آزمایش الهی – جلسه دهم

آزمایش­ با شبیه­ سازی‌­های نادرست

 

خداوند می‌فرماید:

«ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبَا»[1]

«اين (آسيب) بدان سبب است كه گفتند: داد و ستد نيز مانند ربا است. در حالى كه خداوند خريد و فروش را حلال و ربا را حرام كرده است.»

رباخواران در این آیه مورد نکوهش قرار گرفته‌اند؛ زیرا منشأ فساد اقتصادی آنان یک شبیه‌سازی نادرست است. آنان ربا را با بیع مقایسه می‌کنند و میان آن دو تفاوتی قائل نمی‌شوند! حال آنکه قرآن صریحاً اعلام می‌کند: بیع معامله‌ای مشروع است که خداوند آن را حلال کرده و ربا معامله‌ای فاسد است که خداوند آن را حرام دانسته است.

این آیه به ما هشدار می‌دهد که یکی از آزمون‌های بزرگ انسان در زندگی، تشابه‌سازی میان حلال و حرام است. بسیاری از لغزش‌ها زمانی رخ می‌دهد که انسان حرام را در پوشش حلال می‌بیند و مرز روشنی میان این دو نمی‌گذارد.

برای مثال، در روابط اجتماعی گاهی دربارۀ یک مرد نامحرم گفته می‌شود: «او جای برادر ماست!». در حالی‌که حقیقت این است که آن فرد نامحرم است و سخن گفتن با او حدود و قوانینی دارد. این همان شبیه‌سازی نادرست است؛ درست مانند قیاس بیع با ربا. همان‌طور که مادۀ ربا با مادۀ بیع تفاوت دارد، مادۀ حرام و مادۀ حلال نیز ذاتاً متفاوت‌اند.

در واقع یکی از عرصه‌های امتحان الهی همین است: شبیه‌سازی‌ها و قیاس‌های نادرست. گاهی دو امر که جنس و عنصرشان کاملاً متفاوت است، مانند هم فرض می‌کنیم و این خطای بزرگی است؛ قیاسی که در منطق از آن به قیاس مع‌الفارق یاد می‌شود. برای نمونه، مادۀ «غیبت» که قرآن آن را به «خوردن گوشت مردار» تشبیه کرده است، با مادۀ «گفت‌وگوی معمولی» هیچ سنخیتی ندارد؛ اما چه بسا کسی از روی غفلت یا توجیه، میان آن دو شباهتی برقرار کند و آلوده به گناه شود.

از همین رو، در ادامۀ همین سیاق قرآن کریم فرمان می‌دهد:

«ذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا»[2]

«آنچه را از مطالبات ربا باقی مانده است، رها کنید.»

این آیه نشان می‌دهد که امتحان الهی تنها در سختی‌ها و گرفتاری‌های آشکار نیست؛ بلکه در اندیشه‌ها، مثال‌ها و گفتارهای ما نیز جریان دارد. اگر در ذهن و زبان خود، شباهت‌های نادرست میان امور مختلف بسازیم، در آزمون مردود می‌شویم؛ اما اگر مرز حلال و حرام را همان‌گونه که شارع تعیین کرده است، حفظ کنیم، رتبه‌ای نیکو در این امتحان خواهیم گرفت.

 

امتحان الهی در باطن؛ آزمونی فراموش‌شده

 

«وَإِنْ تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ»[3]

«اگر آنچه را در دل داريد آشكار سازيد يا پنهان داريد، خداوند شما را طبق آن محاسبه مى‌كند.»

اغلب گمان می‌کنیم که خدای سبحان تنها بر اعمال ظاهری ما حساب می‌کند و به نیّات و افکارمان کاری ندارد؛ گویی آنچه در دل می‌گذرد بی‌اهمیت است! حال آنکه قرآن و معارف دینی تأکید دارند آنچه در باطن انسان جریان دارد، بی‌تردید بر رفتار، روابط و خُلقیات او اثر خواهد گذاشت.

بنابراین، آزمون الهی تنها در عرصۀ ظاهر نیست؛ نمی‌توان گفت: «فکری در دل داشتم، مهم این است که آن را بروز ندادم!» خداوند هشدار می‌دهد که ما باطناً هم حق نداریم هر اندیشه و نیّتی را در ذهنمان راه دهیم؛ زیرا فکر ناسالم، باطن ما را سیاه می‌کند، همان‌گونه که عمل ناسالم ظاهرمان را آلوده می‌سازد.

برای نمونه، خداوند به ما اجازۀ دلشورۀ بیجا نمی‌دهد؛ چراکه همان‌گونه که باید بر ظاهر خود مسلط باشیم تا به گناه نیفتیم، بر دل نیز باید مسلط باشیم و اجازه ندهیم دغدغه‌ها و نگرانی‌های بی‌اساس ما را فرسوده کند. به تعبیر دیگر، انسان مؤمن حق ندارد در باطن خود افکار نامناسب و سوءظن به خدا را بپروراند.

قرآن می‌فرماید:

«وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»[4]

«و هر کس بر خدا توکل کند، او برایش کافی است.»

این آیه یادآور می‌شود که داشتن اندیشه‌های آمیخته به بی‌اعتمادی به خدا، جایز نیست. ما موظفیم به خدا اعتماد کنیم؛ اعتمادی که ما را کفایت خواهد کرد.

در تعقیبات نماز صبح نیز می‌خوانیم:

«حَسْبِيَ الرَّبُّ مِنَ الْمَرْبُوبِينَ، حَسْبِيَ الْخَالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ، حَسْبِيَ الرَّازِقُ مِنَ الْمَرْزُوقِينَ، حَسْبِيَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ»[5]

«خدای پروردگار عالمیان مرا از دیگران کفایت می‌کند؛ خالق مرا از مخلوق، روزی‌دهنده مرا از روزی‌خواران، و رب‌العالمین مرا از هر کس دیگر کفایت می‌کند.»

«حَسْبِی» یعنی خدا برایم کافی است؛ پس دیگر جای اضطراب و دغدغه نیست. اما اگر دل ما آکنده از اضطراب است، یعنی ناخودآگاه اجازه داده‌ایم شیطان در باطنمان نفوذ کند. چنین اضطرابی نشانۀ آن است که ما بر خدا حساب باز نکرده‌ایم؛ حتی اگر در ظاهر گناهی مرتکب نشده باشیم.

از همین رو، دین ما هشدار می‌دهد که ناامیدی از بزرگ‌ترین گناهان است. قرآن می‌فرماید:

«وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ»[6]

«از رحمت خداوند مأیوس نشوید، همانا جز کافران کسی از رحمت خدا مأیوس نمی‌شود.»

این آیه نشان می‌دهد که امید، امری باطنی است و اگر کسی ناامیدی را در دل خود راه دهد، اعتقادات او دچار آسیب جدی خواهد شد.

نکتۀ مهم اینجاست که این آزمون در جامعۀ متدیّن بیش از دیگران به چشم می‌آید؛ زیرا بسیاری از مؤمنان، امور باطنی را گناه نمی‌دانند! آنان هیچ‌گاه دلشوره، اضطراب یا ناامیدی را از مصادیق آلودگی روحی به حساب نمی‌آورند. حال آنکه قرآن تصریح می‌کند:

«إِنْ تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ»

«چه آنچه در دل دارید آشکار کنید و چه پنهان نمایید، خداوند شما را بدان محاسبه خواهد کرد.»

پس امتحان الهی تنها در ظاهر نیست، بلکه در باطن و سرّ انسان نیز جریان دارد. موفق کسی است که هیچ آلودگی را، نه در ظاهر و نه در باطن، راه ندهد. این همان جایی است که انسان می‌تواند در آزمون الهی، نمره‌ای شایسته کسب کند.

 

محاسبۀ باطن؛ تازیانه‌ای پنهان برای اهل ایمان

 

در این آیه آمده است: «يُحَاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ» و نه «يُعَذِّبْكُمُ بِهِ اللَّهُ»؛ این تعبیر نشان می‌دهد که در امور باطنی، عقوبت و عذاب مستقیم در کار نیست؛ اما محاسبه وجود دارد. یعنی خداوند از انسان پرسش می‌کند: «چرا چنین اندیشیدی؟ چرا این نیت را در دل جای دادی؟»

این محاسبه برای اهل اطاعت و بندگی، چون تازیانه‌ای دردآور است؛ زیرا موجب شرمندگی و اندوه آنان می‌شود. حتی اگر سرانجام عاقبت‌به‌خیر شوند، این محاسبه آنان را معطل می‌کند و سرعت حرکتشان به‌سوی کمال را می‌گیرد. به بیان دیگر، خداوند به بنده‌اش می‌گوید :«چرا بر من حساب نکردی؟ چرا مرا نادیده گرفتی؟ چرا قدرت مرا در چشم خود کوچک شمردی؟»

وقتی افکار نادرست را در باطن خود راه دهیم، هم سیر و حرکت معنوی‌مان کُند می‌شود و هم آرامش و آسایش روحی از ما سلب خواهد شد. هرچند عذابی به شکل ظاهری در کار نباشد، اما محاسبۀ الهی حتماً وجود دارد.

یکی از مفسران گفته است: افکار سوء در باطن انسان، چون پرده‌ای میان او و خداوند قرار می‌گیرد. این پرده، قرب و اُنس با خدا را خدشه‌دار می‌کند و مسیر بندگی را دشوار می‌سازد.

بنابراین، یکی از آزمون‌های مهم الهی همین است: ما حق نداریم هر اندیشۀ ناصحیحی را در دل جایگزین کنیم. حتی اگر به زبان و عمل نرسد، باز هم در محاسبۀ الهی ثبت خواهد شد و بر سرنوشت روحی ما اثر خواهد گذاشت.

 

آزمون الهی در گسترۀ وُسع انسان

 

«لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا»[7]

«خداوند هيچ كس را جز به اندازه توانايى‌اش تكليف نمى‌كند.»

یکی از عرصه‌های مهم امتحان الهی، وُسع انسان است. بسیاری از افراد هنگامی که می‌خواهند از بار مسئولیت‌های دینی و اخلاقی خود بکاهند، به این آیه تمسک می‌جویند. آنان می‌گویند: «خدا از ما بیش از وُسع‌مان نخواسته، پس همین مقدار که انجام می‌دهیم کافی است.» ظاهر این سخن درست است؛ اما برداشت رایج از آن گمراه‌کننده است. اینکه بپنداریم توان ما اندک است و خدا تکالیف محدود و سبکی بر عهده‌مان گذاشته، نادرست است.

در دعای جوشن کبیر، یکی از اسماء خداوند «یَا وَاسِعُ، یَا مُوسِع» است؛ یعنی او هم صاحب وسعت بی‌پایان است و هم گسترش‌دهندۀ وجود ما. پس چگونه می‌توان پذیرفت که بندۀ او با وُسعی اندک آفریده شده باشد؟ حقیقت آن است که وسع ما، اتصاف به صفات الهی است؛ و این یعنی گسترۀ صبر، شکر، طاعت، رحمت و رأفت در وجود ما بسیار وسیع است.

از این‌رو، همۀ تکالیفی که خداوند برای ما مقرر کرده، دقیقاً بر پایۀ همین وسعت درونی ماست. اگر خارج از توانمان بود، خدا هرگز چنین تکلیفی را بر ما واجب نمی‌ساخت؛ زیرا بر اساس قاعدۀ قطعی الهی، «تکلیف مالایطاق» محال است.

یکی از مفسران در این‌باره می‌گوید: «خدای سبحان به هر بنده‌ای تکلیفی می‌دهد، همان تکلیف در حد وُسع اوست. اگر بنده گمان می‌کند فراتر از توان اوست، در حقیقت وسع خویش را کوچک شمرده و خود را دست‌کم گرفته است.»

بنابراین، یکی از آزمایش‌های الهی همین است: ما به وسعت روح و توانایی‌های الهی خود باور داشته باشیم یا نه. اگر وُسع خویش را کوچک ببینیم، تکالیف الهی را دشوار می‌شماریم و بهانه می‌تراشیم؛ اما اگر دریابیم که خداوند ما را به صفات خویش متصف ساخته، خواهیم دانست که وُسع ما بسیار بیشتر از آن است که پنداشته‌ایم و تکالیف الهی نیز عین مصلحت برای ماست.

 

سه لایۀ عبادت؛ از ظاهر تا سرّ

 

هر عبادتی که انجام می‌دهیم، دست‌کم سه لایه دارد:

  1. ظاهر عبادت: این همان اجرای احکام شرعی است. برای مثال، در نماز باید احکام آن را بیاموزیم و رعایت کنیم تا شکل ظاهری عبادت صحیح باشد؛ مانند طهارت، رکوع و سجود درست، و رعایت شرایط فقهی. ظاهر عبادت همچون پوسته‌ای است که اصل عمل را شکل می‌دهد.
  2. آداب عبادت: لایۀ دوم، آداب است؛ اموری فراتر از صورت و ظاهر عمل. برای مثال، حضور قلب از آداب نماز است؛ همان‌گونه که رو به قبله بودن از شرایط نماز است. حضور قلب با مراقبه به‌دست می‌آید؛ یعنی انسان خداوند را در همه‌جا حاضر و ناظر ببیند. در این مرحله، عبادت از یک عمل خشک و تکراری بیرون می‌آید و روح می‌گیرد.

۳. سرّ عبادت: لایۀ سوم، سرّ یا حقیقت عبادت است.

خداوند دربارۀ سرّ نماز می‌فرماید:

«إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ»[8]

«همانا نماز انسان را از فحشا و منكر باز مى‌دارد، و یاد خدا بزرگ‌تر است.»

حقیقت نماز، انسان را از آلودگی‌های اخلاقی و گناهان اجتماعی باز می‌دارد و او را در مدار یاد خدا قرار می‌دهد.

اگر ما تنها به ظاهر عبادت بسنده کنیم و به آداب و اسرار آن توجه نداشته باشیم، در واقع به دو لایۀ دیگر آسیب می‌زنیم و به همان پوستۀ ظاهری قناعت کرده‌ایم. این نیز خود یکی از موارد امتحان الهی است: آیا به باطن و حقیقت عبادت می‌رسیم یا در سطح ظاهر متوقف می‌مانیم؟

یکی از مفسران در ذیل همین آیه گفته است: «سرّ نماز همان آداب نماز است.» یعنی کسی که نماز می‌خواند، باید اثر آن در زندگی‌اش پیدا باشد؛ دروغ نگوید، غیبت نکند، و دیگران را نیازارد. در غیر این صورت، حقیقت و سرّ نماز محقق نشده است.

 

سرّ نماز و گسترۀ وُسع انسان

 

در تفسیر آیۀ «وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ» دو برداشت مطرح شده است:

  1. یعنی اینکه انسان به یاد خدا باشد؛ زیرا یاد خدا، خود امری بزرگ و ارزشمند است.
  2. یعنی خداوند به یاد انسان است. این مرتبه بسیار بالاتر و عمیق‌تر است و به حقیقت و سرّ نماز اشاره دارد.

برای روشن شدن این معنا، فرض کنید شخصیتی بزرگ و پرآوازه، با وجود هزاران مراجعه‌کننده، به‌طور ویژه از شما یاد کند و به شما توجه خاص داشته باشد. این توجه، شادمانی وصف‌ناپذیری در دل شما ایجاد می‌کند. در حقیقت، در نماز نیز چنین است: خداوند به انسان توجه می‌کند و همین توجه الهی است که سبب می‌شود ما متوجه او شویم. اگر او به بندگانش التفات نکند، آنان اساساً توفیق یاد کردن از او را نخواهند یافت.

اما گاهی انسان با محدود کردن وُسع خود، از این حقیقت باز می‌ماند. برخی می‌گویند: «وسع من تنها در حد اجرای احکام است، پس از من انتظار آداب یا اسرار نماز را نداشته باشید!» برخی دیگر ممکن است بگویند: «آداب را هم تا حدی رعایت می‌کنم، اما اسرار نماز مخصوص اولیای خداست و در توان من نیست!»

در حالی‌که خداوند می‌فرماید:

«لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا»

«خدا هیچ کس را جز به اندازه وُسعش تکلیف نمی‌کند.»

اما نکتۀ مهم اینجاست که وسع انسان آن‌قدر زیاد است که خود او باورش نمی‌کند. اگر خداوند توفیق اجرای احکام را به ما داده است، همان خدا توفیق رعایت آداب و سپس دستیابی به اسرار را نیز عطا می‌کند. بنابراین، محدود کردن توان به‌دست خود ماست، نه خواست خدا.

وُسع واقعی ما بسیار فراتر از تصوری است که برای خود می‌سازیم. گاهی با تلقین‌های درونی، ظرفیت خود را کوچک می‌انگاریم. در حالی که خداوند، «یَا وَاسِعُ یَا مُوسِع» است؛ او وسعت‌دهنده است و توان ما را گسترده آفریده است.

پس اگر خود را تنها در حد پوستۀ ظاهری عبادت محدود کنیم، در امتحان الهی رتبۀ کامل نمی‌گیریم. موفقیت در این آزمون آن است که بپذیریم: وُسع ما، وسیع است؛ و اگر آن را کوچک بشماریم، به خویشتن ستم کرده‌ایم.

 

آزمون با درخواست‌ها

 

«رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ»[9]

«پروردگارا! اگر (در انجام تكاليف چيزى را) فراموش يا خطا نموديم، ما را مؤاخذه مكن. پرودگارا! تكليف سنگين بر ما قرار مده، آن چنان كه (به خاطر گناه و طغيان) بر كسانى كه پيش از ما بودند قرار دادى. پروردگارا! آنچه را (ازمجازات) كه طاقت تحمل آنرا نداريم، بر ما مقرّر نكن.»

یکی دیگر از عرصه‌هایی که انسان با آن آزمایش می‌شود، ترک دعاست. این ترک زمانی رخ می‌دهد که انسان احساس استغنا کند. حال آنکه انسان در برابر خدای سبحان، عین فقر است. ما برای رفع همۀ موانع و رسیدن به همۀ کمالات زندگی، نیازمند و محتاج او هستیم؛ به همین دلیل در آیۀ پایانی سورۀ بقره چند بار کلمۀ «رَبَّنَا» تکرار شده است. این تکرار نشان می‌دهد که انسان باید پیوسته در حال درخواست، نیایش و به تعبیر لطیف روایات، «گدایی کمال» از خدا باشد.

اگر کسی به این نقطه برسد که بگوید: «همین‌که هستم خوب است، دیگر نیازی به طلب ندارم!» یا بپندارد که «از من گذشته است و دعا برای بهتر شدن فایده‌ای ندارد!»، در واقع در امتحان الهی مردود شده است.

«رَبَّنَا»های قرآن به ما می‌آموزند که هیچ‌گاه نباید از طلب و خواستن دست برداریم. خداوند استعدادها و ظرفیت‌های لازم را در وجود ما نهاده و ظرف وجودی‌مان آماده است؛ اما این ما هستیم که باید از او بخواهیم تا آن استعدادها به فعلیت برسند.

 

 

تاریخ جلسه: 1393.8.28 – جلسه دهم

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1].  سوره بقره، آیه 275.

[2]. سوره بقره، آیه 278.

[3].  سوره بقره، آیه 284.

[4]. سوره طلاق، آیه 3.

[5]. مفاتیح الجنان.

[6]. سوره یوسف، آیه 87.

[7] . سوره بقره، آیه 286.

[8] . سوره عنکبوت، آیه 45.

[9].  سوره بقره، آیه 286.

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فهرست مطالب

مطالب مرتبط