آزمون با دنیاخواهی یا قربخواهی
«مَّن كَانَ يُرِيدُ ثَوَابَ الدُّنْيَا فَعِندَ اللّهِ ثَوَابُ الدُّنْيَا وَ الآخِرَةِ وَ كَانَ اللّهُ سَمِيعًا بَصِيرًا»[1]
«هر كس پاداش دنيا را بخواهد، پس (بداند كه) پاداش دنيا و آخرت نزد خداست و خداوند همواره شنواى بيناست.»
این آیه، مردم را از منظرِ «خواستن» به دو گروه تقسیم میکند:
- گروهی که از خدا، تنها دنیا را میخواهند.
- گروهی که از خدا، قرب و حضور میطلبند.
قرآن دربارهٔ گروه نخست هشدار میدهد: کسی که افق خواستهاش همیشه در «دنیا» خلاصه میشود، دچار نوعی کوتاهفکری است و به حداقلها رضایت میدهد. آزمون الهی نیز همینجاست؛ گاه انسان میپندارد مالِ بیشتر به او اعتبار میدهد، یا مدرک برایش عزّت میآورد. اگر نگاه ما به دنیا چنین باشد، در امتحان، نمرهٔ قبولی نخواهیم گرفت.
اما گروه دوم، مقصد را «خدا» میدانند؛ آنان قرب به حق و حضور در محضر او را طلب میکنند. در این مقامِ «عِندیّت»، هم دنیا حاضر است و هم آخرت. یعنی پاداشهای دنیوی و اخروی هر دو نزد خداست و از خزانهٔ او عطا میشود. از آنرو که همهٔ عوالم در اختیار پروردگار است، وقتی بنده به جای دنیاخواهیِ صرف، «خداخواه» شد، خداوند هم دنیا را به اندازهٔ حکمت عطا میکند و هم آخرت را به مقتضای رحمت؛ چراکه سرچشمهٔ هر دو نزد اوست، و او همواره شنوا و بیناست.
دو آزمونِ ایمان
«وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللّهِ يُكفَرُ بِهَا وَ يُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذًا مِّثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَ الْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا»[2]
«همانا خداوند در قرآن (اين حكم را) بر شما نازل كرده است كه هرگاه شنيديد آيات خدا مورد كفر يا تمسخر قرار مىگيرد با آنان، همنشينى نكنيد تا به سخن ديگرى مشغول شوند، وگرنه شما هم مانند آنان خواهيد بود. همانا خداوند همهى منافقان و كافران را در دوزخ جمع مىكند.»
این آیه، دو میدانِ آزمون را پیش روی انسان میگذارد:
1. کنارهگیری از اجتماعِ نامناسب
گاه در جمعی قرار میگیریم که برخی با جسارت، به مقدّسات اسلام توهین میکنند یا آیات الهی را به استهزاء میگیرند. قرآن این فضا را بیخطر نمیداند؛ چنین مجلسی مانند آتش است. یا باید جوّ را تغییر دهیم و از حق دفاع کنیم، یا بیدرنگ صحنه را ترک کنیم.
دلیلِ این حکم روشن است: همنشینی و استمرارِ حضور، اثر میگذارد؛ آنقدر که قرآن هشدار میدهد: «إِنَّكُمْ إِذًا مِّثْلُهُمْ»؛ اگر بمانید، بهتدریج «مثلِ آنان» میشوید.
خطر، فقط گفتنِ کلمههای زشت نیست؛ خطر آنجاست که شنیدنِ توهین به دین و مقدّسات برای انسان عادی شود. اگر به این مرحله برسیم، در حقیقت میدان را باختهایم. چون وقتی انسان مُستمعِ کلامِ ناحق شد و آن را تحمل کرد، کمکم در همان فضا هضم میشود.
پس معیارِ پیروزی در این آزمون، همان فرمانِ صریحِ قرآن است: «فَلا تَقْعُدوا مَعَهُم»؛ با آنان منشینید.
2. مراقبت از نفسِ امّاره و وسوسههای پنهان
آزمون دوم، درونِ خود ماست. ممکن است در روابط اجتماعی، دقیق و مراقب باشیم؛ اما از وسوسههای شیطان و خطورات نامناسب غافل بمانیم. مثلاً اندیشههایی از این دست سراغمان بیاید:«این همه روضه و جلسه چه فایدهای داشت؟! پس چرا مشکلاتم حل نشد؟! چرا به خواستههایم نرسیدم؟!»
آیه به ما میفهماند که ایمان فقط به «جابهجاییِ مکان» نیست؛ دل هم باید مراقبت شود تا در اثر وسوسهها، تاریک و آلوده نشود. ما باور داریم در همین عالمِ پرهیاهو که بسیاری در گرفتاریهای دنیا غرقاند، اینکه انسان اجازه پیدا کند در حریم اهلبیت علیهمالسلام تردّد کند، خود نعمتی بزرگ و کمنظیر است؛ نعمتی که باید قدرش را شناخت، نه اینکه با قیاسهای دنیایی آن را سبک شمرد.
راهِ رهایی از این وسوسهها، تقویتِ بندگی است: خضوع و خشوع بیشتر در پیشگاه پروردگار، تا انسان از زیر سلطهٔ شیطان بیرون بیاید. یکی از روشنترین نمودهای شکرگزاری برای الطافی که سزاوارش نبودهایم، سجده است؛ سجدهای که هم شکر است، هم پناه، هم بازگشت.
آزمون با ترجيح كفّار بر مومنين
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاء مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَتُرِيدُونَ أَن تَجْعَلُواْ لِلّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَانًا مُّبِينًا»[3]
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد! كافران را به جاى مؤمنان دوست و سرپرست خود نگيريد، آيا مىخواهيد براى خداوند دليل و حجّت آشكار عليه خودتان قرار دهيد؟»
خداوند در این آیه، مؤمنان را متوجه یک خطای پنهان اما خطرناک میکند: کسانی که بهسبب باورها و جهتگیریِ اعتقادیشان استعدادِ همراهی و پیوستِ حقیقی با جبههٔ ایمان را ندارند، نباید در جایگاه «ولیّ» قرار گیرند؛ یعنی نباید محورِ تکیه، اعتماد، همپیمانی و اتّکای قلبی و عملی ما شوند. به تعبیر روشنتر، به جای مؤمنان، روی کافران حساب باز نکنید؛ حتی مراقب باشید به گونهای نزدیک نشوید که آرامآرام «تکیهگاه» شما شوند.
اینجا یک آزمون بزرگ رخ میدهد: در نظامِ ارزشگذاریِ ما، چه کسی سزاوارِ اعتبار و اتّکا است؟ مؤمن یا کافر؟
معمولاً مسیرِ لغزش چنین است: ابتدا برای کسی ارزش قائل میشویم، بعد به او نزدیک میشویم، و سپس روی او حساب باز میکنیم. اگر معیارِ ارزشگذاریِ ما صرفاً «ظاهرِ اخلاق» یا «نظمِ رفتاری» باشد و اعتقاد را به حاشیه ببریم، در این آزمون نمرهٔ قبولی نمیآوریم؛ چون اصل، اعتقادات است و اخلاقیات، بنای روی آن.
البته اخلاق بسیار مهم است؛ پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود:
«إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الأَخْلاَقِ»[4]
اما همین حدیث هم نشان میدهد که اخلاق در مسیرِ رسالت و هدایت معنا مییابد؛ یعنی اخلاقِ مطلوب، در ذیلِ حقیقتِ ایمان مینشیند، نه در جدایی از آن.
گاه ما با دیدن برخی نظمها یا رفتارهای ظاهراً مطلوب در زندگیِ کافران، دچار خطای مقایسه میشویم و آنان را بر خود ترجیح میدهیم؛ مثلاً از نظم، برنامهریزی، یا حتی بعضی ظواهرِ عبادی شگفتزده میشویم و معیارِ قلبیمان جابهجا میشود. قرآن هشدار میدهد که این جابهجاییِ معیار، بسیار سنگین است: ایمان را با کفر قیاس نکنید و امرِ متعالیِ ایمان را با امرِ فروترِ کفر همتراز ندانید.
پایان آیه، ضربهٔ بیدارباش است: اگر در عمل کافران را بر مؤمنان ترجیح دهید و آنان را «ولیّ» بگیرید، در حقیقت برای خدا علیه خودتان حجّت روشن ساختهاید؛ یعنی خودتان با دست خود، سندِ محکومیّت را امضا کردهاید و زمینهٔ عقوبت و عذاب را فراهم میکنید.
آزمون در مناجات با خدا
«وَرَفَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِيثَاقِهِمْ وَ قُلْنَا لَهُمُ ادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّدًا وَ قُلْنَا لَهُمْ لاَ تَعْدُواْ فِي السَّبْتِ وَ أَخَذْنَا مِنْهُم مِّيثَاقًا غَلِيظًا»[5]
«ما كوه طور را به خاطر پيمان گرفتن از آنان (بنىاسرائيل) بالاى سرشان قرار داديم و به ايشان گفتيم: سجدهكنان از آن در وارد شويد و به آنان گفتيم: در روز شنبه (تعطيل، به احكام خدا) تعدّى نكنيد و از آنان پيمانى محكم گرفتيم.»
این آیه به ماجرای «اصحابِ سَبت» در عصر حضرت موسی علیهالسلام اشاره دارد؛ زمانی که خداوند از بنیاسرائیل پیمان گرفت یک روز را از کار و اشتغالِ دنیایی کنار بگذارند و آن را به بندگی و تعظیمِ فرمان خدا اختصاص دهند؛ یعنی در روز شنبه تعدّی نکنند. اما امتحان از همانجا سخت شد: در همان روز، ماهیها روی آب ظاهر میشدند؛ و آنان طاقتِ چشم پوشیدن نداشتند، پس عهد شکستند و دست به صید زدند.
قرآن این قصّه را فقط برای تاریخ نگفته است؛ این داستان در زندگیِ ما هم هر روز تکرار میشود. همیشه «ماهیهایی» هست که درست در وقتِ خلوت با خدا سر میرسند و رشتهٔ توجه را پاره میکنند: فکرِ کار، حساب و کتاب، دلواپسیها، برنامهها، و خواستههای ریز و درشتِ دنیا. گاه هنگام نماز، این افکار هجوم میآورند و نمیگذارند آن چند دقیقه فقط مناجات باشد. اگر چنین شد، معنایش این است که در آزمونِ «سَبتِ دل» لغزیدهایم.
در مناجات، اصل این است که انسان از دنیا فاصله بگیرد و با خدا نجوا کند؛ نه اینکه آن لحظه را هم تبدیل به بازارِ خواستهها کند. گویی هیچ خبری در جهان نیست و فقط «من» و «خدا» هستیم. آزمون دقیقاً همینجاست: در آن ساعت، نباید «فکرِ ماهی» باشیم. برندهٔ این امتحان کسی است که ماهی را میبیند، اما دلش به صید نمیلغزد؛ وسوسه را میشناسد، اما تسلیمِ آن نمیشود.
خداوند برای ما زمانهایی را قرار داده است که در آن باید «خودِ خدا» را بخواهیم؛ اما برخی، از خط قرمز عبور میکنند و دنیاگرایی را به حریم نماز میآورند. از همین رو در جای دیگر میفرماید:
«وَ أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي»[6]
«نماز را برپا دار تا به یاد من باشی.»
یعنی چند دقیقه فقط با من باش؛ حتی اگر حاجتی هم داری، نخست یادِ مرا نگه دار. خداوند به بنده میآموزد که اصلِ نماز «ذکر» است؛ و ذکر یعنی در آن لحظه چیزی از خدا نخواهی، بلکه با خدا بودن را زندگی کنی. چون وقتی انسان به حقیقتِ این باخدابودن رسید، خداوند خود، بهترینها را به او عطا میکند؛ بیآنکه او در نماز، در پیِ «ماهی» رفته باشد.
آزمون با پرهیز از مبالغه و غُلوّ
«يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ وَ لاَ تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقِّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِّنْهُ فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لاَ تَقُولُواْ ثَلاَثَةٌ انتَهُواْ خَيْرًا لَّكُمْ إِنَّمَا اللّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَن يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَات وَمَا فِي الأَرْضِ وَ كَفَى بِاللّهِ وَكِيلًا»[7]
«اى اهل كتاب! در دين خود غلوّ نكنيد و جز حقّ، به خداوند نسبتى ندهيد. همانا مسيح، عيسى پسر مريم، فرستادهى خداوند و كلمهى اوست كه به مريم القا نمود و روحى است از جانب او. پس به خداوند و پيامبرانش ايمان آوريد، و به تثليث قائل نشويد. (از اين حرف) دست برداريد كه به نفع شماست. جز اين نيست كه اللّه خدايى است يكتا، و از اينكه فرزندى داشته باشد منزّه است. آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست و خدا براى تدبير و سرپرستى هستى كافى است.»
گاه انسان در «الفاظ» آزموده میشود؛ بهخصوص وقتی در گفتار یا اعتقاد، دچار غلوّ شود. برخی از متدیّنان، ناخواسته در تعبیرهایشان افراط میکنند؛ مثلاً میگویند: «ما علیپرستیم» یا «حسینپرستیم»، در حالیکه پرستش فقط برای خداست و هیچ محبوبی، حتی عزیزترین اولیای الهی، در جایگاه عبادت قرار نمیگیرد.
مقصودِ محبت و ولایت، هرچه باشد، نباید به زبانِ شرکآلود تبدیل شود. محبتِ امیرالمؤمنین و سیدالشهداء علیهماالسلام، اگر درست فهم شود، انسان را به توحید نزدیکتر میکند؛ اما اگر در لفظ و معنا از مرز عبور کند، به لغزشگاه میرسد.
در همین معنا از امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل شده است: ما را خدا ندانید؛ ما را از جایگاه ربوبیت پایین بیاورید؛ ما خالق نیستیم، مخلوقِ خداییم. اهلبیت علیهمالسلام در اوجِ کمالاند، اما کمالِ آنان نیز کمالِ مخلوق است نه خالق؛ و هرچه دارند، از خداست و در مدارِ عبودیت است.
پس معیارِ قبولی در این آزمون روشن است: محبت و تولّی، آری؛ اما عبادت و پرستش، فقط برای خدای سبحان. وقتی زبان و دل ما در این مرزِ دقیق بایستد، هم حرمتِ اولیای خدا حفظ میشود و هم توحیدِ ناب آسیب نمیبیند؛ و آنگاه است که انسان در امتحان، نمرهٔ قبولی میگیرد.
تاریخ جلسه: 1393/9/27 – جلسه نوزدهم
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] سوره نساء، آیه 134.
[2] سوره مبارکة نساء، آیه 140
[3] سوره نساء، آیه 144.
[4]. مکارم الأخلاق، ج۱، ص ۸.
[5]. سوره نساء، آیه 154.
[6]. سوره طه، ایه 14.
[7] سوره نساء، آیه 171.