نمی از یم فضائل امیرالمؤمنین (ع) ـ بخش چهارم

طهارت، لازمه شناخت امیرالمؤمنین (ع) است

 

شناخت امیرالمؤمنین علیه‌السلام همچون معرفت نسبت به قرآن، طهارت ظاهر و باطن لازم دارد[1] و از طرق مختلف دستیابی به اندکی از آن امکان پذیر است:

  •  مراجعه به قرآن و بهرهمندی از آیاتی که در مورد حضرتش نازل شده است .
  • مراجعه به روایات و سیره نبوی و سایر حضرات معصومین که در مورد امیرالمؤمنین بیان شده است .
  • مراجعه به فرمایشات و سیره علمی و عبادی و اخلاقی و اجتماعی امیرالمؤمنین علیه‌السلام.

 

کارگشایی امیرالمومنین (ع)

 

فردی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام درخواستی کرد و حضرت به وکیلشان فرمودند هزارتا به او بده.

وکیل گفت: هزار دینار یا درهم (طلا یا نقره )؟

حضرت فرمودند: این دو به نظر من سنگ‌اند (‌یعنی طلا و نقره در نزد من هیچ ارزشی ندارند و فرقی نمی‌کنند ) کدام برای او کارآیی بیشتری دارد، همان را به او عطا کن . [2]

 

درایت در روایت:

 در نگاه امیرالمؤمنین علیهالسلام طلا و نقره به خودی خود قیمت نداشته ارزششان  به جهت کارگشایی و بهره رسانی به خلق خداست .

 

پرهیز از مجادله 

 

روزی پسر زبیر نزد امیرالمؤمنین علیه‌السلام آمده عرض کرد: با بررسی حساب‌های مالی پدرم، متوجه شدم پدر شما به پدرم هشتاد هزار بدهکار است.

حضرت فرمودند: پدرت تو فردی راستگوست اگر چنین نوشته است بی‌شک درست است و بلافاصله هشتاد هزار درهم به او دادند .

فردای آن روز مجدداً مراجعه کرد و گفت من اشتباه کردم  طلب پدرتان را بدهی به پدرم دیده بودم آمده‌ام هم پولی که داده‌اید و هم بدهی پدرم را تسویه نمایم. حضرت فرمودند : بدهی پدرت حلالش باشد و چیزی را که من پرداخت کرده‌ام پس نمی گیرم ولو اشتباه شده و بر حق نباشد . [3]

درایت در روایت: 

ـ  سیره علوی اقتضاءمی نماید علیرغم اشراف حضرت به امور و مطلع بودن از حقایق  به ادعایی بیاساس صرفاً جهت راستگو بودن فرد، پاسخ مثبت دهند تا با حفظ ارزشهای اخلاقی، از مجادله  بر سر امور مادی پرهیز نموده و عملاً افراد را به دقت نظر دعوت نمایند، و پس از روشن شدن حقیقت  نیز کریمانه از حق خویش بگذرند چرا که علاوه بر بی ارزش بودن مال دنیا ، آنچه با دستان یدالله پرداخت می شود هرگز پس گرفته نشده توشه‌ای است که تا قیامت فریادرس سائل خواهد بود.

 

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1] – سوره مبارکه واقعه، آیه ۷۹: «لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»؛«و جز پاكان نمىتوانند به آن دست زنند [دست يابند]»

[2] – بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۳۲: وَ سَأَلَهُ أَعْرَابِيٌّ شَيْئاً فَأَمَرَ لَهُ بِأَلْفٍ فَقَالَ الْوَكِيلُ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ فَقَالَ كِلَاهُمَا عِنْدِي حَجَرَانِ فَأَعْطِ الْأَعْرَابِيَّ أَنْفَعَهُمَا لَهُ ‏

[3] – بحارالانوار ج ۴۱ ص ۳۲: وَ قَالَ لَهُ ابْنُ الزُّبَيْرِ إِنِّي وَجَدْتُ فِي حِسَابِ أَبِي أَنَّ لَهُ عَلَى أَبِيكَ ثَمَانِينَ أَلْفَ دِرْهَمٍ فَقَالَ لَهُ إِنَّ أَبَاكَ صَادِقٌ فَقَضَى ذَلِكَ ثُمَّ جَاءَهُ فَقَالَ غَلِطْتُ‏ فِيمَا قُلْتُ إِنَّمَا كَانَ لِوَالِدِكَ عَلَى وَالِدِي مَا ذَكَرْتُهُ لَكَ فَقَالَ وَالِدُكَ فِي حِلٍّ وَ الَّذِي قَبَضْتَهُ مِنِّي هُوَ لَك

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *