آزمایش الهی – جلسه شانزدهم

آزمایش با تسلیم در برابر شریعت

 

«فَلاَ وَ رَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا»[1]

«نه چنين است؛ به پرودگارت سوگند، كه ايمان (واقعى) نمى‌آورند مگر زمانى كه در مشاجرات و نزاع‌هاى خود، تو را داور قرار دهند، و در دل خود هيچ‌گونه احساس ناراحتى از قضاوت تو نداشته باشند (و در برابر داورى تو) كاملًا تسليم باشند.»

 

این آیه حقیقت ایمان را در سه مرحله ترسیم می‌کند:

۱.  حَکَم قرار دادن پیامبر در داوری‌ها و منازعات؛ یعنی مراجعه به دین و شریعت، نه به سلیقه و منفعت شخصی.

۲. رفع ضیق صدر؛ مؤمن نباید در دلش احساس فشار و نارضایتی از حکم الهی داشته باشد.

۳. تسلیم تام؛ پذیرش باطنی و آرام در برابر قضا و قدر الهی، بی‌هیچ اعتراض یا گلایه.

خدای سبحان به همه مؤمنان می‌آموزد که در روابط فردی و اجتماعی، پایان نزاع را باید از شریعت خواست. رأی دین و نظر شارع، معیار حق است، حتی اگر با تمایلات و منافع شخصی ما ناسازگار باشد. برای مثال، وقتی اسلام از زن می‌خواهد در برابر همسر خضوع داشته باشد، مؤمن حقیقی نه‌تنها به زبان پذیرای این امر است؛ بلکه در دل نیز با رضایت و آرامش می‌پذیرد. ادب ظاهری بدون آرامش باطنی، نشانه ایمان کامل نیست.

در حقیقت، ایمان یعنی تسلیم حقیقت شدن، نه تحمل آن. مؤمن کسی است که دلش از حکم خدا تنگ نمی‌شود و در برابر قضای او، چه در تشریع و چه در تکوین، اعتراض ندارد.

در نظام آفرینش، گاه مرگ، بیماری یا فقر مقدر است؛ مؤمن در برابر این تقدیرها، سینه‌اش تنگ نمی‌شود بلکه عظمت خدا را می‌بیند و سر تعظیم فرود می‌آورد. ایمانِ راستین در چنین تسلیم و شرح صدری است؛ آن‌گاه انسان در آزمون الهی نه‌تنها موفق، بلکه ممتاز خواهد بود.

 

ایمان در فشارِ تقدیر

 

یکی از بیماری‌های پنهان در میان متدیّنین آن است که در برابر فشارهای سهمگین نظام عالم، گاه تاب نمی‌آورند. وقتی حوادث و تأخیرها بر مدار تقدیر الهی پیش می‌رود، دلشان تنگ می‌شود و احساس خستگی می‌کنند. نمونه روشن آن، طولانی شدن غیبت امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه است. بسیاری در این امتحان الهی، زیر بارِ انتظارِ طولانی خم می‌شوند، در حالی که حقیقتِ ایمان، صبر در برابر حکم خدا و رضایت از تدبیر اوست.  در دعای زمان غیبت می‌خوانیم:

«اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ، لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ؛ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ، لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ؛ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ، ضَلَلْتُ عَنْ دينى»[2]

از خداوند می‌خواهیم که ما را چنان به معرفت خود، پیامبرش و حجتش آگاه کند که در برابر هیچ حکم و تقدیری، حتی در باطن، احساس اعتراض نکنیم. این دعا در حقیقت درخواست سلامتِ ایمان در برابر آزمون‌های الهی است. مؤمنِ حقیقی کسی است که اگرچه دلتنگ می‌شود؛ اما از مسیر رضایت و تسلیم خارج نمی‌شود. به بیان دیگر، ایمان زمانی حقیقت می‌یابد که انسان در دل خود نیز از حکم الهی احساس تنگی نکند و داور زندگی‌اش را خدا و رسول بداند.

خدای سبحان به خود و به پرورده‌شدۀ خویش، پیامبر اکرم، قسم خورده است که ایمانِ ظاهری، بی‌تسلیم درونی ارزشی ندارد. تنها آنان مؤمن‌اند که در میان طوفان‌ها و فشارهای تقدیر، دلشان آرام است و می‌دانند هیچ حکم الهی بی‌حکمت نیست.

 

آزمون با صدق و پرهیز از منیّت

 

«وَ لَوْ أَنَّا كَتَبْنَا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُواْ مِن دِيَارِكُم مَّا فَعَلُوهُ إِلاَّ قَلِيلٌ مِّنْهُمْ وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُواْ مَا يُوعَظُونَ بِهِ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبِيتًا»[3]

«و اگر به آنان حكم مى‌كرديم كه تن به كشتن دهيد (ويكديگر را به فرمان ما بكشيد) يا از خانه و سرزمين خود بيرون رويد، جز افرادى اندك، اين دستور را انجام نمى‌دادند و اگر آنان به آنچه پند داده مى‌شوند عمل مى‌كردند، برايشان بهتر و در پايدارى مؤثرتر بود.»

 

قرآن در این آیه می‌فرماید که تنها اندکی از مردم می‌توانند از حصار نفس خود عبور کنند و عادت‌های نادرست خویش را کنار بگذارند: «فَاقْتُلُوا أَنفُسَكُم». برخی مفسران «قتل نفس» را به معنای صدق دانسته‌اند؛ زیرا در روایات، صدق را به «سیف» (شمشیر ) تعبیر کرده‌اند. انسانِ صادق، کسی است که این شمشیر را بر پیکر منیّت خویش فرود می‌آورد؛ بر خویشتنِ موهومش می‌شورد و هر آنچه غیر خداست را می‌زداید.

وقتی انسان به مقام صدق می‌رسد، حقیقتاً می‌بیند که جز خدا کسی فاعل نیست. همه چیز در جهان، از جمله پدر و مادر، فرزند و همسر، مهره‌هایی در تدبیر الهی‌اند؛ هر یک به علتی در زندگی ما نهاده شده‌اند تا در مسیر رشد و امتحانمان نقش‌آفرینی کنند. آزمون الهی درست در همین نقطه آغاز می‌شود: آن‌جا که باید از خود بگذریم، از عادت‌های ذهنی، از دل‌بستگی‌ها و از تصور اینکه ما مالک و مدبّر زندگی خویشیم. صدق، بریدن از خویش است و باور داشتن به اینکه «اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْء» است.

در میدان صدق، انسان درمی‌یابد که مشکلات نه مانع، بلکه آینه‌اند؛ آینه‌ای که نشان می‌دهد چقدر در صدقِ با خدا راست‌قامت مانده‌ایم. هر رنج و ابتلا فرصتی است تا شمشیر صدق را محکم‌تر بر گردنِ نفس بزنیم و از خودپرستی رها شویم. آنجاست که مؤمن درمی‌یابد: همه چیز از اوست و برای اوست. و آن‌گاه که «من» می‌میرد، «او» در جان انسان زنده می‌شود.

 

خروج از دیارِ عادت و دنیازدگی

 

در تفسیر تعبیر «دِيَارِكُم» دو معنا آمده است که هر دو، افق تازه‌ای در مسیر بندگی می‌گشایند:

۱. «دیار» به معنای دنیا؛ خداوند می‌فرماید: دل‌هایتان را از دنیا جدا کنید؛ در بند زرق‌وبرق آن نمانید و دلبستۀ آن نشوید. دلِ اسیرِ دنیا، توان پرواز به سوی حقیقت را ندارد. تا دل، خانۀ دنیا باشد، جایی برای حضور محبوب باقی نمی‌ماند. بیرون آمدن از دیار دنیا یعنی دل کندن از هر آنچه ما را از یاد خدا غافل می‌کند؛ یعنی دور شدن از تعلقات و آرام گرفتن در رضای الهی.

۲. «دیار» به معنای عادت‌ها؛ خداوند می‌فرماید: از عادت‌های همیشگی و خُلقیاتِ فرسودۀ خود خارج شوید. یکی از این عادت‌ها، غُصه خوردن است. غصه، دُخان است؛ دودی که چشم دل را کور می‌کند. غصه هیچ اصلاحی در کارها ایجاد نمی‌کند و چیزی را تغییر نمی‌دهد. به جای آن باید به توسل، ذکر و دعا روی آورد و همواره به «العروة الوثقى» یعنی ولایت، چنگ زد.

وقتی غصه می‌خوریم، در واقع می‌خواهیم خودمان امور خود را سامان دهیم، گویی مالک و مدبّر خویشیم؛ و این، خلاف بندگی است. خداوند می‌فرماید:

«وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ»[4]

«کار خویش را به خدا واگذار کن، زیرا او به حال بندگان بیناست.»

 

مقام بندگی و رضایت

 

در مسیر بندگی، ما مأمور به انجام وظیفه‌ایم، نه مأمور به نتیجه. باید هر آنچه در وسع ماست، با دقت، سرعت و اخلاص انجام دهیم و از تأخیر، کم‌کاری و بی‌توجهی بپرهیزیم. اگر در اوج سختی‌ها، به جای پناه بردن به دروغ و خودخواهی، با صدق و توکل پیش برویم، خداوند یا گره از کار ما می‌گشاید، یا قدرت صبر در بلا را به ما عطا می‌کند.

بسیاری از ما در دشواری‌ها، صبور به نظر می‌رسیم و می‌گوییم «شکایت نمی‌کنیم»، در حالی که در حقیقت، خدا لطف کرده است که زبان شکایت ما را بسته و دل ما را راضی کرده است. اوست که صبر می‌دهد، رضایت می‌آفریند و بنده‌اش را در میان طوفان، آرام نگاه می‌دارد. خروج از «دیارِ دنیا و عادت»، همان گام نخست بندگی است؛ گامی از خود به سوی خدا، از اضطراب به آرامش، و از منیّت به صدق و رضایت.

 

آزمایش با سرعت در مسیر بندگی

 

«وَ إِنَّ مِنكُمْ لَمَن لَّيُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصَابَتْكُم مُّصِيبَةٌ قَالَ قَدْ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيَّ إِذْ لَمْ أَكُن مَّعَهُمْ شَهِيدًا»[5]

«وهمانا از شما كسانى‌اند كه (هم خودشان سست مى‌باشند وهم) عامل كُندى و دلسردى رزمندگان مى‌شوند، چون به شما مشكلى برسد، مى‌گويد: خدا بر من منّت نهاده كه همراه آنان (در جبهه) حضور نيافتم (يا همراه آنان شهيد نشدم.)»

 

در مسیر سیر و سلوک، گروهی از مؤمنان هستند که حرکتشان کُند و سنگین است. راه بندگی را با شتاب نمی‌پیمایند و همواره در موضع تماشا می‌مانند، نه در میدان عمل. این افراد وقتی گرفتاری دیگران را می‌بینند، خدا را شکر می‌کنند که خودشان درگیر آن نشده‌اند؛ اما اگر همان گرفتارشدگان در پایان راه به فوز عظیم برسند، حسرت می‌خورند و می‌گویند:

«يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظِيمًا»[6]

«ای کاش من هم با آنان بودم تا به رستگاری بزرگی دست می‌یافتم.»

قرآن این روحیه را نکوهش می‌کند؛ زیرا چنین مؤمنی در واقع، قناعت به حداقل دارد. او توان و ارادۀ حضور در میدان بلا را ندارد. در زمان سختی می‌گوید: «خدا به ما لطف کرد که گرفتار نشدیم»، اما در زمان نعمت دیگران، می‌گوید: «کاش من هم در آن جمع بودم». اینان اهل آرزو هستند، نه اقدام.

 

بندگی، صحنۀ حضور است نه تماشا

 

در میدان بندگی، تماشاچی بودن، نشانۀ سستی ایمان است. خداوند می‌فرماید مؤمنان باید «سلاح‌های خود را بردارند» و به صورت جمعی و با سرعت به میدان بیایند. بندگی، صحنۀ حضور است، نه خیال و تمنا. آنان که در خانه می‌مانند و از دور تحسین می‌کنند، در حقیقت از آزمون ایمان، سربلند بیرون نمی‌آیند.

راه بندگی، مسیر کوتاه و آسانی نیست؛ به تعبیر امیرالمؤمنین علیه‌السلام:

«آهِ مِن قِلَّةِ الزَّادِ، وَ طُولِ الطَّرِيقِ، وَ بُعْدِ السَّفَرِ، وَ عَظِيمِ الْمَوْرِدِ»[7]

«آه از کمیِ توشه، و درازیِ راه، و دوریِ سفر، و عظمتِ مقصد.»

این آه امام، نالۀ سالکی است که شدت راه را می‌داند. مقصد بندگی، دیدار خداست، و برای رسیدن به چنین مقامی، قناعت به حداقل کافی نیست. باید در صحنه ماند، در سختی‌ها ایستاد، و در بلا، حضور یافت. تنها آنان که در میدان امتحان حاضرند، طعم فوز عظیم را خواهند چشید.

در این مسیر، سرعت، حضور و هم‌پیمایی با اهل ایمان شرط است. ایمانِ حقیقی، با «کاش» و تحسین از دور حاصل نمی‌شود؛ با قدم نهادن در راه و تسلیم در سختی‌ها به دست می‌آید.

 

 

تاریخ جلسه: 1393/9/20 – جلسه شانزدهم

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»


 

[1] . سوره نساء، آیه .65

[2]. مفاتیح‌الجنان، دعایی از امام صادق علیه‌السلام برای حفظ دین و ایمان در دوران غیبت.

[3] . سوره نساء، آیه .66

[4]. سوره غافر، آیه 44.

[5].  سوره نساء، آیه 72.

[6] . سوره نساء، آیه 73.

[7]. نهج البلاغه، حکمت 74.

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فهرست مطالب

مطالب مرتبط