در سوره مبارکه آل عمران آیه 198 آمده است:
اولاً عاجزانه خدای سبحان را سپاسگزاریم که توفیق حضور در محضر قرآن را نصیب ما کرده هر چند این ایام امکان تجمع وحضور در جمع میسَّر نیست اما خدارو شکر امکان حضور در محضر قرآن ممکن است، امیدواریم آموختههایما در محضر قرآن نهر جاری در زندگیمان باشد و از برکات و منافع این آموختهها در دنیا و آخرت بهرهمند شویم، انشاءالله.
در محضر آیه 198 سوره مبارکه آل عمران قرار گرفتهایم، در دو آیه سابق خدایسبحان به سرنوشت کفّار اشاره فرموده و بیان داشت: هر چند کفّار در دنیا به طور موقّت از لذاتی بهرهمند هستند اما در قیامت جایگاه بسیار بدی در انتظار آنهاست.
«لَكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ رَبَّهُمْ»
پیامهای آیه
1-در این آیه متّقین «الَّذِينَ اتَّقَوْاْ» در مقابل کفّار «الذین کفروا» مطرح میشوند:
تقوا پرهیز از مخالفت و انجام طاعت است که شامل اعتقاد باطنی و پایبندی به اعمال ظاهریه میباشد که ثمره این ترکیب اعتقاد قلبی است.
2-شاید بتوان در فارسی در برابر معنای «اتَّقَوْاْ رَبَّهُمْ» عبارت تربیت یافتگان را قرار داد، زیرا متقی کسی است که تربیت خود را به مربی خویش سپرده است.
3-تقوا پیشگان همواره خود را محتاج پرورش مربی خویش دانسته و طالب کمال دائم هستند، آنان به کمال فعلی قناعت نکرده و با قبول تربیت مربی مایلند استعدادهای بالقوه خویش را به فعلیت برسانند، در حقیقت اینان ربّ را به عنوان مربّی خویش پذیرفته و همواره از پرورش او بهرهمند میشوند.
4-پرورش حضرت حق امری است که موجب شرافت متقی میشود؛ (اضافه «ربّ» به «هم» اضافهای است که مضافالیه از مضاف کسب شرافت میکند) پرورش یافتن لطفی است که از ناحیه مربی نصیب متقین شده و آنان را از اعتبار خاصی بهرهمند نموده است.
5-اگر تقوی را پرهیز از مخالفت با خدای سبحان بدانیم متقین با توجه به این معنی قبل از این که توجه به انجام طاعت داشته باشند دقت دارند تا مخالفتی با نظر مربی نداشته باشند چه مخالفتی به عنوان ترک فعل و چه در انجام کیفیت فعل.
6- درحالیکه متقین هرگز درخواست پاداش از خدای سبحان نداشتهاند اما حضرت حق بر خود خود واجب کرده در ضیافتی خاص از آنان پذیرایی کند؛ در جنّاتی که وصف آن در ادامه آیه ذکر خواهد شد.
7-در آیه سابق گفته شد کفّار طالب متاع دنیوی بودند اما متقین از لذات فانی دنیوی پرهیز میکنند و به وسیله این پرهیز مقامات خاصی نصیبشان میگردد.
8-متقین در گرفتاریهای مطرح شده در آیات سابق صبوری نموده و از اظهار جزع و ناتوانی پرهیز مینمایند، آنان در عرصه بندگی پایدار مانده و مشکلات صدمهای به بندگیشان وارد نمیکند.
9- متقین از اظهار منیّت پرهیز نموده و فاعل افعال خیر و مثبت خویش را خدای سبحان دانسته و صفات حَسَن خود را جلوهای از جلوه صفات حضرت حق شمرده و در این میان برای خود وجودی قائل نیستند.
«لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا»
10- بعد از پرهیزهای سهگانه بهشتهای سهگانهای در اختیار متّقین قرار میگیرد.
11- در مقام پاداش متقین
قرآن اولاً به اختصاصی بودن آن اشاره مینماید: «لَهُمْ جنات» (تقدم جار و مجرور افاده حصر میکند و اختصاص را بیان میدارد) اولین امتیاز متقی خاص بودن و عنایت ویژهای است که از سوی حضرت حق دریافت مینماید، عنایتی که شاید برخی از بهشتیان از این نوع عنایت محروماند.
ثانیا: «لَهُمْ جَنَّاتٌ» برای متّقین بهشتهایی است که در عالم ماده حقیقت این بهشتها قابل شناخت نیست از این رو نکره ذکر شده است.
12-«الأَنْهَارُ» :جریان داشتن نهرها ویژگی اصلی این بهشتهاست، نهرهایی که همیشه در آنها روان است.
13- عبارت «الأَنْهَارُ» معرفه ذکر شده و این نشان میدهد بهشتیان با این نهرها آشنا بودهاند، مفسرین میگویند: شاید حقیقت این نهرها همان جریان معرفتی است که همیشه در زندگی آنان جریان داشته است، معرفت جریان دائمی زندگی آنهاست و تقوا ثمره همین معرفت است.
امیرالمومنین علیهالسلام فرمودند:
«مَا قَصَمَ ظَهْرِي إِلَّا رَجُلَانِ عَالِمٌ مُتَهَتِّكٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّكٌ هَذَا يُنَفِّرُ عَنْ حَقِّهِ بِهَتْكِهِ وَ هَذَا يَدْعُو إِلَى بَاطِلِهِ بِنُسْكِه»[1]
اگر علمی در عمل جریان پیدا نکند موجب آسیب به ساحت مقدس ولایت میشود همچنان که اگر بندهای با جهالت بندگی نماید، بندگی برای او هیچ ثمری ندارد.
14-متقین چون فعل و صفت و وجود خود را قربانی نموده و از منیّت کاملا َجدا شدهاند، حداقل سه بهشت در اختیارشان قرار میگیرد.
- بهشتی که بازتاب اعمال آنان است
- بهشتی که حقیقت صفات آنان است.
- بهشتی که پس از رسیدن به مقام فنا به آنان عطا میگردد.
15-نکته قابل توجه آنست که در تمام قسمتهای این بهشتها نهرهایی جاری است، نه تنها در گوشه یا قسمتی از آنها و این نشان دهنده آن است که معرفت در تمام زندگی متقین همیشه جریان دارد نه در بخشی از زندگی آنان زیرا اساس زندگی آنان برمعرفت است.
پاداش نقدی متقی
16- «لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ» مفسرین میگویند: عبارت «تَحْت» به آن اشاره دارد که ریشه و حقیقت زندگی متقین معرفت است، آنان به معارف پیشین اکتفا نمیکنند بلکه معرفت علیالدوام و به سهولت در زندگیشان جریان یافته است. جالب اینجا است که متقی برای جریان معرفت زحمتی متقبل نمیشود بلکه خدای سبحان معرفت را پاداش نقدی آنان قرار داده است که متقی این پاداش را به جهت پرهیز دریافت مینماید.
«نُزُلًا مِّنْ عِندِ اللّهِ وَمَا عِندَ اللّهِ خَيْرٌ لِّلأَبْرَارِ»
آیا معرفت بنیاد تقوا است یا تقوا موجب معرفت میشود؟
متقین معرفتی اجمالی داشته و بر اساس معرفت اجمالیشان از مخالفت با رب پرهیز مینمایند، پاداش این پرهیز، جریان دائمی معرفت در زندگی آنان است.
17-لطف دیگر خدای سبحان به متقی خلود او در جنّات است، متقی مسیری را انتخاب نموده که هرگز از آن مسیر به فضل و رحمت حق جدا نمیگردد، این خلود و جاودانگی در بهشت نمایانگر عزم جزم او بر تقوا در دنیا بوده است.
18-« خَالِدِينَ فِيهَا نُزُلًا مِّنْ عِندِ اللّهِ» نُزُل آن چیزی است که به گاه ورود مهمان در اختیار وی قرار میگیرد، خدای سبحان جنات را به عنوان نُزُل در اختیار متقی قرار میدهد، و این نشان میدهد آنچه بعد از این نُزُل به متقی عطا میشود در قالب الفاظ نمیگنجد و در لسان حق ذکر نمیشود، خوب تصور کنید اگر پذیرایی مقدماتی خدای سبحان از متقین نُزُل است، پذیرایی بعدی آنان چه خواهد بود؟ نُزُلی که به تعبیر قرآن «جَنَّاتٌ» محسوب میشود، پذیرایی بعدی را غیر قابل تصور مینماید.
به نظر میرسد شاید این بخش از آیه به این معنا توجه دارد که متقین خود نیز به جنّات اکتفا نمیکنند و جنّات را در حد نُزُل میبینند زیرا میل نهایی آنان حضور دائم در محضر حق است، حضور دائم در محضر معبود برای متقین چنان محبوب و مطلوب است که به جنّات نیز سرگرم نمیشوند و از آنها عبور مینمایند.
مفسرین میگویند: حرف جر «من» به عنوان (من تبعیضیه) به کار رفته تا این حقیقت را بیان کند که تنها بخشی و جزئی از الطاف الهی در قالب جنّات جلوهگر شده و مابقی برای متقی در این عالم قابل توصیف نیست.
19- با توجه به عبارت «مِّنْ عِندِ اللّهِ» این حقیقت آشکار میگردد که متقی هرگز جنّات را نتایج اعمال، صفات و اخلاق خویش نمیداند بلکه آنها را صرفاً از فضل حق و از سوی خدای جامع (الله) میداند و خود را مستحق چنین فضلی نمیبیند.
20- نُزُل نیز مانند جنّات، نکره ذکر شده تابیان دارد پذیرایی مقدماتی خدای سبحان از این گروه برای ما ناشناخته است.
21- (الله) در «مِّنْ عِندِ اللّهِ» اسم جامع خدای سبحان است که به جامعیت نُزُل اشاره مینماید، خدایی که جامع همه کمالات است در ضیافت خویش پذیرایی مقدماتی را هم جامع و کامل صورت میبخشد، پس متقی هیچگونه کمبودی را در این ضیافت احساس نمیکند.
حضرت حق میتوانست ضمیر «ه» را جایگزین کلمه «الله» کند و مجدداً عبارت «الله» را تکرار ننماید، اما عنایتی در این تکرار صورت گرفته تا بنده در محضر محبوب خویش قرار گیرد و ادراک حضور نماید، ادراک حضور برای ابرار بهترین است.
22- از نگاه بعضی از مفسرین ادراک حضور برای متقین بهتر از ورود به بهشت است زیرا برای ابرار حلاوت وصال و قرب و نعمتِ مشاهده بهترین است نه ورود به بهشت.
23- گروهی از مفسرین معتقدند عاقبت «الَّذِينَ اتَّقَوْاْ رَبَّهُمْ»، ابرار شدن است و ابرار قطعا در حضور قرار میگیرند.
24-برخی معتقدند که کسب معارف دائمی در نهایت آنچنان سعهوجودی به بنده عطا میکند که او را در زمره ابرار قرار میدهد.
25-برخی از مفسرین میگویند: نعمت حضور نعمتی است که متقین طلب میکنند به همین جهت از نُزُل عبور کرده و به حضور راه مییابند، علامت گستردگی وجود متقین آنست که هیچ نعمتی را با نعمت وصال معامله نمیکنند «وَمَا عِندَ اللّهِ خَيْرٌ لِّلأَبْرَارِ»
متقین موجودی نزد خدای سبحان را قابل قیاس با موجودی خویش نمیدانند زیرا آنچه نزد حضرت حق است پایدار و جاودان و آنچه نزد خود آنهاست محدود و ناپایدار است.
28-برخی معتقدند «مَا عِندَ اللّهِ» صورت کمالاتی است که خدای سبحان نصیب متقین کرده و اینان از هیبت این کمالات شگفت زده میشوند زیرا هرگز باور نمیکردند حقیقت آن کمالات در این قالب جلوهگر شود.
29- برخی معتقدند «مَا عِندَ اللّهِ» ذخائری است که خدای سبحان برای متقین در نظر گرفته و این ذخائر برای متقی قابل تصور نیست یعنی او هرگز گمان نمیکرد باطن قول، فعل، نیّت و یا عمل او به این هیات و صورت جلوهگر شود.
یعنی بینهایتی را که متقی به فضل حضرت حق برای عمل خویش در حضور حق مییابد، قابل مقایسه با نعیم بهشت و وسعت بهشت نیست.
در قیاس آیه مذکور با دو آیه قبل میتوان گفت: موجودی متقین پایدار و نامحدود و موجودی کفّار نامحدود و در معرض زوال است، از این رو انسان عاقل خود به خود از میان این دو گزینه، گزینه تقوا را انتخاب میکند.
به قول مولوی:
چند گویی من بگیرم عالمی این جهان را پر کنم از خود همی
گر جهان پر برف گردد سر به سر تاب خور بگدازدش با یک نظر
همه برفها با تابش خورشید آب می شود یعنی همه دارایی این عالم با ظهور قیامت نابود میگردد.
در روایت آمده است:
«خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص ذَاتَ يَوْمٍ عَلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ أَنْ يُذْهِبَ اللَّهُ عَنْهُ الْعَمَى وَ يَجْعَلَهُ بَصِيراً إِلَّا أَنَّهُ مَنْ رَغِبَ فِي الدُّنْيَا وَ طَالَ أَمَلُهُ فِيهَا أَعْمَى اللَّهُ قَلْبَهُ عَلَى قَدْرِ ذَلِكَ وَ مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا وَ قَصَرَ أَمَلَهُ فِيهَا أَعْطَاهُ اللَّهُ عِلْما بِغَيْرِ تَعَلُّمٍ وَ هُدًى بِغَيْرِ هِدَايَة»[2]
«روزی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بر اصحاب خود وارد شدند و فرمودند: آیا کسی از شما هست که بخواهد خدا نابینایی او را از میان برده و او را بینا کند و فرمودند هرکس در دنیا به نعیم دنیوی مشتاق باشد و آرزوهای طولانی در این دنیا داشته باشد به همان میزان خدای سبحان چشم دل او را نابینا مینماید، هر کس در دنیا بیرغبت و آرزوهایش کوتاه باشد خدای سبحان بدون آموختن، علم خاصی به او عطا نموده و بدون هدایت از طریق ظاهر او را به حقیقت هدایت مینماید.
جمع بندی این دو دسته آیات در کنار یکدیگر این معنا را تاکید می کند که متقین از متاع فانی دنیا پرهیز داشته و در دنیا به عنوان محل گذر زندگی میکردند، گذری که میتواند آن چنان به سلامت باشد که در نهایت آنان را در زمره ابرار قرار دهد.
توصیه استاد بروجردی در ایام البیض ماه رجب
این جلسه مصادف شده با ایام البیض ماه رجب و استاد بروجردی توصیه میکنند: قرائت دعای مجیر را به خاطر داشته باشید و نمازهای این سه شب را فراموش نفرمایید و همراه با مقام مطلقه ولایت، وجود مقدس حضرت امیرالمومنین علیهالسلام در کنار مستجار حضور داشته باشید؛ جرات اذن دخول به خانه کعبه را نداریم ولی در این چند روز پشت مستجار اقامت میکنیم تا دیواری شکافته شود و چشممان به مولود کعبه انشالله روشن گردد، ان شالله یکایک ما و شما بهترین و باقیترین و مبارکترین عیدیها را دریافت کنیم.
به نظر بنده خطری که این ایام همه ما را تهدید می کند ناقص دعا کردنهایما است سعی کنیم این زمان که توفیق بیشتری جهت دعا در اختیار ما قرار گرفته است دعا را جامع و کامل داشته باشیم انشالله.
تاریخ جلسه: 98.12.11
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] تصنیف غررالحکم، ص48
[2] مجموعه ورام، ج1، ص131