ویژگیهای خانوادۀ اسلامی
«وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا»[1]
«و آنان که میگویند: پروردگارا! ما را از سوی همسران و فرزندانمان خوشدلی و خوشحالی بخش و ما را پیشوای پرهیزکاران قرار ده.»
از این آیه میآموزیم که برای خانواده دعا کنیم. خدای سبحان در این آیه، خصوصیات بندگان خاص خود را مطرح میکند.
دعای فراوان، نیاز خانوادۀ سالم
اولین پیام این آیه این است که برای داشتن یک خانوادۀ مثبت، باید بسیار دعا کرد. برای داشتن یک خانوادۀ سالم نیازمند دورههای روانشناسی، جامعهشناسی، تحقیقات علمی و… نیستیم، بلکه باید برای دستیابی به آن دائماً دست نیاز خود را بسوی خدای سبحان بالا ببریم و دعا کنیم.
این دعا و درخواست باید همهجانبه باشد. اکثر ما تنها برای اولاد خود دعا میکنیم و از دعا برای همسر، غافل میشویم؛ اما در محضر قرآن میآموزیم که ابتدا بایستی برای همسر خود دعا کنیم: «أَزْوَاجِنَا» و سپس فرزندان:« ذُرِّيَّاتِنَا».
لزوم دعای جامع
دعا باید جامع باشد:«أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّيَّاتِنَا». باید بخواهیم ازواج و ذریات ما موجب شادی و سرور ما باشند؛ یعنی خیالمان از بابت طاعت، لطف و احسان آنها آسوده باشد. وجودشان موجب بشارت و خوشی ما باشد و ثمرهٔ تلاشهایمان را مشاهده کنیم.
دعا برای پایداری در بندگی
امر دیگری که باید از خداوند درخواست کنیم، یکرنگی اعضای خانواده و پایداری و تثبیت آنان در صراط مستقیم و نداشتن تزلزل و نوسان در این مسیر است. از خدای سبحان میخواهیم در همۀ زمانها، همسر و فرزندان ما مثبت و سالم عمل کنند، نه تنها هنگامی که در کنار ما هستند. در هر فضایی که قرار دارند، در صراط مستقیم پایدار و موجب بشارت ما باشند.
درخواست الگو شدن برای دیگران
در انتهای آیه، از خدای سبحان میخواهیم که ما را برای بقیهٔ خوبان، الگو و مقتدا قرار دهد. خانوادهای که از خدا درخواست میکنیم، جلودار سایر خانوادههاست. واضح است که اگر ما سوءخلق، افراط یا تفریط و… داشته باشیم، کسی به ما اقتدا نمیکند. حتی گاهی بعضی از خانوادهها ظاهراً خوب و آرام هستند؛ اما خیری به دیگران نمیرسانند و نفع و برکتی برای دیگران ندارند. صِرف انسانِ خوب بودن مطرح نیست؛ بلکه میخواهیم خانوادهٔ ما برکت درخشان داشته باشد که متقین به آن اقتدا کنند.
خیرات خانوادهٔ اسلامی باید متجلی باشد؛ چون در صورت مخفی بودن، دیگران نمیتوانند از آن الگوبرداری کنند. سؤالی که به ذهن خطور میکند آن است که آیا این دسته از خانوادهها خودشان برای تجلی خیراتشان اقدامی انجام میدهند؟! پاسخ منفی است. حقیقت این است که اگر ما کار درستی را خالصانه و برای خدای سبحان انجام دهیم، نیازی به نمایش آن نزد خَلق نداریم، بلکه خداوند کار خیر ما را به نمایش میگذارد. هنگامی که ما با خدایی که «نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»[2] است معامله میکنیم، نیازی به تعریف از خود یا خانوادهمان نداریم؛ خداوند نور عمل خیر را منشر میکند. طبق نصّ صریح قرآن، خانوادهٔ اسلامی باید به گونهای باشد که توجه خوبان را جلب کند و الگوی آنان قرار بگیرد.
«قرّةالعین» چیزی است که وقتی انسان آن را میبیند، چشمش آرام میگیرد؛ بنابراین قرّةالعین به یک فضای صلح اشاره دارد نه نزاع. ما مدت طولانی به یک صحنهٔ نزاع نگاه نمیکنیم و فوراً چشم از آن برمیداریم؛ اما به صحنهٔ خیر، خیره میشویم و روی آن متمرکز میشویم.
ارتباط هماهنگی بین اعضای خانواده و الگو بودن
اگر طالب خانوادهای هستیم که میخواهیم قرّةالعین متقین باشد، شرط اصلی، هماهنگی بین اعضا و سپس نبود درگیری است. نزاعها باید به حداقل کاهش یابد تا خانواده، مایۀ چشمروشنی باشد. متقین به فضای درگیری نگاه نمیکنند بلکه چشمانشان به صحنههای صلح و صفا خیره است. تا زمانی که در فضای خانواده، منیّتها حاکم هستند، صلح دیده نمیشود. این منیّت ممکن است مربوط به هر یک از زوجین و یا فرزندان باشد؛ اما قرار بر این است که زنسالاری، مردسالاری و فرزندسالاری وجود نداشته باشد. اساس در خانوادهٔ اسلامی، خداسالاری است؛ چون اگر هر یک از اعضای خانواده سالار باشند، نزاع ایجاد خواهد شد.
«أُولَٰئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَيُلَقَّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَسَلَامًا»[3]
«(آری) آنها هستند که درجات عالی بهشت در برابر شکیباییشان به آنان پاداش داده میشود؛ و در آن، با تحیّت و سلام روبهرو میشوند.»
خدای سبحان متقین را در جایگاهی بالا قرار میدهد و در این دنیا جلودار هستند، در قیامت هم موقعیت مرتفعی دارند. خانوادههای اسلامی در خیرات پیشتازند و تلاش میکنند جزو «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ»[4] باشند.
باقی ماندن در خانوادۀ سالم؛ شرط ورود به بهشت
«جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَ أَزْوَاجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ ۖ وَ الْمَلَائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بَابٍ»[5]
«(همان) باغهای جاویدان بهشتی که وارد آن میشوند؛ و همچنین پدران و همسران و فرزندان صالح آنها؛ و فرشتگان از هر دری بر آنان وارد میگردند.»
خانوادۀ سالم به همراه آباء، ازواج و ذرّیّاتشان وارد بهشت میشوند. نکتهٔ قابل توجه، عبارت «مَنْ صَلَحَ» است؛ یعنی هر کس در مجموعهٔ این خانوادهٔ سالم باقی بماند، صلاحیت ورود به بهشت را دارد. اگر خانواده صالح باشد،کمالات و خیرات، بین اعضای آن توزیع میشود؛ اما اگر خدای نکرده اعضای خانوادهای با هم هماهنگ نباشند این توزیع، همگانی نخواهد بود.
خدای سبحان به حضرت نوح علیهالسلام دستور میدهد که هر زوجی را سوار کشتی کند، اهلش را هم سوار کند؛ وقتی دستوری برای نجات داده میشود، اهل هم در مجموعهٔ نجات یافتگان قرار میگیرند؛ اما پسر نوح، غیراهل معرفی میشود: «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ»[6].
خدای سبحان به نوح علیهالسلام میفرماید: فرزندت جزو بستگان تو محسوب نمیشود؛ فرزند توست؛ اما هیچ وابستگی به تو ندارد:« إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ»[7] در این آیه فرزند حضرت نوح علیهالسلام به عنوان یک کار ناشایست معرفی میشود؛ یعنی در عین اینکه انسان است، کار ناشایست انجام میدهد، در واقع فاعلیت او مطرح نیست بلکه فعل او مد نظر است. سپس در پایان آیه خداوند به حضرت نوح علیهالسلام میفرماید: اگر او را از اهل خود بدانی، جاهل هستی!:« إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ» «من تو را موعظه میکنم تا از جاهلین نباشی».
نباید انتسابات را جاهلانه نگاه کنیم. انتسابهای ما ظاهری نیست، بلکه عقیدتی است. از این آیه درمییابیم جاهل کسی است که تصور کند به دلیل نسبتش با افراد خانواده میتواند از همهٔ برکات آنها بهرهمند شود؛ در حالی که خداوند میفرماید در فضای خانواده حق این گونه تفکر را نداریم. در عین اینکه پیوستهای ما با اعضای خانوادهمان ظاهراً خونی و نسَبی است؛ اما در باطن، اعتقادی است.
خداوند بر سر ما منت گذاشته که نعمتِ بودن در خانوادهای شایسته را نصیبمان کرده است؛ اما برای حفظ این نعمت باید تلاش کنیم؛ وگرنه این نعمت از ما جدا میشود. اگر میخواهیم از امتیازات پیشینیان خود بهره ببریم باید با تمام وجود، در تلاش برای انجام کار شایسته باشیم. هنگامی که کار ناصحیح در وجود ما پیشروی کند، در نهایت همهٔ وجودمان را عمل ناصالح فرامیگیرد.
خانوادهٔ سالم، همه با هم به بهشت میرسند؛ اما اگر در این دنیا بین اعضای آن انقطاع عملی رخ دهد، برکات فقط به بعضی از آنها میرسد. هر چند در یک خانه زندگی کنند؛ ولی یکی سوار بر کشتی ولایت است و دیگری اسیر طوفان حوادث دنیوی.
آنچه گفتیم در بحث فرزند بود؛ اما این موضوع دربارۀ همسر هم مطرح است. دربارهٔ همسر حضرت لوط علیهالسلام هم چند آیه در قرآن ذکر شده است:
«قَالَ إِنَّ فِيهَا لُوطًا قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيهَا لَنُنَجِّيَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ. وَ لَمَّا أَنْ جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَ قَالُوا لَا تَخَفْ وَ لَاتَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَ أَهْلَكَ إِلَّا امْرَأَتَكَ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ»[8]
«ابراهیم به فرشتگان گفت: لوط هم در این دیار است! پاسخ دادند که ما به احوال آن که در این دیار است بهتر آگاهیم، ما او را با همۀ اهل بیتش غیر همسر وی که در میان اهل هلاکت باقی ماند، البته نجات خواهیم داد. و چون رسولان ما نزد لوط آمدند، لوط از آمدن آنها (که ناشناس و با صورت زیبا بودند) اندوهگین و دلتنگ گردید، و فرشتگان گفتند: هیچ بیمناک و غمگین مباش که ما تو را با همۀ اهل بیتت غیر از آن زن کافرت که در میان اهل هلاکت واماند نجات میدهیم.»
همچنین در آیۀ دیگرمیخوانیم:
«فَأَنْجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ»[9]
«ما هم او و اهل بیتش همه را نجات دادیم مگر زن او را که از بازماندگان (در عذاب) بود.»
«غابر» از ماده غبار است. غبار، هرچند کمی در هوا پراکنده میشود؛ اما در نهایت زمینگیر است. خدای سبحان همسر حضرت لوط علیهالسلام را به عنوان یک شخص جامانده معرفی میکند، همهٔ اعضای خانواده پیش میروند؛ اما او عقب میماند.
اقسام خانواده از منظر قرآن
- خانوادهای که همهٔ اعضای آن با هم پیش میروند و در آخر هم در بهشت هستند؛
- خانوادهای که فرزند از بقیه عقب میماند؛
- خانوادهای که همسر، جا میماند که شامل هم زن میشود هم مرد.
جاماندن زن را در ماجرای همسر حضرت لوط علیهالسلام میبینیم و جا ماندن مرد را در داستان همسر آسیه: «وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»[10] «و خداوند برای مؤمنان، به همسر فرعون مثَل زده است، در آن هنگام که گفت: «پروردگارا! خانهای برای من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایی بخش.»
قضاوت بیجا، ممنوع
موضوعی که باید بسیار مورد توجه قرار گیرد آن است که هرگز نباید در ذهنمان کسی را قضاوت کنیم؛ اگر میبینیم اعضای یک خانواده با هم ارتقا ندارند، نباید زود قضاوت کنیم. مطمئن باشیم که بابت این قضاوتهای عجولانه، عتاب خواهیم شد؛ حتی اگر فقط در ذهن ما خطور کرده باشد و بر زبان هم جاری نشود. بیتردید هر چه اعضای خانواده با هم همراهتر و هماهنگتر باشند، امکان رشد بیشتری فراهم است.
از «کَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ»[11] درمییابیم که مشکل همسر لوط مربوط به زمان حال او نیست و از قدیم وجود داشته است؛ اما اکنون فرصتی برای اتمام حجت به او داده شده است. خداوند دربارهٔ فرعون میفرماید: «فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَىٰ»[12] «و گفت: منم خدای بزرگ شما»، این منیّت را فرعون از زمانهای گذشته داشته است.
تکخوری ممنوع
در داستان حضرت یوسف علیهالسلام وقتی حضرت مَلِک میشود، همه به او رجوع میکنند و نیازهایشان توسط او برآورده میشود، هنگامی که برادرانش برای رفع حاجت مادیشان به سراغ او میروند، میفرماید در ملاقات بعدی خانوادۀ خود را همراه بیاورید:
«اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هَٰذَا فَأَلْقُوهُ عَلَىٰ وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا وَ أْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ»[13]
«اکنون این پیراهن مرا نزد پدرم (یعقوب) برده و به روی او افکنید تا دیدگانش باز بینا شود آنگاه (او و) همۀ اهل بیت و خویشان خود را (از کنعان به مصر) نزد من آرید.»
نکتهٔ مهم دیگری که در بحث خانواده مطرح است آن است که بایستی برای رفع نیازهای معنوی، آموزش برای همۀ اعضای خانواده صورت گیرد. همانگونه که حضرت یوسف به برادران خود فرمود با خانواده نزد من بیایید، ما هم باید برای تأمین نیازهای معنوی به یوسف زمانمان، وجود مقدس حضرت ولیّعصر عجّلاللهتعالیفرجه، مراجعه کنیم.
یک مشکل بنیادی که متاسفانه در خانوادههای بسیاری هم وجود دارد، آن است که یک دسته از افراد مطلبی را شنیده و آموختهاند و جایگاهشان هم اندکی بالا رفته است؛ اما دستهٔ دیگر در گودال جهالت اسیر شدهاند. راه حل چیست؟!
پس از اعمال عبادی و شرکت در مراسم معنوی، بایستی آنقدر شاداب باشیم که اعضای خانواده کنجکاو شوند؛ به این وسیله آنها را برای بودن در همان فضای فکری و معنوی تهییج کردهایم.
بنیان کار ما در خانواده باید بر اساس همراهی همۀ اعضای خانواده در تغذیه معنوی و کسب فیض از حضرات معصومین علیهمالسلام باشد. به عبارتی دیگر در امور معنوی، تکخوری و تکروی ممنوع است!
تا ما اصلاح نشویم، خانواده اصلاح نمیشود
نکتهٔ بسیار مهم دیگر این است که تا ما اصلاح نشویم، خانواده اصلاح نمیشود! هر کس ابتدا باید به اصلاح خویش بپردازد و سپس در صدد اصلاح خانواده باشد. نباید اطرافیانمان را افرادی ناشایست تلقی کنیم و تصور کنیم که در میان آنها گرفتار شدهایم.
«فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قَالُوا يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنَا ۖ إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ»[14]
«برادران (به امر پدر باز به مصر نزد یوسف آمده) چون بر او وارد شدند گفتند: ای عزیز مصر، ما با همۀ اهل بیت خود به فقر و قحطی و بیچارگی گرفتار شدیم و با متاعی ناچیز و بیقدر (حضور تو) آمدیم، پس بر قدر احسانت نسبت به ما بیفزا و از ما به صدقه دستگیری کن، که خدا صدقه بخشندگان را نیکو پاداش میدهد.»
اگر ما مشکلی داریم، آن مشکل خانوادۀ ما را هم تحت تأثیر خود قرار میدهد. ما همیشه گمان میکنیم مشکل از دیگران است و انگشت اتهام را به سوی دیگری نشانه میرویم، در حالی که بسیاری از مشکلات از تفکر ناصحیح ما نشأت میگیرد.
بایستی بیش از آنکه به فکر دعا کردن برای اطرافیان باشیم، برای خودمان دعا کنیم. باید بدانیم که ما مشکلات، افراط و تفریط و یا کاستیهایی داشتیم. نباید هیچ کس را مقصر بدانیم. باید نزد خدای سبحان برای خودمان دعا کنیم. تصور اینکه اصطلاحاً برای دیگران سنگ تمام گذاشتهایم، گمان باطلی است.
شنیدهها، گفتارها، تغذیه و … نقش بسزایی در تربیت فرزندان دارد و این نکتهای است که از آن غافلیم. شاید در دورههای حساسی از زندگی، تصمیمات یا اعمال اشتباهی از ما سر زده است؛ مثلاً در دوران شیردهی فرزندمان غفلتهای زیادی داشتهایم و یا در کودکیِ او مراقبۀ لازم را انجام ندادیم و اثر آن در سن بلوغ نمایان شده است؛ بنابراین:
- در گرفتاریها ابتدا باید برای خودمان دعا کنیم و سپس برای خانواده. چون ممکن است مشکل اصلی از ما باشد و به آنها سرایت کند: « مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُ»[15] ممکن است گستاخی، تنگ نظری، کمرویی و نداشتن صراحت لهجۀ لازم، فقدان عاطفۀ کامل و… از ما به اعضای خانواده انتقال پیدا کرده باشد.
- در خانوادۀ سالم تکخوری ممنوع است: « أْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ»[16]. هرچه دریافت میکنیم همه با هم و سر یک سفره باید استفاده کنیم.
سرایت عشق الهی به خانواده
حضرت موسی علیهالسلام هنگامی که همراه با خانوادهاش بود، به تنهایی آتش را دید:
«فَلَمَّا قَضَىٰ مُوسَى الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ»[17]
«هنگامی که موسی مدّت خود را به پایان رسانید و همراه خانوادهاش (از مدین به سوی مصر) حرکت کرد، از جانب طور آتشی دید! به خانوادهاش گفت: درنگ کنید که من آتشی دیدم! (میروم) شاید خبری از آن برای شما بیاورم، یا شعلهای از آتش تا با آن گرم شوید.»
حضرت موسی علیهالسلام وقتی درمییابد که خانوادهاش نمیتوانند وارد آن فضا شوند، میفرماید: برایتان شعلهای از آن را میآورم، نمیگذارم بیخبر بمانید. شاید شما هم از آن آتش، برافروخته و گرم شوید. شاید این شعلۀ عشق در وجودتان قرار بگیرد.
طبق این عبارت، ما خانواده را به عنوان فضایی در نظر میگیریم که حتی اگر اعضای آن، آمادگی لازم را ندارند، باید گرما و آتش عشق و محبت الهی به آنان داده شود. طبیعی است که «پارهای» از آن آتش باید در اختیار آنها قرار بگیرد؛ چون اگر برخی از اعضای خانواده کاملاً از این عشق گرم شده باشند و بعضی کاملاً سرد و دور باشند، ناسازگاری ایجاد میشود.
تأثیر گفتار شایسته، در تربیت
حضرت موسی علیهالسلام فرمود:« من یک آتشی دیدهام شاید شما هم با آن گرم شوید.» اکثر ما گمان میکنیم اعضای خانواده گنجایش درک بعضی از مسائل را ندارند، اصطلاحاً این لقمه از دهانشان بزرگتر است! باید این باور صحیح را در ذهن خود ایجاد کنیم که آنها خانوادۀ ما هستند؛ یا انتخاب ما بودهاند و یا ثمرۀ ما. نباید از آنان ناامید باشیم. تفکر ما دربارۀ خانواده باید اینگونه باشد که شاید سخن حق را بپذیرند. اگر مشاهده میشود که گاهی از سخن حق اعراض میکنند، به جهت ایرادی است که در نوع بیان ما وجود دارد. اگر گفتار خود را اصلاح کنیم و آمرانه نباشد، یقیناً میپذیرند. شاید شیوۀ بیان ما در گذشته، خشونت یا شدت خاصی داشته و باعث امتناع آنها از پذیرش شده است. اگر سخنان حق خود را با رأفت بیان کنیم، میپذیرند.
تربیت تدریجی است
باید همیشه فضای خانواده را آمادۀ اشتعال از عشق الهی ببینیم. البته که اگر خلاف این ثابت شد، موضوع جداگانهای است؛ اما اکثر اوقات اینگونه نیست. ما عجله داریم و میخواهیم زود به نتیجه برسیم و آتش عشق در آنان بهسرعت شعلهور شود، در حالی که تربیت، یک فرآیند تدریجی است. ممکن است به ۲۰ سال زحمت و تلاش نیاز داشته باشد تا به ثمر بنشیند.
«لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ»: هرگز نباید از فضای خانواده ناامید شویم. گمان نکنیم که آتش محبت الهی نصیبشان نمیشود و چون لیاقت آن را ندارند؛ باید در ظلمت باقی بمانند. تربیت ، نیاز به حوصله و تدبیر دارد، وقتی در دراز مدت انجام شود پایدار میماند. آتش عشقی که در درازمدت و بهتدریج ایجاد شود، هرگز خاموش نخواهد شد.
تاریخ جلسه: 87/4/11 ـ جلسه 2
«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»
[1]. سورۀ فرقان، آیۀ 74
[2]. سورۀ نور، آیۀ 35
[3]. سورۀ فرقان، آیۀ 75
[4]. سورۀ واقعه، آیۀ 10
[5] . سوره رعد آیه 23
[6]. سوره هود، آیه 46
[7]. سوره هود، آیه 46
[8]. سورۀ عنکبوت، آیات 32 و 33
[9]. سورۀ اعراف، آیۀ 83
[10]. سورۀ تحریم، آیۀ 11
[11]. سورۀ تحریم، آیه 11
[12]. سورۀ نازعات، آیۀ 24
[13]. سورۀ یوسف، آیۀ 93
[14]. سورۀ یوسف، آیۀ 88
[15]. سورۀ یوسف، آیۀ 88
[16]. سوره یوسف، آیۀ 93
[17]. سورۀ قصص، آیۀ 29