تنها دانایان درک میکنند
روایت است[1] که حضرت اميرمومنان عليهالسلام در مسجد نشسته بودند، جمعی که بر گرد حضرتش حلقه زده بودند عرض کردند: يا اميرالمومنين! ما را حديث کن.
حضرت به ايشان فرمود: رحمت بر شما باد، به درستی که کلام من مشکل و دشوار است و آن را تنها دانایان درک میکنند. عرض کردند: به ناچار، بايد برای ما حديثی بگويی.
حضرت فرمودند:
«اَنَا الَّذي عَلَوتُ فَقَهَرتُ، اَنَا الَّذي اُحيي وَ اُميتُ ، اَنَا الاَوَّلُ وَ الاَخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ البَاطِنُ»
«منم آن کسی که برتر شده است، پس قهر و غلبه میکند. من آن کسی هستم که زنده میکند و میميراند. منم اول و آخر. منم آشکار و پنهان.»
چون آن جمع اين سخنان را شنيدند گفتند: علی- نعوذ بالله – کافر شده؛ از اين رو، از محضرش برخاستند. پس حضرت به درب مسجد اشاره فرمود تا آنها را از رفتن باز دارد، پس در آنها را نگاه داشت.
آن گاه فرمودند: مگر به شما نگفتم که کلام من بر شما مشکل و دشوار است.
معنای «اَنَا الَّذی عَلَوتُ فَقَهَرتُ» آن است که: من آن کسی هستم که بر شما بلندی جسته و با شمشیر برشما قهر و غلبه کردم تا به خدا و رسولش ايمان آورديد.
و معنای «اَنَا الَّذي اُحيي وَ اُميتُ» آن است که من آن کسی هستم که سنّت را زنده میکند و بدعت را میمیراند.
و معنای «اَنَا الاَوَّلُ» آن است که من اول کسی هستم که به خدا ايمان آورده و اسلام را اختيار نمودم. و «الاَخِرُ» آخر کسی است که پيامبر خدا را کفن کرد و آن گاه دفن نمود و آن من بودم.
و اما اين گفتارم که «انا الظَّاهِرُ وَ البَاطِنُ» اشاره به اين نکته دارد که من آن کسی هستم که علم ظاهر و باطن نزد او است.
آن گروه هنگامی که اين سخنان را شنيدند گفتند: اندوه را از ما زايل کردی، خداوند اندوه را از تو زايل کند.
درایت در روایت
مولای مهربانم! فرمودید: سخنان من برای هر فردی قابل ادراک نیست، اما میخواهیم سخنان شما را درک کنیم و با تمام سلولهای وجود آنها را بپذیریم. به میزانی در محضر شما رفت و آمد میکنیم تا علمی از طریق خود شما به ما داده شود.
مگر نه اینکه امیرالمؤمنین هستید و تغذیهی فکری مؤمن با دستان مبارک شما است؛ پذیرش کلمات شما هم واسطهی فیضی از طریق خود شماست. پس برای ما دعا کنید تا توان پذیرش سخنان شما و معرفت شما را بیابیم و تحمل اجرای اوامر و نواهی شما را داشته باشیم که با این تحمل جزء خواص مؤمنین شما قرار میگیریم.
تاریخ جلسه؛ ادامه جلسه هشتم
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] بحارالانوار، ج42، ص 189