امیرالمومنین علیهالسلام در خطبه 237 نهج البلاغه میفرماید:
«فَاعْمَلُوا وَ أَنْتُمْ فِي نَفَسِ الْبَقَاءِ وَ الصُّحُفُ مَنْشُورَةٌ وَ التَّوْبَةُ مَبْسُوطَةٌ وَ الْمُدْبِرُ يُدْعَى وَ الْمُسِيءُ يُرْجَى قَبْلَ أَنْ يَخْمُدَ الْعَمَلُ وَ يَنْقَطِعَ الْمَهَلُ وَ يَنْقَضِيَ الْأَجَلُ [تَنْقَضِيَ الْمُدَّةُ] وَ يُسَدَّ بَابُ التَّوْبَةِ وَ تَصْعَدَ الْمَلَائِكَةُ فَأَخَذَ امْرُؤٌ مِنْ نَفْسِهِ لِنَفْسِهِ وَ أَخَذَ مِنْ حَيٍّ لِمَيِّتٍ وَ مِنْ فَانٍ لِبَاقٍ وَ مِنْ ذَاهِبٍ لِدَائِمٍ امْرُؤٌ خَافَ اللَّهَ وَ هُوَ مُعَمَّرٌ إِلَى أَجَلِهِ وَ مَنْظُورٌ إِلَى عَمَلِهِ امْرُؤٌ أَلْجَمَ نَفْسَهُ بِلِجَامِهَا وَ زَمَّهَا بِزِمَامِهَا فَأَمْسَكَهَا بِلِجَامِهَا عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ وَ قَادَهَا بِزِمَامِهَا إِلَى طَاعَةِ اللَّه»[1]
«پس (از ستایش خداوند متعال و درود بر پیغمبر اکرم و آل او) بدانید (دنیا همیشه باقی و برجا نیست، بنابراین تا میتوانید مطابق دستور خدا و رسول) کار کنید در حالیکه در فراخی زندگانی هستید (زندهاید) و نامهها(ی اعمالتان برای ثبت گفتار و کردار نیک) گشوده (و بسته نشده) و توبه و بازگشت گسترده (پذیرفته) است، و روگرداننده (گناهکار) خوانده میشود (که از کار زشت دست برداشته توبه و بازگشت نماید) و بدکار را امیدواری داده میشوند(تا کردار زشتش را جبران نماید) پیش از آنکه چراغ عمل خاموش گشته فرصت از دست برود و مدت بسر آید، و راه توبه و بازگشت بسته شود، و ملائکه به آسمان بالا روند، پس هر كسى با تلاش خود براى خود، از روزگار زندگانى براى ايّام پس از مرگ، از دنياى فناپذير براى جهان پايدار، و از گذرگاه دنيا براى زندگى جاودانه آخرت، توشه برگيرد، انسانی که از خدا ترسید (و در عمل کوشید) در حالیکه تا رسیدن مرگ او را فرصت داده و تا انجام عمل او را مهلت دادهاند. انسانی که نفس خود را دهانبند زده و مهار آن را در اختیار دارد، پس خود را با دهانبند نفس از آنچه خداوند نهی فرموده بازداشته، و با مهار آن خویش را به سوی طاعت و فرمانبری از خداوند میکشد.»
تا میتوانید کار و تلاش کنید
در توضیح سخن حضرت گفته میشود: زمانی که مردن دیگران را میبینید کار و تلاش کنید، حال که در این عالم هستید و زندهاید و وسعت دارید، کار کنید، حال که همه چیز برای عمل فراهم است و نامه عملتان باز است و هرآنچه بخواهید میتوانید در آن ثبت کنید، توفیق هر خیری را از خدا طلب کنید به آن دست مییابید و در نامه عملتان ثبت میشود، کار کنید.
«وَ الصُّحُفُ مَنْشُورَةٌ»؛ «(کار کنید) در حالی که در فراخی زندگانی هستید (زندهاید)» هرکاری میکنید ثبت است و نامه عمل شما باز است، تنها گفتار و کردار نیست که ثبت میشود بلکه افکار و نیّات شما نیز ثبت میگردد.
زمان رجوع به خدای سبحان
«وَ التَّوْبَةُ مَبْسُوطَةٌ»؛ «(کار کنید) در حالی که نامهها (ی اعمالتان برای ثبت گفتار و کردار نیک) گشوده است (بسته نشده)»
در این عالم زمان رجوع به خدای سبحان هست، به حق رجوع کنید زیرا راه توبه و باب توبه بسته نیست، چه توبه به جهت عذرخواهی از خلق و چه رجوع به حق، اما بعد از مرگ راه رجوع بسته است، امکان تغییر مسیر وجود ندارد، آنچه بعد از مرگ باقی میماند آن است که مسیر درست ادامه مییابد اما مسیر جدیدی احداث نمیشود؛ در این دنیا مسیر رجوع به حق بسیار گسترده است همه کس برای توبه زمان دارند و راه توبه بسته نیست.
دعوت
«وَ الْمُدْبِرُ يُدْعَى»؛ «(کار کنید) در حالی که روی گرداننده (گنهکار) خوانده میشود»
خدای سبحان فرا میخواند کسی را که به او پشت کرده حضرت حق او را دائماً به خود دعوت میکند و دائماً صدایش میزند و خطاب به او میگوید: بنده من به کجا میروی و سراغ چه کسی را میگیری؟ چرا فرار کننده از من هستی؟ دائم آهنگ بازگشت به سوی حق شنیده میشود، قرآن میفرماید: «فَفِرُّوا إِلَى اللَّه»[2]؛ «پس به سوی خدا بگریزید» از خدا به خدا فرار کنید، این آیه دائماً در این عالم به گوش میرسد اما بعد از مردن دعوتی در کار نیست، حال که در دنیا هستید و هنوز امکان رجوع وجود دارد کار کنید.
امید
«وَ الْمُسِيءُ يُرْجَى»؛ «(کار کنید) در حالی که بدکار امیدواری داده میشود»
الان کار کنید در حالی که حتی بدکردار، امیدوار است، بدکردار میتواند به خدا امید داشته باشد این امکان وجود دارد که عاقبت بدکار به خیر شود به عبارتی دیگر او قابلیت اصلاح را در خود میبیند و قابلیت اصلاح دارد و اجازه امیدواری به او داده شده و با همه بدیهایش میتواند به فضل و رحمت و ربوبیّت حضرت حق امیدوار باشد .
قرآن از سحره فرعون در سوره مبارکه اعراف سخن میگوید[3] و بیان میدارد که ساحرین در یک لحظه ایمان آوردند و به سجده افتادند، سحره فرعون در نیم روز عوض شدند و عاقبتشان ختم به خیر شد.
«وَ الْمُسِيءُ يُرْجَى» (کار کنید) حال که در این عالم به بدکار اجازه امیدواری داده شده کار کنید چون بعد از مرگ خطاکاران و بدکاران امیدوار نیستند.
ناامیدی زندان بدی است و از نظر روانی به انسان آسیب وارد میکند. اگر کسی در این دنیا مسی و گنهکار باشد و امید به رحمت خدا و توبه کردن نداشته باشد امید به رحمت حق برای او معنایی ندارد و به یقین برزخ و قیامت نامناسب و سختی خواهد داشت.
خاموش شدن چراغ عمل
حضرت میفرمایند: «قَبْلَ أَنْ يَخْمُدَ الْعَمَلُ» قبل از اینکه شعله عمل خاموش بشود عمل کنید زیرا مرگ پایان عمل است. به عبارتی حضرت میفرماید: هنوز که امکان عمل برای شما هست در بندگی خدا بکوشید و از مال و جان خود در مسیر حق استفاده کنید.
سوال میشود اگر چراغ عمل با مرگ خاموش میشود پس «مُوتُوا قَبلَ اَن تمُوتُوا» به چه معناست و کاربرد آن چیست؟ به عبارتی دیگر آیا در موت اختیاری «مُوتُوا قَبلَ اَن تمُوتُوا» چراغ عمل خاموش میشود؟
گفته میشود در موت اختیاری مرگ نفسانیّت و مرگ منیّت انسان فرا میرسد، در موت اختیاری ما به اعمال مثبت مشغول میشویم اما هیچ عملی را به خود نسبت نمیدهیم زیرا توفیق عمل و انجام آن به خود خدای سبحان باز میگردد. «وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ[4] »انسان در موت اختیاری برای خود وجودی قائل نیست و اعمال خیر را به خدا منسوب میکند.
آنکس که به مرگ توجه داشته باشد پُرکار میشود، اگر من با مرگ زندگی کنم تمام تلاشم بر این است که علی الدوام در صحیفه عملم حسنه ثبت شود و اگر من بر خود متذکر مرگ شوم دائم رجوع الی الله دارم، گاه از معصیت به خدا مراجعه دارم و گاه از منیّت خویش، به هر حال من دائماً در سفر هستم گاهی از معصیت به سوی خدا سیر دارم و گاه از منیّت خود به خدا سفر میکنم، دائم السفر بودن امتیازات زیادی برای انسان به همراه میآورد، توبه نیز رجوع به حق و دائم، سفر کردن از معصیت و منیّت است، اگر مرگ به معنای آن باشد که زمانی فرا میرسد که دیگر عملی دیده نمیشود و عمل خاموش میگردد.
شنیدن صدای داعی الله
«وَ الْمُدْبِرُ يُدْعَى»؛ «(کار کنید) در حالی که روگرداننده (گناهکار) خوانده میشود» اگر من به یاد مرگ باشم و بنا به دلایل مختلف به خدا پشت کنم داعی الله مرا صدا خواهد زد و من صدای داعی الله را میشنوم و اجابت میکنم اما اگر توجهی به مرگ نداشته باشم ناشنوا هستم و صدای داعی الله را دریافت نمیکنم.
«وَ الْمُسِيءُ يُرْجَى»؛ «بدکار امیدواری داده میشود» من گنهکارم اما با یاد مرگ به خدا امیدوارم. گنهکار با فضل و رحمت خدای سبحان آینده پر خیر و پربرکتی را برای خود ترسیم کرده است «وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ»[5] و هیچ گاه فضل و رحمت حق را نسبت به خود نادیده نمیگیرد.
بارها به خود و شما یادآور شدهام هر سحری که از خواب بر میخیزیم به خودمان یادآوری میکنیم که ممکن بود امروز برای همیشه از خواب بیدار نشوم، حکایت حال ما در هر صبح حکایت مردگانی است که چون از دنیا بروند به خداوند سبحان میگویند: «رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ»[6]؛«پروردگارا! مرا بازگردان شاید در آنچه ترک کردم (و کوتاهی نمودم) عمل صالحی انجام دهم» ندا میآید: «كَلَّا» هرگز امکان برگشت نیست، هر سحرگاه به ما اجازه داده میشود از فرصتهای جدیدی که در اختیارمان قرار میگیرد استفاده کنیم و هر روز که روح به بدن ما بازگردانده میشود یک زندگی جدیدی به ما عطا میگردد؛ هیچ کس نمی داند تا چه زمان زنده است، مرحوم فلسفی (ره) میگوید: مرگ هنگامه ندارد.
توبه
«وَ يُسَدَّ بَابُ التَّوْبَةِ»؛ «(کار کنید قبل از اینکه) راه توبه و بازگشت بسته شود»
کار کنید پیش از آنکه باب رجوع الی الله ـ توبه ـ بسته شود، بعد از مرگ هیچ رجوعی در کار نیست، نه رجوع از معصیت به طاعت، نه رجوع از منیّت به حق، نه رجوع از ضلالت به هدایت، نه رجوع از جهالت به علم. باید گفت آخرت ادامه دنیاست و آنچه در این دنیا به آن مشغول بودهایم در آخرت ادامه مییابد.
ملائکه
«وَ تَصْعَدَ الْمَلَائِكَةُ»؛ «(کار کنید قبل از اینکه) ملائکه به آسمان بالا روند»
قبل از اینکه ملائکه صعود کنند و بالا بروند کار کنید به عبارت دیگر حال که زندهاید و نَفَس میکشید و هر روز دو ملک جداگانه در خدمت شما هستند کار کنید تا ثبت اعمال خیر شما را داشته باشند، زمانی که بمیریم و از دنیا برویم دیگر ملکی برای ثبت اعمال ما وجود ندارد چون عملی در کار نیست، در آن زمانی گروهی از ملائک آمینگوی دعای ما نخواهند بود، دیگر کار خیری صورت نمیگیرد که ملک آن را ثبت کند.
اگر سؤال شود بعد از مرگ چیست؟ پاسخ داده میشود بعد از مرگ ملکوت خود فرد است، مَلَکی نیست اما ملکوت هرکس ظهور میکند، ملائکی که در این عالم با ما همراه بودند با ما وارد قبر نمیشوند.
البته در بعضی از روایات آمده است که ملائک گروهی را تا قیامت همراهی میکنند و بر سر قبر آنان باقی میمانند و حضور ملائک بر قبر و برزخ و قیامت این گروه به جهت آن است که باطن آنان ملکوتی بوده، باطن ملکوتی جذب مَلَک را در پی دارد. اما اگر انسان اهل توبه و عمل صالح نباشد اصلاً از ملکوت بیگانه است زیرا تمام اشتغالش ماده بوده و بعد از مرگ ارتباط ملائک با او قطع میشود.
سابقه مهم نیست
حضرت در ادامه میفرمایند: «فَأَخَذَ امْرُؤٌ مِنْ نَفْسِهِ لِنَفْسِهِ»
«أخذ» هم به معنای گرفتن و هم به معنای شروع کردن است. هر کس باید شروع کند، برای شروع بندگی سابقه مهم نیست، هر کس میخواهد برای قیامت خود کار کند نباید معطّل بماند، همه خزائن در درون خود ماست، از خود شروع کنیم و برای خود کار کنیم به عبارتی همه سرمایههای حیات طیب در خود ما پنهان است و لازم به درخواست از دیگران نمیباشد. توانمندیهای حیات طیّب را خدای سبحان در اختیار ما قرار داده، از توانمندیهایی که خدا در ما قرار داده استفاده کنیم، این کار به نفع خود ماست، هرکس کار درست انجام دهد منّتی جهت انجام کار خویش بر دیگری ندارد، آنکس که به یاد مرگ است هیچ طلب و درخواستی جهت کار و تلاش خود ندارد، هرکس برای قیامت خود کار میکند گویا حقیقتاً برای خود کار کرده است.
رهاورد باور کردن مرگ
«فَأَخَذَ امْرُؤٌ مِنْ نَفْسِهِ لِنَفْسِهِ»؛ «پس هر كسى با تلاش خود براى خود (توشه) برگیرد»
حضرت توجه ما را به زمانی معطوف میداند که پرونده عمل بسته و باب توبه مسدود میشود و ملائکی که همراه ما بودهاند از ما جدا میشوند.
باور مرگ سبب میشود که هر کس برای خود کار کند و منتظر نباشد بازماندگانش برای او کاری بکنند و خیراتی را ارسال کنند، از این فراز مشخص میشود همه ما توانایی جمع کردن توشه آخرت را داریم، لازم نیست از غیر گدایی کنیم، هرکس باید از خود به نفع خویش استفاده کند.
استفاده کنندگان دو دستهاند عدهای از خودشان به ضرر خود استفاده میکنند (علی نفسه) و گروهی از خود به نفع خود استفاده میکنند (لِنَفْسِهِ).
دو نکته
فراز «فَأَخَذَ امْرُؤٌ مِنْ نَفْسِهِ لِنَفْسِهِ» دو مطلب را به ما یادآوری می کند :
- گنج و توشه ما در درون خود ماست فقط باید شروع به بهرهمندی از این توشه کرد و برای جمع کردن آن از دیگران گدایی نکرد، اخذ هم به معنی شروع کردن است و هم به معنای گرفتن. هر کسی باید از خودش برای تهیه توشه آخرت استفاده کند و نباید این کار را به تعویق بیاندازد.
- «لِنَفْسِهِ» بهرهمندی از خود باید به گونهای صورت گیرد که به نفع ما انجام شود، هرکس باید بداند از خود چگونه برای خود استفاده کند، گاهی ما از نعمت وجود خود بر خلاف شریعت استفاده میکنیم و بهرهمندی ما نامناسب صورت میگیرد، هرکس باید بیاموزد چگونه از خود برای توشه قیامت استفاده کند.
هزاران بار ارزشمندتر
«وَ أَخَذَ مِنْ حَيٍّ لِمَيِّتٍ» هر کس باید از زمان زندگی برای زمان مرگش استفاده کند، من تا زمانی که حیّ و زنده هستم باید برای زمان مرگ کسب توشه کنم، هرگاه بمیرم و از دنیا بروم جمعآوری و کسب توشه ممکن نیست، آنچه را دیگران به من میرسانند در مقابل آنچه خودم برای خودم تهیه میکنم بسیار ناچیز و اندک است، اگر باقیات الصالحاتی چون مال طیّب که از آن انفاق کنم و یا ولد صالح یا نوشته و کتابی از خود بجا بگذارم همه به مراتب هزاران بار ارزشمندتر است از آنچه دیگران پس از مرگ برای من تدارک میبینند، پس از زمان زندگیمان برای زمان مرگمان توشه جمع کنیم.
«وَ مِنْ فَانٍ لِبَاقٍ»؛ «(هرکس باید) از دنياى فناپذير براى جهان پايدار (توشه برگیرد)»
از این جسمی که فانی میشود برای زندگیای که باقی است توشه جمع کنید، از روح که همیشه زنده است به نفع جسم که روزی میمیرد توشه جمع کنید، میّت همان جسم است که بعد از مرگ از بین میرود، از مقام روحانیّت خویش برای جسم کمک بگیرید و توشه جمع کنید، انسان نیمی روح است که باقی است و نیمی دیگر فانی است باید از نیمه روحانی برای آبادانی وجود جسمانی و از نیمه فانی برای حیات باقی کمک بگیرید.
کمک بگیرید
«وَ مِنْ ذَاهِبٍ لِدَائِمٍ»؛«و (هرکس باید) از گذرگاه دنيا براى زندگى جاودانه آخرت (توشه برگيرد)»
ذاهب به معنای رونده است، زمان در گذر است، کودکی و جوانی و پیری، در حرکت است و ثبات ندارد. حضرت میفرمایند: از اموری که دائم در حال حرکت است برای وجود ملکوتی و شاکله اصلی خویش کمک بگیرید، در گذر زمان برای هر یک از شما شاکلهای ساخته میشود که همراه شماست.
در توضیح گفته میشود زمان میگذرد و سلولهای مادی شما فرسوده میشود و از بین میرود، اما شاکله و ملکوتتان باقی میماند، از زمانی که در اختیار دارید برای زمانی که در دست شما نخواهد بود کمک بگیرید.
تعبیر دیگر: اگر عبارت «ذاهب» را اعم از زمان بدانیم میتوانیم بگوییم: از هر آنچه برای شما ارزشمند است اما در حال حرکت است کمک بگیرید، برای روزی که هیچ یک از اینها کمکی نمیتوانند بکنند، از آبرو و شهرت و اصل و نسب و مقام و … که هر یک ذاهب و در حرکتاند کمک بگیرید، این نعمتها از بین میروند و ماندگار نیستند، نه شهرت دنیوی ماندگار است و نه مال و منال دنیا، نه آبرو میماند و نه اصل و نسب. باید از همین آبرو و مال و شهرت برای یک امر ماندگار کمک بگیرید.
نگرانی به جهت ادب حضور نداشتن
امیرالمؤمنین علیهالسلام در ادامه میفرمایند: «امْرُؤٌ خَافَ اللَّهَ وَ هُوَ مُعَمَّرٌ إِلَى أَجَلِهِ وَ مَنْظُورٌ إِلَى عَمَلِهِ»؛ «انسانی که از خدا ترسید (و در عمل کوشید) در حالیکه تا رسیدن مرگ او را فرصت داده و تا انجام عمل او را مهلت دادهاند»
«مَنْظُورٌ إِلَى عَمَلِهِ»: مَنْظُور از ماده «نَظَرَ» به معنای مهلت دادن است، بعضی از افراد نگران ادب حضور خویش در محضر خدای سبحانند، اینان در حالیکه مهلت و زمان برای عمل و جمعآوری توشه قیامتی دارند اما دائماً نگران آن هستند که آیا زمان مرگ با اعتقادات کامل از دنیا میروند؟ آنان به جهت همین خوف، ادب حضور را رعایت میکند.
«مَنْظُورٌ إِلَى عَمَلِهِ» خدای سبحان به آنان مهلت میدهد تا عملکردشان را اصلاح کنند.
علامت خوف
«امْرُؤٌ أَلْجَمَ نَفْسَهُ بِلِجَامِهَا وَ زَمَّهَا بِزِمَامِهَا»؛ «انسانی که نفس خود را دهان بند زده و مهار آن را در اختیار دارد»
علامت خوف در چنین فردی آن است که لجام به نفس خویش میزنند، وقتی به اسب لجام زده شود اسب هر چیزی را نمیتواند بخورد پس کسی که به دهان خویش لجام بزند هر حرفی را نمیزند و هر چیزی را نمیخورد .
«وَ زَمَّهَا بِزِمَامِهَا» چنین فردی که به نفس خود لجام زده زمامِ ناقه نفس را به دست گرفته است و به گفتاری که از دهانش خارج می شود و آنچه به دهانش وارد میشود توجه دارد .
آنکس که افسار نفس در دستش است اجازه سرکشی به نفس نمیدهد و نفس خادم او میشود، قوّه غضبیه و شهویه و واهمه خود را به خدمت درآورده و مسلط بر غضب و شهوت و وهم خویش میشود، زمام نفس در اختیارش است و اجازه نمیدهد نفس هر کاری که تمایل دارد انجام دهد و هر کجا که بخواهد بتازد.
«فَأَمْسَكَهَا بِلِجَامِهَا عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ»؛ «پس خود را با دهان بند نفس از آنچه خداوند نهی فرموده بازداشته»
زمانی که انسان نفس خود را مهار کند با این لجام نفس از معصیت حفظ میشود، بسیاری از معاصیِ نفس از طریق دهان صورت میگیرد، اگر دهان کنترل شود باطن نیز کنترل میشود . ظاهراً برای حفاظت انسان از معصیت دو راه وجود دارد و هر دو راه از طریق دهان است: 1. هرچیزی نگوییم 2. هر چیزی نخوریم.
انسانی که نفس در کنترل اوست وجودی معتدل و تنظیم دارد و مراقب است از طریق دهان هر چیزی را نخورد و هر سخنی به زبان نیاورد و گفتار او ضابطهدار باشد و همین امر او را آماده مرگ میکند.
خوراکهایی که میخوریم این قابلیت را دارد که هم نور وارد بدن ما کند و هم نار. اینکه افراد در مجالس اباعبدالله علیهالسلام خود را مقید به استفاده از طعام و چای و … میکنند به این دلیل است که از طریق آن خوردنی نورانیت به آنها منتقل شود زیرا روح ولایت در آن خوردنی تأثیر گذار است.
«وَ قَادَهَا بِزِمَامِهَا إِلَى طَاعَةِ اللَّه» ؛«و با مهار آن (نفس) خویش را به سوی طاعت و فرمانبری از خداوند می کشد»
خاصیت دیگر مهار نفس این است که اجازه نمیدهد انسان راحت طلب و بیخیال باشد. انسانی که زمام نفس در دست اوست دائم به خود متذکر می شود که شاید امروز آخرین روز عمر او باشد پس امروز تا میتواند کار میکند.
وقتی زمام نفس دست انسان باشد او مسافر الی الله محسوب میشود و توفیق طاعت به او داده میشود و از تنپرستی و سستی رها میگردد و زمانی که فرد گرفتار سستی در بندگی نگردد آماده مردن میشود چون عبد خداست. چنین فردی در مسیر طاعت زمام نفس را به دست میگیرد و این زمام او را به سوی طاعت هدایت میکند.
ادامه جلسه 1 و جلسه 2 ـ 95.7.5 و 95.7.19
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] نهج البلاغه، خطبه 237، فراز 1و2و3
[2] سوره مبارکه ذاریات، آیه 50
[3] سوره مبارکه اعراف، آیات 117 تا 122
«وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ فَغُلِبُواْ هُنَالِكَ وَانقَلَبُواْ صَاغِرِينَ وَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ قَالُواْ آمَنَّا بِرِبِّ الْعَالَمِينَ رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ» «و به موسى وحى كرديم كه عصايت را بينداز پس [انداخت و اژدها شد] و ناگهان آنچه را به دروغ ساخته بودند فرو بلعيد. پس حقيقت آشكار گرديد و كارهايى كه مىكردند باطل شد. و در آنجا مغلوب و خوار گرديدند. و ساحران به سجده درافتادند. [و] گفتند به پروردگار جهانيان ايمان آورديم. پروردگار موسى و هارون.»
[4] سوره مبارکه هود، آیه 88
[5] سوره مبارکه هود، آیه 88
[6] سوره مبارکه مومنون، آیه 99 و 100