تفسیر آیـات 30 تا 32 سوره دخان

در آیه 30 سوره دخان آمده است:

«وَلَقَدْ نَجَّینَا بَنِی إِسْرَائِیلَ مِنَ الْعَذَابِ الْمُهِینِ»

«ما بنی اسرائیل را از عذاب ذلّت‌بار رهایی بخشیدیم»

 

نجات بنی اسرائیل از چنگال فرعون

 

هرگاه «قد» برسرفعل مضارع در آید افاده تحقیق می‌کند

آیه چنین معنا می‌شود: حتماً و موکداً ما بنی‌اسرائیل را از آن عذاب خوارکننده (فرعون) نجات دادیم.

خدای سبحان با تأکید می‌فرماید: حتماً ما بنی‌اسرائیل را از چنگال فرعون نجات دادیم.

حضرت حق اعلام می‌کند: قوم بنی اسرائیل تحت سلطه فرعون بودند اگر نجات یافتند ما قدرت‌نمایی کرده و آنها را از عذاب‌ خوار کننده نجات بخشیدیم نه اینکه آنان مستحق نجات یافتن باشند.

نجات مظلوم از شر ظالم از سنت‌های خدای سبحان است. شاید زمان کوتاهی ظالم بر مظلوم غلبه پیدا کند، اما این غلبه پایدار نیست. غلبه حق بر باطل گذرا و ناپایدار است و درگذر زمان، باطل از بین رفتنی و حق، ماندنی است.

 

«وَلَقَدْ نَجَّینَا»

 

عرب به مکان مرتفع «نجو» می‌گوید. خدای سبحان با عبارت «وَلَقَدْ نَجَّینَا» می‌فرماید: ما بنی‌اسرائیل را از عمق دره (عذاب مهین) در جایی بلند، قرار دادیم و به آنها عزت و مقام بخشیدیم «نَجَّینَا» باب تفعیل است و حکایت از تدریج دارد. به این معنا که این نجات یافتن به یک باره صورت نگرفته بلکه زمان‌ بر آن مترتب شده است.

مفسری می‌گوید: از دلایل آنکه نجات بنی‌اسرائیل از سلطه فرعون زمان‌بر شد آنست که این قوم گرفتار شک‌ و تردید و عدم سازش با یکدیگر بودند. این رذایل اخلاقی هنگام عبوراز دریا خودنمایی کرد زمانی که موسی خواست تا بنی اسرائیل را از دریا گذر دهد هر یک از آنان از موسی خواستند؛ برای هریک از قبایل بنی‌اسرائیل راه مخصوص به خود باز کند تا هر گروه از مسیر خود عبورکنند و همچنین گفتند هر گروه باید گروه دیگر را زمان عبور از دریا ببیند تا از زنده بودن آنان اطمینان حاصل کنند این در‌خواست‌ها نشان از شک و تردید بنی‌اسرائیل داشت آنان حقیقتاً به وعده‌های موسی اطمینان نکرده بودند و سرانجام ضعف ایمان و عدم سازش منجر به بد عاقبتی گروهی از آنان گشت.

در این آیه خدای سبحان بر آنها منت گذارده و به آنان یادآوری می‌کند خلاص شدن شما از اسارت فرعون و رهایی‌تان از حقارت‌ها دسترنج شما نبود بلکه اراده من محقق شد و شما نجات یافتید.

ضمیر «نا» در نجینا بیان می‎کند: انسان هرگز نباید اعتماد بر قدرت و یا تدبیر و برنامه‌ریزی خویش داشته باشد از این رو آیه متذکر می‌شود که نجات اهل حق از سلطه‌ی باطل، کار خدای سبحان است نه کار مخاطبین آیه.

 

نفس اماره فرعون وجودی ما

 

تفاسیر عرفانی می‌فرمایند: در وجود ما فرعون، نفس اماره است که همواره به زشتی ها فرمان می‌دهد کار او تحقیر و ناتوان جلوه دادن افراد است.

مثلاً زمانی که فردی بخواهد توبه کند، نفس اماره به وی القا می‌کند توبه کار تو نیست و تو اصلاً توان توبه کردن نداری و یا زمانی که اراده انجام امر درستی را می‌نماید به وی می‌گوید: انجام این امور از ظرفیت وجودی تو بزرگ‌تر است و به اصطلاح عامیانه لقمه بزرگ‌تر از دهان برداشته‌ای! و زمان درخواست‌های متعالی به وی می‌گوید: تو گمان می‌کنی خدا پاسخت را خواهد داد؟

فرعون نفس دائماً در فکر از میان بردن عزت انسان است و اجازه نمی‌دهد تا فرد احساس توانمندی کند. نفس فرومایگی و دون همتی را برشخص حاکم می‌کند.

نفس یکه تازی میدان و تنها قدرت بودن را می‌پسندد از این رو سایر اعضا از جمله قلب، عقل و … را تحقیر و توهین می‌کند تا در پایین‌ترین درجه ادراک بمانند.

وچون انسان مورد اهانت قرار گیرد برای خود ارزشی قائل نمی‌شود از این رو دست به هر خلافی می‌زند.

امام هادی علیه‌السلام می‌فرماید:

«مَنْ هَانَتْ عَلَیهِ نَفْسُهُ فَلاَ تَأْمَنْ شَرَّهُ»[1] 

«هر كه قدر خود نداند از شر او آسوده مباش»

خدای سبحان می‌فرماید: ما نمی‌گذاریم عقل و قلب تحت سلطه‌ی نفس بمانند! بنده را مساعدت می‌نماییم تا از سلطه نفس نجات یابد و مقهور آن نگردد. توانمندی و غلبه فرد بر نفس از جانب ماست.

 خداوند سبحان همواره بندگانش را اکرام می‌کند آنچنان که خطاب به او می‌فرماید:

ای بنده‌ی من! تو یک قدم برای من بردار من چندین قدم برای تو بر می‌دارم تو به سوی من بیا من هم با رحمتم تو را در آغوش می‌گیرم…..

من از رگ گردن به تو نزدیک‌ترم ای بنده‌ی من …

و از سوی دیگر نفس اماره همواره به انسان القاء می‌کند: تو کسی نیستی وارزشی نداری کسی خریدار تو نیست                                                                                                                                                                                                                                                      خدای سبحان می‌گوید: خودم مشتری‌ بنده خویشم! من با همه خدایی خود بنده‌ام را نجات می‌بخشم

 

انتخاب بین راه هدایت و راه ضلالت

 

انسان همواره بر سردو راهی انتخاب قرار دارد؛ راه هدایت و راه ضلالت. اگر وارد جاده هدایت شود نیروهای خدای سبحان به کمک او خواهند آمد و اگر انتخابش ضلالت باشد امدادی برای او نیست

 

عذابی خوار کننده

 

خدای سبحان فرعون را عذاب مهین «خوار کننده» می‌نامد، مفسرین علت این نام‌گذاری راچنین بیان می‌کنند و می‌گویند:

  • وجود فرعون خود عذاب است او علو مرتبه را برای خویش و حضیض ذلت را برای خلق طلب می‌کرد به همگان به دیده توهین و تحقیر می‌نگریست و برای کسی ارزشی قائل نبود.
  • فرعون عزت را تنها از آن خود می‌دانست و به عزت کاذب خویش فخر فروشی می‌کرد؛ همراهی با فرعون عزتی در پی ندارد عزت تنها از آن خداست و از آن هر کسی که خدا عزت را برای او اراده کند از این‌رو خدای سبحان می‌فرماید: ما بنی‌اسرائیل را انتخاب کردیم و آنها را بر مردم زمان خودشان برتری بخشیدیم.
  • یکی از مفسرین می‌فرماید: فرعون اجازه فکر کردن را از بنی‌اسرائیل سلب کرده بود به همین دلیل این عنوان بر او بار شده است.

 

یکی از مفسرین می‌فرماید: عذاب مهین عذاب شاق است. به معنای انجام تکالیف سخت و فرعون مردم را به تکالیف سخت وا می‌داشت پذیرش هرآنچه با فطرت سازگار نیست برای انسان سخت است و فرعون مردم را از فطرت خداجوی خود دور می‌کرد و خود ادعای خدایی داشت.

 

تفکر فرعونی؛ تفکر استکباری

 

فرعون پیش از آنکه بر جسم مردم مسلط باشد بر افکار آنها تسلط پیدا کرده بود و به مردم القا می‌کرد که شما توان فکر کردن و انتخاب و تصمیم گیری ندارید.این تفکر تفکر استکبار است حتی در روزگار ما حکایت استکبار جهانی همین تفکر فرعونی است که گمان می‌کند تنها قدرت تصمیم گیرنده جهان ابر قدرت‌ها هستند استکبار جهانی در کل عالم خود را تنها قدرتی می‌داند که اجازه دارد برای کل جهان فکر کند وتصمیم بگیرد.

یکی از مفسرین می‌فرماید: اصل سلطه سلطه فکری است. معمولاً استکبار پیش ازاینکه فعل رابه استخدام خود درآورد فکر را تحت سیطره خود می‌گیرد؛ به دنبال تسلط بر فکر حتماً تسلط بر فعل صورت می‌گیرد.

 

طاعت عاشقانه و آگاهانه

 

فرعون تکالیف الهی را در نگاه بنده سخت جلوه می‌دهد، و انجام عاشقانه آن را از انسان سلب می‌کند. به همان میزانی که عبادات و تکالیف به نظر فرد دشوار آید به همان میزان گرفتار نفس اماره است. نفس اماره بسیار فعال است و همواره درحال تاخت و تاز است .

با ادبیات دیگر می‌توان گفت: هنگامیکه نفس به انجام عملی امر کند آینده نگری و مثبت اندیشی در آن نیست، اما چون عقل و قلب دستور انجام فعلی را بدهند خیر دنیا و آخرت در آن نهفته است.

فرعون منطقی ندارد که با توجه به آن امر و نهی کند فقط باتحکم و قدرت‌نمایی دستور می‌دهد اما عقل، قلب و روح، اینگونه نیستند ابتدا انسان را از منافع و مضرات عمل آگاه کرده وسپس از او می‌خواهند آگاهانه و با انتخاب دست به انجام عمل بزند، زیرا ترک فعلی که عقل و منطق آن را تایید می‌کنند به ضرر فرد است در حقیقت با انتخاب عقل تبیین لطف برای انسان صورت می‌گیرد و پیشینه زیبای او به وی یادآوری می‌شود که تو همان کسی هستی که در عالم الست به خدای سبحان بلی گفتی امروز نیز در عین انتخاب آگاهانه و عاشقانه اوامر الهی را انجام ده درحالی که هدف از انجام اوامر و نواهی الهی تنها منفعت و یا دور ماندن از ضرر نیست.

من که امروزم بهشت وصل حاصل می‌شود 

وعده فردای زاهد را چرا باور کنم؟

البته باید گفت طاعت چون با فطرت سازگار است حتی اگر با علم و آگاهی همراه نباشد اثر مثبت خود را بر جا می‌گذارد .

 

در آیه 31 و 32 سوره دخان آمده است:

«مِن فِرْعَوْنَ إِنَّهُ كَانَ عَالِیا مِّنَ الْمُسْرِفِینَ»«إِنَّهُ كَانَ عَالِیا»

«از فرعون که مردی متکبر و از اسرافکاران بود!»

 

شیطان همیشه در کمین است

 

فرعون همیشه برای خود رفعت و برتری قائل بود.

مفسری می‌فرماید: نجات واقعی زمانی اتفاق می‌افتد که دشمن به هلاکت بیفتد. بنی‌اسرائیل تا زمانی که قوم فرعون زنده بودند احساس آرامش نداشتند. به همین جهت سیاق این سوره چنین است که در ابتدا سخن از هلاکت آل فرعون شده و سپس از نجات بنی‌اسرائیل صحبت می‌شود.

در وجود انسان حکایت همین است که انسان تا آخرین لحظات عمر نمی‌تواند خود را نجات یافته بداند، زیرا دشمن (شیطان) همواره در کمین اوست و همیشه در فکر گمراهی خلق است، او قسم خورده که بندگان را گمراه خواهد کرد ممکن است کسی در آخرین لحظات عمر به دام شیطان افتد و هرآن چه در طول عمر کسب کرده به یکباره با آفتی چون عجب یا حسادت و … از دست بدهد. هیچ گاه هیچ کس از شیطان در امان نیست.

 

آنکس که متقی‌تر باشد در محضر حق مکرم‌تر است

 

اهانت و کوچک شمردن دیگران و تحقیرمردم در فرهنگ و اندیشه فرعونی حاکم است، اگر کسی اهانت دیگران سیره و روشش شده باشد در شمار جنود شیطان است اما اگر کسی بر مبنای موقعیتی خاص و ناراحت کننده یک بار پرخاشگری کرد در این گروه جای نمی‌گیرد به همین جهت گفته می‌شود اهانتِ یکباره و یا تفکرسوئی که به دنبال آن استغفار و توبه باشد، فرعونیت نامیده نمی‌شود.

اما در فرهنگ محمدی نمونه‌های فراوانی از تکریم انسان‌ها و سایر مخلوقات دیده می‌شود.

به طور مثال: روزی علی بن یقطین تقاضا داشت خدمت موسی‌بن‌جعفر علیه‎السلام مشرَّف شود اما حضرت اجازه حضور ندادند و فرمودند: ابتدا باید از کسی که با او بد رفتاری نمودی حلالیت بطلبی تا تو را بپذیریم!

همچنین نقل شده که روزی آیت الله بروجردی به یکی از شاگردانشان سخت گرفتند؛ پس از آن برای متنبه نمودن نفس خود یک سال روزه گرفتند. زیرا اجازه چنین برخوردی را به خود نمی‌دادند.

حتی علمایی بودند که دست شاگرد را جلوی سایرین می‌بوسیدند. آنها با این عمل نفس خود را از دام تکبر و خود برتر‌بینی نجات می‌دادند.

باید توجه داشت آنکس که متقی‌تر باشد در محضر حق مکرم‌تر است چنین رتبه بندی خارج از سن و شاگردی و استادی و … است.

 

«إِنَّهُ كَانَ عَالِیا»

 

حقیقاً (علو) و برتری‌جویی امر پسندیده‌ای است؛ اینکه انسان برتری طلب و کمال طلب باشد بسیار نیکو است. زیرا نفس دنی و پست انسان را در زندگی حیوانی و نباتی محصور می‌کند در حالی که در کمال طلبی همواره رشدوارتقاء نهفته است.

خداوند در آیه 83 سوره قصص می‌فرماید:

«تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا ۚ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»

«این سرای آخرت را (تنها) برای کسانی قرار می‌دهیم که اراده برتری‌جویی در زمین و فساد را ندارند؛ و عاقبت نیک برای پرهیزگاران است!»

 

علو وبرتری‌جویی که مذموم است و مورد نکوهش خدای سبحان است علو و برتری‌جویی است که فرد در مقابل خدای سبحان و در مقابل خلق خدا داشته باشد نشات گرفته ازنفس انسانی و منیت اوست.

چنین برتری‌جویی‌هایی زاییده انسان زمینی و در عالم محدود دنیا صورت می‌گیرد و همواره میان افرادی که در پی این برتری‌جویی‌ها هستند نزاع و درگیری حاکم است.

البته باید گفت همه امور دنیوی اگر بیش از اندازه مورد توجه افراد قرار گیرد سبب تباهی و سوء عاقبت آنان می‌شود زیرا هر آنچه انسان از  مال و مقام و جمال بهره برده باشد، دیگری از او بهره بیشتری برده و همین سبب حسادت انسان زمینی می‌گرد و او را به تباهی و نابودی می‌کشاند.

اما درامور معنوی حکایت چنین نیست عرصه عریض و گسترده معنویات هر خواهانی را هم به خود فرا می‌خواند و هم در خود جای می‌دهد افراد برای هم هیچ تزاحمی ایجاد نمی‌کنند و امکان دست یافتن به بالاترین مقامات معنوی برای همگان وجود دارد. در شب‌های جمعه دعا می‌کنیم:

«جْعَلْنى مِنْ اَحْسَنِ عَبیدِكَ نَصیباً عِنْدَكَ وَ اَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْكَ» [2]

«خدایا … مرا از بهره‏مندترین بندگانت نزد خود، و نزدیك‏ترینشان در منزلت به تو قرار بده»

«مِّنَ الْمُسْرِفِینَ »

 

لغت شناسان اسراف را تجاوز از حد معنا کرده‌اند. اسراف به معنای تجاوز فرد از عرصه بندگی است. فرعون از مسرفین بود زیرا از بندگی تجاوز کرد و برای خود مقام الوهیت و خدایی قائل شد که از مصادیق ظلم است.

حال اگر کسی بخواهدتحت عنوان مسرف جای نگیرد باید مصادیق اسراف را درخود جستجو کند هرکس ممکن است در امری مسرف باشد و درامر دیگر نباشد. یکی درامر استفاده از آب یا برق مسرف است یکی درخرید بیش اندازه لباس دیگری در هدر دادن وقت و……

قرآن می‌گوید: فرعون من المسرفین است. یعنی از ظالمین است. اهل لغت می‌گویند ظلم آنست که چیزی سرجای خود نباشد. فرعون از آنرو که از جایگاه بندگی عدول کرده ظالم است او در این عدول تا آنجا پیش رفته که ادعای خدایی کرده و ریشه این ادعا در عبارت «إِنَّهُ كَانَ عَالِیا» نهفته است. خود برتر بینی آفتی است که اگر انسان به آن دچار شود او را تا پایین‌ترین درجه انحطاط و انحراف می‌کشاند.

یکی دیگر از مفسرین اسراف فرعون را در اذیت و آزار برده‌ها می‌داند. از این تعبیر نیز باید استفاده کرد و هر کس خود را مورد کنکاش قرار دهد که آیا نسبت به زیر دستان و رعایت حقوق آنان انصاف را رعایت می‌کند یا خیر.

اگر ما از زیر دستان خویش بیش از حدی که با آنها قرارداد بسته‌ایم تقاضای خدمت‌رسانی داشته باشیم از مسرفین هستیم.

در اینجا به دو راه برای دور ماندن از رذیله خود برتربینی اشاره می‌کنیم:

  • سجده در محضرحق فرد را از فرعونیت نفس دور کرده و انرژی منفی منیت و خود برتربینی را از او می‌زداید.
  • انسان باید دائماًدر خود بازنگری داشته و در خلقت خویش و چگونگی آمدن و رفتن خود اندیشه کند تا ریشه‌ی علو کاذب را در خود بخشکاند.

گروهى از بزرگان گفته‌اند اى انسان خویشتن را بزرگ مشمار زیرا كسى كه از خاك فریده شده بخاك باز می‌گردد چگونه تكبر و نازش می‌كند كسى كه اولش نطفه‌اى پلید و آخرش مردارى گندیده بوده و اكنون حامل كثافت می‌باشد بدان بزرگ نیست آن كس كه مرض‌ها او را به زانو درآورده و دردها فریادش را بلند كرده و روزگار او را فریب داده و از روزگار در امان نیست كه جوانیش را از او می‌گیرد و ثروتش از دستش می‌رود و از فراز تخت قدرت فرود آید بسوى گورى تنگ همانا ملك آن است كه از این عیب‌ها بدور باشد…

 

 

تاریخ جلسه: 98.10.28 ـ جلسه 13

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1] تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام، ج 1، ص 483

[2] مفتایح الجنان، دعای کمیل

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *