جلسه تفسیر ماه رمضان جزء دوم ـ 1396

در سوره مبارکه بقره آیات 151 و 152 آمده است:

«كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِّنكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُواْ لِي وَلاَ تَكْفُرُونِ»

«همان طور كه در ميان شما فرستاده‏اى از خودتان روانه كرديم [كه] آيات ما را بر شما مى‏‌خواند و شما را پاك مى‌‏گرداند و به شما كتاب و حكمت مى‌‏آموزد و آنچه را نمى‏‌دانستيد به شما ياد مى‏‌دهد پس مرا ياد كنيد [تا] شما را ياد كنم و شكرانه‌‏ام را به جاى آريد و با من ناسپاسى نكنيد.»

 

در این آیه یکی از مصادیق اتمام نعمت، وساطت وجود مبارک پیامبر خاتم صلی‌الله‌علیه‌وآله عنوان شده است.

 

نقش پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله

 

مطابق آیه وجود مبارک پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله چند نقش را ایفا می‌کند:

  1. نظر خداوند را برای‌تان بیان می‌کند (نه نظر خود را).
  2. شما را تزکیه می‌دهد.
  3. کتاب و حکمت را به شما می‌آموزد.
  4. چیزی را به شما می‌آموزد که هرگز خودتان نمی‌توانستید بیاموزید.
  5. به دنبال ذاکر بودن شما خداوند نیز توجه خاصی به شما می‌کند.

وجود مبارک پیامبر صلی الله قبله‌نمایی است که حرکت صحیح را در زندگی‌مان نشان می‌دهد.

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نه تنها در ظاهر ما تاثیرگزارند بلکه در باطن هریک از ما نیز نفش خاصی ایفا می‌کنند. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در ارتباط با وجود ظاهری ما آیات الهی را تلاوت می‌کند و در ارتباط با وجود باطنی ما (خلقیات درونی) آنرا از رذایل و صفات ناصیحح پیرایش می‌کند «يُزَكِّيكُمْ» و پس از این پیرایش در قلب‌مان نفوذ می‌کند.(ظرف قرار گیری علم فکر و ذهن انسان نیست بلکه قلب اوست، خداوند علم را در قلوب افراد جا می‌دهد،

همچنانکه در روایت آمده است:

«الْعِلْمُ‏ نُورٌ يَقْذِفُهُ‏ اللَّهُ‏ فِي قَلْبِ مَنْ يَشَاء»[1]

پس از آن آموزش اموری را می‌آموزیم که از جایی دیگر دریافت نمی‌کنیم.

آموزش پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله از ظاهر ما شروع می‌شود و به سرِّمان ختم می‌گردد.

وجود مبارک پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله حتی باطن و افکار ما را از نجاست شرک تطهیر می‌کند و ما را از فاعل دانستن غیرحق نجات می‌دهد.

پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله هم تسلیم بودن در مقابل مقدرات الهی که مکتوب و قطعی است را به ما می‌آموزد و هم امور حکیمانه را به ما آموزش می‌دهد «يُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ».

امور حکیمانه اموری است که چنان صحیح صورت گرفته که نیازی به استغفار و عذرخواهی از آن وجود ندارد.

وجود مقدس پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله هم عقل عملی‌مان را تصحیح می‌کند و هم عقل نظری را را به ما آموزش می‌دهد و هم اموری را از غیب به ما می‌آموزند که خودمان قادر به آموزش آن نبودیم. مصداق این مسئله آن است که در شرایطی که دل سالم است و از تعصب و غضب و … بدور است گاهی برخی امور به دلمان الهام می‌شود در این شرایط باید به آن عمل کرد زیرا این الهام رهنمونی از عالم غیب است.

وقتی تحت آموزش پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله قرار می‌گیریم و پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نقش معلم را برایمان ایفا می‌کنند، آموزش و اجرا به سهولت صورت می‌گیرد و سختی‌ای در کار نیست.

اگر نقش وساطت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله را در زندگی‌مان به طور جدی باور کنیم بسیاری از تحولات صحیح به سهولت در ما صورت می‌گیرد.

اسراری که بعد از آموزش پیامبر در اختیارمان قرار می‌گیرد، اسراری سرِّی و خصوصی است و نمی‌توان آنرا نزد کسی بازگو کرد. «وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ»

در شرح حال جابر بن یزید جعفی آمده است: امام صادق علیه‌السلام به او نود هزار حدیث مگو را بیان فرمودند، احادیثی که نباید هرگز آنها را برای کسی بیان می‌کرد.

بعد از فراگرفتن آنچه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌آموزند باید با وساطت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله ذاکر خدای سبحان شد.

یکی از مفسرین معتقد است همانطور که یکی از نعمات بزرگ حق وجود مبارک پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله است، استادی که راه صحیح را به انسان نشان دهد و او را در رسیدن به سرمنزل مقصود کمک کند نیز از نعمات عظیم الهی است.

 

ذکر حقیقی

 

  • توجه داشتن به حضرت حق با ظاهر و باطن و سرِ

 

«فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ» برخی مفسرین معقتدند خدای سبحان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله را واسطه زندگی ما قرار داد تا با وساطت وجود مبارک ایشان به حضرت حق تقرّب و توجه پیدا کنیم و از قلعه رسالت و ولایت وارد وادی ذکر حق شویم، اگر این تقرّب بدون وساطت مقام رسالت باشد هرگونه توبیخی ممکن است.

از آنجا که تطهیر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نه تنها در ظاهر افراد که در باطن و سِرِّشان تاثیر گذار است حال اگر قصد توجه به حضرت حق را کردیم باید با ظاهر و باطن و سِرِّمان متوجه خدای سبحان شویم تا توجهات خاص حق را دریافت کنیم.

اگر فردی والا مقام در مکانی خاص به یادمان باشد چنان خوشی‌ای نصیب‌مان می‌شود که گویا خیر دنیا و آخرت به ما عطا شده است حال اگر خدای سبحان به ما توجه کند این امر چگونه خواهد بود؟! «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ»

اگر می‌خواهیم به میزان تاثیر تعالیم پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در وجود خودمان واقف شویم باید ببینیم چه میزان خود را مخاطب خداوند می‌دانیم، خداوند به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نمی‌فرماید: به بندگان بگو مرا یاد کنند بلکه می‌گوید: به آنان بگو حال که به اسرار واقف شدند و از آنچه دیگران عالِم به آن نیستند اطلاع یافتند من را یاد کنند.

 

  • عدم منیّت و توقع

 

ذکر حقیقی ذکری است که منیّتی در آن وجود نداشته باشد، ذکری که در آن ذاکر (یادکننده) همان مذکور (یاد شده) است و مذکور همان ذاکر است. اگر بعد از ذکر حق توقع داریم خداوند ما را از بندگان خاص خود قرار دهد و عنایاتی خاص به ما مبذول کند هنوز ذکر حقیقی نداشته‌ایم چون وجودی برای خود در نظر گرفته‌ایم. اما اگر هنگام ذکر از اینکه خداوند توفیق ارتباط با خود را به ما عطا کرده خرسندیم و این توفیق را قدر می‌دانیم ذکرمان به ذکر حقیقی نزدیک شده است.

«فَاذْكُرُونِي» در حقیقت به این معناست که خداوند بندگان را متوجه این امر می‌کند که هنگام ذکر و توجه به حق آنان ذاکر حق نیستند بلکه خداوند خود ذاکر است و اجازه ذکر و توجه به خود را به بندگان عطا می‌کند.

 

شکر نعمت

 

«وَاشْكُرُواْ لِي» خدای سبحان در ارتباط با ذکر فرمود: «فَاذْكُرُونِي» «ذکر من را داشته باشید» اما در ارتباط با شکر فرمود: «وَاشْكُرُواْ لِي» «برای من شکر کنید» و نفرمود «و اشکرونی» «شکر من را داشته باشید».

برخی مفسرین معتقدند: اگر خدای سبحان امر به «و اشکرونی» کرده بود به این معنا بود که بندگان باید شاکر ذات حق باشند، درحالیکه این امر از آنان ساخته نیست و لذا امر ذکر شده تکلیفی طاقت فرسا بود، از همین رو فرمود «وَاشْكُرُواْ لِي» تا بندگان برای خداوند شکر کنند و بدانند اگر شکر حق را نکنند کفران کرده‌اند زیرا انسان از دو حال خارج نیست یا شاکر است و یا ناشکر.

شکر نعمت بر دو نوع است:

  1. شکر بر نِعَم ظاهریه
  2. شکر بر نِعَم باطنیه (همچو محسنات و فضایل اخلاقی).

شکر مُنعِم نیز بر دو قسم است:

  1. شکر بر نعمت وجودی منعم
  2. شکر بر اذن ارتباط با مُنعِم و ارتباط بنده با مولا.

به میزانی که بنده توجه به حضرت حق کند و بندگی حق را داشته باشد توانمندی‌اش افزون می شود.

 

در سوره مبارکه بقره آیه 197 آمده است:

«الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَّعْلُومَاتٌ فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِي الْحَجِّ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللّهُ وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ يَا أُوْلِي الأَلْبَابِ»

«حج در ماه‌هاى معينى است پس هر كس در اين [ماه]ها حج را [برخود] واجب گرداند [بداند كه] در اثناى حج هم‌بسترى و گناه و جدال [روا] نيست و هر كار نيكى انجام مى‌‏دهيد خدا آن را مى‏‌داند و براى خود توشه برگيريد كه در حقيقت بهترين توشه پرهيزگارى است و اى خردمندان از من پروا كنيد.»

همانطور که حِجة الاسلام زمان مشخصی دارد، قلب نیز اگر بخواهد حاجی شود فرصت محدودی دارد و این فرصت، کل زندگی دنیایی اوست.

حج به معنای قصد است. اگر قلب قصد حج را کند باید آدابی را به جا آورد همچنان که در حِجة الاسلام  باید آدابی همچون اجتباب از شهوت، غضب، فسق و … رعایت شود.

آداب قصد قلب:

  1. اجتناب از بسیاری شهوات
  2. پرهیز از گفتار قبیح
  3. پرهیز از جدال با خلق
  4. بسیاری از ما درآمد معنوی بالایی داریم اما در عین حال موارد مصرف زیادی نیز برای خرج کردن داریم پس درآمدمان را از دست می‌دهیم.

 

بهترین توشه؛ تقوی

 

بهترین چیز برای سفر حج تقوی است.

امیرالمومنین علیه‌السلام فرمودند:

«أَنَ‏ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى‏»[2]

توشه نه تنها در سفر حج که برای سفر از دنیا به آخرت نیز ضروری است.

گاهی اوقات توشه ترک بسیاری از بدی‌هاست و گاهی کسب بسیاری از خوبی‌هاست.

برای ازدیاد توشه باید ابتدا دفع سیئات را کنیم، بعد جلب حسنات. زمانیکه ترک شرور را می‌کنیم فطرت اولیه‌مان تطهیر می‌شود و گرایش به خیرات پیدا می‌کند و انجام طاعت خود به خود بر ما حاصل می‌شود اما اگر با باطنی آلوده به گناه طاعت را انجام دهیم با درونی آلوده به محضر حق وارد شده‌ایم.

اول ای جان دفع شر موش کن

وانگهان در جمع گندم کوچ کن

هریک از ما در کل دنیا حاجی هستیم و قصد رسیدن به حضرت دوست را داریم، ادب لازم برای این امر تقوی است.

یکی از معانی تقوا قطع طمع از غیر حق است.

همانطور که لازمه سفر حج، استطاعت است در سفر قیامت نیز باید استطاعت حاصل کرد، نباید بدون هیچ توشه‌ای قصد سفر کرد و به امید شفاعت شافعین بود بلکه باید در بازار دنیا به قدری توشه جمع کرد و به قدری عروج پیدا کرد که بتوان شفاعت عده‌ای را برعهده گرفت.

 

نکته‌ای در باب نماز

 

یکی از مفسرین می‌گوید علت همزمانی نیت با تکبیرة الاحرام این است که مصلی در ابتدای نماز کبریایی و عظمت حضرت حق را مشاهده کند و با مشاهده آن وارد نماز شود، این امر آثاری را در پی دارد:

مصلی هیچ درخواستی از غیر حق نمی‌کند، زیرا خداوند را از همه برتر می‌داند و همه چیز را در مقابل او حقیر و ناچیز می‌بیند.

اگر مصلی از ابتدای نماز حقیقتا کبریایی حق را باور کند هر درخواستی از خداوند نمی‌کند بلکه آنچه شایسته کبریایی حق است را از خداوند می‌خواهد. او حتی طالب بهشت و نِعَم آن نیست بلکه تنها قرب و رضای حق را خواهان است

ما از تو نداریم به غیر تو تمنا                        

                   حلوا به کسی ده که محبت نچشیده

بالا بردن دست همزمان با تکبیرة الاحرام شاید بدان جهت باشد که مصلی اعلام می‌کند دست از دنیا و آخرت می‌شوید و عالم ماده و معنا را کنار می‌نهد و تنها طالب وصال حق است.

 

یابن رسول الله! شترم در گل مانده

 

فردی می‌گوید: در قافله‌ای با پدرم می‌رفتم، من سوار بر شتر بودم و پدرم سوار بر قاطر. باران زیادی بارید و شتر من آهسته می‌رفت به قدری که قاطر پدرم از آن پیش می‌گرفت و من از قافله جا می‌ماندم، ساربان به من اعتراض کرد، باران بیشتر شد و شترم در گل ماند و اضطرار خاصی بر من عارض شد. مضطرانه حضرت ولی‌عصر عج‌الله‌تعالی‌فرجه را صدا زدم و اضطرارم را به ایشان اعلام ‌کردم ناگهان دیدم دو نفر از دور آمدند و خود را به من رساندند. از یکی از آنها پرسیدم: کیستی؟ گفت: … گفتم: پسر چه کسی هستی گفت عسگری؟ از من پرسیدند: چه می‌خواهی؟ گفتم: شترم در گل مانده. حضرت کنار شترم رفتند و علامت مارپیچی روی پیشانی شتر کشیدند. ناگهان دیدم کسی نیست. به پدرم و ساربان گفتم دونفری که کنار من بودند را دیدید؟ گفتند: نه. سوار شتر شدم شتر به پیش می‌رفت و پدرم باز می‌ماند. به دشتی پر از سیل رسیدیم شترم با حرکتی مارپیچ در آب راه می‌رفت و مرکب پدرم به دنبال او می آمد تا به مقصد رسیدیم.

به حضرت عرض می‌کنم:

مولایم! شترم در گل مانده است. هر قدمی که حرکت می‌کنم قدم‌هایم از حرکت باز می‌ایستد و همراهانم را خسته می‌کند.

مولایم! هریک از ما مجموعه‌ای هستیم که اگر یکی جا بماند به دیگران آسیب وارد می‌کند. یابن رسول الله! بر روی شتر ما نیز مسیر را می‌کشی تا در بازار دنیا گم نشود و تنها به فرمان شما حرکت کند.

مولایم! گل دنیا بدجور ما را اسیر خود کرده ما را از آن نجات بده.

 

 

تاریخ: 1396 ـ جلسه 2

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1]  مصباح الشریعه، ص 11

[2] بحارالانوار(ط-بیروت)، ج75، ص34

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *