جلسه تفسیر ماه رمضان ـ جزء سوم

به رسم ادب عاجزانه خدای سبحان را به جهت نعمت حضور در محضر مائده قرآن سپاسگزاریم. گرچه مثل همیشه اعتراف می‌کنیم ذره‌ای از شکر این نعمت را نمی‌توانیم به جا بیاوریم.

بالاترین جلوه‌گری خدای سبحان در این ضیافت تکریمی است که خدای سبحان از بنی‌آدم به عمل آورده است و مهمانان در کنار مائده قرآن قرار می‌گیرند و از پذیرایی ویژه بهره‌مند می‌شوند. البته طبیعی است به میزانی که به حقیقت قرآن بیشتر راه پیدا کنیم از نورانیت این مائده بهره وافرخواهیم برد.

 

درخواست‌ها

 

در جزء سوم به چند دعایی که در آیات مختلف قرار دارد اشاره می‌کنم:

در آیات پایانی سوره مبارکه بقره و در سوره مبارکه آل عمران به چند دعای اختصاصی اشاره شده است.

خداوند در سوره مبارکه بقره، آیه 286 می‌فرماید:

«لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَآ أَنتَ مَوْلاَنَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ»

«خداوند هیچ کس را، جز به اندازه تواناییش، تکلیف نمی‌کند. (انسان،) هر کار (نیکی) را انجام دهد، برای خود انجام داده؛ و هر کار (بدی) کند، به زیان خود کرده است. (مؤمنان می‌گویند:) پروردگارا! اگر ما فراموش یا خطا کردیم، ما را مؤاخذه مکن! پروردگارا! تکلیف سنگینی بر ما قرار مده، آن چنان که (به خاطر گناه و طغیان،) بر کسانی که پیش از ما بودند، قرار دادی! پروردگارا! آنچه طاقت تحمل آن را نداریم، بر ما مقرّر مدار! و آثار گناه را از ما بشوی! ما را ببخش و در رحمت خود قرار ده! تو مولا و سرپرست مایی، پس ما را بر جمعیّت کافران، پیروز گردان!»

 

در آیه 285 سوره مبارکه بقره که به آیه «آمَنَ الرَّسُولُ» معروف است و در تعقیبات یا قنوت نماز نیز خوانده می‌شود، به اختصار از لسان مومنون «غُفْرَانَكَ رَبَّنَا» ذکر شده است ولی همین اختصار در آیه بعد به تفصیل مطرح شده است: «رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا»

قبل از این که اولین درخواست را مطرح کنم باید توجه داشت که خدای سبحان را به عنوان مربی مخاطب قرار می‌دهیم: «رَبَّنَا»؛ ای تکمیل کننده نفوس ناقصه؛ ای زیاد کننده و پرورش دهنده؛ ای وجودی که استعدادهای پنهان را به فعلیت در می‌آوری؛ ای مالک ما، سرور ما، صاحب ما، سیّد ما!

 

خدایا! به جهت نسیان و خطا ما را مواخذه نکن

 

قطعا! نسیان یا خطا در نفس انسان، تأثیر خاص خود را بر جای می‌گذارد و به دلیل آن تاثیر، نفس مکدر شده و نورانیت آن از بین می‌رود؛ اما از خدای سبحان درخواست می‌کنیم:

 

«لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا»

 

«خطا» در لسان عرب به این معنا است که انسان قصد امری را می‌کند، اما به چیز دیگری می‌رسد؛ یعنی به مقصود خود نائل نمی‌شود و معمولا هم در مورد امر قبیح  استفاده می‌شود.

بین خطا و ذنب در لسان عرب تفاوت وجود دارد: ذنب، بالذات قصد شده است؛ ولی خطا مقصود بالعرض است؛ یعنی ذاتاً مقصود انسان نبوده است. گاه تیر ما به خطا می‌رود و آن شکاری که ما می‌خواستیم صید نشده است. از خدای سبحان درخواست می‌کنیم که بابت گناهان غیرعمدی ما اثری بر نفس ما مترتب نشود. ناخواسته بسیاری از اوقات اموری از ما صادر شده که مطلوب ما نبوده است و قانوناً عوارض خاص خود را دارد، همچنان که تصادفی که محقق می‌شود گاه مدت‌ها ماشین را از حرکت باز می‌دارد و گاه تا آخر عمر، به سرنشین آسیب می‌رساند.

در اولین درخواست از خدای سبحان تقاضا می‌کنیم امور ناخواسته‌ای که از ما محقق می‌شود اثری در زندگی ما نداشته و ردپایی از آثار این امور، در سلوک ما مشاهده نشود و مانع حرکت یا موجب تأخیر یا توقف و عقب ماندگی نگردد.

«رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا» در این عبارت ملاحظه می‌فرمایید به جهت نسیان نیز ممکن است عوارضی بر سالک وارد شود، که منع عوارض را از خدای سبحان درخواست می‌کند. اما آنچه به نظر بنده یادآوری آن مهم است، آن است که حقیقتِ انسان، ذاکر است، نسیان، عارضی است. اصل وجود انسان حاضر در محضر مولا است و توجه به منعم و نعمت دارد و نسیان ناخواسته در زندگی او محقق می‌شود. البته باید عرض کنم خدای سبحان بر امّت پیامبر منّت نهاد و چند عقوبت را از امّت پیامبر برداشت: «رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي… الْخَطَأُ وَ النِّسْيَان‏…»[1] شاید با توجه به این حدیث، در این درخواست از خدای سبحان تلویحاً و ضمناً تقاضا می‌کنیم ما را در زمره امّت پیامبر قرار دهد.

 

خدایا! انجام تکالیف را برایمان آسان کن

 

«رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِنَا»

 

«اِصر» به بار سنگین گفته می‌شود، باری که انسان به راحتی از عهده حمل آن بر نمی‌آید. از خدای سبحان درخواست می کنیم بار سنگینی که کمر ما را خم کرده، بر ما تحمیل نکند. این بار بر امم سابق گذاشته شد و تکالیف بسیار سنگینی بر آنان واجب شد. بعنوان مثال برای جدا شدن از بیماری تعصب در سوره مبارکه بقره آیه54 به بنی‌اسراییل دستور داده شد: «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُم‏». صبح تا شام باید تعداد زیادی از یکدیگر را می‌کشتند. این تکلیف، بسیار دشوار بود. یا گاه برای توبه مجبور به قطع عضوی بودند که با آن گناه انجام دادند.

از مربی خود درخواست می‌کنیم: «وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِنَا» انجام تکالیف را بر ما آسان کن. طبیعی است که اگر انسان معرفتی به مولای خود داشته و حکیم بودن مولا را بشناسد، فرامین او در نظرش سنگین جلوه نمی کند.

از نگاه بنده هنگامی تکلیف سخت است که تسلیم در میان نباشد و انسان تنها فعل را انجام داده و سلوکی در او مشاهده نشود. هنگامی که انسان در عالم ماده اسیر باشد، انجام تکلیف برای او مشقت‌بار خواهد بود. اما اگر باور کنیم که پشت‌پرده هر تکلیف طیران و پروازی است و هر تکلیفی را به عنوان نردبان سلوک ملاحظه کنیم آسان به نظر می‌رسد. اگر به جهت معرفت، تکلیف، عاشقانه انجام شود، مکلف به سهولت تکلیف را انجام می دهد:

آسمان بار امانت نتوانست کشید

قرعه فال به نام من دیوانه زدند

به همین جهت در این درخواست، بنده خواستار محبت نسبت به مولا است تا تکالیف به نظر او سنگین جلوه نکند: «رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا».

سالک تلویحاً درخواست معرفتی می‌کند که موجب محبت او شود و محبت، انجام وظیفه را بر او آسان کند: «رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِنَا».

از نگاه یکی از مفسرین هنگامی تکلیف سخت است که انسان گمان کند خود، آن را انجام می‌دهد. اگر تکالیف به حول و قوه الهی انجام شود هرگز انجام آن صعب و دشوار نیست؛ به همین جهت گویا در ضمن این درخواست از خدای سبحان تقاضا می کند: خدایا! مرا به خود وا مگذار:«لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَدا»[2].

از نگاه یکی دیگر از مفسرین تکلیف زمانی برای انسان سخت می‌شود که اسیر نفسانیّت خویش باشد و به تعبیری مشرکانه بندگی کند؛ زیرا خواست او در مقابل خواست مولا قرار می‌گیرد و درگیری این دو خواست، انجام وظیفه را سخت می‌کند؛ به همین جهت درخواست می‌کنیم: ما را از نجاست شرک به طهارت توحید برسان تا یقین کنیم: «وَ ما تَوْفيقي‏ إِلاَّ بِاللَّه‏»[3] و اعتماد ما در انجام هر تکلیف تنها بر اوست.

 

خدایا! آنچه را طاقت نداریم بر ما مقرر مکن

 

«رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ»

 

درخواست دیگر ما از خدای سبحان آن است که خدایا! آنچه را که طاقت آن را نداریم بر ما حمل نفرما. در نگاه ظاهری تکالیف در حد توان است؛ اما در نگاه دقیق‌تر تنها چیزی که بنده طاقت آن را ندارد، فراق از خدای سبحان است.

شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت

فراق یار نه آن می‌کند که بتوان گفت

آنچه عبد تحمل آن را ندارد و به کرّات در شب قدر از خدای سبحان رهایی از این مخمصه را طلب می کند، مفارقت از حق است: «الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ يَا رَبِّ».

«رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ»: عبد از خدای سبحان طلب می‌کند که مرا از عرصه عاشقی دور نکن. از این عبارت ظاهر می‌شود که یکی از عقوبات خدای سبحان تبعید بنده است.

بنده با صراحت اعلام می‌کند:«وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ» چنان مرا در این عرصه مودّب به آداب و موظف به وظایف قرار بده که خطر تبعید مرا تهدید نکند. امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای کمیل  می‌فرمایند:«وَ رَبِّي صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِك‏».

در درخواست‌ها ما با حقیقت خویش آشنا می‌شویم، حقیقتی که عاشق بوده‌ایم و طاقت دوری از معشوق را نداریم. در این عبارت از این حقیقت به طور ضمنی پرده‌برداری می‌شود؛ حقیقتی که ذات آن در عرصه شهود است و غیبت بر آن عارض شده است. در عالم اَلَست خدای سبحان این حقیقت را مورد خطاب قرار داده است؛ بنابر این، اصل، در حضور بودن است، اما با ورود به عالم ماده طاقت این دوری را ندارد؛ به همین جهت درخواست می‌کند مرا همیشه شاهد جمال جمیل خود قرار ده و از هر آنچه موجب محجوبیت می‌شود دورمان بفرما: «رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ»

 

طلب عفو

 

«وَاعْفُ عَنَّا»

 

«عفو» به معنی محو است و سالک در این قسمت درخواست می‌کند، زشتی افعال ما را محو کرده و زشتی صفات ما را مرتفع بفرما؛ زیرا این زشتی‌ها مانع وصال است و موجب محرومیت ما می‌شود:«وَاعْفُ عَنَّا» هر آنچه که مانعی است برای در حضور تو بودن مرتفع بفرما.

بعضی معتقد هستند در عفو، بنده طلب می‌کند آثار نازیبای رفتار و اقوال و احوال او مرتفع شده و هیچ آلودگی در زندگی وی مشاهده نشود؛ زیرا هر آلودگی به نحوی بین بنده و مولا مانع  ایجاد کرده و اذن حضور را از وی سلب می‌کند.

«وَاعْفُ عَنَّا»: همه گناهان ما را عفو کن تا تخلیه کامل صورت گیرد و وجود ما آماده آراستگی به انواع صفات کمالی شود.

بعضی از مفسرین می‌گویند: «وَاعْفُ عَنَّا» یعنی کم معرفتی ما را به خودت عفو بفرما. نبود معرفت گناهی است که بر بنده عارض شده است. سالک عارف است.

در دعای ابوحمزه می‌خوانیم: «بِكَ عَرَفْتُك‏»؛ سابقه ما معرفت نسبت به خدای سبحان است. این بی‌معرفتی که در زندگی ما وجود دارد، باید مرتفع گردد تا ما به اصل خویش رجوع کنیم.

نگاهی دیگر: «وَاعْفُ عَنَّا»: مولای ما از تو می‌خواهیم ما را محو کنی! بود من در حضور تو نابود گردد که در آن صورت دیگر حجابی وجود ندارد. به گفته حافظ:

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

«وَاعْفُ عَنَّا»: بنده قابلیت فنای در محضر حق را دارد که درخواست می‌کند. در نگاهی عرفانی گمان می‌کنیم این امر تنها مخصوص سرعت گیرندگان در جاده سلوک است اما با توجه به این که بسیاری از ما این آیات را در قنوت خویش می‌خوانیم و در تعقیبات نماز خویش بر زبان می‌آوریم؛ یعنی این قابلیت برای همه ما در نظر گرفته شده است؛ قابلیت نبود و فنا؛ قابلیتی که در منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری از مهمترین قابلیت‌های سالک ذکر می‌شود.

 

خدایا! عیوب ما را مستور کن

 

«وَاغْفِرْ لَنَا»

 

خدایا! عیوب ما را مستور بفرما. «غفر» به معنای «ستر» است و در این جا سالک از خدای سبحان درخواست می‌کند: کوتاهی مرا در بندگی مورد بخشش قرار ده و آنچنان لباس مغفرت عیوب ما را بپوشاند که هیچ نشانی از عیوب ظهور نکند؛ یعنی آبروی مرا به واسطه این غفر در محضر مخلوقات خریداری کن. به واسطه این غفر نه تنها موجودیت من نادیده گرفته شود، بلکه هر آنچه از من مشاهده می‌شود جلوه کمالی تو باشد.

«وَاغْفِرْ لَنَا» یعنی «وجودُکَ ذَنب لا یُقاسُ بِه ذَنب»[4].  بودِ سالک گناهی است که از مهمترین گناهان شمرده می‌شود؛ زیرا هر مرتبه که خود را مشاهده می‌کند می‌بیند که مشرک شده است؛ اما با غفر درخواست می‌کند نه تنها وجود خویش را نبیند بلکه جلوه‌گری صفات و افعال خدا را در آیینه خود جلوه‌گر ببیند. در این هنگام به جای این که خدای ناکرده منتی بر خدای سبحان بگذارد، لحظه به لحظه به واسطه این لباسی که بر او پوشانده شده و این همه کمالات که از وی مشاهده می‌شود، شاکر او است.

مهم آن است که در تمامی این موارد، مومنین خود را معیوب دیده، به ساحت قدسی حق پناهنده شده‌اند، خواستار رفع عیب هستند و باب وصال را گشوده می‌بینند. در همه این «ربنا»ها مؤمن خود را ناکام نمی‌داند؛ بلکه درب میکده را گشوده می‌بیند و کامل‌ترین نیاز را در آن سرا اظهار می‌کند.

بعضی می‌گویند: «عفو» مربوط به حال و «غفران» مربوط به مآل(آینده) است.

خدایا! حال و آینده مرا بیمه کن. گاه سالک کمالی را نقداً دریافت می‌کند ولی لحظه‌ای منیّت بر او  غالب شده و این کمال ناتمام می‌ماند، به همین جهت درخواست می‌کند حال و آینده او بیمه شود.

 

خدایا! به ما رحم کن

 

«وَارْحَمْنَا»

 

حال که زشتی‌های مرا پوشاندی، حال که حفاظتی از خطا نصیب ما کردی، وجودی حقانی به ما عطا کن، که در آن وجود، تنها و تنها تو جلوه‌گر باشی و از من تنها عبودیت مشاهده شود.

«وَارْحَمْنَآ» مولای ما! به ما رحم کن تا در جایگاه اولیه خویش قرار گیریم؛ در آن جایگاهی که وقتی از ما سوال کردی: «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ»[5] بدون هیچ پیش شرط و هیچ قیدی، بی‌درنگ بلی گفتیم. به ما رحم  کن و ما را به جایگاه اصلی خویش بازگردان که: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون‏»[6].

به ما رحم کن؛ زیرا غیر از تو را نمی‌شناسیم. به ما رحم کن و ما را از سکونت در عالم ماده و اقامت قلبی در این عالم رها بفرما. به ما رحم کن و اذن حضور دائم در محضر خود را نصیب ما کن. به ما رحم کن و وصالی را که برای بسیاری از بندگانت صورت گرفته سهمیه ما نیز قرار ده.

به ما رحم کن؛ چون به لطف تو درخواست مغفرت و عفو از ما صادر شده؛ یعنی عفو و مغفرت، مقدمه رحم است. تا آن تخلیه صورت نگیرد، تحلیه و آراستگی به وجود حقانی جلوه‌گر نمی شود.

 

«أَنتَ مَوْلاَنَا»

 

جمله اسمیه افاده تاکید می‌کند. حتما تو مولای ما هستی و قطعاً ما بنده تو هستیم  و تو بنده خویش را به دیگری واگذار نمی‌کنی.

«أَنتَ مَوْلاَنَا»: تو متولی امر، ناصر، نزدیک به ما، صاحب و یار ما هستی.

«أَنتَ مَوْلاَنَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ»: از آن رو که مولای ما هستی، ناصر ما نیز هستی، پس ما را در مقابله با دشمنان یاری فرما. این دشمن هم دشمن خارجی است و هم همان اعداء عدوی است که مانع سلوک می‌شود.

یکی از مفسرین می‌فرماید: «فَانصُرْنَا» یعنی جذبه خویش را نصیب من کن که اگر آن جذبه صورت گیرد راه صد ساله یک شبه طی می‌شود:

تا که از جانب معشوقه نباشد کششی

کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد

مولای ما! مانع بر سر راه وصال فراوان است اما اگر نصرت تو به میان آید در لحظه، همه موانع مرتفع شده و سفری از فرش به سوی عرشِ حقانیتِ تو صورت می‌گیرد.

«أَنتَ مَوْلاَنَا»: به مولای خویش اعلام می‌کنیم که پایان همه درخواست‌ها آن است که تو مرا به عنوان عبد بپذیری. همه خواست‌ها سالک را به این جایگاه می‌رساند:«اَنْتَ السَّيِّدُ وَ أَنَا الْعَبْدُ وَ أَنْتَ‏ الْمَعْبُودُ وَ أَنَا الْعَابِد» وقتی او مولا می‌شود؛ یعنی بنده بعد از همه این درخواست‌ها تنها یک امر را طالب است: خادم دائم؛ خدمتی در حضور، عاشقانه، بدون چشم داشت. خدمتی که خودِ این خدمت یعنی هزاران بهشت.

در عرصه درخواست بهشت را طلب نکرد. «وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَآ… مَوْلاَنَا فَانصُرْنَا» این عبارات را در زبان آورد؛ یعنی اگر این دعاها مستجاب شود سالک می‌گوید:

من که امروزم بهشت وصل حاصل می‌شود

وعده فردای زاهد را چرا باور کنم

 اگر این ادعیه مستجاب شود، مومن در کنار انبیاء و اولیاء قرار می‌گیرد، در محضر شهداء و اوصیاء حاضر می‌شود و در جنت رضوان و لقاء مستقر می‌گردد و منتظر امر دیگری نیست.

 

به همین جهت در سوره مبارکه آل عمران آیه 8 در خواست می‌کنیم:

«رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ»

«[مى‏‌گويند] پروردگارا! پس از آنكه ما را هدايت كردى دلهايمان را دستخوش انحراف مگردان و از جانب خود رحمتى بر ما ارزانى دار كه تو خود بخشايش‌گرى»

حال که ما را در حضور خویش راه دادی و توفیق سعی و تلاش به بنده‌ات عطا کردی و موانع حضور را مرتفع نمودی، مرا به عشق غیر خود مشغول نکن.

بعضی از افراد بعد از پر زدن در مکان‌های رفیع ناگهان پر و بال شکسته می‌شوند که سقوط در این صحنه، بسیار سخت و دردناک است.

به همین جهت در آیه 8 درخواست می کنیم: «وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً» خدایا! وجودی به من عطا کن که آن وجود، از هر خطایی در امان بوده و در محضرت مقیم باشد.

«يَا عَاصِمَ مَنِ اسْتَعْصَمَه‏»: ای خدایی که اگر کسی از او عصمت طلب کند به او عصمت عطا می‌کنی، «إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ»: تو هبه‌های فراوانی را در اختیار بندگانت قرار می‌دهی.

بنده درخواست می‌کند: مولای من! از من سوال نکن که چه مقدمه‌ای را برای این مطالبات آماده نموده‌ام، من بدون هیچ مقدمه‌ای این درخواست‌ها را دارم؛ زیرا تو وهّاب هستی و الطاف، رحمات، انوار، کمالات و فیوضات را به رایگان در اختیار بندگانت قرار می‌دهی: «إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ».

با بیان مقدمه‌ای راهی بیت حضرت اباعبدلله علیه‌السلام می‌شویم. مرحوم شیخ جعفر مجتهدی (ره)- یکی از عرفای معاصر- فرمودند: در زمان قوام السلطنه شخص بیکاری بود که هر روز سر راه قوام قرار می‌گرفت و از دور، تنها به قوام سلام می‌داد. روزی قوام السلطنه از اطرافیان خود سوال کرد این فردی که هر روز سلام می‌دهد چه حاجتی دارد؟ او را حاضر کردند، نزدیک قوام شد، قوام از او سوال کرد چه می‌خواهی که هر روز سر راه من قرار می‌گیری؟

گفت: فقط اظهار ارادت.

قوام سوال کرد: شغلت چیست؟

گفت: هیچ کار ندارم.

قوام دستور داد او را متولی آبیاری یکی از باغات قرار دهند و چاه‌های آب شهر را به او بسپارند.

از وجود مقدس حضرت اباعبدلله علیه‌السلام اجازه می‌گیرم و می‌گویم:

به سلیمان زمان از طرف مور، از راه دور سلام.

اگر سوال کنند چه می‌خواهی؟ می‌گویم: آقاجان! به جان مادرت سوگند، فقط سلام!

مولایم! این چه آتشی بود که در چشمان من شعله‌ور کردید؟! چشم بسیاری از دوستان شما در قطره قطره اشکش، آتشی برپا شده است. چشم ما وقتی آتش می‌گیرد که مادر شما را پشت در مشاهده می‌کند!، خواهر شما را در خیمه سوخته می‌بیند!، آقازاده شما را با لب خشکیده می‌نگرد!، سر شما را بالای نیزه ملاحظه می‌کند!، اهل بیت شما را در حال اسارت و تازیانه خوردن می‌بیند!،

یا اباعبدالله! حجله وصلی برای هر روز برای ما ساخته‌ای! هر شب ماه رمضان در دعای ابوحمزه از لسان فرزند بزرگوارتان می‌خوانیم: «وَ أَبْوَابَ الدُّعَاءِ إِلَيْكَ لِلصَّارِخِينَ مَفْتُوحَة» اگر فردی ناله، چشم گریان و دلِ سوخته داشته باشد و همه اضطرار خود را به مولا نشان دهد، از بن‌بست رها می‌شود و همه درها به روی او باز است و ندای «اُدْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنين»[7] را می‌شنود.

از لسان آقازاده شما می‌خوانیم: «لِلْمَلْهُوفِينَ بِمَرْصَدِ إِغَاثَة» خدای سبحان برای همه بیچارگان غیاث است.

ما نیز دلِ سوخته در مصیبت اباعبدلله را هر روز به خدای سبحان نشان می‌دهیم و می‌گوییم: خدایا! وقتی یاد این مصیبت می‌افتیم با همه وجود عرض می کنیم: «وَ لَا تَجْعَلْ مُصِيبَتَنَا فِي دِينِنَا وَ لَا تَجْعَلِ الدُّنْيَا أَكْبَرَ هَمِّنَا وَ لَا مَبْلَغَ عِلْمِنَا»[8]

خدایا! سر حسین تو بارها بالای نیزه رفت و افتاد اما این همه برای این بود که ما متدین به دین پیامبرمان بمانیم.

 

 

تاریخ جلسه؛ 1399.2.8 ـ جلسه سوم

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»    

 


[1] تحف العقول، ص 50

[2] کافی، ج2، ص 524

[3] سوره مبارکه هود، آیه 88

[4] رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، ج 104

[5] سوره مبارکه اعراف، آیه 172

[6] سوره مبارکه بقره، آیه 156

[7] سوره مبارکه حجر، آیه 46

[8] اقبال، ج2، ص700

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *