شکر اوقات فراغت
«وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ»[1]
«قطعاً شما از (سرنوشت) كسانى از خودتان كه در روز شنبه، نافرمانى كردند (و به جاى تعطيل كردن در اين روز، دنبال كار رفتند) آگاهيد، ما (به خاطر اين نافرمانى) به آنان گفتيم: به شكل بوزينه باشيد در حالیكه مطرود هستيد.»
یکی از نعمتهای خدا بر اصحابالسبت تعطیلی روز شنبه بود، البته در این روز، کار تعطیل نبود؛ اما نوع کار و مشغولیت، با سایر ایام هفته متفاوت بود. از جمله قرار بود شنبهها ماهی صید نکنند.
بعضی از روزها نوع کار متفاوت است و انسان مجاز به انجام بعضی امور نیست. وجود تنوع در انجام کارها نعمت است؛ اما اگر انسان این نعمت را نادیده گرفت و از آییننامههای مربوط به آن تخطی کرد، طبق فرمایش قرآن شامل دو عذاب میشود:
- از انسانیت خارج میشود و به شکل بوزینه (میمون) درمیآید. در واقع قوه مُفَکره و عاقلۀ او تعطیل میشود و دیگر اهل فکر نیست و در نهایت از دیگران تقلید میکند.
- خوار، رانده، ذلیل و درمانده میشود.
این گروه روز شنبه رسماً کار نمیکردند؛ اما نقشه کشیدند و حوضچههایی تعبیه کردند و ماهیها را در آن به دام میانداختند و روز یکشنبه به طور رسمی ماهیهای درون حوضچه را صید میکردند. استفادۀ ناصحیح از نعمت در قالب مکر و نقشهکشی ناشکری است. اصحابالسبت از اوقاتی که خدای سبحان برای آن آییننامۀ جداگانهای منظور کرده است؛ بهرهبرداری نکردند. برای مثال خدای سبحان برای ما در شبانهروز مقدار معینی خواب و بیداری مقدر کرده است؛ اما اگر خواب را مانع فعالیت بدانیم و از زمان استراحت، بهرۀ کافی را نبریم، به ناشکری دچار شدهایم و یا مثلا اگر تعطیلی جمعه را مردود بشماریم و آن را با سایر ایام هفته یکسان بدانیم، استفادۀ صحیح از زمان به عمل نیاوردهایم و نسبت به اوقات فراغت ناشکری کردهایم.
نکتۀ حائز اهمیت آنکه اوقات فراغت بهمعنای بیکاری نیست، بلکه نوع کار متفاوت است. روز تعطیل خدماترسانی خاصی به خانواده داریم و انس و الفت بیشتری با آنها برقرار میکنیم.
علت تعطیلی، بهرهبرداری صحیح از سایر اوقات است که موجب توانمندی و بهرهوری از زمان عادی است و مخالفت با آن بر هم زدن تقدیر الهی است. به طور کلی وقتی انسان نعمتها را نشناسد، بابت آن شادمانی و خوشی خاص نیز ندارد. با یک دید ظاهری، انسان بعضی از نعمتها را نعمت نمیداند؛ برای مثال بیخوابی مشکل بزرگی است که حتی بعضی با خوردن مقادیر بالای قرص خواب هم به این نعمت دست نمییابند.
جنبۀ روحانی انسان با خواب تقویت میشود. در استراحت روح از جسم جدا میشود و بالا میرود و به راحتی و آسایش میرسد.
سوالات بیجا؛ نماد ناشکری
«قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا هِيَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ عَلَيْنَا وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ»[2]
«باز گفتند: از خدایت بخواه چگونگی آن گاو را کاملا برای ما روشن گرداند که هنوز بر ما مشتبه است و (چون رفع اشتباه شود. البته به خواست خدا راه هدایت پیش گیریم.»
داستان گاو بنیاسراییل است که از آیۀ 67 شروع شده است. شخصی از قوم بنیاسراییل کشته شده بود و آنها برای پیدا کردن قاتل و کشف حقیقت از حضرت موسی کمک طلبیدند. موسی گفت: «خدا میگوید یک گاو ذبح کنید.» از اینجا سؤالات پیدرپی و بیجای قوم موسی آغاز میشود از جمله: ذبح گاو چه ربطی به تشخیص مقتول دارد؟! ذبح گاو چه ربطی به درخواست ما دارد؟! چه گاوی؟! چه شکل؟! چه رنگ؟! چه چیز؟! چه سن؟! حتی وقتی موسی پاسخ میگوید نیز اظهار نفهمی میکنند:«إِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ عَلَيْنَا».
گاهی اوقات پرسوجوها و کنکاشهای بیجا، ناشکری است. مثل انواع طالعبینی، حتی تحقیق و تفحص و استخارۀ بیجا و بیمورد نیز در همین طیف قرار دارد، البته تحقیق و تفحص عاقلانه لازم است؛ اما نباید در این موارد گرفتار افراط و تفریط شد. آسان گرفتن امور، نعمت است. وظیفۀ انسان، بندگی حق و اطاعت از خداست و کنکاش در بارۀ قبول طاعات و عبادات در درگاه حق از او خواسته نشده است.
عاقبت انسان، خوب یا بد است. اطلاع از عاقبت خوب در دنیا و قبل از قیامت مانع انجام اعمال خیر است؛ زیرا انسان خود را کامل فرض میکند و نگران آخرت نیست و اگر از سوءعاقبت خویش مطلع شد ناامید و از ادامۀ عمل خیر منصرف میشود.
برای مثال اگر انسان بعد از شرکت در جلسات توسل به معصومین، مترصد قبول و تأیید از جانب آنان باشد، شاکر نیست؛ زیرا وظیفۀ انسان کنکاش در قبول اعمال خیر نیست. خدا بر انسان منت گذاشته و نعمت را بر او آسان کرده است و انسان وظیفه ندارد بهمثابه قوم بنیاسرائیل با سؤالات، ایرادها و کنکاش و دقتنظر بیمورد آن را سخت کند.
ملکوت آیه این است که انسان باید نفْس خویش را قربانی و از منیتها عبور کند. کنکاش و پرس و جو از دیگران که به نظر شما آیا از خود گذشتم یا خیر؟ عبور از منیت چگونه است؟ آیا باطن من خوشرنگ است یا خیر؟و… سختگیریهایی است که نماد ناشکری است. با ادبیات دیگر، بعضی از وسواسهای انسان ناشکری است. قوم بنیاسراییل وسواس سؤال داشتند.
شکر کسب کمالات و معارف
«ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون»[3]
«پس با این معجزه باز چنان سخت دل شدید، که دلهایتان چون سنگ یا سختتر از آن شد، چه آنکه از پارهای سنگها نهرها بجوشد و برخی دیگر از سنگها بشکافد و آب از آن بیرون آید و پارهای از ترس خدا فرود آیند. و (ای سنگدلان بترسید که) خدا از کردار شما غافل نیست.»
قران سه نوع سنگ که هر کدام، نماد یک مفهوم هستند را معرفی میکند:
- بعضی از سنگها میجوشند و دائمأ آب جدیدی مانند نهر از درون آنها جریان دارد: «وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ».
از دل سنگِ انسانها هرروز طاعات، عبادات، خیرات و کمالات جدیدی بدون توقف میجوشد و جاری میشود. مثلأ انجام اعمال واجب در سیر زندگی هر انسان مؤمنی بدون توقف جریان دارد. هر روز انجام وظیفۀ جدیدی مانند آب جاری در نهر، بر او واجب میشود که با عمل واجبِ دیروز متفاوت است؛ اما اگر کمالات انسان مثل حلم، سعهصدر و…در نظر او بزرگ جلوه کرد، نهر از جریان میافتد و تبدیل به حوض آب میشود که بهدلیل محدودیت و وجود مانع در مسیر ورود آب جدید، به سرعت تیره و بدبو میشود.
هرخیری از انسان به دیگران میرسد ناشی از لطف خداست که هر روز تکرار میشود: «کُلَّ یَومٍ هُوَ فِی شَأنٍ»[4] (خداوند هر روز در کار جدیدی است.) و چون انجام عمل خیر منسوب به خداست و نه انسان، بنابراین شکر حق را بابت توفیق انجام عمل خیر بایستی به جا آورد.
انسان مؤمن در انجام خیرات، توقف ندارد و در آن ماندگار نیست؛ زیرا به اعمال خیر قبلی توجهی ندارد و به یاد نمیآورد. اگر انسان به اصطلاح، در نعمت فرود نیاید و آن را رد کند، در چرخۀ شکر الهی، خداوند هر روز نعمت جدیدی به او عنایت میکند که باعث شکر بعدی و نعمت بعدی میشود. نکتۀ قابل توجه آنکه همانگونه که جریان نهر، روان و راحت است، انجام عمل خیر برای انسان نیز آسان است، حتی اگر مانعی بر سر راه قرار گیرد با مقاومت و استقامت، مسیر خود را در لابلای موانع هموار میکند و به پیش میرود.
- بعضی از سنگها میشکافند و از آنها چشمه خارج میشود و جوشش محدود و موقتی دارند: «وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ» سنگ سخت شکافته شده و آب، به نرمی از میان آن خارج میشود.
طبق نطر مفسرین آیه چند معنی دارد: اول این که از قلب قسّی انسان، معرفت خارج شود. گاهی اوقات انسان انجام بعضی امور را برای خود بسیار بعید میداند به طور مثال تصور میکند چشم او در مجالس عزاداری بارش ندارد و قادر به اشک ریختن نیست؛ اما اگر بارش به شکل نهر نیست لااقل در حد جوشش چشمه هست و همین جریان محدود و مختصر، نعمت الهی و سزاوار شکر است. خروج آب از درون سنگ، نعمت است و شکر آن، خوشحالی از این نعمت.
معنای دوم آیه این است که همانگونه که خروج آب از سنگ عادی نیست، در زندگی انسان نیز، تحقق بعضی از امور خلاف عادت، عادی نیست. ظهور کمالات از انسان مادی و اهل دنیا غیرعادی است. اگر انجام خیرات به چشم انسان عادی جلوه کرد، توفیق انجام عمل خیر در نظر او بیاهمیت تلقی میشود؛ اما اگر انجام عمل خیر را غیرعادی تصور کرد، گویی از خداوند متشکر است که علیرغم خُلقوخوی حیوانی، اجازۀ کار انسانی به او داده شده است. به تعبیر دیگر، گاهی اوقات حالات بسیار زلالی از انسان ظاهر میشود که با طبیعت او هماهنگ نیست، این زلالی، نعمت است. مثلأ اگردر شرایط خاصی- نه همیشه- از انسان کمالاتی مانند رأفت، عمل خالص و … ظهور کرد که در شرایط عادی بعید بود، به نظرش طبیعی و عادی جلوه نکند و نسبت به آن بیتوجه نباشد، بلکه این رفتار را نعمت ملاحظه کند و به آن دلخوش باشد؛ زیرا کمالات، همانند آب چشمه که به لطف خدا از سنگ خارج میشود، از قلب او میجوشد. شکر نعمت جوشش کمالات و خیرات در انسان این است که آنها را به خود نسبت ندهد و عنایت و توفیق خدا را مشاهده کند. اگر انسان بهتنهایی قادر به شکافتن سنگ و ایجاد چشمه بود همیشه اهل خیرات و کمالات بود.
- بعضی سنگها از خشیت خدا هبوط دارند و از ارتفاع سقوط میکنند: «وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ».
قلوب بعضی از انسانها نسبت به خدا معرفت دارد و بهدنبال آن، ادب به جا میآورند. ادب معرفت، خضوع در مقابل خداست. به تعبیر دیگر، گاهی انسان از به جا نیاوردن ادب در برابر عظمت الهی خوف دارد، این خوف نعمت است؛ زیرا بسیاری از انسانها در محضر الهی، هیچ ابایی از انجام عمل خلاف ندارند و خدا را شاهد و ناظر بر اعمال خود نمیبینند.
بعضی انسانها اگر لحظهای فکر ناپسند به ذهنشان خطور کند صدها بار استغفار میکنند و خوف دارند که بهدلیل فکر سوء، دچار عقوبت الهی شوند. این افراد خدا را همیشه حاضر و ناظر میبینند و حتی در باطن، تقوی و پرهیز از انجام گناه دارند و از عظمت خداوند خوف دارند و خضوع میکنند.
«انَّ الشاهِد هوَ الحاکم»[5] خود را در محضر خدا دیدن نعمت است. به طور مثال، اگر انسان در باطن مراقبه و توجه دارد و خواطر سوء را از دل دور میکند و یا سجدههای نیکو انجام میدهد، آن را عادی تصور نکند و قدر آنها را بداند؛ زیرا خدا به او نعمت داده است. از مشاهدۀ عظمت خداوند، نعمت خضوع و خوف باطنی نصیب انسان میشود که باعث خوشحالی و رضایت قلبی اوست.
شکر نعمت زبان
«وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ»[6]
«و (یاد آرید) هنگامی که از بنی اسرائیل عهد گرفتیم که جز خدای را نپرستید و نیکی کنید درباره پدر و مادر و خویشان و یتیمان و فقیران، و به زبان خوش با مردم تکلّم کنید و نماز به پای دارید و زکات (مال خود) بدهید، پس شما عهد شکسته و روی گردانیدید جز چند نفری، و شمایید که از حکم خدا برگشتید.»
یکی از معانی شکر، استفادۀ صحیح از نعمت است. از طرفی، قدرت تکلم، نعمت است. برای انسان، سخن نگفتن و ارتباط کلامی با دیگران نداشتن، حتی برای یک روز، بسیار ناگوار است. اکنون که خدای سبحان به انسان قدرت تکلم و اجازۀ ارتباط کلامی با دیگران داده است، باید به بهترین وجه از آن استفاده کرد و آن نیکو سخن گفتن است.
تعریف از خود، استفادۀ نادرست از زبان است. به کارگیری کلام در تعریف از خود، ناشکری نعمت گفتار است؛ اما استفادۀ خوب از زبان، شکر نعمت زبان است به عبارتی دیگر، شکر الطاف و نعمات منعم و انتساب نعمات به منعم، استفادۀ صحیح از نعمت زبان است. شکر نعمت زبان، ثناگویی خدا و ذکر خیرات و الطاف او به انسان است و اگر زبان تبدیل به ابزاری برای تعریف از منیت شد، شکر نعمت گفتار انجام نشده است. در حقیقت، انسانهاییکه در هر مجلسی به ثنای خود مشغول هستند، استفادۀ صحیح از زبان نمیکنند و شکر آن را بهجا نمیآورند. همچنین شکر نعمت زبان، گفتار ملاطفتآمیز و نرم است، گفتار تند، سخت و حتی گفتار لغو که هیچ نفع و فایدهای برای انسان و سایرین ندارد، مصداق ناشکری است.
شکرِ توانمندی
«قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ»[7]
«آن گروه به پیغمبران) گفتند: دلهای ما در حجاب (غفلت) است (چیزی از سخنان شما در نمییابد). (چنین نیست که گفتند) بلکه خدا بر آنها لعن فرمود، زیرا کافر شدند و میانشان اهل ایمان کم بود.»
غلاف بهمعنای محدودیت برای شمشیر و چاقو است، چاقو را در غلاف بردن یعنی آن را در محدودیت قرار دادن. عدهای گفتند: «ما گرفتار محدودیت هستیم.» امروزه هم بعضی از انسانها توان، زمان، مال و … خود را محدود میبینند که مصداق ناشکری است. در علم روانشناسی میگویند: «افراد موفق کسانی هستند که انجام هر عملی را ممکن میدانند و به مغز خویش فرمان انجام خواستهها را میدهند. در مقابل، افراد ناموفق گرفتار «نمیتوانم» هستند و خود را ناتوان میبینند!»
انسان ذاتأ دارای توانمندی بی حد و مرز است و محدودیت، ساخته و پرداختۀ ذهن اوست. شکر، یعنی دیدن توانمندیهایی که خدا به انسان عنایت کرده است. به طور مثال در مناقب امیرالمومنین ذکر شده است ایشان شبی هزار رکعت نماز میخواند! مرحوم علامه امینی برای اثبات این امر، چندین شب، هزار رکعت نماز خواند تا به صورت عملی اثبات کند که یک فرد عادی هم میتواند شبی هزار رکعت نماز بخواند! در کتاب لمعه که از مشهورترین کتب فقهی شیعی است ذکر شده است: «خانمها توانایی دارند هر کجا اراده کنند نیت نماز را بجا بیاورند.» به طور مثال یه خانم میتواند در هنگام نماز، نیت نماز در حرم امیرالمؤمنین را که هر رکعت نماز ثواب دویست هزار رکعت دارد، داشته باشد تا به همان ثواب دست یابد.
خانمی که به توانمندی خویش در سفر معنوی به بقاع متبرکه واقف است، برای خود محدودیت ترسیم نمیکند. دستِ انسان وقتی در دستِ ولایت قرار گیرد، توانمند میشود و کارهای زیادی از آن ساخته است؛ مهم این است که انسان قبول کند، هر امری امکان دارد و با این اطمینان، حتمأ کار انجام میشود؛ بنابراین رفع محدودیتهای خود ساخته در راه رسیدن به کمالات، شکر است.
امام سجاد علیهالسلام میفرماید:
«اللهم وَ بَلِّغْ بِإِيمَانِی أَكْمَلَ الْإِيمَانِ، وَ اجْعَلْ يَقِينِی أَفْضَلَ الْيَقِينِ، وَ انْتَهِ بِنِيَّتِی إِلَى أَحْسَنِ النِّيَّاتِ، وَ بِعَمَلِی إِلَى أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ»[8]
«خدایا ایمانم را به درجه کاملترین ایمان رسان، و یقینم را برترین یقین گردان، و نیتم را به بهترین نیتها منتهی ساز، و کردارم را به بهترین کردارها تبدیل کن.»
حضرت به ما آموزش میدهد که بهترینها را از خداوند بخواهید. با تکیه بر قدرت الهی همۀ غیرممکنها، ممکن میشود. انسان شاکر معتقد است: «بِحَولِ اللّه وَ قُوَّتِهِ اَقومُ وَ اَقعُد»«به حول و قوت خدا میایستم و مینشینم.» با تکیه بر قدرت خدا، امکانات فراهم میشود. انسان بهتنهایی ناتوان است؛ اما او به عجز خویش توجه نمیکند و قدرت و عظمت خدا را مشاهده میکند، سپس کاملترینها را از او طلب میکند. چپنین فردی بینهایتی و نامحدودی خدا را مشاهده میکند و برای درخواست خود محدودیت فرض نمیکند. در مقام طلب، درخواست کم از بینیاز مطلق ناپسند است. اگرانسان زمان، توان و … خویش را محدود دید، سرعت حداقلی خواهد داشت و توانمندیهای او به فعلیت نخواهد رسید. شکر این است که انسان از خدا نامحدود بگیرد و ناشکری این است که خدا نامحدود بدهد؛ ولی انسان محدود بگیرد.
تاریخ جلسه: 94/12/5 ـ بخش 5
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1]. سوره بقره آیه 65
[2] . سوره بقره آیه 70.
[3] – سوره بقره آیه 74
[4] . سوره الرحمن، آیه 29
[5] . غررالحکم و دررالکلم، ص154.
[6] – سوره بقره آیه 83
[7] – سوره بقره آیه 88
[8] – صحیفه سجادیه دعای 20