خانوادههای همگون و ناهمگون
هنگامی که در محضر قرآن قرار میگیریم، ملاحظه میکنیم که گاهی خانوادههایی که معرفی میشوند، بسیار با هم هماهنگ و همگون هستند. برای مثال در خانوادهٔ حضرت موسیٰ علیهالسلام؛ مادر، خواهر، برادر، همسر و پدر همسر این پیامبر، مجموعهای موافق و همگون با یکدیگر هستند.
اما در میان اعضای برخی از خانوادهها، ناهمگونی دیده میشود. این ناهماهنگی صرفا به دلیل انتخابهای غلط نیست. بعضی اوقات خدای سبحان، کمال بندگان را در ناهمگونی میداند. مثلا این موضوع در خانوادهٔ حضرت نوح علیهالسلام و حضرت لوط علیهالسلام، به قدری زیاد است که همسران این دو پیامبر الهی، خائن معرفی میشوند:
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَ قِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ»[1]
«خداوند برای کسانی که کافر شدهاند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستی دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولی به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو (پیامبر) سودی به حالشان (در برابر عذاب الهی) نداشت، و به آنها گفته شد: وارد آتش شوید همراه کسانی که وارد میشوند!»
میزان ناهمگونی در خانوادهٔ حضرت نوح علیهالسلام شدیدتر است. زیرا پسرشان هم تحت تأثیر این موضوع قرار گرفته است. در خانوادهٔ دیگر، همسر حضرت لوط علیهالسلام، نامناسب است؛ اما تأثیر این مشکل در فرزندان دیده نمیشود. تفاوت این دو خانواده در این است که علیرغم مشکل داشتن مادر خانواده، فرزندان یکی دچار اشکال شدهاند؛ ولی در خانوادهٔ دیگر، این موضوع دیده نمیشود. خدای سبحان دربارهٔ خانوادهٔ حضرت لوط علیهالسلام میفرماید:
«فَأَنْجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَاهَا مِنَ الْغَابِرِينَ»[2]
«ما هم لوط را با همۀ اهل بیتش جز زن (کافر) او که مقدر کردیم میان اهل عذاب باقی بماند، نجات دادیم.»
همهٔ فرزندان این پیامبر تحت تربیت پدر بودند و اثرات منفی را از مادرشان دریافت نکردند. به همین دلیل است که عرض میکنم هنگامی که در خانواده مشکلی مشاهده میکنیم، بلافاصله قضاوت نکنیم که حتما انتخاب یا حرکات ناشایستی صورت گرفته است. گاهی این مشکلات، ابتلاء بودهاند و برای رسیدن به کمالات، لازم. در این جلسه به چند خانوادهٔ قرآنی اشاره میکنیم، اولین مورد، خانوادهٔ حضرت یوسف علیهالسلام است.
نکاتی دربارۀ خانواده از داستان حضرت یوسف علیهالسلام
تقوا و صبر؛ عامل موفقیت در خانواده
«قَالُوا أَإِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هَٰذَا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ»[3]
«گفتند: «آیا تو همان یوسفی؟!» گفت: «(آری،) من یوسفم، و این برادر من است! خداوند بر ما منّت گذارد؛ هر کس تقوا پیشه کند، و شکیبایی و استقامت نماید، (سرانجام پیروز میشود؛) چرا که خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمیکند!»
همه میدانیم که خانوادهٔ حضرت یوسف علیهالسلام، پیامبرزاده بودند؛ اما در آن حسادت و خطایی جدی شکل گرفت. در آیات پایانی این سوره، برادران، یوسف علیهالسلام را شناختند و گفتند: «يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ»[4]«ای عزیز مصر». حضرت با خطای فاحش برادرانش رو به روست؛ اما در نهایت غالب میشود و برادرانش، مغلوب. حضرت یوسف علیهالسلام در همین دنیا هم به مقامات عالیه رسید؛ ولی برادرانش خوار و ذلیل شدند. هنگامی که حضرت یوسف علیهالسلام خود را معرفی میکند، یک کد کلی برای موفقیت در خانواده مطرح میشود: تقوا و صبر:« يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ»؛ بنابراین دو چیز در فضای خانواده بسیار لازم است: ۱.پرهیز از مخالفت با خدا؛ 2. مقاومت در زمان ابتلاء.
تحت هیچ شرایطی نباید مخالفتی با خدای سبحان صورت بگیرد. امری را که او نمیپسندد نباید انجام داد، گرچه تشفی غلط ایجاد میکند و سینهٔ انسان سبک میشود. ملاحظه میکنیم که حضرت یوسف علیهالسلام در هر شرایطی خیرخواه است، نه تنها مقابلهٔ به مثل نمیکند بلکه تقوا دارد و نمیگذارد کوچکترین ردپای سوئی از برادران، نزد پدر باقی بماند. اگر در هنگام مصیبت و گرفتاری، در فضای خانواده، تقوا و صبوری اجرا شود؛ حتی در همین دنیا هم حتما اجر خاصی در پی خواهد داشت.
فرصت دادن به افراد برای پی بردن به خطا
نکتهٔ حائز اهمیت دیگر این است که ما انتظار داریم اعضای خانوادهمان، خیلی سریع متوجه خطای خود بشوند و بر این امر اصرار میورزیم. در حالی که این انتظار، بیجاست. در داستان حضرت یوسف علیهالسلام برادران این پیامبر در ابتدا گریهٔ صوری دارند:«وَ جَاءُوا أَبَاهُمْ عِشَاءً يَبْكُونَ»[5]« (برادران یوسف) شب هنگام، گریان به سراغ پدر آمدند.» نزد پدر گریه میکنند و بدون هیچگونه معذرتخواهی، از ماجرا عبور میکنند. آنها هنوز خود را خطاکار نمیدانند. خطای سنگینی که آنها در رابطه با خانوادهٔ یک نبی مرتکب شدند، در نظرشان بسیار آراسته است.
همچنین خدای سبحان میفرماید برادران نسبت به یوسف علیهالسلام، بیرغبت بودند: «وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ كَانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ»[6]«و او را به بهایی اندک و درهمی ناچیز فروختند و در او زهد و بیرغبتی کردند.» همین دو مورد، مدت طولانی زمان لازم دارد تا برادران یوسف به خطای خود واقف شوند. زمان لازم است که افراد به اشتباه خود پی ببرند و معذرت خواهی کنند. نباید انتظار داشته باشیم بلافاصله خطا را به عهده بگیرند، باور کنند، اعتراف کنند و در نهایت استغفار بطلبند.
حضرت یعقوب علیهالسلام دورهای طولانی به آنها فرصت میدهد. قرار نیست افراد در فضای خانواده، یکی پس از دیگری حذف شوند. بعضی خانوادهها پس از یک مشکل، فورا میگویند:«او دیگر فرزند من نیست.» این برخورد اشتباه است. باید به اعضای خانواده فرصتی داده شود تا از خودِ کاذبشان جدا شوند و خودِ حقیقیشان را پیدا کنند.
پرهیز از عتاب
خانوادهٔ حضرت یوسف علیهالسلام به ما نشان میدهند که اگر روش برخورد در خانواده، صحیح باشد خطاکار بالاخره به اشتباه خود اقرار میکند. در این سوره ملاحظه میکنیم که حضرت یعقوب علیهالسلام از نبود یوسف علیهالسلام، متأثر است؛ اما مدام برادران را عتاب نمیکند، برخورد نامناسب و ناهنجار ندارد. درست است که میان خود و برادران یوسف علیهالسلام فاصله انداخته است و عشق او را مدام تکرار میکند؛ اما از ملامت کردن مکرر، پرهیز میکند.
حضرت یعقوب علیهالسلام یک دورهٔ طولانی، بدون عتاب و خطاب، به خانوادهٔ خود فرصت میدهد تا خودشان را پیدا کنند. در نتیجهٔ این امر، برادران حضرت یوسف علیهالسلام با جدیت خطای خود را به عهده میگیرند:«قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ»[7]
یأس و ناامیدی، ممنوع
نکتهٔ دیگری که از داستان حضرت یوسف علیهالسلام میآموزیم این است که تحقیر ظاهری افراد نسبت به ما نباید موجب یأس و ناامیدی شود. اگر ما خصوصیت مثبتی داریم که خانواده آن را نمیپسندد و از سوی آنها تیر شماتت و ملامت بر ما وارد میشود، باید مطمئن باشیم عزت دست خداست:
«قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِی الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»[8]
«بگو: «بارالها! مالک حکومتها تویی؛ به هر کس بخواهی، حکومت میبخشی و از هر کس بخواهی، حکومت را میگیری؛ هر کس را بخواهی، عزت میدهی و هر که را بخواهی خوار میکنی. تمام خوبیها به دست توست؛ تو بر هر چیزی قادری.»
برادران، حضرت یوسف علیهالسلام را در چاه انداختند. اگر در فضای خانواده، قدر ما دانسته نشود؛ عزتی که خدای سبحان برای ما خواسته است، از جای دیگری غیر از خانواده نصیبمان خواهد شد. قرار است ما عزیز باشیم اما گاهی در خانواده این عزت برای ما لحاظ نمیشود و اطرافیان قدر فضائل اخلاقی ما را نمیدانند. خدای سبحان میفرماید از جای دیگری این فرد را تأمین میکنیم و دیگران قدردان کمالات او میشوند:
«وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَىٰ أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَٰلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰ أَمْرِهِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ»[9]
«و عزیز مصر که او را خریداری کرد به زن خویش سفارش غلام را نمود که مقامش بسیار گرامی دار که این غلام امید است به ما نفع بسیار بخشد یا او را به فرزندی برگیریم. و ما این چنین یوسف را به تمکین و اقتدار رسانیدیم و برای آنکه او را از علم تعبیر خوابها بیاموزیم، و خدا بر کار خود غالب است ولی بسیاری مردم (بر این حقیقت) آگاه نیستند.»
عقدهگشایی ممنوع
نکتهٔ دیگر این سوره این است که در خانوادهٔ حضرت یوسف علیهالسلام، برادران پس از مدتی طولانی برای عذرخواهی حاضر شدند. اما گاهی ما در چنین مواقعی عقدهٔ دلمان باز میشود و به یاد میآوریم که آنها چه کملطفیهایی در حق ما کردهاند. گویا غدهای بوده است که سر باز نکرده بود. حال که آنان معذرت خواهی میکنند، ما میخواهیم عقدههای پیشینمان را یک به یک حل و فصل کنیم.
«قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنَا وَ إِنْ كُنَّا لَخَاطِئِينَ»[10]
«گفتند: به خدا سوگند، خداوند تو را بر ما برتری بخشیده؛ و ما خطاکار بودیم!»
برادران متوجه خطایشان شدند و اعتراف کردند؛ اما حضرت یوسف علیهالسلام وارد جزئیات نمیشود که بگوید: کدام خطا را میگویید؟! این که به من نسبت دزدی دادید؟! مرا در چاه انداختید؟! مرا کتک زدید؟! گرسنه، رهایم کردید؟! مرا به پول خرد فروختید؟! گاهی ما در این مرحله میخواهیم از اجمال به تفضیل برسیم؛ در حالی که حضرت یوسف علیهالسلام فوراً بحث را خاتمه میدهد. در پاسخ برادران که میگویند: «إِنْ كُنَّا لَخَاطِئِينَ»، میفرماید: «لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ»[11]«امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست! خداوند شما را میبخشد؛ و او مهربانترین مهربانان است.»
اکثر اوقات این موردی که عرض میکنم در بین خانمها دیده میشود؛ قانون خانمها صبوری کردن است؛ یعنی در عین اینکه کاملا با همسرشان ناسازگار هستند؛ اما چون فرزند دارند، صبر میکنند. پس از چند سال وقتی که فرزندان ازدواج کردند و در زمانی که شوهرشان سازگار شده است خانمها به تفضیل و بررسی جزئیات مسائلی که در این مدت کوتاه پیش آمده بود، میپردازند و میگویند: «اگر این موضوع را مطرح نکنم دچار افسردگی شدید میشوم!»
در خانوادههای ناسازگار، پس از ازدواج فرزندان، اوج مشکلات بروز میکند. زیرا تا این زمان به خاطر فرزندان، یکدیگر را تحمل میکردند؛ اما حالا جزئیات زندگی از مقابل دیدگان آقا و خانم عبور میکند و نمیدانند در مقابل کدامیک موضع بگیرند. اگر صبور باشند و حرفی نزنند دچار افسردگی میشوند؛ اگر هم موضوعات را مطرح کنند، نتیجهٔ این رفتار آمار بالای طلاق در سنین میانسالی است.
حضرت یوسف علیهالسلام میفرماید: «قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ»«امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست!» یعنی نه تنهابحث را خاتمه میدهد و هیچ سرزنشی نمیکند، بلکه فضای گفتگو را تغییر میدهد و میفرماید: «يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ»«خداوند شما را میبخشد.» در این آیه ملاحظه میکنیم که حضرت یوسف علیهالسلام هیچ گونه منیّتی ندارد. منظور این است که شما برادران با من برخورد نکردید، بلکه با خدای سبحان برخورد کردید و او هم غفار است:«وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ»؛ یعنی حضرت روی صحنههای آلودهٔ زندگی پرده میاندازد تا دیده نشود. در این صورت خانواده تحت حمایت خدای سبحان قرار میگیرد؛ اما حاصل مطرح کردن مشکلات گذشته، چیزی جز خدشهدار کردن خانواده نیست.
اهمیت دعا برای خانواده
نکتهٔ دیگری که لازم است به آن بپردازیم و قرآن در آیات متعددی به این حقیقت اشاره میکند آن است که خانواده به شدت نیازمند دعاست. روایت داریم که پس از هر نماز واجب، خانم موظف است برای همسرش دعا کند؛ اما چرا؟! زیرا قرار است خانواده، سالم بماند. شاید همسر او به فکر سلامت اعتقادی و اخلاقی خودش نباشد، یا حتی اگر به این موضوع اهمیت بدهد، دعا برای خودش مستجاب نشود. دعای غیر، بسیار سریعتر از دعا برای خود فرد مستجاب میشود.
دعا برای همسر بعد از نماز، یکی از حقوق است. این نکته که زن باید برای مرد دعا کند،نشاندهندۀ آن است که احتمالاً مرد به دلیل مشغلههای زیاد، نیاز بیشتری به عنایات خاص حضرت حق دارد و ممکن است اشتغالات خاص او برایش مانع ایجاد کند؛ اما زن، چنین اشتغالاتی ندارد. در نهایت ما میخواهیم با توجه به آیات قرآن اثبات کنیم که خانواده قطعاً به دعا نیاز دارد. خانواده یعنی ما، همسر و فرزندانمان، پدر و مادرمان و هرفردی که به صورت خویشاوند سببی وارد حریم ما میشود.
اولویت در دعا برای خود
«رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِوَالِدَيَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِنًا وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ لَا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا تَبَارًا»[12]
«پروردگارا! مرا، و پدر و مادرم و تمام کسانی را که با ایمان وارد خانۀ من شدند، و جمیع مردان و زنان باایمان را بیامرز؛ و ظالمان را جز هلاکت میفزا!»
نکتۀ حائز اهمیت آن است که همیشه در دعا، اولویت با خود ماست:«رَبِّ اغْفِرْ لِی»،اگر ما کامل باشیم حتی به اندازهٔ یک شمع، میتوانیم به دیگران نور بدهیم. پس ابتدا از خدای سبحان میخواهیم که ما را تحت حمایت خاص خود قرار دهد و در مرحلهٔ بعد از خداوند درخواست میکنیم که پدر و مادرمان را تحت عنایات خاص خود قرار دهد. سپس «وَ لِوَالِدَيَّ».
سپس میفرماید: «لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِنًا» هر کس قرار است با ما وارد خانه شود، اول از همه همسر ما و سپس فرزندانمان و بعد از آنها هم عروس و دامادها و کسانی که با ما معاشرت دارند و در نهایت دعای ما عمومیتر میشود:«لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ». از این آیه متوجه میشویم که فضای خانواده به شدت محتاج دعاست و اگر برای خانوادۀ خود دعا نکنیم، در معرض خطرهای بنیادین بسیاری قرار میگیرد. در خانواده همه باید تحت رحمت خاص خدای سبحان قرار بگیرند.
ممکن است این سؤال مطرح شود که حضرت نوح علیهالسلام، برای فرزندانش دعا کرد و پسرش آن گونه شد. اگر دعا نمیکرد چه اتفاقی میافتاد؟! عرض میکنم این پیامبر در آستانهٔ وقوع طوفان، دعا کرد که خداوند هم در پاسخ او فرمود:
«قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ»[13]
«خدا خطاب کرد که ای نوح، فرزند تو هرگز با تو اهلیت ندارد، زیرا او را عمل بسیار ناشایسته است، پس تو از من تقاضای امری که هیچ از حال آن آگاه نیستی مکن، من تو را پند میدهم که از مردم جاهل مباش.»
از این بحث میآموزیم که پیش از اینکه گرفتاری و مشکل خاصی اتفاق افتد، باید برای خانوادهمان دعا کنیم. باید دائماً از خدای سبحان درخواست کنیم که همسر و فرزندان و تمام کسانی که با ما در ارتباط هستند، مورد پرورش خود قرار دهد. همهٔ ما برای خانوادهمان زحمات بسیاری میکشیم و بخش زیادی از فکر و همّ ما معطوف به آنهاست.
فرار اعضای خانواده از یکدیگر
قرآن از نکتهٔ دردناکی در ارتباط با خانواده پردهبرداری میکند، هر چند شامل همهٔ خانوادهها نمیشود؛ اما قابل توجه است.
«يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ. وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ. وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ. لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ»[14]
«در آن روز که انسان از برادر خود میگریزد. و از مادر و پدرش. و زن و فرزندانش. در آن روز هر کدام از آنها وضعی دارد که او را کاملاً به خود مشغول میسازد.»
آیت الله حسنزاده آملی ذیل این آیه به نکاتی اشاره میفرماید:«انسان معمولی از برادر، همسر و فرزندش فرار نمیکند؛ بلکه این باطن آنهاست که جاذبهای ندارد و دافعه ایجاد کرده است.» به این معنا که انسان وقتی باطن اعضای خانوادهاش را میبیند به جای آنکه در نزد آنان سکنیٰ بگیرد، از آنها میگریزد. البته در مقابل این گروه، دستهٔ دیگری داریم که قرآن دربارهٔ آنها میفرماید:«هُمْ وَأَزْوَاجُهُمْ فِي ظِلَالٍ عَلَى الْأَرَائِكِ مُتَّكِئُونَ»[15]«آنها و همسرانشان در سایههای (قصرها و درختان بهشتی) بر تختها تکیه زدهاند.»؛ یعنی اتفاقا در روز قیامت در کنار خانوادۀ خود خوشحال هستند.
رشد همۀ اعضای خانواده در کنار هم
مشکل برخی از ما «تکخوری» است. قرار نیست ما رشد کنیم و همسر و فرزندانمان عقب بمانند. در خانواده اصل بر«يَفِرُّ» نیست. خدای سبحان خانواده را قرار داده است تا در کنار یکدیگر و جمع باشند نه این که از هم فرار کنند.
حداقل کاری که میتواند از سوی ما انجام گیرد آن است که در معنویات برای اعضای خانوادهمان، جاذبه ایجاد کنیم و این عرضهٔ جاذبه باید به طور صحیحی انجام شود، در غیر این صورت خانوادهٔ ما فقط در این دنیا خانواده است و در قیامت هیچ ارتباطی با یکدیگر نخواهیم داشت؛ زیرا آن روز «یومالفصل» است، یعنی روزی که انسانها از کسانی که در دنیا نسبت به آنها محبت زیادی داشتند، فرار میکنند. در حقیقت میان آنها پیوست باطنی و معنوی وجود نداشته است. باید توجه داشته باشیم که قرار نیست فقط چند سال در دنیا در کنار خانوادهمان زندگی کنیم؛ بلکه در قیامت هم ما با همین خانواده به سر خواهیم برد. قرآن بارها به این موضوع اشاره کرده است. البته میفرماید: «میتوانید آنها را انتخاب کنید یا انتخاب نکنید.»
«رَبَّنَا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدْتَهُمْ و َمَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَ أَزْوَاجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ ۚإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»[16]
« پروردگارا، تو آنها را به بهشت جاودانی که وعدهشان فرمودی با پدران (و مادران) صالح و هم جفت و فرزندانشان واصل گردان، که همانا تویی خدای با حکمت و اقتدار»
خدای سبحان میفرماید در یک خانواده، امکان حضور پدر و مادر، ازواج، فرزندان و ذرّیّاتِ نسلهای پیاپی وجود دارد؛ اما به شرطی که صلاحیت داشته باشند.
تکخوری، ممنوع
ما باید سعی کنیم که همهٔ اعضای خانوادهمان رشد کنند. «هُمْ وَأَزْوَاجُهُمْ فِي ظِلَالٍ عَلَى الْأَرَائِكِ مُتَّكِئُونَ»[17]«آنها و همسرانشان در سایههای (قصرها و درختان بهشتی) بر تختها تکیه زدهاند.» این که در آیات متعددی مفهوم این آیه مطرح میشود به این معناست که در این دنیا قانون ما باید بر این باشد که نه تنها خودمان بلکه همهٔ اعضای خانوادهمان در معنویت رشد کنند و این موضوع به عرضهٔ معنویت توسط ما بستگی دارد. همهٔ انسانها طالب معنویت هستند؛ اما چگونگی عرضهٔ آن توسط ما بسیار مهم است و متأسفانه اکثراً با اشکال مواجه است.
تلاش ما باید بر این باشد که توزیع صحیحی داشته باشیم؛ یعنی سلیقهٔ خود را وارد نکنیم. اگر صحیح عمل کنیم معنویت، خود به خود جاذبه دارد و با فطرت انسانها هماهنگ است. اگر ملاحظه میکنیم که برای برخی افراد دافعه داشتهایم، به دلیل عملکرد ناصحیح است.
الحاق فرزندان شایسته به والدین
«وَالَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ مَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍكُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ»[18]
«کسانی که ایمان آوردند و فرزندانشان به پیروی از آنان، ایمان اختیار کردند، فرزندانشان را (در بهشت) به آنان ملحق میکنیم؛ و از (پاداش) عملشان چیزی نمیکاهیم و هر کس در گرو اعمال خویش است.»
کسانی که خودشان مؤمن بودند (اصل بر مؤمن بودن خود ماست)، و ذریاتشان هم آنها را قبول داشتند و در اعتقادات تابع آنها بودند، اگر چه در اعمالشان مقداری کاستی داشته باشند؛ اما آنها را به والدینشان ملحق میکنیم بدون آنکه از جایگاه والدین کاسته شود؛ این به آن جهت است که تلاش بزرگترها در جهت تعالی فرزندانشان بوده است. بنابراین اگر هم نتیجهٔ کوششهای والدین در این دنیا محقق نشود، آنها به والدینشان ملحق میشوند و این در صورتی است که اعتقادات آنها با یکدیگر هماهنگ باشد.
همچنین میفرماید: «مَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ»«و از (پاداش) عملشان چیزی نمیکاهیم.» برای افزایش موجودی ذریات، از موجودی والدین کاسته نمیشود. اگر بزرگتر خانواده صالح باشد و در مسیر کمال، قدم بردارد؛ نقائص اعضای خانوادهاش جبران میشود و بالاخره کوچکترها به او ملحق خواهند شد و نیروهای امدادی خاصی به آنها خواهد رسید.
در واقع تلاشگران دو دسته هستند:
1.خشنود از اعمال
قرآن میفرماید: بعضی انسانها وقتی تلاشهای خود را در کارنامۀ عملشان میبینند، میپسندند. «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاعِمَةٌ. لِسَعْيِهَا رَاضِيَةٌ»[19]«جمعی دیگر رخسارشان شادمان و خندان است. از سعی و تلاش خود خشنودند.» صورت بعضی انسانها غرق نعمت است؛ زیرا کوششهایشان به ثمر نشسته و از تلاش خود راضی هستند.
«فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ. فَسَوْفَ يُحَاسَبُ حِسَابًا يَسِيرًا. وَ يَنْقَلِبُ إِلَىٰ أَهْلِهِ مَسْرُورًا»[20]
«اما آن کس که (در آن روز) نامۀ اعمالش به دست راست دهند. به زودی با حسابی آسان به حسابش رسیدگی شود. و خوشحال به اهل و خانوادهاش بازمیگردد.»
در این آیات یک کد جالب دربارهٔ خانواده مطرح میشود. گروهی که نامهٔ عملشان را به دست راستشان میدهند، اصحابالیمین هستند؛ یعنی گروه مبارکی بودند و خیراتشان باقی بود. محاسبهٔ این گروه، بسیار آسان است. چرا؟ با یک مثال عرض میکنم: تصحیح ورقهٔ امتحانی شاگرد اولها بسیار ساده است؛ زیرا با یک نگاه، نمره داده میشود؛ اما تصحیح برگهٔ سایر شاگردان انرژی زیادی میگیرد؛ زیرا ابتدا باید متوجه خط او بشویم و سپس متوجه مفهوم نوشتههایش. محاسبهٔ کارنامهٔ کسانی که از شریعت تخطی نکرده و تمام موازین شرعی را در زندگی خود لحاظ کرده بودند، آسان است.
شاهد مثال ما این جمله است:« يَنْقَلِبُ إِلَىٰ أَهْلِهِ مَسْرُورًا»«و خوشحال به اهل و خانوادهاش بازمیگردد.» توجه داشته باشیم که اصحابالیمین فورا به سراغ خانوادۀ خود میروند. یعنی در این دنیا هم آنها میخواستند تمام خوشیهایشان را با خانوادۀ خود تقسیم کنند. در واقع ما در آخرت همان اعمال دنیاییمان را به صورت پررنگتری انجام خواهیم داد. بارها عرض کردهام که آخرت ادامهٔ همین دنیاست نه در مقابل آن. این گونه افراد در دنیا هم همیشه خوشیهایشان را با خانوادههایشان تقسیم میکردند؛ در نتیجه در قیامت هم پس از دریافت نامهٔ عملشان مسرور نزد خانوادۀ خود میروند.
2. ناخشنود از اعمال
قرآن دربارهٔ گروه دیگری میفرماید: «عَامِلَةٌ نَاصِبَةٌ»[21]«همۀ کارشان رنج و مشقّت است.» این افراد بسیار تلاش کردهاند؛ اما در نهایت خسته هستند؛ زیرا کوششهایشان بیثمر بوده و به نتیجه نرسیده است. این خستگی به این دلیل است که تلاشهای آنها با افراط و تفریط همراه است.
دربارهٔ این گروه میخوانیم:«وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ»[22]« و اما آن کس که نامۀ اعمالش را از پشت سر (به دست چپ) دهند.» نامهٔ اعمال از پشت سر به آنها داده میشود. پشت سر به این معناست که توجه این گروه از انسانها همیشه به دنیا بوده است، هرگز آخرت را در مقابل خود نمیدیدند. اصولا ما باید دنیا را کنار بزنیم و رو به جلو حرکت کنیم. تربیت، پیشنهادات و راهکارهایی که به فرزندانشان میدادند، فقط برای آباد شدن دنیای خانوادهشان بوده است.
فردی که قرآن در این جا میفرماید نامۀ عملش را از پشت سر دریافت میکند در فاصلهٔ کوتاهی پس از دریافت نامهٔ اعمال، نالهاش بلند میشود: «فَسَوْفَ يَدْعُو ثُبُورًا»[23]« بزودی فریاد میزند وای بر من که هلاک شدم.» و آتش شعلهور را میبیند: «وَ يَصْلَىٰ سَعِيرًا»[24]« و در شعلههای سوزان آتش میسوزد.»
خدای سبحان دربارهٔ اصحابالیمین فرمود: «يَنْقَلِبُ إِلَىٰ أَهْلِهِ مَسْرُوراً»«و خوشحال به اهل و خانوادهاش بازمیگردد.»؛ اما دربارهٔ گروهی که نامهٔ اعمال را از پشت سر دریافت کردند، میفرماید: «إِنَّهُ كَانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُوراً»[25]«او در [ميان] خانوادۀ خود شادمان بود.» « کانَ» فعل گذشته است؛ یعنی این دسته از افراد در خانوادههایشان خوش بودند؛ اما این خوشی موقت بود و نتوانستند آن را به قیامت منتقل کنند. بسیاری از کارهای ما در خانواده برای خوشحالی فرزندان و همسرمان است؛ اما باید شعاع این خوشی را گسترش دهیم.
خانواده، سرمایه است
مشکل دیگری که در خانواده وجود دارد و قرآن بر آن تأکید میکند این است که:
«وَتَرَاهُمْ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا خَاشِعِينَ مِنَ الذُّلِّ يَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِيٍّ وَقَالَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۗ أَلَا إِنَّ الظَّالِمِينَ فِي عَذَابٍ مُقِيمٍ»[26]
«و آنها را میبینی که بر آتش عرضه میشوند در حالی که از شدّت مذلّت خاشعاند و زیر چشمی (به آن) نگاه میکنند؛ و کسانی که ایمان آوردهاند میگویند: «زیانکاران واقعی آنانند که خود و خانواده خویش را روز قیامت از دست دادهاند؛ آگاه باشید که ظالمان (آن روز) در عذاب دائماند!»
خانواده سرمایه است و «خاسر» کسی است که خود و خانوادهاش را از دست بدهد: «الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ». قرآن میفرماید اگر این سرمایه از دست برود، دیگر برنمیگردد. اگر ما نتوانیم به اذن حضرت حق و حول و قوهٔ او، مدیریت صحیحی در خانواده داشته باشیم؛ نه تنها نگرانی و اضطراب حاصل از آن موقتی نخواهد بود، بلکه تا قیامت ادامه خواهد داشت.
پیامد بدخلقی در فضای خانواده
قرآن وقتی میخواهد جهنم را برای ما ترسیم کند آن را مکان تنگی معرفی میکند که همه به یکدیگر فشار میآورند. در حالی که ما در معرفی بهشت میخوانیم:«سَابِقُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ ۚ ذَٰلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ»[27]« به سوی آمرزش پروردگارتان بشتابید و به راه بهشتی که عرضش به قدر پهنای آسمان و زمین است و برای اهل ایمان به خدا و پیمبرانش مهیّا گردیده. این فضل خداست که به هر کس خواهد عطا میکند و خدا دارای فضل و کرم بسیار عظیم است.»؛ یعنی بهشت مکان بسیار وسیعی است.
در دنیا هم همینطور است. زمانی که اعضای خانواده با بدخلقی و ناسازگاری به یکدیگر فشار وارد میکنند، فضای خانواده مانند جهنم تنگ میشود. نباید تصور کنیم که بهشت با همۀ گستردگیاش در انتظار ماست. ابتدا باید بتوانیم ارتباط خوبی با اعضای خانوادهمان برقرار کنیم و این دنیا را برای خود و خانوادهمان بهشت کنیم و سپس انتظار داشته باشیم در آخرت وارد بهشت شویم. اگر همخون ما، فرزند ما و… نتوانند ما را تحمل کنند، چطور انتظار داریم که در بهشت، متقیان ما را تحمل کنند؟!
بنابراین ابتدا باید کارنامهٔ خودمان را بررسی کنیم. اکثر متدینهای ما از یکدیگر گریزان هستند و این یک مشکل بزرگ است.شاید این سؤال پیش بیاید که راهکار این مشکل چیست؟!
عرض میکنم: «يَتَّقِ وَيَصْبِرْ» باید تحمل خود را بالا ببریم. پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآله میفرماید: «مُدَارَاةُ اَلنَّاسِ نِصْفُ اَلْإِيمَانِ»[28]«مدارا كردن با مردم، نصف ایمان است.» حُسن خلق بسیار اهمیت دارد. کسی که در کنار امام زمان عجّلالله تعالیٰ فرجهالشّریف است، نمیتواند خوش اخلاق نباشد؛ بنابراین باید در خانواده خوشخلق باشیم و به هیچ وجه منتظر نتیجهٔ فوری هم نباشیم؛ گاهی به نتیجه رسیدن امور، چهل سال طول میکشد.
حتی اگر ما در آن زمان نباشیم هم اهمیتی ندارد. مهم این است که وظیفهٔ خود را درست انجام داده باشیم. نهایتا بر سر قبر ما فاتحهای خواهند خواند. مهم این است که نسل، درست تربیت شود.
برای داشتن خانوادهای صالح باید به حضرت زهرا سلاماللهعلیها توسل داشته باشیم. حضرت شاه کلید حمایت از خانواده است. هر روز یک زیارت حضرت زهرا سلاماللهعلیها بخوانیم؛ به این نیت که تحت کساء ایشان باشیم. بدون کساء این بزرگوار، در خانوادهٔ ما نوری وجود ندارد؛ فقط ظلمت و اضطراب است.
توسل به حضرت زهرا سلاماللهعلیها کار را بسیار آسان میکند. انشاءالله خدای سبحان ما را شرمندهٔ پیامبر و آل او قرار ندهد و بتوانیم نسلی را تربیت کنیم که سرباز حضرت ولیعصر عجّلالله تعالیٰ فرجهالشّریف باشند و از طریق خانواده و نسل خود بتوانیم امدادرسانی لازم به حضرتش داشته باشیم.
تاریخ جلسه: 87/5/29 ـ جلسه 9
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1]. سورۀ تحریم، آیۀ 10
[2]. سورۀ نمل، آیۀ 57
[3]. سورۀ یوسف، آیۀ 90
[4]. سوره یوسف، آیۀ 88
[5]. سورۀ یوسف، آیۀ 16
[6]. سوره یوسف، آیۀ 20
[7]. سوره یوسف، آیه 20
[8]. سورۀ آلعمران، آیۀ 26
[9]. سورۀ یوسف، آیۀ 21
[10]. سوره یوسف، آیۀ 91
[11]. سوره یوسف، آیۀ 92
[12]. سورۀ نوح، آیۀ 28
[13]. سورۀ هود، آیۀ 46
[14]. سورۀ عبس، آیات 34 الی 37
[15]. سورۀ یس، آیۀ 56
[16]. سورۀ غافر، آیۀ 8
[17]. سورۀ یس، آیۀ 56
[18]. سورۀ طور، آیۀ 21
[19]. سوره غاشیه، آیات 8 و 9
[20]. سورۀ انشقاق، آیات 7 الی 9
[21]. سوره غاشیه ، آیۀ 3
[22]. سوره غاشیه، آیۀ 10
[23]. هسوره غاشیه، آیۀ 11
[24]. سوره غاشیه، آیۀ 12
[25]. سوره غاشیه، آیۀ 13
[26]. سورۀ شوریٰ، آیۀ 45
[27]. سورۀ حدید، آیۀ 21
[28]. تحفالعقول، ج2، ص 42