آزمایش الهی – جلسه چهارم

آزمایش­ با بدعت در دین

 

در مدرسۀ اباعبدالله یاد می­گیریم كه در امور مختلف آزمایش می­شویم. آزمایشاتی که خیلی فراتر از ذهن ماست. قرآن می­فرماید:

«فَوَیلٌ لِّلَّذِینَ یكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَیدِیهِمْ ثُمَّ یقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِیشْتَرُواْ بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا فَوَیلٌ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتْ أَیدِیهِمْ وَوَیلٌ لَّهُمْ مِّمَّا یكْسِبُونَ»[1]

«پس واى بر كسانى كه مطالبى را با دست خود مى‌نویسند، سپس مى‌گویند: این از طرف خداست، تا به آن بهاى اندكى بستانند، پس واى بر آنها از آنچه دست‌هایشان نوشت و واى بر آنها از آنچه (از این راه) به دست مى‌آورند!»

آیه در مورد گروهی از یهودیان است که اهل علم بودند؛ ولی اموری را بر خلاف آنچه در تورات ثبت شده بود، به صورت دست‌نویس به توارت اضافه کردند و به همه اعلام کردند که این حکم و قانون خداست. اگر کسی در جهت کسب منافع یا جلب توجه دیگران، مطلبی به دین اضافه یا کم کند، در آزمایشِ خدا موفق نخواهد بود. گاهی اوقات دین را کامل قبول داریم؛ اما آن را ناقص اجرا می‌کنیم؛ اما از خدا می‌خواهیم که توفیق انجامش را به ما بدهد! به بیان دیگر منکر امر دین نمی‌شویم و نمی‌گوییم اینها جزء دین نیست، بلکه از خدا می‌خواهیم توفیق آن عمل را به ما بدهد.

در قرآن چند جا «وَیل» برای گروهی آمده است كه مطالبی را بر دین اضافه یا کم می‌کنند و بر پیكرۀ دین آسیب می‌زنند؛ اینان افرادی هستند که هر جا منافع‌شان با دین سازگار بود، می‌گویند با دین مناسبت دارد و هرجا سازگار نبود، می‌گویند با دین نسبتی ندارد؛ بنابراین اگر جاهلانه امری از دین را کم یا زیاد کردیم، اگر بدعتی گذاشتیم یا سلیقۀ خودمان را به دین اضافه كردیم و یا از روی هوا و هوس‌مان اموری از دین را نمی‌پسندیم، بدانیم که در آزمون الهی نمرۀ منفی گرفته‌ایم.

این گروه افرادی هستند که برای خدشۀ به دین، روایت جعل  و کار غلط را به دیگران دیکته می‌کنند. قرآن در جایی دیگر از این افراد به عنوان «وَ یقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْض»[2]، «به بعضى ایمان مى‌آوریم و به بعضى كافر مى‌شویم.» یاد کرده است.

 

آزمایش در تکذیب برخی امور دینی

 

«وَلَقَدْ آتَینَا مُوسَى الْكِتَابَ وَقَفَّینَا مِن بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَآتَینَا عِیسَى ابْنَ مَرْیمَ الْبَینَاتِ وَأَیدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَكُلَّمَا جَاءكُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِیقًا كَذَّبْتُمْ وَفَرِیقًا تَقْتُلُونَ»[3]

«و همانا ما به موسى كتاب (تورات) دادیم و از پس او پیامبرانى پشت سر یكدیگر فرستادیم و به عیسى‌بن‌مریم (معجزات و) دلایل روشن بخشیدیم و او را با روح القدس، تأئید و یارى نمودیم. پس چرا هرگاه پیامبرى چیزى (از احكام و دستورات) بر خلاف هواى نفس شما آورد، در برابر او تكبّر ورزیدید. (و به جاى ایمان آوردن به او) جمعى را تكذیب و جمعى را به قتل رساندید؟!»

هر وقت رُسُل پیامی را می‌آوردند که باب میل دیگران نبود، آنها استکبار می‌کردند و خود را بالاتر از شریعت می‌دانستند، به پیامبران نسبت دروغ می‌دادند و برخی از آنها را می‌کشتند.

برای مثال گروهی هستند که هوای نفس‌شان برایشان مهم‌تر است و به گروه دیگر که اعتقاد به گریه بر حضرت اباعبدالله دارند، ایراد می‌گیرند؛ آنها دستگیری و کمک به افراد را بر این گریه ارجح می‌دانند. این گروه از آنجاکه خودشان معتقد به اشک بر اباعبدالله نیستند، نه‌تنها روایات گریه بر حضرت را تحریف می‌کنند، بلکه آن دسته از خوبانی را که به ارزش این اشک واقفند، ترور شخصیتی می‌کنند.

بنابراین گاهی اوقات ما با امور دینی که با مزاج خودمان سازگار نیست، آزمایش می‌شویم و به کسی که این امور را انجام می‌دهد، انگ می‌زنیم و به شخصیت او آسیب وارد می‌کنیم، در این صورت در این آزمایش نمرۀ منفی می‌گیریم. گاهی ما برخی امور دینی را نمی‌پسندیم و شاید عقل‌مان نمی‌رسد که آن را بپسندیم؛ اما این دلیل بر نامطلوب بودن آن امر نیست. زمانی می‌توانیم در این آزمون پیروز شویم که دعا کنیم خدا توفیق انجام امور مثبت را به ما بدهد.

 

آزمایش در کتمان حقیقت

 

«وَلَمَّا جَاءهُمْ كِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَكَانُواْ مِن قَبْلُ یسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ كَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّه عَلَى الْكَافِرِینَ»[4]

«و چون از طرف خداوند، آنان را كتابى (قرآن) آمد كه مؤید آن نشانه‌هایى است كه نزد آنهاست و پیش از این به خود نوید مى‌دادند (كه با كمك كتاب و پیامبر جدید) بر دشمنان پیروز گردند، اما چون آنچه (از كتاب و پیامبر كه از قبل) شناخته بودند، نزد آنان آمد به او كافر شدند، پس لعنت خدا بر كافران باد.»

این آیه اشاره به یهودیانی دارد که قبل از ظهور پیامبر می‌دانستند حکومت ایشان در مدینه خواهد بود. پس زمین‌های اطراف مدینه را خریدند تا وقتی پیامبر ظهور کرد، جزو اولین گروندگان به ایشان باشند. آنها چشم‌انتظار پیامبر بودند و حتی اقداماتی در این زمینه انجام دادند؛ اما وقتی دریافتند که پیامبر از قوم و قبیلۀ خودشان نیست، حقیقت را کتمان کردند!

در زندگی ما گاهی افرادی هستند که اتفاقاً اهل علم و تحقیق هستند و به نتیجه هم می‌رسند؛ اما چون در این نتیجه منافع آنها تأمین نمی‌شود، به آن عمل نمی‌کنند و یا آن را کتمان می‌کنند. برای مثال فردی تحقیق گسترده‌ای داشته و به این نتیجه رسیده است که در انتظار امام زمان بودن، در طلبگی نیست؛ بلکه مهم در مسیر حق بودن، حق‌پذیر و ولایت‌مدار بودن است. حال اگر در صورت بیان این نتیجه به منافع خودش صدمه وارد شود و آن را نگوید و کتمان کند؛ در آزمایش الهی موفق نشده است.

در زندگی ما بسیاری از اوقات مواردی پیش می‌آید كه به حقیقت می‌رسیم؛ ولی اگر آن را اظهار كنیم، دچار صدمه می‌شویم و یا منافع ما در خطر می‌افتد؛ اگر اظهار نكنیم جزو كسانی می‌شویم كه نمرۀ منفی در این آزمایش می‌آورند؛ اما اگر شجاعت اظهار را داشته باشیم، هم شُکرِ رسیدن به واقعیت را انجام داده‌ایم و هم در این آزمون پیروز خواهیم شد.

برای مثال همسری که علتِ بی‌توفیقی‌های خود را در ارتباط نامناسبی که با همسرش دارد، می‌یابد، حال اگر به دیگران بگوید رمزِ توفیقاتی که خدا نصیب ما می‌کند این است که در کانونِ خانواده، رضایت، انس و مودّت حاکم باشد، به دلیل کتمان نکردن این حقیقت، از آزمون، رتبۀ صحیحی به دست می‌آورد!

 

آزمایش در استفادۀ نامناسب از آموزه‌­های الهی

 

«وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّیاطِینُ عَلَى مُلْكِ سُلَیمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَیمَانُ وَلَكِنَّ الشَّیاطِینَ كَفَرُواْ یعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنزِلَ عَلَى الْمَلَكَینِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا یعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَكْفُرْ فَیتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یفَرِّقُونَ بِهِ بَینَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَآرِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَیتَعَلَّمُونَ مَا یضُرُّهُمْ وَلاَ ینفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ كَانُواْ یعْلَمُونَ»[5]

«و (یهود) آنچه (از افسون و سحر كه) شیاطین (از جنّ وانس) در عصر سلیمان مى‌خواندند، پیروى مى‌كردند وسلیمان هرگز (دست به سحر نیالود و) كافر نشد ولكن شیاطین، كفر ورزیدند كه به مردم سحر وجادو مى‌آموختند و (نیز) از آنچه بر دو فرشته، هاروت وماروت، در شهر بابل نازل شده بود (پیروى نمودند. آنها سحر را (براى آشنایى به طرز ابطال آن) به مردم مى‌آموختند.) وبه هیچ‌كس چیزى نمى‌آموختند، مگر اینكه قبلًا به او مى‌گفتند ما وسیله آزمایش شما هستیم، (با بكار بستن سحر) كافر نشوید (واز این تعلمیات سوء استفاده نكنید،) ولى آنها از آن دو فرشته مطالبى را مى‌آموختند كه بتوانند به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایى بیفكنند (نه اینكه از آن براى ابطال سحر استفاده كنند). ولى هیچگاه بدون خواست خدا، نمى‌توانند به كسى ضرر برسانند. آنها قسمت‌هایى را فرا مى‌گرفتند كه براى آنان زیان داشت و نفعى نداشت، و مسلّماً مى‌دانستند هركس خریدار اینگونه متاع باشد، بهره‌اى در آخرت نخواهد داشت وبه راستى خود را به بد چیزى فروختند، اگر مى‌فهمیدند.»

این آیه اشاره دارد به زمانی که تعلیم سِحر زیاده شده بود. پس دو مَلَک وارد زمین شدند تا به مردم آموزش بدهند چگونه سِحر را خنثی کنند؛ اما گروهی از مردم از بین سخنان این دو مَلَک، آموزش سِحر را به جای خنثی کردن آن آموختند. قرآن به این دسته می‌گوید، بد معامله‌ای کردید و خود را بد فروختید.

گاهی اوقات افراد اموری را یاد می‌گیرند؛ اما از آن در جهت نامناسب استفاده می‌کنند. برای مثال ذکری را یاد می‌گیریم که اساس این ذکر، بندگی و قرب به خداست، خدا هم به این وسیله، قرب، عزت، محبوبیت، قدرتِ فراوان و شرح صدر نصیب‌مان می‌کند؛ اما اگر این ذکر را برای جلوه‌گری یا یکّه‌تازی استفاده کنیم، اثر درست ذكر بر زندگی ما مترتب نشده است. گویی خود را به مردم فروخته‌ایم و منیّت خود را مطرح کرده‌ایم تا دیگران را از رونق بیاندازیم، در این صورت از آزمون رتبۀ منفی گرفته‌ایم.

 

 

تاریخ جلسه: 1393/8/13 – جلسه چهارم

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1]  سوره بقره، آیه 79.

[2] سوره نساء، آیه .150

[3] سوره بقره، آیه 87.

[4]. سوره بقره، آیه 89.

[5].  سوره بقره، آیه 102.

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *