مقدمه
ابدیت در اعمال انسان
در نگرش صحیح توحیدی، انسان موجودی است که برای ابد خلق شده است؛ بنابراین، آثار، دستاوردها و محصولات او نیز باید رنگ ابدیت داشته باشند و در گذر زمان دچار زوال و نابودی نشوند. بدین معنا که هر فعل و گفتار انسان باید به نحوی با حقیقت باقی و ماندگار پیوند داشته باشد تا در مسیر جاودانگی روح او نقشآفرین شود.
پرهیز از «لغو»
افعالی که هیچ ثمره و دستاوردی برای انسان ندارند، در ادبیات دینی با عنوان «لغو» یاد میشوند. یکی از مهمترین ویژگیهای مؤمنان، همانگونه که قرآن کریم میفرماید، «اعراض از لغو» است.
امور لغو شامل کارهایی است که نه در دنیا و نه در آخرت برای انسان ثمری ندارند. گاه ممکن است گفتار و رفتار ما نه تنها بیثمر باشد، بلکه ثمرات و دستاوردهای پیشین را نیز نابود کند. برای نمونه، منت گذاشتن، آزار رساندن یا بزرگ جلوه دادن کار نیک نزد خود و دیگران از جمله اموری است که موجب بطلان آثار اعمال نیک پیشین میشود. قرآن کریم هشدار میدهد:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَالْأَذَىٰ»[1]
«ای اهل ایمان! صدقات خود را با منت و آزار باطل نکنید.»
راه رسیدن به دستاوردهای ماندگار در مکتب امیرالمؤمنین علیهالسلام
دستهای دیگر از اعمال انسان، هرچند ممکن است در ظاهر ثمربخش باشند، اما ثمرات آنها محدود به عالم ماده است و به عالم دیگر سرایت نمیکند. خوشیهای زودگذر و دستاوردهای موقتی از این قبیلاند؛ اموری که تنها لذت یا اجابتی کوتاهمدت به همراه دارند و در مسیر تکامل ابدی انسان تأثیری ماندگار بر جای نمیگذارند.
در مکتب امیرالمؤمنین علیهالسلام میآموزیم که برای رسیدن به دستاوردهای ماندگار و ابدی، باید مقدمات و اصولی را رعایت کرد و با نگاهی ژرف، اعمال خود را در مسیر بقا و ماندگاری سامان داد. این توجه و مراقبت در نیت و رفتار، شرط لازم برای آن است که کار انسان از مرز دنیا فراتر رود و در ساحت ابدیت معنا یابد.
عُجب، سدّ راه ماندگاری عمل
امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید:
«سَيِّئَةٌ تَسُوءُكَ خَيْرٌ عِندَ اللَّهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُكَ»[2]
«گناهی که تو را اندوهگین و شرمنده سازد، نزد خدا بهتر است از کار نیکی که موجب خودپسندیات شود.»
گاه انسان مرتکب خطا یا گناهی میشود؛ اما بهمحض آگاهی از ناسازگاری آن با شأن انسانی و ایمانی خویش، دچار پشیمانی و اندوه میشود. این حالت توبه و بازگشت، نشانۀ زنده بودن دل و هوشیاری روح است. در مقابل، ممکن است فردی عملی نیک انجام دهد؛ اما آن عمل در نگاه او بزرگ جلوه کند و به واسطۀ آن دچار عُجب و خودپسندی شود. بر اساس این حکمت، چنین وضعیتی زیانبارتر از ارتکاب گناه است.
اگر حسنات و خیرات انسان به عُجب و غرور بینجامد، در حقیقت، ارزش آن اعمال از میان میرود؛ زیرا خودپسندی نوعی شرک پنهان است. قرآن کریم مشرک را «نَجَس» میخواند؛ یعنی ذاتاً آلوده و ناپاک، از چنین موجودی هیچ عملی پذیرفته نمیشود. به همین دلیل، در روز قیامت برخی افراد با شگفتی درمییابند که پروندهشان خالی است؛ در حالی که خود را اهل کار خیر میدانستند. اینان همان کسانیاند که اعمالشان با آفت عُجب، ریا و خودبزرگبینی تباه شده است. از اینرو، مؤمن حقیقی همواره مراقب است تا نیکیهایش او را به غرور نیفکند؛ بلکه به تواضع، خضوع و احساس نیاز بیشتر به فضل الهی برساند.
خطر غفلت از توحید افعالی در اعمال نیک
گاهی برخی امور در نگاه ما مفید و ثمربخش به نظر میرسند؛ اما در «میزان الهی» نهتنها سودمند نیستند، بلکه زیانآورند. نمونهای روشن از این موارد، خیراتی است که در چشم ما بزرگ جلوه میکند. ریشۀ این خطا در آن است که هنگام انجام عمل نیک، خود را فاعلِ اصلی میپنداریم و از یاد میبریم که هر فعل نیکی تنها با ارادۀ الهی تحقق مییابد. این غفلت از «توحید افعالی» سرچشمۀ عجب و شرک پنهان است.
خدای سبحان در هر لحظه تدبیر همۀ امور عالم را بر عهده دارد؛ از فرش تا عرش، از مُلک تا ملکوت. با این همه، ما غالباً فاعلیت خداوند را بدیهی و طبیعی میپنداریم و از عظمت آن در شگفت نمیشویم. بارش باران، تابش خورشید و گردش شب و روز را کارهایی عادی میبینیم؛ اما وقتی خود کاری کوچک انجام میدهیم، آن را بزرگ میپنداریم و به خود میبالیم!
در چنین حالتی، انسان ناخودآگاه خود را در کنار خداوند قرار میدهد و دچار شرک در افعال میشود. از آنجا که فاعلیت خویش را مستقل از خدا میپندارد، عملش در پیشگاه الهی مقبول واقع نمیشود. از اینرو باید با تمام وجود به خدا پناه برد و پیوسته در اندیشه و نیت خود مراقب بود تا هر عمل نیکی را تنها به فاعلیت الهی منسوب کنیم. اگر در همۀ افعال، تنها دست خدا را ببینیم، هیچگاه گرفتار خودبینی و عُجب نخواهیم شد و اعمالمان رنگ اخلاص و قبولی خواهد گرفت.
شرط بقاء اعمال نیک در پرتو توحید افعالی
اگر انجام کاری ما را به شگفتی از خویشتن وادارد، آن عمل هرچند با صرف وقت، هزینه، آبرو و تلاش بسیار همراه باشد، در حقیقت هیچ دستاوردی برایمان نخواهد داشت. علت آن است که در چنین حالتی، ما از جایگاه حقیقی خود غافل شدهایم و نقش خویش را نه به عنوان «کارگزار خداوند»، بلکه به عنوان «فاعل مستقل» دیدهایم. در حالیکه حقیقت هستی در این جمله قرآنی نهفته است:
«هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ»[3]
«اوست آغاز و انجام، آشکار و پنهان.»
اگر در انجام خیرات و اعمال نیک؛ آنها را از خود بدانیم، این اعمال به عالم دیگر منتقل نخواهد شد. تنها در صورتی اعمال ما ماندگار و مقبول خواهند بود که ریشه در توحید داشته باشند و از سر ایمان به این حقیقت انجام شوند که:
«لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلّا بِاللّهِ»
«هیچ نیرو و توانی جز از سوی خداوند نیست.»
تمام توان انجام نیکیها از جانب خداوند به ما عطا میشود؛ پس اگر این توان را از او بدانیم، در حقیقت افعال ما افعال الهیاند، و چون تنها او باقی است، فاعلیت او و آثار افعال او نیز باقی خواهند ماند. اما اگر فاعلیت را به خود نسبت دهیم، آن عمل از سرچشمۀ بقاء جدا میشود و محکوم به فنا خواهد بود. پایداری و ماندگاری عمل نیک، در گرو اخلاص و اعتقاد عمیق به فاعلیت مطلق خداوند است.
ادب؛ ماندگارترین دستاورد انسان
«لاَ مِيرَاثَ كَالْأَدَبِ»[4]
«هیچ ارثی ارزشمندتر از ادب نیست.»
از جمله دستاوردهای ماندگاری که در تعالیم دینی به صراحت بر آن تأکید شده، «ادب» است؛ چرا که هیچ میراثی چون ادب باقی نمیماند. ادب، جوهرۀ رفتار مؤمن و نشانۀ آگاهی از حضور الهی در همۀ عرصههای زندگی است.
یکی از بزرگان در توصیف نسبت میان «ادب» و «عمل» مثالی زیبا آورده است: نسبت این دو باید همانند نسبت نمک به آرد در نان باشد. ادب، چاشنی عمل است، نه جایگزین آن و نه امری زائد.
اما اغلب انسانها این نسبت را وارونه میپیمایند. به جای آنکه در سایۀ ادب، عمل را سامان دهند، شتاب در انجام کار را بر رعایت ادب مقدم میدارند. در حالیکه سرعت در عمل، اگر بدون ادب باشد، نهتنها سودی ندارد، بلکه میتواند ارزش آن عمل را از میان ببرد. ادب، ضامن بقاء عمل است و بیادبی، آفتی است که حتی بزرگترین اعمال را نابود میسازد.
ادب؛ روح پایداری در عمل
آموختیم که آنچه به عمل انسان پایداری و ارزش ماندگار میبخشد، «ادب» است. هر عملی آدابی ویژه دارد و بدون رعایت آن آداب، عمل، هرچند درست انجام شود، از روح و اثر حقیقی خود تهی خواهد بود. ادب مجموعهای از دقتها، ظرافتها و رعایتهایی است که به عمل، زیبایی، معنا و عمق میبخشد.
برای روشن شدن این حقیقت، مثال زیبایی مطرح است: آیا اگر کاشیهای حرم ائمۀ معصومین علیهمالسلام را در خانههای خود به کار ببریم، همان روح و معنویت را خواهند داشت؟ پاسخ قطعاً منفی است. علت این تفاوت در «ادبِ عمل» نهفته است.
کاشیکاری در مشاهد مشرفه با آداب خاصی انجام میشود؛ از جمله اینکه کارگران باید با وضو باشند و برای همین، کارفرمایان مزد بیشتری به آنان میپردازند. این سنت از زمان ساخت و مرمت حرم حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام آغاز شد؛ شخصی متعهد شد تا مزد کارگران را دو برابر پرداخت کند تا آنان همواره با وضو مشغول کار باشند. از آن پس، «وضو» بهعنوان روح ادب در این کار شناخته شد؛ عنصری که به عمل ظاهراً سادۀ کاشیکاری، معنا و قداستی الهی بخشید. بنابراین، کاشیهای حرم تنها بهسبب جنس یا رنگشان نیست که خاصاند، بلکه بهخاطر روح ادب و نیت پاکی است که در ساخت آنها دمیده شده است.
ادب؛ سند بقاء اعمال و جانبخش روح بندگی
سند بقاء و ماندگاری اعمال ما تا قیامت، تنها در صورتی امضا میشود که به رعایت آداب ملتزم باشیم. هر عملی که بدون ادب انجام گیرد، همچون قالبی بیقلب و ظاهری بیملکوت است. در واقع، ادب روح عمل است؛ همان جوهرۀ نامرئی که میان ظاهر و باطن، جسم و معنا پیوند برقرار میکند. هرچه انسان در گفتار و کردار خود بیشتر ادب بورزد، عمل او زندهتر و روحدارتر میشود. آنچه روح دارد، فانی نمیشود، زیرا خداوند فرموده است:
«قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي»[5]
«بگو روح از امر پروردگار من است.»
روح از سنخ بقاء است، نه از سنخ فنا. پس اعمالی که با روح و ادب همراه باشند، باقی و جاودان خواهند ماند. برای روشنتر شدن این معنا، مثالی لطیف میتوان آورد: اگر مادری داغدیده بر فرزندش بگرید، اشکش حرمت دارد، اما اثرش محدود است و از احساس نسبت به موجودی فانی برمیخیزد. در مقابل، اشک بر حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام از احساسی نسبت به «وجود باقی» سرچشمه میگیرد و روحی الهی دارد. به همین سبب، این اشک باقی میماند، آثار اخروی دارد و حتی میتواند گناهان را محو کند.
بدینسان درمییابیم که ادب، نه یک ظرافت اخلاقی فرعی، بلکه کلید دستیابی به دستاوردهای ماندگار و جاودانه است؛ چرا که ادب، حضور خدا را در عمل جاری میسازد و روح را در کالبد آن میدمد.
پیوند ادب و ولایت؛ روح ماندگاری در شریعت
شریعت الهی، مدرسۀ ادب است؛ در آن، انسان آداب وضو، غسل، نماز، سخن گفتن، نگاه کردن و حتی زیستن را میآموزد؛ اما حقیقت این آداب تنها در ظاهر متوقف نمیماند. از امام حسن عسکری علیهالسلام روایت شده است که باطن طهارت، ولایت اهل بیت علیهمالسلام است. به بیان دیگر، اگر اعمال ما بر اساس ولایت اهل بیت علیهمالسلام انجام گیرد، گویی همۀ کارهایمان را در حالت طهارت و با وضو انجام دادهایم، و چنین اعمالی، روحی زنده و اثری ماندگار خواهند داشت.
در مقابل، اگر کسی بدون ولایت اهل بیت علیهمالسلام هزاران سال عبادت کند، نماز بخواند و روزه بگیرد، اعمالش بیروح و بیثمر خواهد بود؛ زیرا ولایت، جانِ ایمان و حقیقت طهارت است. عملی که روح ولایت در آن جاری نباشد، همچون پیکری است که جان ندارد و محکوم به فناست.
با این نگرش، نگاه ما به زندگی دگرگون میشود. درمییابیم که هر کاری، حتی کوچکترین آنها به حول و قوۀ الهی انجام میگیرد، و هر توفیقی جلوهای از لطف خداست. در این صورت، دیگر کارهایمان از سر عادت یا وظیفه نخواهد بود، بلکه از سر عشق و حضور انجام میشوند؛ حتی ریختن یک استکان چای برای دیگری، عبادتی عاشقانه خواهد بود.
وقتی انسان چنین دیدی پیدا کند، هرگز دچار عُجب، غرور و خودبینی نمیشود؛ چرا که میداند همه چیز از خداست و او تنها مجرای فیض است، نه فاعل مستقل. و این همان معنای عمیق ادب در پیشگاه الهی است؛ ادبی که ریشه در ولایت دارد و ضامن ماندگاری هر عمل نیک است.
خدمت عاشقانه؛ از فاعلیت الهی تا ماندگاری عمل
در روایات آمده است که گاهی یک خدمت کوچک در خانه، پاداشی همسنگ صد سال عبادت دارد. این حقیقت نشان میدهد که ارزش عمل، به بزرگی ظاهر آن نیست، بلکه به نیت، ادب و روحی بستگی دارد که در آن دمیده شده است. اما اگر همان عمل در نگاه ما بزرگ جلوه کند، در واقع بیروح و بیادب انجام شده است. چنین عملی، نه تنها بوی بندگی ندارد، بلکه نشان از غفلت دارد؛ زیرا انسان در آن لحظه، خود را فاعل دیده و از یاد برده است که همۀ توفیقات از خداست.
وقتی فاعلیت خداوند سبحان را در کارهایمان ببینیم، شاکر و سپاسگزار خواهیم بود که او ما را شایستۀ خدمت به بندگانش دانسته است. در این حالت، ما بر خدا منت نمیگذاریم؛ بلکه منت او را میکشیم که اجازۀ خدمت را به ما عطا کرده است؛ اما زمانی که فاعلیت را از خود بدانیم، ناخودآگاه بر خدا و خلق، منت میگذاریم؛ گویی او و دیگران مدیون ما هستند. چنین نگرشی، عمل را از معنا تهی میکند و ثمرۀ آن را میسوزاند.
قرآن کریم در وصف چنین افرادی میفرماید:
«عامِلَةٌ ناصِبَةٌ»[6]
«کوشیدهاند و خسته شدهاند.»
این گروه، رنج عبادت و عمل را بر دوش کشیدهاند، اما چون عملشان فاقد روح توحید و ادب بوده است، هیچ بهرهای از آن نمیبرند. هرگاه خدمت با عشق، تواضع و حضور الهی همراه شود، حتی کوچکترین کار، ماندگار میشود؛ و هرگاه بیادب و خودمحور انجام گیرد، هرچند عظیم، بیثمر خواهد بود.
معامله با خدا؛ راه دمیدن روح در عمل
هنگامی که اعمال خود را با خداوند معامله کنیم، در حقیقت ادب بندگی را رعایت کردهایم. در این حالت، دیگر خود را مالک عمل نمیدانیم، بلکه خود را «کارگزار خدا» میشماریم و از اینکه او ما را شایستۀ انجام مأموریت خود قرار داده است، سرشار از شکر و تواضع میشویم. چنین انسانی میداند که اجر واقعیاش را تنها خداوند عطا میکند.
با رعایت آداب، به اعمال خود روح میبخشیم؛ زیرا فاعلیت الهی پایدار و جاودان است، اما فاعلیت انسانی ناپایدار و زودگذر. عملی که از خودخواهی و خودبینی برآید، در گذر زمان محو میشود؛ اما عملی که از توحید و ادب برخیزد، تا ابد باقی میماند.
بر این اساس، باید در همۀ امور زندگی، از عبادات تا کارهای روزمره، بکوشیم تا کارهایمان مطابق با نظر و رضای الهی انجام شوند. حتی در سادهترین امور، مانند پختن غذا، میتوان تفاوت را دید: گاه غذایی روح دارد و با خوردنش آرامش و صفا حاصل میشود، و گاه نه. این تفاوت، از آنجاست که در یکی، آشپز فاعلیت خدا را دیده و با نیت پاک و عشق پخته است، و دیگری، فاعلیت خود را محور دانسته و از ادب حضور الهی غافل مانده است. تفاوت کار مؤدبانه و کار بیادب، همچون تفاوت انسان زنده و مرده است؛ زیرا کار مؤدبانه روح دارد، و آنچه روح دارد، زنده و ماندگار است.
امید به خدا؛ گامی در مسیر ماندگاری
«لاَ يَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِلاَّ رَبَّهُ وَ لاَ يَخَافَنَّ إِلاَّ ذَنْبَهُ»[7]
«هیچیک از شما جز به پروردگارش امید نداشته باشد و جز از گناه خویش نهراسد.»
حضرت بر اصل امید به خدای سبحان تأکید میکند؛ یعنی مؤمن نه در زبان، بلکه در عمق دل و باطن خود باید تنها به خدا امیدوار باشد. امید بستن به غیر خدا، نوعی شرک پنهان است که روح عمل را از بین میبرد. انسانی که امیدش را از خلق به خالق منتقل میکند، در حقیقت خود را به سرچشمۀ بقاء متصل ساخته است. امید به خدا نهتنها روح آرامش و صبر را در زندگی جاری میکند، بلکه خود نوعی عمل صالح ماندگار است؛ زیرا چنین امیدی از معرفت سرچشمه میگیرد، نه از میل زودگذر.
از فرمایش حضرت میتوان نتیجه گرفت که در عالم دیگر، پاداشی که برای «امیدواریِ حقیقی به خدا» داده میشود، ممکن است از پاداش بسیاری از اعمال ظاهری بیشتر باشد؛ زیرا امید خالص، نشانۀ توحید درون و ایمان ناب است.
امید به ربّ؛ سرچشمه فزونی و ماندگاری عمل
امید داشتن به پروردگار، یکی از عوامل مهمی است که سبب میشود اعمال شیعیان و محبّان اهل بیت علیهمالسلام در عالم دیگر مضاعف شود؛ زیرا یکی از ویژگیهای ربّ، پرورش است. وقتی انسان امید خود را به ربّ گره میزند، در حقیقت به منبعی متصل میشود که هر خیر و برکتی از او فزونی میگیرد.
اما اگر انسان به جای ربّ، بر اعمال خود تکیه کند، در واقع امیدش را بر امری ناپایدار استوار کرده است. چنین اعمالی مانند سرمایهای است که در بانکی بدون پشتوانه نگهداری میشود و بهتدریج، بر اثر تورم زمان بیارزش میشود. اعمالی که با توحید در امید همراه نباشند، فاقد «روح رشد»اند و در عالم بقاء ثمری نخواهند داشت.
برخی مفسران گفتهاند واژۀ «ربّ» از ریشۀ «رَبَبَ» به معنای تربیت و پرورش است، و برخی دیگر آن را از ریشۀ «رَبَوَ» یا «رِبا» دانستهاند که به معنای افزایش و فزونی است. در هر دو حال، ربّ همان کسی است که میپروراند و میافزاید.پس اگر خواهان دستاوردهای ماندگار در زندگی هستیم، باید از تکیه بر عمل خود یا بر دیگران بپرهیزیم و امید خویش را تنها بر خدا استوار سازیم.
در نماز، هنگام تکبیر، دستان خود را بالا میبریم تا دستهای خالیمان را به خدا نشان دهیم؛ یعنی اعتراف کنیم که هیچ نداریم و همه چیز از اوست. پس از رکوع و سجده نیز وقتی دستان خود را پایین میآوریم، در واقع میگوییم: «خدایا! از این عبادت چیزی برای من باقی نماند؛ تو بودی که توفیق دادی و تویی که میپذیری.»
عامل بقا و پایداری ثمرات ما، اعمال ما نیست بلکه امیدهای ماست. نکتۀ مهم این است که امید از جنس ماده نیست! هر چیزی که از جنس ماده باشد، از بین میرود! اعمال ما مادی است چرا که با جسم خاکیمان انجام میدهیم، در یک ظرف زمانی و یک مکان مشخص؛ اما امید این طور نیست.
امید راستین در پرتو توکل و تلاش
از عارف وارسته آیتالله میرزا جواد آقای ملکی تبریزی آموختیم که حقیقتِ امیدِ صحیح را میتوان در رفتار کشاورز مؤمن مشاهده کرد. او زمینی دارد که آن را شخم میزند، پاکسازی میکند، بذر در آن میکارد، آبیاری میکند و از آفتها میپیراید؛ اما با وجود همۀ این تلاشها، نه به زمین خود تکیه دارد، نه به ابزار و نه حتی به زحمات خویش. امید او تنها به لطف و رحمت خدای سبحان است که باران را میفرستد و بذر را به ثمر میرساند.
این مثال نشان میدهد که انسان نباید بدون کار و کوشش، امیدوار به رحمت الهی باشد؛ بلکه باید شبانهروز در مسیر انجام وظیفه و مجاهدت تلاش کند؛ اما در عین حال، هیچگاه به این کوششها دل نبندد. حتی اگر سالها در عبادت و ذکر و نیت صادقانه بکوشد، باز هم امیدش باید تنها به خدا باشد، نه به اعمال و مجاهدات خود.
امید راستین آن است که انسان هم در عرصۀ عمل کوشا باشد و هم در ساحت دل متوکل؛ بداند که نتیجه نه از کار او، بلکه از ارادۀ خداوند است.
کمال انقطاع؛ راه دریافت عطایای الهی
از آیتالله مسعودی خمینی، تولیت آستان مقدس حضرت معصومه سلامالله علیها، حکایتی پرمعنا نقل شده است. روزی همسر ایشان با نگرانی گفت: «نان نداریم و برای مدرسۀ بچهها هم مشکل مالی داریم.» آیتالله نمیخواست با گفتن «پولی ندارم» دل همسرش را بیشتر بیقرار کند. به حرم حضرت معصومه سلامالله علیها رفت و مشغول نماز شد. در قنوت نماز، شخصی ناشناس مبلغی قابلتوجه در دست او گذاشت و بیدرنگ رفت.
پس از نماز، آیتالله بهجای خرید نان، سه پرس کلهپاچه تهیه کرد و به خانه بازگشت. همسرش با شگفتی و گلایه گفت: «مگر تو نمیگفتی پول نداری؟ پس این از کجا آمده؟!» آیتالله در پاسخ چیزی نگفت؛ زیرا میدانست که نباید راز عطای الهی را فاش کند. خانواده غذا خوردند، فرزندان به مدرسه رفتند، و آرامش به خانه بازگشت.
مدتی بعد، ایشان خدمت آیتالله بهجت رسید و ماجرا را بازگو کرد و گفت: «میخواهم تا آخر عمر هرگز دچار تنگدستی نشوم.» آیتالله بهجت ذکری را به او آموخت و فرمود: «هرگز این ذکر را برای هیچکس بازگو نکن حتی اگر خود من روزی از تو پرسیدم.»
از این حکایت دو نکتۀ ژرف میآموزیم:
- اثر ذکرهای خاص با بازگو کردن از میان میرود. راز میان بنده و خدا، هنگامی که فاش شود، از قداست و نیروی معنوی خود تهی میشود.
- عطایای الهی در لحظۀ انقطاع کامل از خلق نازل میشود. تا زمانی که امیدی به غیر خدا در دل هست، درهای رزق غیبی بسته میماند؛ اما وقتی انسان از همه چیز و همه کس دل بکَند، الطاف خدا از جایی میرسد که حتی در اندیشهاش نگنجد.
از همین رو در مناجات شعبانیه میخوانیم:
«إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَيْك»
«خدایا، کمال بریدگی و دلسپردگی به سوی خودت را به من عطا فرما.»
«کمال انقطاع» یعنی رسیدن به مرتبهای که انسان نه تنها روی هیچکس حساب باز نکند، بلکه حتی اعمال و موفقیتهای خود را نیز منشأ اثر نداند. در این حالت، اگر از او بپرسند: «راز موفقیتت چیست؟»، نخست، خود را فرد موفق نمیداند و دوم، با یقین پاسخ میدهد که هرچه دارد، از الطاف الهی است.
اما اگر در پاسخ، اعمال یا تلاشهای خود را عامل موفقیت بداند، یعنی هنوز بر عمل خویش تکیه دارد؛ و همانگونه که آموختیم، اعمالی که بر پایۀ اتکای به خود انجام شوند، برای انسان باقی نخواهند ماند. پایداری و برکت حقیقی تنها در سایۀ انقطاع از خلق و اتصال به خالق است؛ آنگاه که بنده، خود را در ملک خدا هیچ بداند و خداوند، او را به همه چیز برساند.
رجای خالص و سرمایۀ ماندگار
در عین آنکه باید در هر زمان و مکانی انسانِ نیک، درستکار و خیّری باشیم، نباید بر هیچیک از کارهای خیر خود تکیه کنیم. چنین نگرشی ما را به یقین میرساند که خداوند برای اعمال نیک ما، دستاوردهایی ماندگار قرار خواهد داد؛ زیرا او هستی و دارایی حقیقی انسان را میافزاید.
مؤمنان در روز قیامت میتوانند دستکم هفتصد نفر را شفاعت کنند؛ پس شایسته است در همین دنیا چنان سرمایهگذاری کنیم که در روزی که هیچ مال و فرزندی سود نمیدهد، بتوانیم نجاتبخش گروهی فراوان از انسانها باشیم.
ازاینرو، با وجود همۀ زحمات شبانهروزی، تنها به لطف الهی دل میسپاریم و بر هیچیک از اعمال خود حسابی باز نمیکنیم؛ زیرا اطمینان داریم که چنین رجای خالص و امیدی، سرمایهای پرثمر و جاودان است.
خوف، نگرانیِ آگاهانه در محضر الهی
یکی از عواملی که برای انسان دستاوردهای ماندگار به همراه دارد، خوف است؛ مفهومی که در کنار رجاء معنا مییابد و تعادل روح مؤمن را شکل میدهد. مراد از خوف در کلام حضرت، ترس از بیادبیها، گستاخیها و جسارتهای خود ما در برابر خداوند است؛ نه ترس از ذات خدا، بلکه بیم از رفتارهایی است که حرمت حضور در محضر کریمترین و مهربانترینِ مهربانان را میشکند. مؤمن باید نگران باشد که مبادا به سبب بیادبی و غفلت خود، در محضر الهی گرفتار عقوبت شود. این نگرانی، نشانۀ فقدان ایمان به رحمت الهی نیست؛ بلکه درک درست از این حقیقت است که رحمت خداوند بیپایان است؛ اما گستاخی انسان، او را از دامن آن رحمت دور میسازد.
خوفِ سازنده و مراقبۀ الهی
این نوع خوف، ترس منفی یا بازدارنده نیست؛ بلکه خوفی سازنده و رشددهنده است. همانند زمانی که میزبانِ مهمانی عزیز هستیم و بیش از همیشه نگران کیفیت غذای خود میشویم، این خوف نیز ما را نسبت به درستی و پاکیِ اعمالمان حساستر میسازد.
چنین نگرانیِ آگاهانهای موجب میشود حتی اگر کارهای نیکی انجام دادهایم، باز هم دلنگران پذیرش آنها از سوی خداوند باشیم. ازاینرو، از خدای سبحان میخواهیم که عیوب اعمالمان را در همین دنیا بر ما آشکار کند تا بتوانیم در جهت اصلاح و جبران آنها بکوشیم؛ زیرا نمیخواهیم کارهایمان بهصورت ناقص و معیوب در محضر الهی عرضه شود.
خوفی که مورد تأکید امیرالمؤمنین علیهالسلام است، خوفی است که انسان را به تلاش، دقت و مراقبت بیشتر وامیدارد تا هیچ انگیزۀ غیرالهی در عملش راه نیابد. همانگونه که یک فضله کوچک میتواند دیگی از برنج را نجس کند، خودبینی و خودپسندی نیز میتواند تمام عمل نیک را نابود سازد.
خوف و تقوا؛ نگرانیِ مقدس برای رضایت الهی
نگرانی از رضایت خدا نسبت به اعمال، همان تقواست؛ حالتی درونی که سبب میشود انسان در مسیر بندگی با دقت، خلوص و مراقبت گام بردارد. خوفی که از آن سخن رفت، نه تنها اعمال ما را از آفات گوناگون در امان میدارد، بلکه آنها را نورانی و زنده میسازد. به همین سبب قرآن میفرماید:
«إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ»[8]
«خداوند تنها اعمال پرهیزکاران را میپذیرد.»
متّقی کسی است که با وجود تلاش و کار فراوان، همواره نگران پذیرش اعمال خود است. برای روشنتر شدن این معنا، میتوان چنین مثال زد: گاه به سفری میرویم و برای دوستی عزیز، سوغاتیهای گوناگونی میخریم؛ زیرا میدانیم او همه چیز دارد و تنها امید داریم که از میان آنها، یکی را بپسندد. اعمال ما در برابر خداوند نیز چنین است؛ نمیدانیم کدام عمل ما مورد قبول او واقع خواهد شد.
این خوف، ما را به مراقبه و دقت در کیفیت و کمیت اعمالمان وامیدارد و به آنها روح و دوام میبخشد. ازاینرو، اعمال متقین به سبب همین خوف، ماندگار و پذیرفته میشود.
پس باید همواره از پذیرفته نشدن اعمالمان در درگاه الهی بیم داشته باشیم و هیچگاه با اطمینان از صحت و قبولی آنها، کاری را به محضر حق عرضه نکنیم؛ زیرا «إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ»[9]، خداوند به نیات و اسرار درون ما آگاه است و از حقیقت پشت پردۀ همه کارهای ما آگاهی کامل دارد.
تاریخ جلسه: 1403/7/23 ـ جلسه 4
«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»
[1]. سورۀ بقره، آیه 264.
[2]. نهجالبلاغه، حکمت 43.
[3]. سوره حدید، آیه 3.
[4]. نهجالبلاغه، حکمت 51
[5]. سورۀ اسراء، آیه 85.
[6]. سورۀ غاشیه، آیه 3.
[7]. نهجالبلاغه، حکمت 79
[8]. سورۀ مائده، آیه 27.
[9]. سورۀ فاطر، آیه 38.

