردم مُهرش كن فردا عصای هر كس(مانند درخت سبزی)برگدار و میوه‌دار شد، او جانشین است. داود علیه‌السلام این خبر را به‌ آنها گفت (و چون فردا عصای سلیمان را سبز دیدند) گفتند: راضی شدیم و پذیرفتیم.)

حضرت جوادالائمه در سن کودکی به امامت رسید و منکرین زیادی داشت؛ اما بدون برخورد با منکرین، حقیقت امامت و ولایت را تبیین کرد.

 

کرامات امام جواد علیه‌السلام

 

اقتدار حضرت جواد  علیه‌السلام دربرابر مأمون

 

روزی مأمون، خلیفه عباسی، به قصد شکار سوار اسب شد. در میانۀ راه به جمعى از کودکان برخورد کرد که در وسط راه ایستاده بودند. چون کودکان ابهت مأمون و اطرافیانش را مشاهده کردند، همگی پراکنده شدند مگر امام جواد علیه‌السلام که با نهایت وقار در مکان خود ایستاد تا آن که مأمون به نزدیک او رسید. مأمون از آثار متانت و وقار او تعجّب کرد و پرسید: «اى کودک! چرا مانند کودکان دیگر از سر راه دور نشدى؟» حضرت فرمود: «اى خلیفه! راه بر تو تنگ نبود که آن را گشاد کنم و جرم و خطایى نداشتم که از تو بگریزم و گمان ندارم که تو کسى را بدون جرم در معرض عقوبت قراردهى!» مأمون از نام او سؤال کرد، حضرت فرمود: «پسر على‌بن‌موسى‌الرضا هستم.»

 

ثمر دادن درخت خشکیده

 

نقل شده است: «وقتی که امام جواد علیه‌السّلام از بغداد به‌سوی مدینه می‌رفت، عده‌ای برای وداع با حضرت ایشان را بدرقه می‌کردند تا اینکه امام هنگام غروب در راه کوفه به منزلگاه مسیّب رسید و در آنجا داخل مسجد قدیمی شد تا نماز مغرب را بخواند. در صحن مسجد درخت سدری بود که همواره خشک و بی‌ثمر بود. امام مقداری آب خواست و کنار آن درخت وضو گرفت و آب وضوی آن حضرت به ریشۀ درخت رسید. صبح هنگام درخت سدر ثمر داده بود و مردم با شگفتی تمام آن را مشاهده می‌کردند.»[5]

شیخ مفید می‌گوید: «من آن درخت را دیده‌ام؛ اینطور نیست که مدتی سبز باشد؛ بلکه پس از حدود دویست سال هنوز مثمر ثمر است.»

 

تبدیل خاک به طلا

 

شیخ حر عاملی دربارۀ تبدیل خاک به طلا توسط امام جواد علیه‌السلام چنین نقل کرده است: اسماعیل‌بن‌عباس هاشمی می‌گوید: «در روز عیدی محضر حضرت مشرف شدم و می‌خواستم از تنگی معیشت خود شکایت کنم. حضرت سجاده را کنار زدند و مشتی خاک دادند، دیدم خاک طلاست! تمام گرفتاری‌هایم تا آخر عمر از طریق همان یک مشت خاکی که از حضرت دریافت کردم، تأمین شد.»[6]

 

نقش جوادالائمه در رهایی از معصیت

 

شیخ مفید از قول علی‌بن‌خالد می‌گوید: «در سامرا جزو سپاه معتصم بودم. از شام، مردی را با زنجیر آوردند و به زندان سامرا می‌بردند! پرسیدم: «جرمش چیست؟» گفتند: «ادعای پیغمبری دارد.» روزی دور از چشم اطرافیان، به ملاقاتش رفتم. گفتم:«کیستی؟» گفت: «دیوانه نیستم و هیچ ادعایی ندارم و طالب هیچ مقام و منصبی هم نیستم! در شام کنار رأس‌الحسین مدتی مشغول عبادت بودم، شخصی آمد و گفت: «بلند شو!» با او چند قدم راه رفتم و خود را در مسجد کوفه دیدم! فرمود: «این مسجد را می‌شناسی؟» گفتم: «بله.» فرمود: «نماز بخوان.» با هم نماز خواندیم، مقداری دیگر قدم برداشتیم و این بار در مسجدالنبی بودیم. ایشان قبر پیامبر را زیارت کرد، من هم پشت سر ایشان اعمال را انجام دادم. چند قدم دیگر با هم راه رفتیم و دیدم در مسجدالحرام هستم! گفت: «اینجا را می‌شناسی؟» گفتم: «مکه است.» با هم طواف کردیم و نماز خواندیم. چند قدم رفتیم و در شام کنار رأس‌الحسین بودیم. تعجب کرده بودم و با خود گفتم، خوابم یا بیدار؟ یک سال عبادت می‌کردم؛ اما حیران وضعیتی بودم که برایم پیش آمده بود! سال بعد همان اتفاق تکرار شد! هنگام جدا شدن از ایشان اصرار کردم خود را معرفی کند، گفت: «محمدبن‌علی‌بن‌موسی‌بن‌جعفر هستم.»

در جمعی دوستانه این جریان را مطرح کردم. این جریان در شام پیچید؛ در حالی که شام دوره‌ای طولانی تحت سلطۀ معاویه بود. بلافاصله مرا حبس کردند و گفتند: «ادعای پیامبری می‌کنم!» به او گفتم: «جریان تو را برای خلیفۀ وقت می‌نویسم و درخواست آزادی‌ات را می‌کنم.»

خلیفه گفت: «به همان کسی بگو که یک شبه او را همه جا برده است تا از زندان آزادش کند!» فردا به زندان رفتم تا او را ببینم، گفتند: «مفقود شده است!» یعنی همان کسی که شبانه او را سِیر داد، به فریادش رسید!»[7]

و امروز درسالروز ولادت حضرت به ایشان عرض می‌کنیم: آقاجان! شما فرزند امام رضا علیه‌السلام هستید و ما هم سفره‌نشین دائم ایشان هستیم. شما جلوۀ قدرت خدا در این عالم‌اید. آن فرد به واسطۀ شما از زندان رها شد، حال واسطه شوید تا از زندان معصیت و جهالت و تفکرات مادی و ماده‌نگری خلاص شویم!

وقتی جوادالائمه در زندگی ما نقش‌آفرینی کند، زندگی ما رنگ دیگری پیدا می‌کند.

 

راه مقابله با مشکلات

 

«إِنَّ لِلْمِحَنِ غَایاتٍ لَا بُدَّ أَنْ ینْتَهِی إِلَیهَا فَیجِبُ‏ عَلَى‏ الْعَاقِلِ‏ أَنْ ینَامَ لَهَا إِلَى إِدْبَارِهَا فَإِنَّ مُكَایدَتَهَا بِالْحِیلَةِ عِنْدَ إِقْبَالِهَا زِیادَةٌ فِیهَا»[8]

(همه غصه‌ها خط پایان و زمان تمام شدن دارند و باید زمانش فرا برسد. برعاقل واجب است در دورۀ مشکل و سختی، خود را به خواب بزند تا مشکلات تمام شود.اگر بخواهیم برای رفع مشکل چاره‌اندیشی کنیم، موجب افزونی مشکل می‌شود.)

  سعی کنیم  روی سختی‌های پیش‌آمده، تمرکز نکنیم.

 

قرار گرفتن در زمرۀ شاکرین با وساطت جوادالائمه

 

حضرت جوادالائمه جلوۀ نام رزّاق خداست، به گونه‌ای که ارتباط با حضرت موجب می‌شود برکت خاصی در زندگی وارد شود. شاید یکی از اسرار این موضوع، انجام شکری است آسان که حضرت به ما توصیه می‌کند:

«وَ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى عَبْدٍ نِعْمَةً فَعَلِمَ‏ أَنَّهَا مِنَ‏ اللَّهِ‏ إِلَّا كَتَبَ اللَّهُ جَلَّ اسْمُهُ لَهُ شُكْرَهَا قَبْلَ أَنْ یحَمِّدَهُ عَلَیهَا»[9]

(هرگاه خدا نعمتی را به بنده‌ای می‌دهد و بداند که این نعمت از جانب اوست، خدای سبحان نامش را در زمره شاکرین می‌نویسد؛ در حالی که هنوز الحمدلله را نگفته است.)

هنگامی که نعمتی از جانب خدا به ما رسید، در صورتی که اقرار کنیم که این نعمت فقط از فضل اوست، نه استحقاق ما و نتیجۀ تلاش و ذکر ما نیست؛ بلکه اول و آخر لطف خداست، قبل از گفتن الحمدلله، خدای سبحان نام ما را در زمرۀ شاکرین ثبت می‌کند و به‌دنبال آن طبق این آیه «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ»[10] وسعت وجودی پیدا می‌کنیم.

 

نقش گفتار مثبت در زندگی

 

ابو هاشم جعفری گوید: «در روزی كه امام جواد علیه‌السلام، ام الفضل دختر مامون را به همسری گرفت، عرض كردم:

«یا مَوْلاَی لَقَدْ عَظُمَتْ عَلَینَا بَرَكَةُ هَذَا اَلْیوْمِ فَقَالَ ع یا أَبَا هَاشِمٍ عَظُمَتْ‏ بَرَكَاتُ‏ اللَّهِ‏ عَلَینَا فِیهِ قُلْتُ نَعَمْ یا مَوْلَای فَمَا أَقُولُ فِی الْیوْمِ فَقَالَ قُلْ فِیهِ خَیراً فَإِنَّهُ یصِیبُكَ قُلْتُ یا مَوْلَای أَفْعَلُ هَذَا وَ لَا أُخَالِفُهُ قَالَ ع إِذاً تُرْشَدُ وَ لَا تَرَى إِلَّا خَیراً»[11]

(ای مولای من، خیر و بركت امروز بر ما بزرگ بود. فرمود: «ای ابو هاشم در واقع بركات خدا امروز بر ما بزرگ بود.» گفتم: «آری مولای من، پس امروز چه گویم؟» فرمود: «خیر بگو تا خیر نصیبت شود.» گفتم: «مولای من! من چنین كنم و بر خلاف این انجام ندهم.» فرمود: «در این صورت درست می‌روی و جز خیر نمی‌بینی.»)

كلمات اشخاص پاره‌ای از جان آنان است، همان طور كه جسم توالد دارد، سخنان افراد هم فرزندان روحانی و روانی انسان هستند که از طریق آن‌ها می‌توان اشخاص را شناخت. بنابراین در محاورات و گفتگوهای روزانۀ خود سعی کنیم، سخنان نیک بر زبان برانیم تا انرژی مثبت را از آن دریافت کنیم. وقتی مثبت فکر می‌کنیم حتماً سخنان مثبت هم بر زبان ما جاری می‌شود و پیامد آن جاری شدن خیرات در زندگی است.

بسیاری از اوقات که مشکلات در زندگی ما جاری است به این علت است که ادبیات مذاکره و گفتارمان درست نیست. با زبانمان دائم ناشکری‌ها را بیان می‌کنیم، از دردها و گرانی و تورم می‌گوییم؛ در حالی باید چشم انداز را زیبا ببینیم و امید گشایش داشته باشیم تا ان‌شاءالله «حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ» برای همۀ ما محقق شود.

 

دستوری برای ازدیاد رزق

 

هر ماه قمری را با نماز اول ماه شروع می‌کنیم که از فرمایشات حضرت جوادالائمه است. در تعقیبات نماز صبح پس از هفتاد مرتبه «یا فتاح»، ذکری است که از امام جواد علیه‌السلام نقل شده است. حضرت در روایتی به ما توصیه فرمود برای ازدیاد رزق، سورۀ قدر را زیاد بخوانید و زیاد استغفار کنید.

فردی می‌گوید: «به امام جواد علیه‌السلام نامه نوشتم كه به من چیزی بیاموز كه در دنیا و آخرت با شما باشم. حضرت فرمود:

«أَكْثِرْ مِنْ تِلَاوَةِ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ وَ رَطِّبْ شَفَتَیک‏ بِالاسْتِغْفَارِ»[12]

(سورۀ «انا انزلناه»را بسیار تلاوت كن و لبانت را با آمرزش‌طلبی مرطوب نگه دار.)

درایت در روایت

راوی از امام می‌خواهد چیزی را به او بیاموزد که اقامت دائم او را با حضرات معصومین در دنيا و آخرت برای او تضمین کند. مراد از این معیّت، معیّت و همراهی ظاهری نیست، بلکه معیت معنوی و روحانی است.
جنبۀ تربیتی حدیث به ما می‌آموزد که اگر انسان با بزرگی ارتباط پیدا کرد، بایستی سعی کند نهایت استفاده را از او داشته باشد، نه اینکه در مواردی محدود، مشکلات ظاهری را بیان کند.
انسان اگر به مرتبه‌ای برسد که نفس خود را با یک نفس کاملی مرتبط کند، مثل این است که خود را در معرض انوار پرنوری قرار داده است؛ بنابراین همیشه به او نور می‌تابد. از نظر جسمی اگر دو نفر کنار یکدیگر باشند، می‌توانند ضعف جسمی یکدیگر را حل کنند، پس قطعاً از نظر روحی، دو نفس که با یکدیگر ارتباط پیدا می‌کنند، آثار بسیار عجیبی دارد. وقتی دنیای ما با اهل بیت بگذرد، هیچ دغدغه‌ای نداریم.

 

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 

 


[1] . مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۵۰، ص۲۰.

[2] . کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۳۲۳.

[3] . بحارالانوار، ج50، ص15.

[4] . کافی، ج1، ص383.

[5] . ابن‌صباغ، علی بن محمد، الفصول المهمة فی معرفة الائمة، ج۲، ص۱۰۴۸، تحقیق:الغریری، چاپ:الاولی، ناشر:دار الحدیث، سال چاپ:۱۴۲۲.

[6] . شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج‌۴، ص۴۰۰، اعلمی – بیروت، چاپ:اول، ۱۴۲۵ ق

[7] . ابن‌صباغ، علی بن محمد، الفصول المهمة فی معرفة الائمة، ج۲، ص ۱۰۴۹- ۱۰۵۱، تحقیق:الغریری، چاپ:الاولی، ناشر:دار الحدیث، سال چاپ:۱۴۲۲

[8] . کشف‌الغمه،ج3،ص346

[9] . کشف‌الغمه،ج3،ص350

 .[10] سوره ابراهیم، آیه 7.

[11] . تحف‌العقول، ص456.

[12] . ثواب‌الاعمال، ص165.

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *