مبحث مرگ را در نهج البلاغه پیگیری میکردیم، از جلسه سابق این مبحث را در نگاه سایر حضرات معصومین هرچند بسیار محدود بررسی میکنیم.
آمادگی برای مرگ
از امیرالمؤمنین علیهالسلام سوالی درباره مرگ شده است که بسیار کاربردی است.
« قِيلَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع مَا الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ فَقَالَ أَدَاءُ الْفَرَائِضِ وَ اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ وَ الِاشْتِمَالُ عَلَى الْمَكَارِمِ ثُمَّ لَا يُبَالِي أَ وَقَعَ عَلَى الْمَوْتِ أَوْ وَقَعَ الْمَوْتُ عَلَيْهِ وَ اللَّهِ لَا يُبَالِي ابْنُ أَبِي طَالِبٍ أَ وَقَعَ عَلَى الْمَوْتِ أَمْ وَقَعَ الْمَوْتُ عَلَيْهِ.»[1]
از حضرت سوال شد: «مَا الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ» آمادگی برای مرگ چیست؟
حضرت فرمودند: «أَدَاءُ الْفَرَائِضِ وَ اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ وَ الِاشْتِمَالُ عَلَى الْمَكَارِمِ» .
«أَدَاءُ الْفَرَائِضِ» اولین وظیفه برای آماده شدن برای مرگ این است که واجبات را انجام بدهیم، ابتدا واجب را بشناسیم تا نه به کیفیت واجب صدمهای وارد کنیم و نه در کمیّت واجب اختلالی وارد بشود.
وقتی در زندگی روزمره واجباتمان را درست انجام دهیم بخشی از تدارک مرگ را دیدهایم.
«وَ اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ» از حرام کنارهگیری کنیم؛ از هرچیزی که هر حرام است در هر موقعیتی که قرار داریم اجتناب کنیم. در موقعیتهای مختلف حرامهایی که انجام میشود متفاوت است، و ما هر حرامی که انجام میدهیم فی الواقع یک مقدار از چمدان مرگمان را خالی گذاشتهایم و بیتوشه شدهایم.
«وَ الِاشْتِمَالُ عَلَى الْمَكَارِمِ» «شَمْلَ» یعنی از بالا تا پایین مرا بگیرد و شامل شود، یعنی همه وجود من را کرامتهای اخلاقی بگیرد و خوبی از سر تا پایم جریان داشته باشد و کرامتهای اخلاقی همه وجود من را تحت الشعاع قرار دهد.
حضرت در ادامه میفرمایند: «ثُمَّ لَا يُبَالِي أَ وَقَعَ عَلَى الْمَوْتِ أَوْ وَقَعَ الْمَوْتُ عَلَيْهِ» حالا وقتی فردی این سه کار را انجام داد بعد دیگه برای او مهم نیست که او سراغ مرگ برود یا مرگ سراغ او بیاد. آمادگی برای مرگ یعنی سالم زندگی کردن، زندگی بیگناه، زندگیای که انجام وظیفه درست در آن باشد یعنی یک زندگی اخلاقی اعتقادی، هم اعتقادات درست است چون به واجبات و محرمات بها میدهد و هم اخلاقیاتش درست است چون مشتمل بر مکارم است، نه تنها قوه نظری بلکه قوه اجرایی خوبی دارد و در اجرا هم موفق است.
تمنای مرگ ممنوع
بعضی وقتها افراد میگویند بمیریم که راحت بشویم، فکر نکنید اینطوری است، اصلاً اینکه بگوییم بمیریم راحت بشویم معنا ندارد چون اگر من زندگی سالم دارم در زندگی سالمم باید دائم تلاش داشته باشم، بعد از مرگم هم تلاشها به توان میرسد. اگر خدایی ناکرده زندگی فردی ناسالم است بعد از مرگ برای او راحتی نیست.
پیامبر صلیاللهعلیهوآله میفرماید:
«لَا يَتَمَنَيَنَّ أَحَدُكُمُ الْمَوْتَ لِفَتْرٍ نَزَلَ بِهِ»[2]
«حتماً حتماً هیچ یک از شما مرگ را تمنا نکند برای فتور و سستی و راحتی که بر او فرود میآید.»
دو معنا برای این عبارت متصور است:
- مرگ را برای راحت شدن طلب نکنید.
- وقتی سست شدید فوری تمنای مرگ را نکنید و به جای اینکه تمنای مرگ کنید تمنای زندگی صحیح کنید.
ارزان فروشی ممنوع
در بعضی از روایات برای باقی مانده عمر ما آنقدر ارزش گذاشتهاند که قابل قیمت گذاری نیست چون با بقیه عمرم جبران گذشته عمرم میشود و آنچه از دست دادهام در بقیه عمرم احیا میشود پس هرگز بقیه عمرتان را با تمنای مرگ ارزان نفروشید.
امیرالمومنین علیهالسلام میفرماید:
«بَقِيَّةُ عُمُرِ الْمَرْءِ لَا قِيمَةَ لَهُ يُدْرِكُ بِهَا مَا قَدْ فَاتَ وَ يُحْيِي مَا مَات»[3]
باقی ماندن عمر هر فردی از شدت قیمتی بودن قابل قیمتگذاری نیست (قیمتی ندارد) چون هم به وسیله آن جبران میشود آن مقداری که فوت شده و از دست رفته است، و هم به وسیله آن چیزهایی که مرده احیاء و بازسازی میشود. باقی ماندهی عمر هم جبران گذشته و هم بازسازی گذشته است.
دو نسیم برای مومن در زمان مرگ
امام صادق علیهالسلام روایتی را میفرمایند که سلسله سند آن را به پیامبر صلیاللهعلیهوآله میرسانند:
«لَوْ أَنَّ مُؤْمِناً أَقْسَمَ عَلَى رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ لَا يُمِيتَهُ مَا أَمَاتَهُ أَبَداً وَ لَكِنْ إِذَا حَضَرَ أَجَلُهُ بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ رِيحَيْنِ رِيحاً يُقَالُ لَهُ الْمُنْسِيَةُ وَ رِيحاً يُقَالُ لَهُ الْمُسْخِيَةُ فَأَمَّا الْمُنْسِيَةُ فَإِنَّهَا تُنْسِيهِ أَهْلَهُ وَ مَالَهُ فَأَمَّا الْمُسْخِيَةُ فَإِنَّهَا تُسْخِي نَفْسَهُ عَنِ الدُّنْيَا حَتَّى يَخْتَارَ مَا عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى.»[4]
در کلاسهای با موضوع مرگ خوانده بودیم مؤمن خودش مرگ را انتخاب میکند حال حضرت میفرمایند: اگر مؤمنی خدا را قسم بدهد که من را از این دنیا نبر خدا او را نمیمیراند (یعنی اینقدر حرف مؤمن برای خداوند صائب است)، اما وقتی اجل این فرد برسد دو نسیم برای مؤمن میفرستد یک نسیم اسمش مُنسیه و دیگری مُسخیه است. با نسیم مُنسیه همه چیز را فراموش میکند، فراموش میکند که خانواده و مال و ….دارد و با نسیم مُسخیه خودش را سخاوتمندانه از دنیا جدا میکند و به خدا تقدیم میکند. یعنی مؤمن خودش در نهایت مرگ را انتخاب میکند و خدا او را بدون انتخاب خودش نمیبرد.
بزرگترین خوشی برای مومن
در روایت دیگری از امام حسن علیهالسلام سوال شد این مرگی که افراد جاهل به حقیقت آن هستند چیست؟
«قَالَ أَعْظَمُ سُرُورٍ يَرِدُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذَا نُقِلُوا عَنْ دَارِ النَّكَدِ إِلَى نَعِيمِ الْأَبَدِ وَ أَعْظَمُ ثُبُورٍ يَرِدُ عَلَى الْكَافِرِينَ إِذَا نُقِلُوا عَنْ جَنَّتِهِمْ إِلَى نَارٍ لَا تَبِيدُ وَ لَا تَنْفَدُ.»[5]
حضرت فرمودند: مرگ بزرگترین خوشی برای مؤمن است چون از این خانه نَکَد[6] و کم حاصل به نعیم جاودان منتقل میشود، و برای کافر مرگ«أَعْظَمُ ثُبُورٍ» به معنای بزرگترین هلاکت است؛ اینجا بهشت کفار است که از بهشتشان منتقل میشوند به سوی آتشی که پایان ندارد و هلاکشدنی نیست.
پس مرگ به فرموده امام حسن مجتبی علیهالسلام اعظم السرور برای مؤمن است یعنی چه خوشی به آدم میدهند که انسان با اختیار خودش از همه چیز مستانه جدا میشود.
علت تنفر مسلمانان از مرگ
شما می گویید اگر مرگ اعظم السرور است چرا آدمها از آن متنفر هستند؟ روایات متعددی میگوید مردم از مرگ متنفر هستند چون آن را نمیشناسند، اگر مرگ را بشناسیم از آن فرار نمیکنیم بلکه با آن انس پیدا میکنیم.
در روایتی از حضرت جوادالأئمه علیهالسلام سؤال شد چرا مسلمانها از مرگ بدشان میآید؟ حضرت فرمودند:
«لِأَنَّهُمْ جَهِلُوهُ فَكَرِهُوهُ وَ لَوْ عَرَفُوهُ وَ كَانُوا مِنْ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَأَحَبُّوهُ وَ لَعَلِمُوا أَنَّ الْآخِرَةَ خَيْرٌ لَهُمْ مِنَ الدُّنْيَا»[7]
«چون مرگ را نمیشناسند از آن متنفر هستند اگر مرگ را بشناسند و جزء دوستان خدا باشند (یعنی زندگی سالمی داشته باشند) حتماً عاشق آن میشوند، اگر بشناسند یقین میکنند آخرت برای آنها بهتر از دنیاست.»
البته یادآوری میکنم این یقین به این معنا نیست که ما طلب مرگ را بکنیم، ما مرگ را هم که بشناسیم باز طلب مرگ نمیکنیم اما نفرت و گریزی از مرگ نداریم و وقتی خدای سبحان آن را برای ما مقرر کند آن را دوست داریم.
تاریخ جلسه؛ 1396.2.18 ـ جلسه چهاردهم
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] بحار الأنوار، ج6، ص137
[2] بحار الأنوار، ج6، ص138
[3] بحار الأنوار، ج6، ص138
[4] بحارالأنوار، ج6، ص153
[5] بحارالأنوار، ج6، ص154
[6] عرب به زمینی که حاصلش خیلی کم است نَکَد می گوید.
[7] بحارالأنوار، ج6، ص156