مقدمه
رابطه ما با وجود مقدس حضرت ولی عصرعجّلاللهفرجه باید به گونهاى باشد كه آثارش در گوشه گوشه زندگیمان به نمایش گذاشته شود.
هيچيك از ما به ارتباط مختصر و محدود با امام عصر عجّلاللهفرجه راضى نيستيم. هر صبح در زیارت آل یس به حضرت چهل سلام میدهیم، و در سلامهايمان به تمامى حركات و سكنات، واذكار و اعمال حضرت توجه داريم .
اکرام خاص، به جهت گواهی به حقانیت امام
در بخشی از زیارت آل یاسین عقايد حقه خود را به اماممان عرضه مىكنيم، و در هر ارتباطی مایلیم
به حقانیت حضرت ولی عصر عجّلاللهفرجه گواهی دهیم. حداقل گواهی ما، شهادت به امامت و ولایت حضرت و نظارت ایشان به زندگی ماست.
روزی جوانی فقیر با لباسهایی کهنه و مندرس از کنار قصر حضرت یوسف علیهالسلام عبور کرد. همان زمان جبرئیل بر یوسف نازل شد، جوان را به او نشان داد و پرسید: این جوان را میشناسی؟ یوسف گفت: نه. جبرییل گفت: زمانی که زلیخا تو را دنبال کرد و لباست را درید، و عزیز مصر به تو شک کرد، به لطف خدا نوزادی به سخن آمد و به نفع تو شهادت داد وگفت:
«وَ إِنْ كانَ قَميصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقين»[1]
«و اگر پيراهن او از پشت دريده شده زن دروغ گفته و او از راستگويان است»
این جوان همان کودک است.
یوسف علیهالسلام بلافاصله مأمورانی فرستاد تا او را به قصر بیاورند، سپس آن جوان را بسیار اکرام کرد، لباسهای فاخر به او پوشاند، و برایش حقوق ماهیانهای مقرر کرد .
پس از این ماجرا جبرئیل خندید، و یوسف علیهالسلام علت خنده او را پرسید.
جبرئیل پاسخ داد: میبینم تو که مخلوق خداوندی در حق جوانی که شهادت بر عصمت و امین بودن تو داده است این همه احسان کردی، خدای سبحان به بنده مؤمنش که در همه عمر گواهی بر وحدانیت او میدهد چه احسانی خواهد کرد؟!
در دنیایی که حضرت ولیعصرعجّلاللهفرجه بسیار غریب هستند، چقدر ارتباط و توجه ما برای حضرت ارزشمند است .
گویا با هر سلام و در پرتو هر ارتباط میخواهیم به همه اعلام کنیم او ولی اللهی است که بهترین نوع ولایت و امامت را اعمال می کند و حقی است که باطلی در او راه ندارد.
آیا قابل تصور است پس از برقراری چنین ارتباطی، از سوی امام علیه السلام اکرام خاصی نصیب ما نشود ؟! امامی که دارایی او با دارایی یوسف قابل قیاس نیست .
یقین داریم پس از ارتباط با امام مورد اکرامهای فراوان قرار میگیریم، اما بسیاری اوقات متوجه نمیشویم نعمات و الطاف از چه ناحیهای در زندگی ما جاری می شود.
منور شدن قلوب اهل ایمان
هرگز گمان نکنیم که به دلیل غیبت، تابش نور امام در زندگی ما کم رنگ است،
امام باقر علیه السلام میفرماید:
«لَنُورُ الْإِمَامُ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ- أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ- وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِين»[2]
«حتما نور امام در دل مؤمنین از تابش نور خورشیدی که در روز نور افشانی می کند، بیشتر است.»
امام علیهالسلام لحظه به لحظه قلوب اهل ایمان را منور میکند. حتی زمان غیبت، دل مؤمن از وجود امام بیبهره نبوده، وهمواره قدمگاه اوست، و به همین جهت رویش معرفت و محبّت در دل مؤمن امری مستمر و دائمی است .
تثبیت علم و آداب در قلوب مؤمنین
«إِنْ غَابَ عَنِ النَّاسِ شَخْصُهُمْ فِي حَالِ هُدْنَتِهِمْ فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ فَلَنْ يَغِيبَ عَنْهُمْ مَبْثُوثُ عِلْمِهِمْ وَ آدَابُهُمْ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ مُثْبَتَةٌ وَ هُمْ بِهَا عَامِلُون»[3]
«اگر در دوران غیبت شخص امام در حال هدایت از مردم غایب است ، علم و آداب او در قلب مؤمنین ثابت شده ، و اهل ایمان بر اساس علم و ادب عمل میکنند»
به میزانی که از علوم معصوم بهرهمند شویم، توفیق عمل نصیبمان می شود و آداب را به جا میآوریم.
و تحقق این امر نشان از ظهور امام در وجود ماست.
موسی بن جعفر علیهالسلام می فرماید:
«وَ لَا يَغِيبُ عَنْ قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ ذِكْرُهُ» [4]
«یاد امام از دلهای مومنین غایب نمیشود»
اگر کسی مؤمن باشد، ذکر امام و توجه به او همواره در قلبش حاضر است. و یکایک ما با تأمل در این امر می توانیم میزان ایمان خود را محک بزنیم.
در واقع امام عصر علیه السلام بر ای همه غایب نیست، و در دل مؤمن حضور دارد.
دل مرکز فرماندهی وجود ماست، با حضور امام در دل، همه اراده ها، میل ها و عملکردهای اعضا و جوارحمان در جهت محبت و جلب رضایت حضرت خواهد بود.
هلاکت شیطان به دست امام
ما امامی را باور داریم که با ما زندگی می کندو در دلمان حضور دار دارد. اگر خدای ناکرده جلوهگری اش را احساس نمی کنیم به جهت پر شدن قلب و دلمان از نیروهای شیطانی است.
اما اگر اینگونه هم باشد جایی برای نگرانی نیست.
موسی بن جعفر علیهالسلام در مورد ولی عصر عجّلاللهفرجه میفرماید:
«وَ يُهْلِكُ عَلَى يَدِهِ كُلَّ شَيْطَانٍ مَرِيدٍ»[5]
«به دست او هر شيطانى هلاك مى شود»
اين امر تنها در ظاهر و در زمان ظهور اتفاق نمى افتد، بلكه در قلب و دل ما هم محقق مىشود .
وقتى امام عليهالسلام در قلب مومن حاضر گردد، جا براى شيطان تنگ مىشود و از قلب مؤمن كوچ مى كند.
«وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِل…»[6]
با توجه به حضرت ولى عصر عجّلاللهفرجه و زنده نگه داشتن يادش در قلب و دل ، ديگر لازم نيست براى اخراج شيطان از وجودمان با او مبارزه كنيم، او خودش از ما فاصله مىگيرد.
هر زمان كه كار برايمان سخت است، يقيناً جاده را اشتباه رفتهايم. والله هم ورود به جاده شريعت آسان است و هم سير در آن. قطعاً كسى كه در جاده شريعت باشد به نتيجه مىرسد، اما زمانى كه مسير اشتباه انتخاب شود، هم سخت مى گذرد و هم نتيجه لازم حاصل نمىشود .
زمانى كه بخواهيم خودمان خودسازى كرده و باهواى نفس مبارزه كنيم و شيطان را ازخود برانيم، هم به نتيجه كامل نمى رسيم و هم به جهت همان نتايج نسبى و موقت، دچار عجب و غرور مىشويم. اما اگر قلب و دلمان را دست اماممان بسپاريم و ایشان، شيطان را از وجودمان اخراج كنند، همواره شرمنده حضرت هستيم. به همين جهت خضوعمان نسبت به ولىّ خدا بيشتر شده و پيوند و پيوستمان با امام عصر عجّلاللهفرجه روز افزون مىگردد.
امام، جلوهگر گنجهای باطنی ما
«وَ يُظْهِرُ لَهُ كُنُوزَ الْأَرْض»[7]
«خداوند گنج هاى وجود ما را براى امام آشكار كرده است»
زمانى كه حضرت در قلب و دل ما نفوذ كنند، گنج هاى باطنى ما را براى خودمان جلوهگر مىنمايند (گنج محبت ، معرفت و ولايت).
به همين جهت انسان منتظر خود را سرمايه دارى مىداند كه در جهت به فعليت در آمدن استعدادهاى بالقوهاش، از وجود مقدس امام عصر عجّلاللهفرجه استمداد مىطلبد .
بزرگترين گنج باطنى، فطرت خدايى است كه به ما ارزانى شده.
«…فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللّه»[8]
با اين فطرت، انسان موحد مىشود واین ديدگاه توحيدى، اعتقاد به معاد و دورى از رذايل اخلاقى را به دنبال دارد.
با ظهور این گنج افراد به غنا مىرسند و نسبت به ماسوى الله هيچ احساس نيازى ندارند.
پيامبر اکرم صلّىاللهعليهوآله مىفرمايد:
«…و يملا الله (عزّو جلً) قلوب عباده غنى»[9]
زمان ظهور همه مردم احساس غنا مى كنند زيرا موحد و يكهشناس هستند.
زمانى كه انسان چشم اميدش فقط به خدا، و دست نيازش فقط به سوى او دراز باشد، خود را محتاج هيچكس و هيچ چيز ديگر نمىداند.
رضايت اهل زمين و آسمان از امام
«يَرْضَى عَنْهُ سَاكِنُو السَّمَاءِ وَ سَاكِنُو الْأَرْضِ»[10]
«ساكنين آسمان و زمين از او راضى هستند»
اگر خداى ناكرده كسى از امامش ناراضى باشد، گويا مرده و در زير زمين مدفون شده ؛ زيرا ساكنين زمين هر چه دارند به طفيل وجود امام است. بايد به گونه اى زندگى كنيم كه كاملاً تسليم امر اماممان باشيم، و زبان حالمان اين باشد كه :
به تیغم گر زند دستش نگیرم اگر تیرم زند منت پذیرم
دست امام بر سر بندگان
امیرالمؤمنین علیهالسلام در معرفی حضرت ولی عصر علیهالسلام میفرمایند:
«… وَضَعَ يَدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَادِ فَلَا يَبْقَى مُؤْمِنٌ إِلَّا صَارَ قَلْبُهُ أَشَدَّ مِنْ زُبَرِ الْحَدِيد»[11]
«دستش را روی سر مؤمنان میگذارد، پس هیچ مؤمنی باقی نمیماند مگر دلش محکم تر از پاره های آهن باشد»
این امر فقط مربوط به زمان ظهور نیست. در زمان ظهور اين اتفاق در طیف گسترده صورت میگیرد. در زمان غيبت هم حضرت دست روى سر بعضى افراد مىگذارند. دل اين افراد محكم شده و ديگر تزلزل ، اضطراب و ترديد در وجودشان راه ندارد و به يقين محض مىرسند.
اميرالمؤمنين از واژه «وضع» استفاده كردند نه «مسح». «مسح» دست کشیدن است و «وضع» دست گذاشتن.
حضرت وقتی بر سر کسی دست بگذارند دیگر دست مبارکشان را بر نمیدارند.
قرار گرفتن دست امام بر بالای سر ما حاکی از این است که فکر و اندیشه ما زیر نظر امام قرار میگیرد، و این امر شرافت و امتیازی بی نظیر است .
اگر میخواهیم دست مبارک امام بالای سرمان باشد، لازم است عبد باشیم .« علی رءوس العباد» نه «رءوس الناس».
اولین تأثیر این وضعیت، محکم شدن دل است. زمانی که دل، به عنوان مرکز فرماندهی وجود، تحت نفوذ امام قرار میگیرد، دیگر نگران گناه دست و پا و گوش و چشم و زبان نیستیم. اعضا و جوارح که تسلیم خواسته دل ما هستند، همه از معصیت دور میشوند و سرزمین وجودمان آباد میگردد.
یاران امام ، دارای قوت و توان فراوان
امام سجاد علیه السلام میفرمایند:
«وَ جَعَلَ قُلُوبَهُمْ كَزُبَرِ الْحَدِيدِ وَ جَعَلَ قُوَّةَ الرَّجُلِ مِنْهُمْ قُوَّةَ أَرْبَعِينَ رَجُلًا»[12]
زمانی که قلب انسان تحت نفوذ امام قرار گیرد، نه تنها ضعیف و ناتوان نیست، بلکه به اندازه چهل نفر قوت و توان دارد. (چهل ، عدد کثرت است ، یعنی بسیار توانمند هستند)
آقای ما !
هر صبح در دعای عهد با شما تجدید میثاق کرده و در خواست میکنیم :
«اللَّهُمَ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَة»
زمانی که خانه مان خیلی مرتب و تمیز است، دلمان می خواهد مهمان بیاید .
اکنون پس از یکماه که در ایام فاطمیه، در عزای مادرتان سوگواری کردهایم ، با اشک دیده و سوز سینه دلهایمان پاک شده ، و طالب گذر و نظر شما هستیم .
مولای ما!
تمنا میکنیم به قلبهای شکستهمان نظری کنید، به دلهایمان سری بزنید و دستی بر سرمان بکشید.
«عَادَتُكُمُ الْإِحْسَانُ وَ سَجِيَّتُكُمُ الْكَرَم»[13]
عزم دیدار تو دارد جان بر اب آمده باز گردد یا بماند، چیست فرمان شما
اللهم عجّل لولیک الفرج…
تاریخ جلسه:97/11/24 ـ جلسه 11
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] سوره مبارکه یوسف، آیه 27
[2] کافی، ج،1ص194
[3] غیبۀ نعمانی، ص 137
[4] بحارالأنوار، ج51،ص150
[5] کمال الدین و تمام النعمۀ، ج2، ص369
[6] سوره مبارکه إسراء،آیه 81
[7] کمال الدین و تمام النعمۀ، ج2، ص369
[8] سوره مبارکه روم، آیه 30
[10] دلایل الإمامه، ص482
[11] کمالالدین، ج2،ص653
[12] بحارالأنوار، ج52، ص317
[13] مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره