اثر صلوات بر پیامبر

امت مرحومه

 

«لَقَد جاءَکم رَسولٌ مِن أَنفُسِکم عَزيزٌ عَلَيهِ ما عَنِتُّم حَريصٌ عَلَيکم بِالمُؤمِنينَ رَؤفٌ رَحيمٌ»[1]

«همانا رسولی از جنس شما برای (هدایت) شما آمد که فقر و پریشانی و جهل و فلاکت شما بر او سخت می‌آید و بر (آسایش و نجات) شما بسیار حریص و به مؤمنان رئوف و مهربان است.»

خدای سبحان را به جهت بزرگ‌ترین، باارزش‌ترین و اساسی‌ترین نعمت زندگی‌مان سپاسگزاریم؛ نعمت قرار گرفتن در زمرۀ امت مرحومه، نعمت ایمان به پیامبر خاتم، نعمت محبت نسبت به پیامبر و اعتراف می‌کنیم اگر همۀ زندگی صرفاً به جهت نعمت درخواست سپاسگزاری باشد؛ هرگز حقّ سپاسگزاری نصیبمان نمی‌شود؛ اما در مواقع خاص و زمان‌های منسوب به این بزرگواران، توفیق معرفت بیش از پیش این عزیزان، نصیبمان می‌شود و اعتراف می‌کنیم که هر چقدر پیامبر را بشناسیم؛ باز هم در این عالم با ذره‌ای از حقیقت نبوی آشنا نشده‌ایم.

 

تبسم همۀ عالم هنگام ولادت پیامبر اکرم

 

به تعبیر امیرالمؤمنین در هنگامۀ ولادت پیامبر همۀ آنچه در عالم بود، تبسم کرد.

«لَمَّا وُلِدَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أُلْقِيَتِ اَلْأَصْنَامُ فِي اَلْکعْبَةِ عَلَى وَجهِهَا جٰاءَ اَلْحَقُّ وَ زَهَقَ اَلْبٰاطِلُ إِنَّ اَلْبٰاطِلَ کٰانَ زَهُوقاً»[2]

«زمانی که پیامبر متولد شد، همۀ بت‌های کعبه به رو افتادند؛ صیحه‌ای بین زمین و آسمان شنیده شد؛ حق آمد و باطل نابود شد؛ زيرا باطل همواره نابود شدنى است.»

در آن شب به تعبیر امیرالمؤمنین همۀ عالم نورانی شد. شاهد مثال، این عبارت است:

«وَ ضَحِک کلُّ حَجَرٍ وَ مَدَرٍ وَ شَجَرٍ وَ سَبَّحَ کلُّ شَيْءٍ فِي اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرْضِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»[3]

«و هر سنگ و كلوخى و درختى خنديدند و آنچه در آسمانها و زمين ها بود تسبيح خدا گفتند.»

همه چیز در آن شب اعلام سرور کرد. حجر، جماد است؛ پایین‌ترین و نازل‌ترین مرتبۀ وجود؛ سنگ‌ریزه،شن، درختان، همه آن شب مسرور شدند. موجوداتی که از حداقل ادراک بهره‌‌مندند، آن شب متوجه شدند که با وجود پیامبر، خوشیِ خاصی در نظام هستی حاکم شده است. همۀ موجودات همواره مشغول تسبیح هستد؛ اما آن شب تسبیح دیگری داشتند.

«وَ اِنْهَزَمَ اَلشَّيْطَانُ وَ هُوَ يَقُولُ خَيْرُ اَلْأُمَمِ وَ خَيْرُ اَلْخَلْقِ وَ أَکرَمُ اَلْعَبِيدِ وَ أَعْظَمُ اَلْعَالَمِ مُحَمَّدٌ صلوات الله و سلامه علیه»

«شیطان شکست خود را پذیرفت. در حالی‌که می‌گفت بهترین أمم امت پیامبر است. بهترین خلق و گرامی‌ترین بندگان و عظیم‌ترین دانشمندان، وجود مقدس پیامبر است.»

 شیطان هم پیامبر را می‌شناخت و می‌دانست اگر پیامبر جلوه‌گری کند، تیر او به خطا می‌رود. ترفندهای او ناکاراست و نقشه‌های او خنثی می‌شود.

 

شناخت پیامبر

 

این پیامبر، پیامبری است که همۀ جهان هستی او را می‌شناسد. امیرالمؤمنین می‌فرماید:

دَعَانِي رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَوَجَّهَنِي إِلَى اَلْيَمَنِ لِأُصْلِحَ بَيْنَهُمْ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ إِنَّهُمْ قَوْمٌ کثِيرٌ وَ لَهُمْ سِنٌّ وَ أَنَا شَابٌّ حَدَثٌ فَقَالَ يَا عَلِيُّ إِذَا صِرْتَ بِأَعْلَى عَقَبَةِ أَفِيقٍ فَنَادِ بِأَعْلَى صَوْتِک يَا شَجَرُ يَا مَدَرُ يَا ثَرَى مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ يُقْرِئُکمُ اَلسَّلاَمَ قَالَ فَذَهَبْتُ فَلَمَّا صِرْتُ بِأَعْلَى اَلْعَقَبَةِ أَشْرَفْتُ عَلَى أَهْلِ اَلْيَمَنِ فَإِذَا هُمْ بِأَسْرِهِمْ مُقْبِلُونَ نَحْوِي مُشْرِعُونَ رِمَاحَهُمْ مُسَوُّونَ أَسِنَّتَهُمْ مُتَنَکبُونَ قِسِيَّهُمْ شَاهِرُونَ سِلاَحَهُمْ فَنَادَيْتُ بِأَعْلَى صَوْتِي يَا شَجَرُ وَ يَا مَدَرُ يَا ثَرَى مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ يُقْرِئُکمُ اَلسَّلاَمَ قَالَ فَلَمْ تَبْقَ شَجَرَةٌ وَ لاَ مَدَرَةٌ وَ لاَ ثَرَى إِلاَّ اِرْتَجَّ بِصَوْتٍ وَاحِدٍ عَلَى مُحَمَّدٍ رَسُولِ اَللَّهِ وَ عَلَيْک اَلسَّلاَمُ فَاضْطَرَبَتْ قَوَائِمُ اَلْقَوْمِ وَ اِرْتَعَدَتْ رُکبُهُمْ [فَرَائِصُهُمْ وَ رُکبُهُمْ] وَ وَقَعَ اَلسِّلاَحُ مِنْ أَيْدِيهِمْ وَ أَقْبَلُوا إِلَيَّ مُسْرِعِينَ فَأَصْلَحْتُ بَيْنَهُمْ وَ اِنْصَرَفْتُ»[4]

«پیامبر من را فراخواند و من را به سوی یمن فرستاد تا به اختلافاتی که آنجا بود، خاتمه بدهم و اصلاحاتی را در یمن ایجاد کنم. من به پیامبر عرض کردم: «یا رسول‌الله! اینها جماعت زیادی هستند، افراد مسنی در میانشان دیده می‌شود، من جوان و تنها هستم.» پیغمبر فرمود: «یا علی با صدای بلند وقتی به فلان گردنه رسیدی اعلام کن و درختان، سنگ‌ریزه‌ها و خاک را مورد خطاب قرار بده. بگو پیامبر به شما سلام رساند.» من طبق دستورالعمل پیامبر به سوی یمن حرکت کردم؛ وقتی که به آخرین گردنه رسیدم، روی آن گردنه ایستادم، جایی که اشراف بر اهل یمن داشتم. آنگاه دیدم همۀ موجودات به طرف من می‌آیند. همگی با نیزه‌های کشیده، دندان‌های تیز، شانه‌های برافراشته، سلاح‌هایی از غلاف بیرون آمده، به استقبال من آمدند و در مقابل من قرار گرفتند. من دستورالعمل پیامبر را اجرا کردم، پیامبر فرموده بود: «با صدای بلند صدا بزن.» هیچ کلوخ و درخت و خاکی باقی نماند مگر اینکه همه به لرزه درآمدند و همه با صدای بلند پاسخ دادند: «بر پیامبر و بر تو سلام.» مردم یمن وقتی این صحنه را دیدند، سرکردگان قوم مضطرب شدند؛ سواران آن قوم به لرزه درآمدند؛ اسلحه‌ها از دست‌هایشان افتاد؛ همه با شتاب بر من وارد شدند؛ من هم اصلاحات را انجام دادم و برگشتم.»

خداوند سبحان می‌فرماید:

«وَإِذَا جَاءَک الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْکمْ کتَبَ رَبُّکمْ عَلَىٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ»[5]

«هر گاه کسانی که به آیات ما ایمان دارند نزد تو آیند، به آنها بگو سلام بر شما، پروردگارتان رحمت را بر خود لازم شمرده است.»

 

درخواست

 

ای پیامبر تو مأموری به آنان که نزد تو می‌آیند، سلام کنی و دعایشان کنی. مأموری به آنان امان‌نامه بدهی، مأموری پیام رحمت ما را به آنان برسانی.

یا رسول الله! یقیناً شما به همه دلدادگانتان دعا می‌کنید. در درون ما بین نفس و عقل‌مان سالهاست اختلاف است که تا پای یک بزرگتر به میان نیاید، این اختلاف همچنان باقی است. نفس، میل به دنیا دارد و عقل، میل به مولا؛ مدتهاست اینها در کشاکش‌اند.

یا رسول‌الله، می‌دانم اگر شما بزرگ‌ تری کنید و سلامی بر وجود تک‌تک ما بفرستید، برای هر یک از ما دعا کنید، اختلافات  عقل و نفس ما با دعای شما اصلاح می‌شود.

نفس و عقل و قلب همگی در یک راستا و در خدمت یکدیگر قرار می‌گیرند، بدون اینکه بینشان دعوا و نزاعی باشد.

نفس در خدمت عقل و عقل در خدمت قلب و قلب در خدمت روح قرار می‌گیرد و همگی در کنار یکدیگر عبد خداوند هستند.

یا رسول‌الله! اجازه ندهید در مملکت وجودی ما نزاع و درگیری بیش از این ادامه پیدا کند. امیدواریم در ایام ولادت، فرستاده‌ای از طرف شما، پیام ما را بشنود و عرض ارادت ما را پاسخ دهد و اصلاحات کامل در وجود ما صورت بگیرد.

گاهی در وجود خود احساس نیاز به برخی امور کرده‌ایم؛ اما پای ما با ما همراهی نمی‌کند، دستمان اقدامی نمی‌کند؛ اما پیامبر، درون و بیرون ما را هم‌سو و هم‌جهت می‌کند در نتیجه، پای، در مسیرِ مورد‌ نظر ما قدم برمی‌دارد و همراهی می‌کند؛ دست هماهنگ می‌شود و ادامه می‌دهد.

 

سوسماری که سخن گفت

 

أَنّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ کانَ فِي مَحْفِلٍ مِنْ أَصْحَابِهِ، إِذْ جَاءَ أَعْرَابِيٌّ مِنْ بَنِي سُلَيْمٍ، قَدْ صَادَ ضَبًّا وَجَعَلَهُ فِي کمِّهِ يَذْهَبُ بِهِ إِلَى رَحْلِهِ، فَرَأَى جَمَاعَةً، فَقَالَ: مَا هَذِهِ الْجَمَاعَةُ؟، قَالُوا: عَلَى هَذَا الَّذِي يَزْعُمُ أَنَّهُ نَبِيٌّ، فَشَقَّ النَّاسَ، ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ، لَوْلا أَنْ تُسَمِّيَنِي قَوْمِي عَجُولا، لَعَجِلْتُ إِلَيْک فَقَتَلْتُک، وَاللَّاتِ وَالْعُزَّى، لا آمَنْتُ بِک، وَقَدْ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «يَا أَعْرَابِيُّ، مَا حَمَلَک عَلَيَّ بِأَنْ قُلْتَ مَا قُلْتَ، آمِن باللّه» قَالَ: يَا مُحَمَّدُ إِنْ آمَنَ بِک هَذَا الضَّبُّ آمَنْتُ بِک، فَأَخْرَجَ ضَبًّا مِنْ کمِّهِ، وَطَرَحَهُ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «يَا ضَبُّ» ، فَتَکلَّمَ الضَّبُّ بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ يَفْهَمُهُ الْقَوْمُ جَمِيعًا: لَبَّيْک وَسَعْدَيْک يَا رَسُولَ رَبِّ الْعَالَمِينَ، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ تَعْبُدُ؟» ، قَالَ: الَّذِي فِي السَّمَاءِ عَرْشُهُ، وَفِي الأَرْضِ سُلْطَانُهُ، وَفِي الْبَحْرِ سَبِيلُهُ، وَفِي الْجَنَّةِ رَحْمَتُهُ، وَفِي النَّارِ عَذَابُهُ، قَالَ: «فَمَنْ أَنَا يَا ضَبُّ؟» قَالَ: أَنْتَ رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ، وَخَاتَمُ النَّبِيِّينَ، قَدْ أَفْلَحَ مَنْ صَدَّقَک، وَقَدْ خَابَ مَنْ کذَّبَک، فَقَالَ الأَعْرَابِيُّ: أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ، وَأَنَّک رَسُولُ اللَّهِ حَقًّا، وَاللَّهِ لَقَدْ أَتَيْتُک وَمَا عَلَى وَجْهِ الأَرْضِ أَحَدٌ هُوَ أَبْغَضُ إِلَيَّ مِنْک، وَاللَّهِ لأَنْتَ السَّاعَةَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ نَفْسِي …»

روزى رسول خدا در جمع اصحاب نشسته بود، عرب باديه‌نشينى که سوسمارى را در آستين خود مخفى کرده بود، خدمت پيامبر آمد. اعرابى گفت: «اين شخص کيست؟» اصحاب گفتند: «پيامبر خداست.»

اعرابى گفت: «قسم به لات و عزّى، در دنيا هيچ کس مبغوضتر از تو نزد من نيست، اگر قبيله‌ام به من نمى‌گفتند عجول، فوراً تو را به قتل مى‌رساندم.»

پيامبر فرمود: «چه چيز تو را به اين کار وادار کرده است؟ به من ايمان بياور.»

اعرابى گفت: «به تو ايمان نمى‌آورم، مگر اينکه اين سوسمار به تو ايمان آورد.»

در اين لحظه سوسمار را از آستين خود بيرون انداخت.

پيامبر فرمود: «اى سوسمار!» سوسمار گفت: لبيک و سعديک! اى رسول عالمیان!

پيامبر فرمود: «چه کسى را مى‌پرستى؟»

سوسمار گفت: کسى را که عرش او در آسمانهاست و سلطنت او در زمين و درياها جارى است و در بهشت، رحمت و در آتش جهنم، عذاب دارد.

پيامبر فرمود: «من کيستم اى سوسمار؟»

سوسمار گفت: تو فرستادۀ پروردگار عالميان و خاتم پيامبران هستى. رستگار است کسى که تو را تصديق کند و زيانکار است کسى که تو را تکذيب کند.

اعرابى خطاب به پيامبر گفت: «وقتى پيش تو آمدم مبغوض‌ترين شخص نزد من بودى؛ ولى الآن محبوبترين فرد هستى.»

آنگاه اسلام آورد و به يگانگى خدا و رسالت پيامبر گواهى داد و پيش قبيلۀ خود «بنى سليم» برگشت و قضيه را به آنها گفت و هزار نفر از آنها مسلمان شدند.[6]

 

درایت در روایت

 

عامل این همه تحول، یک جملۀ پیامبر بود. ایشان فرمود، چه چیزی باعث شده که اینگونه سخن بگویی؟! «آمِنْ بِالله» «به خدا ایمان بیاور!». این امرِ ولایتی است؛ این تصرفِ در نفوس است. وقتی شجر تسلیم پیامبر است، مَدَر تسلیم پیامبر است، انسان به طریق اُولی تسلیم اوست؛ چون درجۀ ادراکش خیلی بالاتر است. حیوانی مثل سوسمار پیامبر را می‌شناسد و در مقابل  پیامبر، اعترافِ به رسالت او می‌کند. این پیامبر برای کل کائنات شناخته شده است.

 

ارتباط کائنات با رسول الله

 

از قول علی‌بن‌موسی‌الرضا در روایتی آمده است، پیامبر می‌فرماید:

«إِنِّي لَأَعْرِفُ حَجَراً کانَ يُسَلِّمُ عَلَيَّ بِمَکةَ قَبْلَ أَنْ أُبْعَثَ»[7]

«سنگی قبل از رسالت من در مکه وجود داشت که من آن را نمی‌شناختم وهنوز مبعوث به رسالت نشده بودم؛ ولی آن تخته سنگ من را می‌شناخت و همیشه او به من سلام می‌کرد.»

 ارتباط کلّ کائنات با پیامبر به این صورت بوده است؛ وقتی ارتباط کائنات با پیامبر به این شکل است، ارتباط ما انسانها با پیامبر چگونه باید باشد؟!

 

شناخت پیامبر

 

در کل نظام عالم، خداوند همه را به سوی پیامبر راهنمایی کرده است. در ذیل آیۀ «وَ وَجَدَک ضَالًّا فَهَدَىٰ»[8] «و تو را گمشده یافت و هدایت کرد.» مرحوم مجلسی چند نظریه و تفسیر دارد[9]. یک مورد جالب آن، چهارمین وجهی است که مرحوم مجلسی در بین وجوه پنج‌گانه این آیه ذکر می‌کند «ضال» را به‌معنای مضلول گرفته‌ است؛ یعنی ای پیامبر انسانها تو را نمی‌شناختند، تو بین موجودات گم‌شده بودی و کسی تو را نمی‌شناخت، کسی تو را ادراک نمی‌کرد. به قول علامه مجلسی، «ضال» به معنای «لا یعرفون حقک» است؛ یعنی ای پیامبر! کسی نمی‌دانست تو که هستی! به این دلیل خداوند فرمود: «فَهَدَى». «هَدَىٰ»، یعنی خداوند پیامبر را به همه معرفی کرد. خداوند به همه یک جهت داد و آن شناخت پیامبر بود. خداوند همۀ موجودات را در نظام عالم به وجود پیامبر راهنمایی کرد. «وَجَدَک ضَالًّا فَهَدَىٰ»؛ یعنی شناخته‌شده نبودی و خداوند کلاس پیامبر شناسی برای همۀ اهل عالم از آسمان تا زمین برقرار کرد.

 

 حمل گناه امت، توسط پیامبر اکرم

 

خداوند آنقدر پیامبر را قبول دارد که فرمود:

«إِنَّا فَتَحْنَا لَک فَتْحًا مُبِينًا. لِيَغْفِرَ لَک اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِک وَمَا تَأَخَّرَ»[10]

«ما برای تو پیروزی آشکاری فراهم ساختیم تا خداوند گناهان گذشته و آینده‌ای را که به تو نسبت می‌دادند ببخشد.»

پیامبر اکرم نه ذنب متاخری داشت و نه ذنب متقدمی؛ اما خدای سبحان ذنب امت را بر پیامبر حمل می‌کند، نه یک و دو و سه گناه؛ بلکه همۀ تأخیرها و مسامحه‌هایی که از امت پیامبر ملاحظه می‌شود، به طفیل وجود پیامبر، بخشوده می‌شوند. در داستان حضرت موسی علی‌السلام، وقتی موسی از خداوند درخواست کرد که جزو خانوادۀ پیامبر خاتم قرار بگیرد، خداوند نپذیرفت. سپس موسی درخواست کرد جزو امت او قرار بگیرد، خداوند خواستۀ او را اجابت کرد! امت پیامبر محدود به هزار و چهار صد سال پیش تاکنون نیست، بلکه به بسیار قبل از آن برمی‌گردد. موسای کلیم با کلیم‌اللهی‌اش خواستار است که در زمرۀ امت مرحومه محشور شود تا از رحمت‌هایی که شامل امت پیامبر می‌شود، بهره‌مند شود.

 

گریه کوه

 

علامه مجلسی در بحارالانوار، داستانی را نقل می‌کند[11]:

در ماجراى جنگ تبوک، همراه پیامبر اسلام سى هزار نفر غیر از خدمت‌کارانش بودند. در مسیر راه به کوهى رسیدند و مشاهده کردند که از قسمت بالاى آن، از دل سنگ، آب تراوش‍ مى‌کرد؛ ولى به طرف پایین جریان نداشت.
حاضران گفتند: تراوش آب در این کوه خیلى عجیب است. پیامبر اسلام فرمود: «این کوه گریه مى کند.» گفتند: آیا کوه هم گریه مى کند؟ فرمود: «آیا دوست دارید گریه کوه را بفهمید و به آن آگاه شوید؟» عرض کردند: بلى یا رسول الله!
آن حضرت خطاب به کوه فرمود: «اى کوه! چرا گریه مى کنى؟» همۀ حاضران شنیدند که کوه با زبان گویا، در پاسخ پیامبر اسلام، چنین گفت: اى رسول خدا! روزى حضرت عیسى از این جا عبور کرد و چنین مى گفت:

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکمْ وَ أَهْلِيکمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ»[12]

«اى کسانى که ايمان آورده‌ايد! خود و خانواده خود را از آتشى که هيزم آن مردمان (گنهکار) و سنگ‌ها هستند، حفظ کنيد.»

از آن روز تا کنون، از ترس آن که من جزو آن سنگها باشم گریه مى‌کنم. پیامبر اسلام فرمود: اى کوه! در جاى خود آرام بگیر، تو از آن سنگها نیستى، بلکه آن سنگ،کبریت است. همان دم چشمه‌اى که در کوه دیده مى‌شد خشک شد و دیگر حتى رطوبتى از آن دیده نشد.»

 

درخواست

 

یا رسول‌الله! یک سنگ آنقدر غیرت داشت که وقتی از زبان حضرت عیسی شنید که ستگ و مردم، آتش‌‌افروز جهنم هستد؛ از آن روز گریه کرد تا وقتی شما به او فرمودی: «اسْکُنْ مَکَانَکَ»، بعد از آن آرام شد. یا رسول الله، این غیرت را به ما هم بدهید و بعد امنیت را نصیب‌مان ‌کنید.

یا رسول‌الله! می‌شود روزی به ما بگویید، تو از آن کسانی نیستی که جهنم از طریق تو شعله‌ور می‌شود؟! یا رسول‌الله، بخشی از عیدی ما را در این ایام، نوید و بشارت جمله «اسْکُنْ مَکَانَکَ»؛ قرار دهید.

 

اثر صلوات بر پیامبر

 

پیامبر به احدی یک لحظه بدهکار نمی‌ماند. امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید:

«إِذَا ذُکرَ اَلنَّبِيُّ فَأَکثِرُوا اَلصَّلاَةَ عَلَيْهِ فَإِنَّهُ مَنْ صَلَّى عَلَى اَلنَّبِيِّ  صَلاَةً وَاحِدَةً صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ أَلْفَ صَلاَةٍ فِي أَلْفِ صَفٍّ مِنَ اَلْمَلاَئِکةِ وَ لَمْ يَبْقَ شَيْءٌ مِمَّا خَلَقَهُ اَللَّهُ إِلاَّ صَلَّى عَلَى اَلْعَبْدِ لِصَلاَةِ اَللَّهِ عَلَيْهِ وَ صَلاَةِ مَلاَئِکتِهِ»

«هرگاه نام پيامبر اکرم برده می‌شود، بسيار بر او صلوات بفرستيد که هرکس يک بار بر پيامبر صلوات بفرستد،خداوند در هزار صف از فرشتگان بر او صلوات مى‌فرستد و هيچ مخلوقى از خداى عزوجل باقى نمى‌ماند،مگر اينکه به خاطر صلوات‌های او خدا و فرشتگان،بر آن بنده درود مى‌فرستد و هرکس به اين امر رغبت نداشته باشد نادان و مغرور است و خدا و رسولش[و اهل بيت او]از او بيزارند.»

اگر کسی یک صلوات بر پیامبر بفرستد، به فرمان خدای سبحان در میان هزار صف از ملائک، هزار صلوات بر صلوات‌فرست، می‌فرستند. تمام مخلوقات عالم؛ یعنی جماد، نبات، حیوان، انسان، جن، ملک، همه مأمور می‌شوند بر عبدی که صلوات فرستاده است، درود بفرستند.

ذکرِ پیامبر وقتی بر لسان ما جاری می‌شود؛ ما را «محمود»می‌کند. ثناگوی ما می‌شوند. ما را تعریفی می‌کند. در نظام عالم دیدگاه افراد به ما تغییر می‌کند. وقتی ذکر نبی بر لسان ما جاری شود، از ما وجهۀ دیگری در مقابل کائنات ظهور می‌کند؛ یعنی آن وجهۀ گنه‌کار ما دیگر دیده نمی‌شود، دیگر منفور نیستم. این ذکر یک اعتبار و یک هویت جدیدی نصیب  ما می‌کند؛ هویتی که نزد همۀ عالمیان محبوب و مقبول می‌شویم.

 

اختیارات پیامبر

 

«عَنْ أَبِی حَمْزَهْ الثُّمَالِیِّ قَال: قَرَأْتُ هَذِهِ الْآیَهْ عَلَی أَبِی‌جَعْفَرٍ علیه السلام لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ قَوْلَ اللَّهِ لِنَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَنَا أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنْهَا فَقَالَ أَبُوجَعْفَرٍ علیه السلام بَلَی وَ شَیْءٌ وَ شَیْءٌ مَرَّتَیْنِ وَ کَیْفَ لَا یَکُونُ لَهُ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ وَ قَدْ فَوَّضَ اللَّهُ إِلَیْهِ دِینَهُ فَقَالَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا فَمَا أَحَلَّ رسول‌الله (صلی الله علیه و آله) فَهُوَ حَلَالٌ وَ مَا حَرَّمَ فَهُوَ حَرَامٌ»[13].

«ابوحمزه ثمالی می‌گوید: آیۀ «لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ» را که سخن خداوند به پیامبرش است برای امام باقر علیه السلام قرائت کردم و می‌خواستم دربارۀ آن از او سؤال کنم. حضرت فرمود: «بله، مقداری و مقداری اختیار امور با اوست دو بار تکرار فرمود و چگونه هیچ اختیاری برای پیامبر اکرم نیست، با اینکه خداوند دینش را به او واگذار کرده و فرموده است: آنچه را رسول‌خدا برای شما آورده بگیرید و اجرا کنید و از آنچه نهی‌کرده خودداری کنید؛ پس آنچه رسول‌خدا (صلی الله علیه و آله) حلال کرد، حلال است و آنچه حرام کرد، حرام است.»

 

همنشینی با آن چه به آن میل داری

 

علامه مجلسی روایتی را عنوان می‌کند:[14]

«جاءَ رجُلٌ مِن أهلِ البادِيَةِ ـ و كانَ يُعْجِبُنا أنْ يأتيَ الرّجُلُ مِن أهلِ البادِيَةِ يَسألُ النَّبيَّ صلى الله عليه و آله ـ فقالَ : يا رسولَ اللّه ِ، متى قِيامُ السّاعةِ ؟ فحَضَرَتِ الصَّلاةُ ، فلَمّا قَضى صَلاتَهُ قالَ : أينَ السّائلُ عنِ السّاعةِ ؟ قالَ : أنا يا رسولَ اللّه ِ . قالَ : فما أعْدَدْتَ لَها ؟ قالَ : و اللّه ِ ما أعْدَدْتُ لَها مِن كثيرِ عَملٍ لا صَلاةٍ و لا صَومٍ ، إلاّ أنّي اُحِبُّ اللّه َ و رسولَهُ ، فقالَ لَهُ النَّبيُّ صلى الله عليه و آله : المَرءُ مَع مَن أحَبَّ .
قالَ أنسٌ : فما رأيتُ المسلِمينَ فَرِحوا بَعدَ الإسلامِ بشَيءٍ أشدَّ مِن فَرَحِهِم بهذا»

عربى باديه نشين آمد ـ براى ما جالب بود كه مردى باديه نشين بيايد و از پيامبر صلى الله عليه و آله چيزى سؤال كند ـ و به پيامبر عرض كرد: اى رسول خدا! قيامت كى برپا مى شود؟ در اين هنگام وقت نماز شد . پيامبر نمازش را خواند و سپس فرمود: كو آن مردى كه از قيامت پرسيد؟ مرد گفت: من هستم اى پيامبر خدا! حضرت فرمود: براى قيامت چه فراهم آورده اى؟ عرض كرد: به خدا، چيز زيادى از نماز و روزه فراهم نياورده ام، جز آن كه خدا و پيامبرش را دوست مى دارم. پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: انسان با كسى است كه دوستش دارد. انس مى گويد: من نديده بودم كه مسلمانان، بعد از شادىِ اسلام، از چيزى به اندازه اين سخن شاد شده باشند

درخواست

 

یا رسول‌الله، زبان حال همۀ ما همین است. برای قیامت‌مان هیچ چیز نداریم؛ ولی تو را دوست داریم، فرزندانت را دوست داریم، وصی‌ات را دوست داریم، خانواده‌ات را دوست داریم و قرارمان این است که در این محبت صادق باشیم.

 

نتیجه اطاعت از پیامبر

 

روایتی از امیرالمؤمنین است:

«جاءَ رجُلٌ مِن الأنصارِ إلَى النَّبيِّ صلى الله عليه و آله فقالَ : يا رسولَ اللّه ِ، ما أستَطيعُ فِراقَكَ ، و إنّي لَأدخُلُ مَنزِلي فأذكُرُكَ فأترُكُ ضَيعَتي، و اُقبِلُ حتّى أنظُرَ إلَيكَ حُبّا لكَ، فذَكَرتُ إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ و اُدخِلتَ الجَنّةَ فرُفِعتَ في أعلى عِلِّيِّينَ ، فكَيفَ لي بِكَ يا نَبيَّ اللّه ِ ؟ فنَزَلَت : «و مَن يُطِعِ اللّه َ و الرَّسُولَ···»فدَعا النَّبيُّ صلى الله عليه و آله الرّجُلَ فَقَرأها علَيهِ و بَشَّرَهُ بذلكَ»

«مردى از انصار خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد : اى رسول خدا! من تحملّ دورى شما را ندارم. هرگاه به منزلم مى روم به ياد شما مى افتم و خانه ام را ترك مى كنم و مى آيم تا شما را ببينم چون شما را دوست دارم. اما به اين فكر هستم كه چون روز قيامت شود و شما به بهشت روى و به عاليترين درجه بهشت برده شوى، من چگونه به شما دسترسى پيدا كنم، اى پيامبر خدا؟ در اين هنگام آيه «و كسانى كه از خدا و پيامبر اطاعت كنند در زمره نعمت داده شدگانى چون پيامبران و …خواهند بود…» نازل شد. پيامبر صلى الله عليه و آله آن مرد را صدا زد و به عنوان خبر خوش، آن آيه را براى او خواند

 

درخواست

 

یا رسول‌الله! این جماعت اکثرشان طاقت دور شدن از شما را ندارند. اگر یک روز بر زبانشان نام شما جاری نشود، آن روزشان خوش نیست! زندگی‌شان با نام شما روشن می‌شود، ورود و خروج خانه‌شان با نام شماست. این جماعت یاد گرفتند وقتی وارد خانه‌هایشان می‌شوند، می‌گویند: «السَّلامُ علیکَ یا رسولَ الله.»آنان  خود را مستأجر تو می‌دانند، به  ما وعده می‌دهی:

«فَأُولَٰئِک مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ»[15]

«پس آنان (در قيامت) با كسانى همدم خواهند بود كه خداوند بر آنان نعمت داده است، مانند پيامبران، صدّيقان، شهيدان و صالحان و اينان چه همدم‌هاى خوبى هستند

 

باقیات و صالحات

 

امام صادق علیه السلام به یکی از اصحاب می‌فرماید:

«لاَ تَسْتَصْغِرُوا مَوَدَّتَنَا فَإِنَّهَا مِنَ اَلْبَاقِيَاتِ اَلصَّالِحَاتِ»[16]

«این اظهار علاقه‌ای که به ما می‌کنید، به نظرتان کوچک نیاید و نعمت ناچیزی ندانید، توفیق عرض ارادت و محبت و مودت نسبت به حضرات معصومین جزو باقیات‌الصالحات است.»

می‌دانید یعنی چه؟! یعنی ما می‌میریم؛ اما عشق ما به اهل‌بیت در تاریخ می‌ماند. خوانده‌ایم و شنیده‌ایم، عشق‌های مجازی ماندگار است. عشق خسرو و شیرین، یوسف و زلیخا؛ چراکه همۀ عشق‌های مجازی رشحه‌ای از عشق حقیقی هستند. وقتی عشق مجازی در تاریخ مانده است، چگونه اظهار محبت خالصانه‌ای که به حضرات معصومین داریم از بین می‌رود؟!

آرزوی بعضی‌ها این است که برای بعد از مرگ کاری انجام بدهند، مدرسه‌ای بسازند، مسجدی بنا کنند، خیریه‌ای تاسیس کنند و … . تردید نکنید، این محبت و مودت به اهل بیت در گوشِ تاریخ باقی می‌ماند، در صفحه تاریخ ثبت می‌شود و گم نمی‌شود!

زمان امام صادق علیه‌السلام دسترسی به ایشان خیلی راحت بود؛ اما در زمان موسی‌بن‌جعفر علیه‌السلام دسترسی اینگونه نبود و همینطور امکان دسترسی به امام سجاد علیه‌السلام بسیار سخت بود؛ اما در زمان امام صادق چون انتقال حکومت جدید اموی به عباسی بود، در یک مقطع تاریخ دسترسی به ایشان خیلی راحت بود؛ به همین جهت هر شاگردی هر آیه‌ای را نمی‌فهمید، محضر حضرت مشرف می‌شد و معنای آیه را می‌پرسید.

جابربن‌یزید گوید از امام صادق دربارهۀ آیۀ:

«وَ کَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ المُوقِنِینَ»[17]

«و اين‌گونه ملكوت آسمان‌ها و زمين را به ابراهيم نشان داديم تا (يقين پيدا كند و) از اهل يقين باشد

پرسیدم و به زمین نگاه می‌کردم. ایشان دستش را به‌سوی آسمان گرفت. و فرمود:

«ارْفَعْ رَأْسَکَ فَرَفَعْتُ رَأْسِی فَنَظَرْتُ إِلَی السَّقْفِ قَدِ انْفَرَجَ حَتَّی خَلَصَ بَصَرِی إِلَی نُورٍ سَاطِعٍ وَ حَارَ بَصَرِی دُونَهُ ثُمَّ قَالَ لِی رَأَی إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) مَلَکُوتَ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ هَکَذَا ثُمَّ قَالَ لِی أَطْرِقْ فَأَطْرَقْتُ ثُمَّ قَالَ ارْفَعْ رَأْسَکَ فَرَفَعْتُ رَأْسِی فَإِذَا السَّقْفُ عَلَی حَالِهِ ثُمَّ أَخَذَ بِیَدِی فَقَامَ وَ أَخْرَجَنِی مِنَ الْبَیْتِ الَّذِی کُنْتُ فِیهِ وَ أَدْخَلَنِی بَیْتاً آخَرَ فَخَلَعَ ثِیَابَهُ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِ وَ لَبِسَ ثِیَاباً غَیْرَهَا ثُمَّ قَالَ لِی غُضَّ بَصَرَکَ فَغَضَضْتُ بَصَرِی فَقَالَ لَا تَفْتَحْ عَیْنَیْکَ فَلَبِثْتُ سَاعَهْ ثُمَّ قَالَ لِی تَدْرِی أَیْنَ أَنْتَ قُلْتُ لَا قَالَ أَنْتَ فِی الظُّلْمَهْ چالَّتِی سَلَکَهَا ذُو الْقَرْنَیْنِ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَ تَأْذَنُ لِی أَنْ أَفْتَحَ عَیْنِی فَأَرَاکَ فَقَالَ لِی افْتَحْ فَإِنَّکَ لَا تَرَی شَیْئاً فَفَتَحْتُ عَیْنِی فَإِذَا أَنَا فِی ظُلْمَهْ لَا أُبْصِرُ فِیهَا مَوْضِعَ قَدَمَیَّ ثُمَّ سَارَ قَلِیلًا وَ وَقَفَ فَقَالَ هَلْ تَدْرِی أَیْنَ أَنْتَ فَقُلْتُ لَا أَدْرِی فَقَالَ أَنْتَ وَاقِفٌ عَلَی عَیْنِ الْحَیَاهْ الَّتِی شَرِبَ مِنْهَا الْخَضِرُ (علیه السلام) وَ سِرْنَا فَخَرَجْنَا مِنْ ذَلِکَ الْعَالَمِ إِلَی عَالَمٍ آخَرَ فَسَلَکْنَا فِیهِ فَرَأَیْنَا کَهَیْئَهْ عَالَمِنَا هَذَا فِی بِنَائِهِ وَ مَسَاکِنِهِ وَ أَهْلِهِ ثُمَّ خَرَجْنَا إِلَی عَالَمٍ ثَالِثٍ کَهَیْئَهْ الْأَوَّلِ وَ الثَّانِی حَتَّی وَرَدْنَا عَلَی خَمْسَه عَوَالِمَ قَالَ ثُمَّ قَالَ لِی هَذِهِ مَلَکُوتُ الْأَرْضِ وَ لَمْ یَرَهَا إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) وَ إِنَّمَا رَأَی مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ هِیَ اثْنَا عَشَرَ عَالَماً کُلُّ عَالَمٍ کَهَیْئَهًِْ مَا رَأَیْتُ کُلَّمَا مَضَی مِنَّا إِمَامٌ سَکَنَ إِحْدَی هَذِهِ الْعَوَالِمِ حَتَّی یَکُونَ آخِرُهُمُ الْقَائِمَ (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فِی عَالَمِنَا الَّذِی نَحْنُ سَاکِنُوهُ ثُمَّ قَالَ لِی غُضَّ بَصَرَکَ ثُمَّ أَخَذَ بِیَدِی فَإِذَا فِی الْبَیْتِ الَّذِی خَرَجْنَا مِنْهُ فَنَزَعَ ذَلِکَ الثِّیَابَ وَ لَبِسَ ثِیَابَهُ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِ وَ عُدْنَا إِلَی مَجْلِسِنَا فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ کَمْ مَضَی مِنَ النَّهَارِ فَقَالَ ثَلَاثُ سَاعَاتٍ»[18]

«سرت را بالا بگیر». من سرم را بالا بردم و به سقف نگاه کردم، درحالی‌که روزنه‌ای در آن ایجاد شد تا اینکه نگاهم به نوری درخشان افتاد، به‌طوری‌که نمی‌توانستم به آن نگاه کنم. سپس به من فرمود: «ابراهیم علیه‌السلام این‌گونه ملکوت آسمان­ها و زمین را مشاهده کرد». پس از آن به من فرمود: «به زمین نگاه کن». این کار را کردم. فرمود: «سرت را بالا بگیر». پس من سرم را بالا گرفتم که ناگهان دیدم سقف درحالت اوّلیّه‌اش می‌باشد». پس از آن دستم را گرفت و مرا از خانه‌ای که در آن بودم خارج کرد و وارد خانه‌ای دیگر کرد، پس لباس­هایی را که بر تن داشت در آورد و لباس­های دیگری پوشید و به من فرمود: «نگاهت را پایین بینداز». من نگاهم را پایین انداختم. فرمود: «چشمانت را باز نکن». من برای یک ساعت منتظر شدم. سپس فرمود: «آیا می‌دانی الان کجایی»؟ عرض کردم: «خیر». فرمود: «تو در همان ظلمتی قرار داری که ذوالقرنین از آن عبور کرده است.» به ایشان عرض کردم: «قربانت گردم، اجازه می‌دهی چشمم را باز کنم تا تو را ببینم»؟ فرمود: «باز کن. تو هیچ چیزی را نخواهی شناخت». چشمانم را باز کردم و ناگهان خود را در تاریکی و ظلمتی دیدم که نمی‌توانستم جلوی پایم را ببینم. سپس کمی راه رفت و ایستاد و فرمود: «تو نزد عین الحیاتی (چشمه زندگانی) ایستاده‌ای که خضر (علیه السلام) از آن نوشیده بود». سپس به راه افتادیم و از آن جهان به جهانی دیگر وارد شدیم و در آن راه رفتیم و جهانی را دیدیم که مانند جهان ما دارای ساختمان‌ها و خانه‌ها و مردم بود. سپس به جهان سوّم وارد شدیم که مانند جهان اوّل و دوّم بود. تا اینکه وارد جهان پنجم شدیم، سپس به من فرمود: «این ملکوت زمین است و ابراهیم (علیه السلام) آن را ندیده است. او ملکوت آسمان را دیده بود که از دوازده جهان تشکیل شده است. همه‌ی این جهان‌ها مانند همین است که دیدی و هرگاه امامی از ما رحلت کند، امامی دیگر در یکی از این عالم­ها ساکن می‌شود، تا اینکه آخرین آنان یعنی امام قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در عالمی که ما در آن ساکن هستیم، حضور پیدا می‌کند». سپس به من فرمود: «نگاهت را پایین بینداز». سپس دستم را گرفت و ناگهان خود را در همان خانه‌ای که از آن خارج شده بودیم، یافتیم. آن لباس‌ها را درآورده و لباس­های قبلی خود را بر تن پوشید و به مجلس قبلی برگشتیم. به او عرض کردم: «قربانت گردم، چه وقتی از روز گذشته است»؟ فرمود: «سه ساعت.»

 

درخواست

 

به امام صادق علیه‌السلام عرض می‌کنیم: آقاجان جابر خدمت شما آمد و از شما تفسیر یک آیه را خواست و شما به ایشان نشان دادید. گستاخی نمی‌کنیم؛ اما ما یاد گرفتیم: «با کریمان کارها دشوار نیست» آقا! آن چشمه‌ای که خضر از آن آب حیات نوشید، قطره‌ای است از وجود بی‌کران ولایت. آقاجان! ما چیزی نمی‌دانیم؛ اما می‌فهمیم در ملکوت این عالم یک امامی برای اهل ملکوت جلوه‌گر است که برای اهل ظاهر غایب است و برای اهل معنا، جلوه‌گر است.

آقاجان به قابلیت ما نگاه نکنید. ما یاد گرفته‌ایم قابلیت را باید طلب کرد؛ قابلیت را هم از خودتان می‌خواهیم. جابر با زرنگی معنای آیه را خواست و شما به‌او نشان دادید. اگر به ما بگویید قابلیت ندارید، می‌گوییم قابلیت را باید از کجا گرفت؟ به من آدرس آن را بدهید. به ما آدرس دادند و گفتند همه چیز را در عالَم، فقط از مصدر ولایت باید دریافت کنیم، از هر جای دیگر بخواهیم جنس تقلبی می‌دهند؛ دریافت از مصدر ولایت دریافتی حقیقی و ماندگار است.

به امام صادق علیه‌السلام عرض می‌کنیم: آقاجان! شما واسطه بشوید تا ما با حقیقت عالم آشنا شویم؛ به قلب و ملکوت عالم نزدیک شویم و از آن چشمه‌ای که خضر نوشید، آب حیاتی نصیبمان شود؛ گرچه که قابلیت نداریم.

هین مگو ما را بر آن در بار نیست

 با کریمان کار ها دشوار نیست

حکایت

 

آقا شیخ محمدتقی زرگری می‌گفت: در شبی مهتابی خدمت آقای مجتهدی رفتم، آقای مجتهدی فرمود: می‌خواهی امامت را ببینی؟ گفتم می‌شود؟! به ماه اشاره کرد. دیدم امام در ماه نیم‌خیز نشسته‌ است؛ یعنی آمادۀ قیام!

به امام صادق علیه‌السلام می‌گویم: آقاجان! خیلی از این جماعت اهل خواندن دعای عهد صبحگاهی‌اند؛ خیلی از این جماعت صبح‌ها می‌گویند:

اَللّـهُمَّ اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ، وَالْغُرَّةَ الْحَميدَةَ «

«خدايا بنمايان به من آن جمال ارجمند و آن پيشانى نورانى پسنديده را….»

می‌دانم ملکوت است و ظاهر نیست. می‌دانم، «با چشمِ خودی جمال او نتوان دید»؛ اما می‌دانم که زمان‌های خاص عطایا تفاوت دارد. در ایام ولادت دو معصوم، عیدی‌ها هم مضاعف می‌شود.

هین مگو ما را بر آن در بار نیست

با کریمان کار ها دشوار نیست

ان‌شاءالله بهترین عنایات به واسطه این دو بزرگوار نصیب همۀ امت و محبین اهل بیت شود.

 

 

تاریخ جلسه: 1400/8/4 

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1]. سوره توبه، آیه 128.

[2]. بحارالانوار، ج 15، ص 274.

[3]. بحارالأنوار ، ج‏۱۵، ص۲۷4.

[4]. بحارالانوار، ج 15، ص 274.

[5]. سوره انعام، آیه 54.

[6].  بحارانوار، ج 43، ص 70

[7] . بحارالانوار، ج 18، ص 373.

[8]. سوره ضحی، آیه 7.

[9]. بحارالانوار ج 17، ص 91.

[10]. سوره فتح، آیه 1 و 2.

[11] . بحارالانوار، ج 17، ص 364.

[12]. سوره تحریم، آیه 6.

[13].  بحارالأنوار، ج۱۷، ص۱۰.

[14]. بحارالأنوار، ج۱۷، ص۱3.

[15]  سوره نساء، آیه 69.

[16]. بحار الأنوار،ج۴۷، ص۳۴.

[17]. سوره انعام، آیه 75.

[18]. بحارالأنوار، ج۴۶، ص۲۸۰.

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *