تفسیر آیه 3 سوره مائده

قرآن در آیه 3 سوره مبارکه مائده می‌فرماید:

 

«حُرِّمَتْ عَلَیكُمُ الْمَیتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحمُ الخْنزِیرِ وَ مَا أُهِلَّ لِغَیرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُترَدِّیةُ وَ النَّطِیحَةُ وَ مَا أَكلَ‏ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّیتُمْ وَ مَا ذُبِحَ عَلىَ النُّصُبِ وَ أَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْیوْمَ یئسَ الَّذِینَ كَفَرُواْ مِن دِینِكُمْ فَلَا تَخشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَ أَتمَمْتُ عَلَیكُمْ نِعْمَتىِ وَ رَضِیتُ لَكُمُ الْاسْلَامَ دِیناً فَمَنِ اضْطُرَّ فىِ مَخمَصَةٍ غَیرَ مُتَجَانِفٍ لّاِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»

«گوشت مردار، و خون، و گوشت خوك، و حیواناتى كه به غیر نام خدا ذبح شوند، و حیوانات خفه شده، و به زجر كشته شده، و آنها كه بر اثر پرت‏شدن از بلندى بمیرند، و آنها كه به ضرب شاخ حیوان دیگرى مرده باشند، و باقیمانده صید حیوان درنده- مگر آنكه (بموقع به آن حیوان برسید، و) آن را سرببرید- و حیواناتى كه روى بتها (یا در برابر آنها) ذبح مى‏شوند،(همه) بر شما حرام شده است و (همچنین) قسمت كردن گوشت حیوان به وسیله چوبه‏هاى تیر مخصوص بخت آزمایى تمام این اعمال، فسق و گناه است- امروز، كافران از (زوال) آیین شما، مأیوس شدند بنا بر این، از آنها نترسید( و از (مخالفت) من بترسید! امروز، دین شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم- امّا آنها كه در حال گرسنگى، دستشان به غذاى دیگرى نرسد، و متمایل به گناه نباشند، (مانعى ندارد كه از گوشت‌هاى ممنوع بخورند) خداوند، آمرزنده و مهربان است»

 

«حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ»

 

مؤمنین! بر شما چند چیز حرام است:

 

  1. مردار حیوانات حلال گوشتی چون (گاو، گوسفند، شتر…) بر شما حرام است.
  2. خوردن خون حیوانات حرام است (آشامیدن خون در دوره جاهلیت مرسوم بود.)
  3. گوشت خوك.
  4. حیوانی كه بدون ذكر بسم الله ذبح شده باشد بر شما حرام است. زمان ذبح حیوانات باید صدای بسم‌الله بر آن بلند شود در دوره جاهلیت ذبح حیوانات با نام لات و عزی صورت می‌گرفت. ای مؤمنین هر حیوانی كه با اسم غیر خدا ذبح گردد بر شما حرام است.
  5. «منخنق» (اختناق یعنی فشار) حیوانی كه بر اثر خفه شدن مرده باشد بر شما حرام است.
  6. «موقوذه» استفاده از گوشت حیوانی كه بر اثر شدت ضربه مرده باشد.
  7. «متردیه» (ردی یعنی سقط) استفاده از گوشت حیوانی كه بر اثر پرتاب از ارتفاع و یا سقوط مرده باشد بر شما حرام است.
  8. «نطیحه» استفاده از گوشت حیوانی كه بر اثر شاخ زدن یا لگدزدن حیوان دیگر مرده باشد بر شما حرام است.
  9. «مَا أَكلَ‏ السَّبُعُ» استفاده از باقیمانده گوشت حیوانی كه توسط درندگان شكار شده باشد بر شما حرام است.«إِلَّا مَا ذَكَّیتُمْ» آوردن استثناء در این قسمت از آیه اشاره دارد، اگر حیوان شكار شده جان دارد و امكان ذبح او هست می‌توانید او را ذبح كنید. (بعضی این استثناء را به تمام موارد قبل برگردانده‌اند)
  10. «مَا ذُبِحَ عَلىَ النُّصُبِ» گوشت حیوانی كه برای بت ذبح شده است بر شما حرام است (در دوره جاهلیت رسم بر آن بود كه در اطراف كعبه سنگ‌هایی نصب می‌كردند و برای این سنگ‌ها حیوانی را ذبح می‌كردند.

با نگاهی به تفسیر آیه می‌توان گفت: تمام آیات الهی مربوط به دوره و زمان خاصی نیستند و هریك برای مخاطب قرآن پیام خاصی را به همراه دارد هر چند ظاهراً این آیه مربوط به عصر اسلام بعد از جاهلیت است اما بر این باوریم كه در عمق هر یك از عبادت‌ها و واژه‌های قرآن معنایی برای ما نهفته است.

 

«الْمَیتَةُ»

 

«میته» اولین نجاست مطرح شده در آیه است و خوردن آن حرام است.

  • «حرّمت …» اگر این قسمت از آیه را در كنار آیه 12 سوره مباركه حجرات «أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیتاً فَكَرِهْتُمُوهُ»؛ «آیا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! (به یقین) همه شما از این امر كراهت دارید» قرار دهیم، خواهیم دید غیبت كردن مانند خوردن گوشت برادر مؤمن است. «حُرِّمَتْ عَلَیكُمُ» بر شما غیبت كردن حرام شده است.
  • «میته» در معنای دوم غفلت است. در زمان حضرت عیسی به غافلین موتی می‌گفتند یعنی اهل غفلت گویا مرده‌اند.
  • «میته» در معنای سوم اعتدال نداشتن است، یعنی بر شما افراط و تفریط حرام است.

گاهی افراد تمام حواسشان مشغول به مادیات می‌شود و گاه چنان از زندگی مادی فاصله می‌گیرند كه از خواب و خوراك بی‌خبر می‌‌شوند. ای مؤمنین! این بی‌تعادلی در زندگی بر شما پسندیده نیست.

  • « میته » را تفریط در شهوات می‌داند، یعنی شهوات را در خود بمیراند «میل به خوردن و خوابیدن و…» پیامبری كه ندای «ارحنی یا بلال» سر می‌دهد یعنی بلال اذان بگو و راحتم كن تا به ملاقات معشوق بروم همان پیامبر می‌گوید: «كلّمینی یا حمیراء»! می‌گوید: حرف بزن ای خوش آب و رنگ.

«یاأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ» اگر اراده كرده‌اید تا شهوات را در خود بكشید و جامه زهد بر تن كنید دست به كار حرامی زده‌اید.

پیامبر(ص) فرموده‌اند: از دنیای شما سه چیز را برگزیده‌ام (عطر، زن و نماز) و ایشان چنان به عطر علاقه نشان می‌دادند كه اگر می‌خواستند از منزل خارج شوند و عطری نداشتند، روسری یكی از همسرانشان را خیس می‌كردند و به تن مباركشان می‌كشیدند تا معطر شوند.

چرا قرآن استفاده از گوشت میته را حرام می‌داند؟

  • مفسرین گفته‌اند: زیرا استفاده از هر حرام برای سالك الی الله یا توقف در حركت را به همراه دارد یا حركت چرخشی و بدون پیشرفت را ایجاد می‌كند و یا سیر قهقرایی را برای او پیش می‌آورد.

 

«وَالدَّمُ»

 

دومین چیزی كه بر مؤمنین حرام است خون است، كه هم بالذات سیلان دارد و هم قابل سرایت است.

«دم» (خون) یعنی هرچیزی كه عمل فرد را نجس كند، نوعی از لذت بردن كه موجب نجاست اعمال شود، كدام لذت بردن منظور است؟ هر كاری كه مخلوط با هوای نفس شود زیرا مفسرین هوای نفس را خون معنا كرده‌اند.

نفسانیات فوراً رنگ اعمال را تغییر می‌دهد، همانطور كه اگر در ظرف بزرگ غذا قطره‌ای خون بچكد همه غذا نجس می‌شود، اگر هوای نفس نیز با خیرات فرد مخلوط شود همگی خیراتش نابود می‌شود.

 

«دم» را عدم الاخلاص گفته‌اند

 

عدم الاخلاص به چه معناست؟

اگر فردی موفق به انجام كار خیری شود و این توفیق را جدای از لطف حق، نتیجه زحمت کشی خود بداند عدم الاخلاص است. منیت، رنگ كار را عوض می‌كند، بدون منیت كارها رنگ خدایی دارد و با منیت ارزش خود را از دست می‌دهد، ممكن است كار همراه با منیت زیبا باشد اما مورد پسند حضرت حق نیست. ای مؤمنین! این خودبینی بر شما حرام است.

 

مؤمنین در انجام هر كاری نجاست منیت خود را وارد نكنید! آنچه ما به آن معتقدیم تنها همین عبارت است «لاحول ولاقوة الا بالله العلی العظیم» همه كاره خداست، اگر معصیتی دفع می‌شود لطف خداست، اگر قوه طاعتی به شما عطا می‌شود از لطف اوست.

 

نجاست عدم اخلاص

 

در تفاسیر عرفانی دَم را عدم الاخلاص ذکر کرده‌اند به این معنا که هر کار غیر خالصانه نجاست است و گفته‌ی «نجاست عدم الاخلاص» به آن دلیل است که اثر نابودکنندگی آن به همه اعمال خالص سرایت می‌کند و آنها را تباه می کند.

 

«لَحْمُ الخِنزِیرِ»

 

 نجاست حب دنیا همپای  نجاست گوشت خوک

 

سومین حرام آیه «گوشت خوك»[1] است. با استناد به فرمایشات امیرالمؤمنین علیه‌السلام در نهج‌البلاغه[2] که ایشان دنیا را در عالمِ معنا به خوك تعبیر کرده‌اند. باید گفت تأثیر زیان بار گوشت خوك ازدیاد شهوت است. با دقت در فرمایش مولی امیرالمؤمنین علیه‌السلام این نکته به چشم می‌خورد که مسئله حب دنیا نیز تأثیری چون خوردن گوشت خوک دارد، همانطور که با خوردن آن شهوت افزون می‌شود حب دنیا نیز نامحدود و افزون شدنی است. به همین دلیل تفاسیر عرفانی حب دنیا را حرام کرده‌اند همانگونه که شرع خوردن گوشت خوک را حرام کرده است.

«اللهم اَخْرِجْ حُبَّ الدنیا من قلبی»[3]

 

با بررسی دقیق‌تر تأثیرات گوشت خوک بر انسان، می‌توان به مقایسه آن با حب دنیا بیشتر پی برد:

  • گوشت خوک حرام است به تبع این حرمت چربی و بقیه اجزای این حیوان قابل استفاده نیست. حب دنیا حرام است و تعلق به جیفه‌های آن نیز برای سالک الی الله حرام است.
  • در نگاه ظاهری اگر شخصی گوشت خوك تناول ‌كند، ما او را از دایره متشرعین جدا می‌دانیم زیرا باور داریم مسلمان گوشت خوك مصرف نمی‌كند، اما متأسفانه با مشاهده حب دنیا در درون نفس خویش سستی و تزلزل در اعتقاداتمان را متوجه نمی‌شویم.
  • در دیدگاه بعضی از بزرگان« لَحْمُ الخِنزِیرِ» به معنای حرص به مادیات است. حرص خبیث‌ترین نیرویی است كه فرد را از كمالات دور می‌کند.

 

«وَ مَا أُهِلَّ لِغَیرِ اللَّهِ بِهِ»

 

چهارمین مسئله‌ای كه بر مؤمنین حرام است «اهلال به معنی بلند كردن صدا» می‌باشد. هر حیوانی كه به هنگام ذبح، نام غیر خدا بر آن برده شود، حرام است. این قسمت از آیه تذکری است برای هر زبانی که به ذکر خدا گشوده نمی‌شود.

در تأویل این آیه می‌توان چنین گفت: برای شروع هر کاری باید «بسم الله الرحمن الرحیم» ذکر شود در غیر این صورت این بی‌توجهی به نام حضرت حق بازتاب نازیبایی در عالم معنا برجای می‌گذارد.

 

کدام عمل بالا نمی‌رود

 

اگر اعمال انسان قربة الی الله نباشد و از روی ریا صورت پذیرد، اعم از اینکه عمل برای رضایت نفس باشد و یا برای كسب محبوبیت مردمی باشد «أُهِلَّ لِغَیرِ اللَّهِ» در هر دو صورت پسندیده و مرضی خداوند سبحان نیست و قربی حاصل نمی‌کند.

 

عمل گوارا

 

اگر افعال و اعمال از هرگونه ریا و خودنمایی به دور باشد، لذت خاصی بر روح فاعل خویش برجا می‌گذارد، مؤمن از تأثیر عمل خود زمانی لذت می‌برد که تلاشش برای قرب به معبود و در مسیر کمال باشد. در غیر این صورت شاید ظاهراً كار لذت بخش باشد اما در حقیقت طیب و گوارا نیست.

 

لذت پایدار یا زود گذر

 

اگر حرکت مومن حرکتی کمالی و خدا پسندانه باشد لذت دائم و ماندگاری در پی دارد. قرآن در این قسمت از آیه مؤمنان را از آسیب گرفتار شدن به امور ناپایدار و ناقص باز می‌دارد.

 

تفاسیر عرفانی مؤمنین را از توجه دائم به لذت‌های موقت و زودگذر دنیا برحذر می‌دارند و این کار را برای آنان حرام می‌داند، زیرا خود را مشغول به امری کرده‌اند که رضای خدا در آن نیست.

 

«الْمُنْخَنِقَةُ»

 

پنجمین موردی كه بر مؤمنین حرام است، حیوانی كه بر گردنش ریسمان بسته باشند تا خفه شود.

حیوان باید ذبح شود تا خونی كه در رگ‌های اوست خارج ‌شود، اما اگر خفه شود خون در بدنش باقی می‌ماند و شرع خوردن گوشت این حیوان را بر مؤمن حرام کرده است.

 

پیامدهای سرکوب تمایلات مباح

 

تعابیر عرفانی در رابطه با این قسمت از آیه می‌گویند: اگر انسان تمایلات مباح را در خود خفه كند از ظهور و بروز آنها جلوگیری كند دست به امر حرامی زده است.

میل به مباحات در درون انسان وجود دارد و با سرکوب كردن آنها، گرفتاری‌ها و مشکلاتی برای افراد ایجاد می‌شود که در حرکت کمالی فرد اختلال ایجاد می‌کند.

مثلاً کسانی كه تصمیم به كنترل شدید خواسته‌هایی مانند خوردن، خوابیدن، خریدن، و… می‌گیرند بی‌تابانه منتظرند تا زمان کنترل پایان پذیرد و دوباره تمایلاتشان را آزاد و رها کنند.

انسان باید تنظیمی منطقی و شرعی برای خواسته‌های خود اتخاذ كند تا نیاز به زنجیر و حبس تمایلات پیدا نکند.

 

ناتوانی برای مؤمن توهم است

 

مسئله دیگری که به دقت و تأمل کافی نیاز دارد این است که مؤمن نباید دچار توهم نسبت به ناتوانائی خویش شود و نباید تأثیر این توهم او را از کسب فضایل اخلاقی محروم سازد، به گونه‌ای که شخص گمان کند توانایی کسب حسنات اخلاقی را ندارد و همین امر باعث شود که فرد تنظیم منطقی و شرعی خواسته‌های خود را امری فراتر از نیروی خویش بداند و خود را از انجام این امر ناتوان بیابد این تفکر، تفکر باطلی است بلکه او باید همیشه در پی کسب معرفت و نیت‌ الهی باشد و با برنامه‌ریزی صحیح و دقیق در این زمینه گام بردارد.

 

توقع نداشتن از غیر خدا

 

دیدگاه صحیحی که قرآن به انسان عطا می‌کند باعث می‌شود تا فرد همه تلاش‌هایش در جهت رضایت خداوند سبحان باشد و در پی کسب زندگی کمالی خویش تلاش کند، دیدگاه صحیح تنها با الطاف الهی ایجاد می‌شود و در نتیجه شکر جایگزین جزع و فزع می‌گردد. مؤمن باید دقت لازم را داشته باشد تا چشم طمع به دیگران ندوزد و نیازی به توجه آنها نداشته باشد در غیر این صورت، توقع از غیر خدا چون حلقه‌هایی به دور گردن می‌افتد و باعث خفگی می‌شود، اگر كاری با این دیدگاه‌ منفی صورت پذیرد خفه شده و تباه است و تأثیر مثبتی از خود بر جای نخواهد گذاشت در حالیکه خداوند سبحان خیر الشاکرین است و دائما بهترین توجهات و عنایات را به مخلوق دارد فقط کافی است بنده دست نیاز خویش را به سوی او دراز کند.

توجه: هیچ كاری را به زور و یا برای توقع دیگران انجام ندهید.

 

«الْمَوْقُوذَةُ»

 

«وَقَذَ» ضَرَبَ «بر اثر ضربه از دنیا رفته است».

ششمین موردی كه حكم حرمت بر آن بار شده حیوانی است كه بر سر او زده‌اند تا بمیرد.

 

کار بی‌انگیزه

 

در تفاسیر عرفانی بروز فضائل اخلاقی همراه با اکراه را موقوذه گفته‌اند. فضائلی كه با کراهت و از روی بی‌میلی و بی‌رغبتی انجام می‌شود «حُرِّمَتْ عَلَیكُمُ» است.

چرا تفاسیر کار بی‌انگیزه را حرام ‌می‌داند؟ زیرا در انجام این امور گویا فرد را مجبور به کار خیر کرده‌اند و یا به عبارتی دیگر بر سر او کوبیده‌اند تا این کار عملی شود انجام چنین امری پسندیده و مرضی خداوند سبحان نیست. عملی که زور و تهدید پشتوانه آن باشد در بارگاه سلطان بی‌نیاز، بی‌فایده و فنا شدنی است.

 

«الْمُترَدِّیةُ»

 

«از بلندی پرتاب شده»؛ «تردی» یعنی «سقوط».

هفتمین چیزی كه بر شما حرام شده گوشت حیوانی است كه در اثر سقوط از بلندی بیافتد و بمیرد.

 

سقوط یعنی جدایی از خوبان

 

تعبیر معنوی این سقوط جدا شدن از جمع خوبان و صالحین است، گروهی با هدف‌های متعالی. هر کس خود را از این جمع جدا ‌كند نابود می‌شود، ارتباط با فردی که خود را از حلقه این جمع دور کرده بر شما حرام است، زیرا بطلان عقایدش او را به این هجران مبتلا ساخته است.

 

عوامل سقوط

 

  • عدم بصیرت

راننده‌ای كه به جاده اشراف ندارد در دره سقوط می‌كند و یا اگر خواب بر او غلبه کند، درحالیکه به جاده نگاه می‌کند منحرف می‌شود، در هر دو صورت یک نتیجه شوم در انتظار اوست.

انسان گاهی در صورت عدم بصیرت در دره آرزوهای مادی سقوط می‌كند و گاه در صورت غفلت نسبت به آرزوها و تخیلات خود با آنها نابود می‌شود. او هدف زندگی واقعی را در پیچ و خم دنیا به فراموشی می‌سپارد و واقعیت هستی در چشم او نامفهوم و گنگ جلوه می‌کند.

تفاسیر عرفانی می‌گویند: ارتباط با چنین فردی که چشم بصیرت خویش را فرو بسته و گرفتار زنجیر مادیات شده است بر شما حرام است.

  • کم کاری

گاه افراد با آنکه هدف‌های متعالی و تلاش‌های فراوان دارند اما به یکباره دچار كم كاری و ضعف نفس می‌شوند و در دره معصیت سقوط می‌كنند این گروه با كنار گذاشتن اراده‌های والا دچار سستی‌ و ضعف ایمان می‌شوند تفاسیر می‌گویند ارتباط با افراد سست اراده بر شما حرام است (حرمت معنوی)

روایات و احادیث انسان را به قرائت دعا و ذکر دعوت می‌کند زیرا این دعاها اهداف بلند انسان را در مقابل چشمان او روشن‌تر می‌کنند و همت‌های او را تقویت می‌نمایند.

یكی از زیباترین درخواست‌های مومن این است «اللَّهُمَّ أَرِنِی الطَّلْعَةَ الرَّشِیدَةَ[4]» «اى خدا به ما آن طلعت زیباى رشید را بنما» انسانی كه این آرزو را در سر می‌پروراند برای ارتباط و دوستی بسیار دوستی است او چشم خود را پاك نگه می‌دارد تا به آرزویش برسد فکرش را حفظ می‌کند تا مولایش او را بپسندد و توفیق این مشاهده برایش حاصل شود.

 

«النَّطِیحَةُ»

 

حیوانی که بر اثر شاخ زدن یا لگد زدن حیوان دیگری مرده باشد.

این نوع مرگ معمولاً زمان منازعه اتفاق می‌افتد. قرآن خوردن گوشت این حیوان را حرام کرده است.

  • در تفاسیر عرفانی نطیحه به کسی گفته می‌شود که در هنگام منازعه و خشم، کنترل خود را از دست می‌دهد و در منازعات، مقهور قوه قهریه خود می‌شود.
  • نطیحه در معنای دیگر کسی است که از طریق او قهری بر دیگری وارد شده و یا خشم او باعث سقوط دیگری ‌شود در نتیجه وجود چنین فردی برای دیگران نافع نخواهد بود.

 

جدال و ظالم پروری هر دو مانع کمال

 

جدل و مناقشه از موانع مسیر کمال است به میزانی که افراد گرفتار این رذیله اخلاقی شوند از حرکت کمالی باز می‌مانند، اما اگر کسی زمان بروز اختلاف در حریم استدلال وارد شود و از جدل دوری کند موجودی قابل انتفاع خواهد بود؛ اگر فردی تصادفاً و ناخواسته در فضای جدل قرار می‌گیرد نباید مقهور غضب خویش شود بلکه باید با استدلال صحیح عقیده مثبت خود را اعلام ‌کند و هیچ گونه ترس و نگرانی او را نباید تهدید کند، زیرا عفت بی‌جا، خوف از رسوایی و ترس از فضیحت باعث مردود شدن شخصیت او می‌شود و تأثیر این گونه رفتارها باعث آسیب‌پذیری خود فرد می‌گردد باید دقت داشت خلط مبحث نشود. گاهی ترس از ابراز عقیده صحیح به ظالم‌پروری در فضای خانه و یا جامعه کمک می‌کند، ایجاد فضای ظلم و پرورش ظالم هر چند با تصور غلط صبوری مقاومت و … باشد بازهم مردود است، زیرا در پی این حرکت و برخورد نامناسب نطیحه بر جای می‌ماند قرآن ما را از چنین عکس العمل‌هایی برحذر می‌دارد.

 

راه‌های جلوگیری از جدل

 

  • از ابتدا زمینه بروز صحنه‌های منازعه فراهم نشود.
  • اگر کسی گرفتار جدال شد و در میدان مجادله قرار گرفت، نباید به خود اجازه دهد تا آتش دعوا و مجادله شعله‌ورتر گردد، بلکه سریعاً از حضرت حق مدد طلبد تا او را از این گرفتاری نجات دهد وگرنه شدت آتش این گرفتاری حسنات اخلاقی او را می‌سوزاند. اسلام نه تنها به فرد اجازه باقی ماندن در این وضعیت را نمی‌دهد بلکه به دیگران نیز متذکر می‌شود که شما حق تثبیت و تائید رذایل اخلاقی افراد را ندارید. اگر کسی گرفتار فضای غضب شد شما به عنوان بیننده و یا شنونده حق ندارید به او اجازه دهید تا شعله‌های غضب او چنان شعله‌ور شود که هم خودش را بسوزاند و هم اثر به جا مانده از منازعه شما را در برگیرد این امر از دیدگاه شریعت مردود است.

 

«وَ مَا أَكلَ‏ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّیتُمْ»

 

درنده‌ای به حیوانی حمله کرده باشد و در این آسیب رسانی آن حیوان جانش از دست رفته باشد گوشت این حیوان بر شما حرام است. مگر زمانیکه حیوان را می‌یابید هنوز جان در بدن داشته باشد در این صورت می‌تواند با تزکیه کردن (ذبح شرعی) آن را حلال کنید و از گوشتش استفاده کنید.

 

رفتار بی ثمر

 

در تفاسیر عرفانی سبعیت را به معنای درنده خویی بیان کرده‌اند و آن را قوه غضبیه در انسان دانسته‌اند و در توضیح این مطالب چنین گفته‌اند: اگر در مسیر کمال قوه غضبیه بر کسی حاکم شود به گونه‌ای که مانع از رشد و کمال او گردد، سخن و عمل چنین کسی تأثیر مثبت از خود بر جای نخواهد گذاشت، فعلی که از انسان در حالات غضبیه صادر می‌شود حتی اگر عناوین ظاهری شرعی (مثل تبلیغ و یا امر به معروف و نهی از منکر) هم داشته باشد، برای دیگران ثمره‌ای نخواهد داشت. در واقع هدف این فرد اعمال قدرت فردی خود اوست نه آنچه وظیفه شرعی و الهی است. اما اگر شخص تا نیمه راه رذایل اخلاقی رفته باشد و بعد متوجه رفتار بی‌ثمر خویش گردد و تصمیم بگیرد آنچه از توان او بر جای مانده در راه صحیح به کار گیرد این حرکت از او پسندیده خواهد بود «مَا ذَكَّیتُمْ» برای او صورت گرفته است.

 

آرایش معنوی

 

اگر به توان باقی مانده فرد آرایش معنوی تزریق شود و نیت کار او اصلاح شود و به لطف حضرت حق آثار سوء عمل قبلی او از بین برود و عملکرد جدیدی مشاهده شود که ثمره‌اش حلم، صبر، وقار و متانت باشد در این صورت مشمول عبارت «مَا ذَكَّیتُمْ» قرار می‌گیرد.

 

بسم الله مُهر حلال نعمات

 

تفاسیر از این آیه برداشت‌های متفاوتی کرده‌اند، مثلاً تفسیری دنیا را جیفه معرفی کرده است. امیرالمؤمنین علیه‌السلام در این رابطه می‌فرماید:

«الدنیا جیفة و طالبها کلاب»[5]

«دنیا جیفه است و طالب دنیا سگ است»

اگر دنیا برای دنیا و در خدمت دنیا طلب شود، ناپسند و زشت شمرده می‌شود اما اگر دنیا نه به جهت دنیا، بلکه مقدمه‌ای برای وصال به حق و قرب به مولا باشد، نه تنها جیفه نیست بلکه به فرمایش رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌واله «مزرعه‌ای برای آخرت است»[6] و آنچه از کنار هم گذاشتن آیات و روایات به دست می‌آید این است که دنیا برای دنیا بر سالك الی الله حرام است، اما دنیا مقدمه‌ای برای آخرت همان تعبیر «إِلَّا مَا ذَكَّیتُمْ» را ایجاد می‌کند. مال، جمال، علم و قدرت نعماتی هستند که اگر تنها جنبه فردی به خود بگیرند مردود و ناپسندند و به گفته قرآن برای سالک حرام است اما اگر همین نعمات در مسیر الهی واقع شوند با مهر بسم الله ممهور شوند، حلال خواهند شد.

 

«وَ مَا ذُبِحَ عَلىَ النُّصُبِ»

 

زمان جاهلیت حیواناتی را برای بت‌ها قربانی و ذبح می‌کردند و گوشت آنها را یا روی خود بت‌ها و یا روی سنگ‌هایی که در اطراف بت‌ها برای همین منظور قرار داشت، می‌گذاشتند این کار را راهی برای تقرب به بت‌هایشان می‌دانستند. قرآن در این آیه استفاده از این گوشت را حرام کرده است.

 

انگیزه الهی و عقلانی مُهر حلال افعال

 

تفاسیر عرفانی در معنای باطنی آیه می‌فرمایند: انجام هرکاری یا باید به انگیزه الهی باشد یا به انگیزه عقلانی و اگر فعلی هیچ یک از این دو صورت را نداشته باشد، حرام است. اگر امری صرفاً از روی عادت انجام می‌شود عنوان «وَ مَا ذُبِحَ عَلىَ النُّصُبِ» را می‌یابد، اما اگر همین عادت قومی و قبیله‌ای به یک کار خیر با پایگاه شرع و عقل تبدیل شود، نه تنها حرام نیست بلکه حکم حلال خدا بر آن جاری می‌شود. شاهد مثال این سخن در قربانی کردن حج نمایان است. اعراب بعد از ایمان آوردن به خدا نیت عمل ذبح خویش را تغییر ‌دادند و گوسفندی را که برای بت ذبح ‌می‌کردند برای خدا ذبح ‌کردند امری که به شکل رسومات قومی و قبیله‌ای بود به سنت الهی تبدیل شد و کار آنها از شمول «وَ مَا ذُبِحَ عَلىَ النُّصُبِ» خارج می‌شد.

 

«وَ أَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالْأَزْلَامِ»

 

نوع دیگرى از حیواناتى كه تحریم آن در آیه فوق آمده آنها است كه بصورت «بخت‌‏آزمایى» ذبح و تقسیم می‌گردیده و آن چنین بوده كه: ده نفر با هم شرط‌بندى می‌كردند و حیوانى را خریدارى و ذبح نموده سپس ده چوبه تیر كه روى هفت عدد از آنها عنوان «برنده» و سه عدد عنوان «بازنده» ثبت شده بود در كیسه مخصوصى مى‌‏ریختند و به صورت قرعه‏‌كشى آنها را بنام یك یك از آن ده نفر بیرون مى‌‏آوردند، هفت چوبه برنده بنام هر كس مى‏‌افتاد سهمى از گوشت بر مى‏داشت، و چیزى در برابر آن نمى‌‏پرداخت، ولى آن سه نفر كه تیرهاى بازنده را دریافت داشته بودند، باید هر كدام یك سوم قیمت حیوان را بپردازند، بدون اینكه سهمى از گوشت داشته باشند، این چوبه‏‌هاى تیر را «ازلام» جمع « زلم» (بر وزن قلم) می‌نامیدند، اسلام خوردن این گوشت‌ها را تحریم كرد، نه بخاطر اینكه اصل گوشت حرام بوده باشد بلكه بخاطر اینكه جنبه قمار و بخت‌‏آزمایى دارد و مى‌‏فرماید: «وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ».

روشن است كه تحریم قمار و مانند آن اختصاص به گوشت حیوانات ندارد، بلكه در هر چیز انجام گیرد ممنوع است و تمام زیان‌هاى «فعالیت‌هاى حساب نشده اجتماعى» و برنامه‌‏هاى خرافى درآن جمع می‌باشد.

و در پایان براى تاكید بیشتر روى تحریم آنها می‌‏فرماید: «تمام این اعمال فسق است و خروج از اطاعت پروردگار» (ذلِكُمْ فِسْقٌ)[7]

علامه طباطبایی می‌فرماید: چیزی با شانس بردن و یا باختن عنوان فسق به خود می‌گیرد.

تفاسیر عرفانی این نوع قمار را ورود در میدان آزمایش برای جلب منفعت دنیوی ذکر کرده‌اند.

 

وجه‌های اعمال انسان

 

هر عمل انسان دو وجه دارد یا برای جلب رضایت مولا یا برای جلب رضایت نفس است؛ اگر برای جلب رضایت مولا باشد جنبه نفسانی آن هم تامین می‌شود اما اگر برای رضایت نفس باشد نه برای دنیای فرد سودمند است و نه برای عقبی. اگر همین امور مادی در مسیر بندگی به کار گرفته شود حکم حلیت بر آن بار می‌شود هر انسان فرهیخته‌ای می‌داند کسب کمالات معنوی طریق و آیین نامه‌ای مخصوص به خود دارد و با شانس و قرعه‌کشی نمی‌توان به آن دست یافت.

 

طی طریق بدون سختی ممکن نیست

 

اگر فردی گمان کند طی کردن مراحل کمال بدون هیچ رنج و تعبی و بدون هیچ سختی و شب بیداری میسر است این اعتقاد منفی و ضرر بخش است. پیمودن راه‌های کمال از طریق قرعه کشیدن و برد و باخت ممکن نیست. هر عارف عالمی برای دست‌یابی به این مقام مبارزات فراوانی با نفس خویش داشته، بر شما حرام است که گمان کنید تنها شانس و قرعه‌کشی روزگار او را به مقام عارف الی‌الله نائل کرده است.

 

«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا»

دین پوسته محافظ

 

هر اعتقاد منفی باعث کوتاهی در طلب و نقصان در تلاش و تقصیر و فتور برای فرد می‌شود، این تفکرات همگی فسق است (فسق در زبان عرب به معنای خرمایی است که قسمتی از پوست آن کنده شده باشد و در معرض آسیب و فساد قرار گیرد در این زمان آلودگی به درون آن نفوذ می‌کند. از همین رو پوست سالم عاملی برای جلوگیری از ورود آلودگی‌ها به درون می‌باشد) دین پوسته‌ای برای افراد ایجاد می‌کند که هیچ یک از این محرمات در وجود فرد رسوخ نکند.

 

دوری از نجاست دستیابی به ولایت

 

در قسمت پایانی آیه بعد از آن که قرآن به یک سلسله از محرمات اشاره دارد، بحث ولایت مطرح می‌شود و طرح این بحث شاید از آن روست که برای دستیابی به دامن ولایت باید از هر نوع آلودگی به دور بود و از هر نوع حرام الهی دست شست. اگر موانعی چون شهوت، دنیاپرستی، غضب، ریا و … بر سر راه مسلمان باشد، حقیقت نور ولایت بر او نمی‌تابد.

به نظر بعضی از مفسرین شیعی جایگاه طرح مبحث ولایت در این آیه نبوده بلکه جابه‌جایی‌ای صورت گرفته است، اما بعضی معتقدند شاید با بیانی که مطرح شد جنبه‌ای برای سازگاری آیه با بحث ولایت وجود داشته باشد.

 

مراد از الیوم چه روزی است؟

 

در تفاسير آمده است، آيه معترضه «الْيَوْمَ يَئسَ الَّذِينَ …دِيناً » کلام واحدی است که اجزاء آن به هم متصل است و برای غرض واحدی نازل شده است که قائم به مجموع دو جمله است و اين دو از هم جدا نيستند. مراد از تکرار کلمه «الْيَوْمَ» يک روز است و آن روزی است که کفار در آن روز مأيوس می‌شوند و دين کامل می‌گردد.

عبدبن حميد از شعبی روايت کرده است: اين آيه «أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» وقتی بر پيامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله نازل شد که وی در عرفه بود و هر گاه آياتی شگفت‌آور بر ايشان نازل می‌شد، آن آيات را در صدر سوره قرار می‌دادند.

«الْيَوْمَ» چه روزی است؟ نظرات مختلفی مطرح شده که بعضی مردود و بعضی مورد قبول است.

  • ديدگاه اول: گروهی« الْيَوْمَ» را روز تحريم محرمات سابق دانسته‌اند. اين نظر مردود است؛ زيرا حرمت بعضی از محرمات قبلاً مطرح شده بود.
  • ديدگاه دوم: دسته‌ای از اهل تسنن «الْيَوْمَ» را روز عرفه سال دهم هجری گفته‌اند؛ شايد به دليل کمرنگ‌تر شدن مسئله غدير باشد. مفسرين اين نظر را مردود دانسته‌اند.

اهل تسنن برای اثبات نظر خويش به اين دليل متمسک شده‌اند که احکام حج در اين روز کامل شده است، از اين رو خداوند سبحان از کلمه «الْيَوْمَ» استفاده کرده است. در حاليکه مفسرين شيعه معتقدند، حکم حج يک امر فرعی فقهی است و دليل قاطعی وجود ندارد که با مطرح شدن يک حکم فرعی فقهی اکمال دين صورت گرفته باشد.

  • ديدگاه سوم: عده‌ای از مفسرين اهل تسنن «الْيَوْمَ» را روز نزول آيه برائت در سوره توبه آيه 1 مطرح کرده‌اند: «بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكينَ»، «(اين اعلام) بيزارى از سوى خدا و پيامبر او، به كسانى از مشركان است كه با آنها عهد بسته‏ايد!» و متذکر شده‌اند که اکمال دين در آن روز صورت پذيرفته است. اين نظريه نيز مُهر تاييد نخورده است؛ زيرا زمان نزول مردود است. زمان نزول آيه برائت سال نهم هجری بوده و حال اينکه آيه «أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» در سال دهم هجری در حجة الوداع نازل شده است.
  • ديدگاه چهارم: به عقيده عده‌ای از اهل تسنن «الْيَوْمَ» روز بعثت پيامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله است اما اين نظر نيز چون ساير نظرات قبل پذيرفته نيست.
  • دیدگاه پنجم: «الْيَوْمَ» را روز فتح مکه بيان کرده‌اند. اين نظر نيز مردود است زيرا در فاصله زمانی فتح مکه تا وفات پيامبر واجبات زيادی در دين اعلام شد که اگر پذيرای اين نظريه شويم؛ در نتيجه نزول حکم بعضی از واجبات را بعد از اکمال دين پذيرفته‌ايم.

علامه طباطبايی رحمه‌الله‌علیه مي‌فرمايد: «الْيَوْمَ» را روز غدير و روز اکمال دين و يأس کفار از آسيب‌پذيری دين می‌دانند، زيرا کفار در زمان حيات پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله از آسيب‌رسانی به شخص پيامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله و رسالت ايشان فروگذاری نکردند اما چون موفق نشدند، منتظر زمان رحلت پيامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله شدند؛ تا شايد بتوانند ريشه اسلام را قطع کنند؛ اما در غدير جانشين پيامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله اعلام شد و کفار نااميد گشتند.

ولايت علی علیه‌السلام آخرين فريضه نازل شده از جانب خدای سبحان است. امام باقرعلیه‌السلام می‌فرمايند:

«أمَرَ اللهُ عَزَّوَجَلَ رَسُولَهُ بِوِلايَةِ عَلیٍّ علیه‌السلام… وَ کانَت الولايَةُ آخرَ الفَرائِض فَأنزَلَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتمْمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتىِ» يَقُولُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ … قَد أکمَلتُ لَکُم الفَرَائِضَ»[8]

 

شکر نعمت ولایت

 

مسلمانان بدانید که کفار نمی‌توانند بر پيکره دين صدمه‌ای وارد کنند، شما نگران آسيب‌رسانی کفار نباشيد؛ زيرا با تعيين قيّم و سرپرست دين هيچ رخنه‌ای به دين نفوذ نخواهد کرد. مسلمانان، شما نگران رخنه‌ای باشيد که از ناحيه خودتان در دين ايجاد می‌شود. از خدا بترسيد که از جانشين رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله و ولی زمان خويش تبعيت نکنيد. بترسيد از اينکه فرمان او را لازم الاجراء نپنداريد. قرآن درآيه 175 آل عمران می‌فرمايد:

«فَلا تَخَافُوهم و خَافُونِ اِن کُنتُم مُومِنِين»

«از آنها نترسيد و تنها از من بترسيد اگر ايمان داريد»

 اگر مومن هستيد از خدا بترسيد و از کفار ترسی به دل راه ندهيد. علامه طباطبايی رحمه‌الله‌علیه خشيّت مومنين را واجب می‌دانند. خشيّت از جهت عدم انجام وظيفه در مقابل نعمتی که در اختيارشان قرار گرفته است؛ که سوء استفاده از نعمت و يا عدم بهره‌وری از آن موجب سلب نعمت خواهد شد.

مسلمانان بعد از پيامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله قدر نعمت ولايت اميرالمؤمنين علیه‌السلام را ندانستند و کفران اين نعمت عظيم سلب برکات آن را در پی داشت. روز غدير روز اعلام جانشينی برای پيامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله و حضور سرپرستی از جنس رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله در جامعه مسلمانان بود و کسانی که منتظر بودند تا قيّوميت شخص پيامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله با رحلت ايشان پايان پذيرد مأيوس شدند (قيوميّت نوعی: نوعی قيّوميت دينی قائم به هر فردی است که از نظر شرع منسوب شده باشد به معنای مقام ولايت که اجرای قوانين رسالت را بر عهده دارد).

 

اکمال و اتمام دین

 

شهيد مطهری رحمه‌الله‌علیه: در زمينه اکمال و اتمام دين ديدگاه زيبايي را مطرح می‌کنند و می‌فرمايند: گمان نکنيد اگر اجزای کاری به پايان رسيد به معنای اتمام آن خواهد بود. اتمام کار دليلی بر کامل بودن آن نيست؛ چنانکه اگر فرشی برای محل مشخصی بافته شود اما اندازه آن مکان نباشد کار تمام شده است اما کامل نشده است؛ اما در غدير اکمال دين صورت گرفت. معنای اتمام بعلاوه اکمال دين اين است که بعد از اين، دين جوابگوی کليه نيازهای شما خواهد بود و باقی مانده‌ای ندارد.

علامه طباطبايی رحمه‌الله‌علیه می فرمایند: امور موثر بر دو نوع هستند:

  1. نوع اول آن است که اگر تنها يک جزء از اجزاء امری محقق نشود، اثر لازم بر آن کار مترتب نخواهد شد، مثلاً «اَتِّمُوا الصِّيامَ اِلی الليلِ» «روزه را تا غروب تکميل کنيد» اگر جزئی از زمان چيزی خورده شود به کل امر روزه اخلال وارد شده است.
  2. در نوع دوم اگر اجزاء امری کامل نشد ولی اندازه مطلوب را دارا بود آثار بر اين امر مترتب می‌شود. مثلاً، «تلک عشرية کاملة» اگر کسی قادر نيست در زمان احرام قربانی کند بايد 10 روز روزه بگيرد، 3 روز در مکه و 7 روز در بازگشت.

با اين توضيحات بايد گفت: دين زمانی کامل است که بر همه اجزاء تمام شده آن اثر مطلوب بار شود و بتواند پاسخگوی نياز‌های جامعه باشد. دينی که با ولايت ائمه اطهار رهبری شود از قالب يك سلسله احکام صوری خارج می‌شود و توانايی رهبری جامعه را پيدا می‌کند و روح بندگی را در ميان مردم حکم فرما می‌کند. هر نعمتی که از مسير ولايت در اختيار افراد قرار گيرد روح عبوديت را در انسان ايجاد می‌نمايد. در آيه اول همين سوره اشاره به عهدی شده است که وفای به آن، موجب حليت استفاده از بعضی نعمت‌ها می‌شود و در روايات آمده است که عقد و عهد قلبی با ولايت ائمه اطهار عامل مجاز شدن استفاده از نعمت‌ها می‌باشد.

خدای سبحان نعمت ولايت را از انحصار در شخص پيامبر به وجود مقدس دوازده امام تعميم داد. دوازده معصومی که مامور پيگيری امر ولايت می‌باشند. دين با پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله اتمام يافت و با جانشينی حضرات معصومين علیهم‌السلام به اکمال رسيد «رَضِيتُ لَكُمُ الْاسْلَامَ». اگر اسلام در معنای تسليم در مقابل خداوند سبحان است بايد گفت: تصوير عملی اين تسليم در پذيرفتن احکام رسالت پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و ولايت حضرات معصومين علیهم‌السلام است و اين تسليم همان عهد قلبی است که در روز الست هر مخلوقی با خدای خويش بست.

 

«فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ»

 

اگر در شرايط اضطرار مجبور به خوردن گوشت تزكيه نشده (ميته) شديد مورد مغفرت حضرت حق قرار خواهيد گرفت. اين حكم از احكام ثانوی و اضطراری است، رحمتی خاص است كه از سوی خدای سبحان بر مؤمنين باريدن گرفته است.

اين قسمت از آيه را به دو شكل می‌توان بررسی كرد:

در ابتدا از ديدگاه مخاطبين آيه، آن را بررسی كنيم. كساني كه در اين قسمت از روی اضطرار و ناچاری مجبور شدند نسبت به حضرت حق غفلت ورزند و نقصان كنند، خداوند سبحان برای محافظت از جسم و روح مخاطبين بايد و نبايدهايی را از ابتدای سوره تا اين قسمت از آيه مطرح کرده است اما همين مخاطبين خاص که به گفته قرآن دلدادگان حضرت حقند گاهی دچار غفلت و خطا می‌شوند و برای لحظاتی هر چند كوتاه از محبوب خويش دور می‌شوند و گرفتار اموری می‌شوند كه در شمار مناهی خداوند سبحان قرار گرفته است. اين گروه لحظه‌ای به سوی منيّت خويش گام بر می‌دارند هر چند كه اين فراق گام كوتاه و زودگذر باشد. اما لطف حضرت حق آنها را در بر می‌گيرد و مجددا به جاده شريعت بازشان می‌گرداند.

 

«فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»

 

نگاه ديگری كه می‌توان به اين قسمت از آيه داشت، نگاهی است كه خدای غفور و رحيم نسبت به مومنين دارد. حضرت حق چنان جايگاهی براي مومنين در نظر گرفته است كه آنها بعد از ايمان به حق كمترين نگرانی و اضطرابی نداشته باشند و در ميسر سير و سلوك گرفتار نااميدی از حق نگردند.

 

پشتیبانی خداوند از مومنان

 

خداوند سبحان با اين آيه به مومنين بشارت می‌دهد كه چون شما احكام و قوانين صادره از سوی شريعت را بر خواسته‌های خويش ترجيح داده‌ايد، من در همه حال پشتيبان شما خواهم بود. حتی اگر غفلتاً برای لحظاتی از مسير شريعت منحرف شديد، زمان غفلت‌های غير عامدانه شما را از پرونده بندگی‌تان پاك خواهم كرد. خداوند غفور و رحيم است، شما بر خدای غفور و رحيم تكيه كرده‌ايد و من با جلوه اين نام‌ها شما را از غفلت‌هايتان نجات مي‌دهم.

 

نام غفار خداوند

 

ابن عربي در كتاب اسماء الحسنی برای اسم غفار خدای سبحان معاني ذكر كرده است، كه به ذكر يكی از آنها بسنده می‌كنيم. پيوستن فرد به نام غفار حضرت حق از اين رو است كه عبد به پوششی خاص احساس نياز كند كه او را از شقاوت و نگون بختی ابدی محفوظ دارد. ابن عربی معتقد است غفار به معنای غيرت، سپر، حفظ، عصمت، پاسداری و نگهداری است.

بنابراين پناهندگی به نام غفار، بهترين پوشش و سپری است كه انسان را از شقاوت حفظ می‌کند.

در پايان اين آيه خداوند نويد نام غفور خود را به مومن می‌دهد تا به او بگويد اگر تو به صفت غفور من پس از لغزش‌هايت پناهنده شوی؛ برای هميشه از شقاوت و نگون بختی و لغزش‌های دائمی و يا لحظه‌ای در امان می‌مانی اين بار نيز از لغزش تو با همين نام چشم می‌پوشم.

 

نام رحیم خداوند

 

اگر خداوند سبحان صفت رحيم خود را ضميمه نام غفور خويش می‌كند، شايد به اين دليل است كه بنده‌ای كه گرفتار لغزشی كوتاه شده و به صفت غفور حضرت حق پناهنده شد از حضرت حق می‌خواهد تا با پناهندگی به صفت رحيم از لغزش‌های مجدد در امان بماند.

صفت رحيم حضرت حق در قيامت بيشتر جلوه‌گر می‌شود. مومنينی كه مخاطب آيه بوده‌اند چنان از آموزش‌ها و بايد و نبايد‌های خداوند سبحان بهره برده‌اند كه در يك كلام ماندگاری خيرات و حسنات خود را برای آخرت طلب می‌كنند.

 

خداوند توبه پذیر

 

آنها با ذكر صفت‌های غفور و رحيم از حضرت حق می‌خواهند تا در دنيا مجدداً دچار لغزش نشوند و در قيامت نيز از لطف رحمت خاص پروردگار بهره‌مند گردند.

از زوايه ديگر می‌توان چنين گفت: ای دلدادگان حضرت حق، اگر در مسير سير و سلوك شما وقفه و فاصله‌ای ايجاد شد و دل شما لحظاتی نه چندان طولانی گرفتار تعلقاتتان گشت، توبه كنيد و نگران ادامه مسير كمالی خويش نباشيد. خوب پشتيبانی را برای حمايت از خويش برگزيده‌ايد.

اگر كسي عامدانه و آگاهانه گناهی مرتكب شود تا چهل روز حركت در مسير كمال برای او ممكن نيست؛ اما چون جاهلانه و غافلانه گرفتار گناهی شود و يا حتی سستی و كسالت در بندگی بر او عارض شود، گويا از روی اضطرار مجبور به خوردن ميته شده است. خداوند اين لحظات را بر او خواهد بخشيد.

 

جلسه 4، 5، 6، 7 و 8

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1] حكمت‌های حرام شمردن گوشت خوك:

برخی صاحب نظران در مورد حرمت گوشت خوك به برخی از حكمت‌های قرآن اشاره كرده‌اند كه بعضی از آن موارد را در اينجا می‌آوريم و برای آگاهی بيشتر از اين موضوع مطالبی را جهت مطالعه از سايت كانون گفتنان قرآن ضميمه می‌كنيم:

در مورد فلسفه‌ی حرمت گوشت خوك از دو جهت می‌توان سخن گفت:

الف) تأثيرات روحی و روانی گوشت خوك:

خوك حتی نزد اروپائيان كه از گوشت آن می‌خورند سمبل بی‌غيرتی است و حيوانی كثيف است. خوك در امور جنسی فوق العاده بی‌تفاوت و لا أبالی است و علاوه بر تأثير غذا در روحيات كه از نظر علمی ثابت شده است، تأثير اين غذا در خصوص لاأبالی گری در مسائل جنسی مشهود است.

يكی از نويسندگان می‌نويسد: خوك غيرت ناموسی ندارد و جفت خود را در معرض خوك‌های نر ديگر قرار می‌دهد و حتی از اين كار لذت هم می‌برد، كه اين صفات در گوشتش هم تأثيراتی دارد از اين جهت اشخاصی كه از آن تغذيه می‌كند همان صفات و اخلاق رذيله را پيدا می‌كنند.

ب) ضررهای بهداشتی و بيماری‌هايی كه توسط خوك به انسان منتقل می‌شود:

برخی بيماری‌ها هستند كه از جمله عوامل ابتلای به آنها گوشت خوك است و استفاده از گوشت خوك در ايجاد آنها مؤثر است:

  1. اسهال خونی
  2. يرقان عفونی
  3. انتاميب هيستولتيك، كه انسان را به اسهال آميبی مبتلا می‌نمايد.
  4. بيماری شبه باد سرخ كه در انسان به صورت لكه‌های سرخ و دردناك توأم با سوزش شديد روی دست‌ها ظاهر می‌شود.
  5.  تصلب مشرايين ـ دردهای مفصلی و مسموميت‌ها و علت آن ميزان زياد چربی و اسيداوريك موجود در گوشت خوك می‌باشد.
  6.  خوك از خوردن چيزهای پليد حتی مدفوع خودش باكی ندارد لذا معده‌اش لانه اقسام ميكروب‌هاست كه به گوشت و خون و شيرش هم سرايت می‌كند.

اما برخی بيماری‌ها تنها علت آن، خوردن گوشت خوك است از جمله:

  • «كرم كدوی خوك» كه درعضلات و مغز خوك يافت می‌شود كه انسان را دچار نارسائی‌هايی در دستگاه گوارش می‌كند.
  • «تری شينوز» اين نيز كرم ديگری است كه باعث خراشيدن و التهاب جداره امعاء و پيدايش جوش‌ها و دمل‌های پراكنده در تمام بدن و درد شديد عضلانی و سختی تنفس و ناتوانی در سخن گفتن و جويدن غذا و … می‌شود كه تا به حال درمانی برايش پيدا نشده است.
  • استفاده از گوشت خوك، به علت ثقيل الهضم بودن معده را به زحمت می‌اندازد.

ناگفته نماند كه در كشورهای اسلامی در اثر مبارزه‌ی جدی اسلام، گوشت اين حيوان مصرف نمی‌شود و لذا پيامدهای آن نيز كمتر به چشم می‌آيد، اما در كشورهای غربی (اروپا، آمريكا) اين ممنوعيت اعمال نمی‌شود ولی با اين حال بسياری از مردم از مصرف آن دوری می‌گزينند؛ حتی در برخی از كشورها مثل برخی قسمت‌های روسيه در اثر شيوع بيماری‌های مربوط به گوشت خوك (كرم تركين يا ترشين) مصرف گوشت آن را ممنوع اعلام كرده‌اند و همچنين بيماری كرم كدوی خوك به صورت گسترده در جهان منتشر شده و در كشورهای اسلامی كه گوشت خوك مصرف نمی‌كنند به ندرت ديده می‌شود.

نتيجه: حكمت تحريم گوشت خوك را می‌توان پيشگيری از زيان مترتب بر گوشت خوك شمرد ولی اين ضررهای بهداشتی و اخلاقی فقط می‌تواند به عنوان فلسفه و حكمت اين حكم مطرح شود ـ نه علت انحصاری آن ـ و هنوز بايد منتظر كشفيات جديد علمی در اين باره باشيم. پس حرام‌ها و حلال‌های خداوند دارای مصلحت‌ها و حكمت‌هايی است كه با پيشرفت علوم بدان‌ها بيشتر پی می‌بريم.

به عبارت ديگر قرآن به برخی نكات اشاره می‌كند كه علوم پزشكی و عقل آدميان درصدر اسلم آنها را كشف نكرده بود كه نمونه‌ی آن همين تحريم گوشت خوك است كه برخی از مضرات و حكمت‌های آن اشاره شد.

«برگرفته از سايت کانون گفتمان قرآن»

[2] نهج البلاغه، حکمت 228 «وَ اللَّهِ لَدُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَهْوَنُ فِي عَيْنِي مِنْ عِرَاقِ خِنْزِيرٍ فِي يَدِ مَجْذُومٍ »؛ «امير مؤمنان على (عليه‌السلام) فرمود: به خدا قسم اين دنياى شما در چشم من از استخوان بی گوشت خوك، در دست بيمار جذامى پست‏ تر است»

[3] مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی

[4]  مفاتیح الجنان، دعای عهد

[5]

[6] شرح کافی,الاصول و الروضه, للمولی صالح مازندرانی، ج 7، ص 120،  الحدیث الثانی و التسعون

[7] تفسير نمونه، ج‏ 4، ص 260 و 261

[8] اصول کافی، ج 1، ص 289 ، ج 4 نورالثقلین

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *