مقدمه
در محضر نهجالبلاغه، موضوع «شناخت شخصیت اثرگذار» را بررسی میکنیم. باور ما این است که حقایقی که در قرآن به صورت کلی بیان شدهاند، در نهجالبلاغه با دقّت و جزئیات بیشتری برای ما آشکار میشوند.
اثرگذاری باید یکی از ابعاد شخصیت انسان و از شاخصههای مهم او باشد. ما در زندگی فردی و اجتماعی، بهطور جدّی نیازمند برخورداری از شخصیتی اثرگذاریم. اگر بخواهیم بر نفسانیات خود غلبه و به حول و قوّه الهی در وجود خویش تحوّل ایجاد کنیم، باید خودمان منشأ اثر باشیم؛ در غیر این صورت، هیچ تغییری در مسیر اخلاق، باورها و رفتارهای خود نمیتوانیم به وجود آوریم.
سه نشانۀ ایمانِ واقعی در «شخصیت اثرگذار»
شخصیتِ اثرگذار، شخصیتی مثبت و فرهنگساز است؛ شخصیتی که در آن، انسان نسبت به گفتار، کردار و حتی حالتِ درونیِ خویش مراقبه دارد. همهٔ پیامبران الهی و عالمانِ اثرگذار، از چنین شخصیتی برخوردار بودهاند. هرچه در زندگی پیشتر میرویم، بیشتر به داشتن چنین شخصیت و منشِ تربیتی احساس نیاز میکنیم؛ هم، زمانی که میخواهیم در خودمان اثرِ مثبت بگذاریم و هم، هنگامی که قصد داریم در دیگران اثرگذار باشیم.
امیرالمؤمنین علیهالسلام برای «شخصیت اثرگذار»، سه ویژگیِ بنیادی بیان فرموده است که هر سه، از نشانههای ایمانِ واقعی است:
«الْإِيمَانُ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ عَلَى الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُكَ، وَ أَلَّا يَكُونَ فِي حَدِيثِكَ فَضْلٌ عَنْ عَمَلِكَ، وَ أَنْ تَتَّقِيَ اللَّهَ فِي حَدِيثِ غَيْرِكَ»[1]
«نشانهٔ ایمان آن است که راستگویی را، آنجا که به زیان توست، بر دروغی که سودت را تأمین میکند ترجیح دهی؛ و گفتارت از عملت پیشی نگیرد؛ و دربارۀ دیگران، در سخن گفتن تقوای الهی را رعایت کنی.»
1. صدقِ مؤمنانه؛ ترجیحِ ارزش بر منفعت
«الْإِيمَانُ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ عَلَى الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُكَ»
«نشانهٔ ایمان آن است که راستگویی را، آنجا که به زیان توست؛ بر دروغی که سودت را تأمین میکند ترجیح دهی.»
فردِ تأثیرگذار برای ارزشهای دینی اعتباری ویژه قائل است تا آنجا که اگر خود قربانی شود، هرگز حاضر نیست ارزشهایش را قربانی کند. از همین رو، اگر «صدق» به زیان او و «کذب» به سود او باشد، باز هم صدق را برمیگزیند؛ زیرا نگاه او به «ظهورِ ارزش» است، نه به سود و زیانِ شخصی.
او باور دارد که ایمان، همان ترجیحِ راستگویی است حتی در جایی که به زیانِ انسان تمام میشود، بر دروغگویی در جایی که سودِ ظاهری به همراه دارد؛ یعنی معیارِ او، حق است، نه منفعت.
صدقِ استوار
شخصیتِ اثرگذار تحت هیچ شرایطی از صدق کناره نمیگیرد؛ حتی اگر دیگران به او نمرهٔ پایین بدهند و بگویند: «ساده است» یا «سیاست ندارد». فشارهای گوناگون بر او وارد میشود؛ اما اصل، همان «تُؤْثِرَ الصِّدْقَ» است؛ یعنی راست را برمیگزیند، حتی وقتی به نفعش نیست.
چنین شخصیتی برای ارزشها اعتبار قائل است؛ تا آنجا که اگر پایبندی به ارزشها به قیمتِ مال، جان یا آبرو تمام شود، باز هم از آن دست نمیکشد؛ زیرا حفظ ارزشهای دینی، قیمتی گرانقدرتر از حفظِ خویشتنِ ظاهری است. و نکتهٔ مهم اینجاست: اگر کسی خود برای ارزشها اعتباری قائل نباشد، نمیتواند از دیگران انتظار داشته باشد به ارزشهای دینی بها دهند.
اثرگذاریِ کلام از مسیرِ التزام
اصلِ مهم در شخصیتِ اثرگذار، ترجیح دادنِ ارزشهای دینی بر منافعِ شخصی است. هرچه میزانِ التزام به ارزشها بیشتر باشد، کلامِ ما خودبهخود اثرگذارتر میشود؛ زیرا مخاطب، پیش از آنکه سخن را بشنود، «صاحبِ سخن» را میبیند.
شخصیتِ اثرگذار در عمقِ وجود خویش، ارزشهای دینی را بر سودِ شخصی مقدم میدارد؛ و همین التزامِ عملی نه صرفاً شعار و ادعا، اعتبارِ کلامِ او را نزد دیگران افزایش میدهد. وقتی مردم ببینند کسی برای حق هزینه میدهد، سخنش وزن پیدا میکند؛ چون روشن میشود که او «برای منفعت» حرف نمیزند، بلکه «برای حقیقت» میایستد.
2. ترازِ علم و زبان؛ شرطِ اثرگذاری
«وَ أَلَّا يَكُونَ فِي حَدِيثِكَ فَضْلٌ عَنْ عَمَلِكَ»
«گفتارت از عملت پیشی نگیرد.»
شخصیتِ اثرگذار، گفتارش از دانشش فراتر نمیرود؛ یعنی اگر چیزی «نمیداند»، به خود اجازهٔ اظهارنظرِ متخصصانه نمیدهد. او پیوسته نسبت به خود مراقبه دارد و مراقب است سخنش بیش از اندازهٔ علم و اطلاعش نباشد؛ زیرا گفتارِ جاهلانه، سرمایهٔ اعتبار را نزد دیگران از بین میبرد.
در مقابل، اگر سخن بر اساسِ دانش، حکمِ شرعی و معیارهای اخلاقی باشد، نه بر مبنای سلیقه و نظرِ شخصی، کلام، موجه و اثرگذار میشود. گاهی ما چیزی را نمیدانیم، اما باز هم به خود اجازهٔ اظهار نظر میدهیم؛ یعنی «زبانمان از دانستههایمان پیشی میگیرد» و همین، بهتدریج اعتماد مخاطب را از بین میبرد.
امیرالمؤمنین بر همین تراز تأکید میفرماید: شخصیتِ اثرگذار، سخنش بر مدارِ علم است؛ و اگر گفتار، بیپایه و از سرِ جهالت باشد، اثرگذاریِ حقیقی رخ نمیدهد. پس گفتار و دانشِ شخصیتِ اثرگذار باید هموزن و همتراز باشد.
3. تقوا در داوری؛ شرطِ اثرگذاری
«أَنْ تَتَّقِيَ اللَّهَ فِي حَدِيثِ غَيْرِكَ»
« و دربارۀ دیگران، در سخن گفتن تقوای الهی را رعایت کنی.»
یکی از شرایطِ اثرگذاری این است که هنگام سخن گفتن دربارهٔ دیگران، با تقوا و احتیاط نظر بدهیم. نباید بیپروا حکم صادر کنیم؛ مثلاً نگوییم: «یقیناً کسی که این خانه را دارد، پشت سرش حرام هم خورده است!» یا نگوییم: «شما دخترها سخت میگیرید، برای همین ازدواج نمیکنید!» اینگونه داوریها، شتابزده و بیتقواست و هم حقِ افراد را ضایع میکند و هم اعتبارِ گوینده را میکاهد.
هر قدر در داوری و اظهار نظر محتاطتر باشیم؛ یعنی از گمان، تهمت، تعمیمهای بیدلیل و قضاوتهای عجولانه فاصله بگیریم، اثرگذاریِ ما بیشتر میشود؛ چون مخاطب احساس میکند با انسانی منصف، مسئول و خدامحور روبهروست، نه با کسی که زبانش جلوتر از عقل و انصافش حرکت میکند.
تقوا در «حدیثِ غیر»؛ هم در گفتن، هم در شنیدن
عبارتِ نورانیِ «أَنْ تَتَّقِيَ اللَّهَ فِي حَدِيثِ غَيْرِكَ» دو ساحت دارد: 1. تقوا در گفتار؛ 2. تقوا در شنیدار. گاهی انسان در گفتن، مراقب است و هر چیزی را بر زبان نمیآورد؛ اما در شنیدن، بیمحابا میشود و پای هر سخنی مینشیند: غیبت، دروغ، بدگمانی و سوءقضاوت. در حالی که اگر بخواهیم اثرگذاریِ حقیقی داشته باشیم، باید هم زبانِ خود را نگه داریم و هم گوشِ خود را؛ نه هر سخنی را بگوییم و نه هر سخنی را بشنویم.
در «رسالهٔ حقوق»، امام سجاد علیهالسلام ما را متوجه همین حقیقت میکند که درِ گوش باز است و بسیاری از آنچه میشنویم، بیواسطه بر دل اثر میگذارد. یعنی شنیدن، تنها یک دریافتِ خنثی نیست؛ گاه «ورودِ معنا به قلب» است. از همین رو، بیتقوایی در شنیدن، حتی اگر به زبان نیاوریم، میتواند از قدرتِ شخصیتی ما بکاهد، روح را فرسوده کند و انسان را بهتدریج در موضعِ ضعف و ناتوانی قرار دهد.
پس شخصیتِ اثرگذار، هم در کلامش مراقبه دارد و هم در مجلسِ شنیدنش؛ گوش را در اختیارِ هر صدایی نمیگذارد، همانگونه که زبان را در اختیارِ هر سخنی قرار نمیدهد.
رغبتِ درست؛ سرمایهگذاریِ عزتمندانهٔ انرژی
«زُهْدُكَ فِي رَاغِبٍ فِيكَ نُقْصَانُ حَظٍّ وَ رَغْبَتُكَ فِي زَاهِدٍ فِيكَ ذُلُّ نَفْسٍ»[2]
«بى اعتنائى تو به كسي كه به تو رغبت دارد باعث کمى نصيب و بهره است، و رغبت تو به كسي كه به تو بى اعتناء است سبب ذلّت و خوارى نفس است.»
گاهی نسبت به اطرافیانی که به ما مشتاقاند، بیرغبت میشویم. این اظهارِ بیمیلی، سبب میشود سهمِ ما از خیر، محبت و انرژیِ مثبتِ اطرافیان کم شود. در حالیکه پذیرشِ احساساتِ مثبتِ دیگران سعهٔ وجودی و عزّت میآورد و قدرتِ اثرگذاریِ ما را افزایش میدهد. اگر انسان از سلامتِ روحی و ارتباطیِ لازم برخوردار است، دلیلی ندارد پیوندها را ببُرد، احساساتِ دیگران را نادیده بگیرد و «انرژیِ خیر» را جذب نکند؛ گویی بارانی از نور و محبت به سوی ما آمده و ما در را بستهایم.
برای تقریب به ذهن میتوان گفت: وقتی شما به زیارتِ اباعبدالله علیهالسلام رغبت نشان میدهید، حضرت نهتنها شما را پس نمیزند، بلکه همان یک سلامِ صادقانه را میپذیرد و بسط میدهد؛ یعنی اثرِ آن را چندبرابر میکند. این «بسطِ خیر» از آن روست که شما با رغبت آمدهاید و دل به سوی خیر گشودهاید.
در مقابل، گاهی به کسانی دل میبندیم و رغبت نشان میدهیم که هیچ میلی به ما ندارند. اظهارِ میل به فردی که به ما بیاعتناست، غالباً نتیجهای جز مصرفِ بیثمرِ انرژی و ذلتِ نفس ندارد. این مصرفِ نابجا از اثرگذاریِ ما میکاهد؛ زیرا انرژیِ انسان باید در جایی هزینه شود که ثمر و رشد و خیرِ واقعی به همراه داشته باشد، نه در مسیری که جز فرسایشِ روح و تحقیرِ درونی دستاوردی ندارد.
تشخیص ریشهٔ بیرغبتی و مدیریتِ درستِ رابطه
پیش از هر واکنشی، باید ریشهٔ بیرغبتیِ فرد را واکاوی کنیم. گاهی این بیرغبتی از رذایل اخلاقیِ خودِ ما برمیخیزد؛ مانند کِبر، غرور یا عُجب. در چنین حالتی، راهِ درست این است که به جای قطع رابطه، ابتدا اصلاحِ درون را جدی بگیریم و این مانع را از میان برداریم.
اما اگر علت را شناسایی و تا حدّ امکان برطرف کردیم و با این حال بیرغبتی همچنان ادامه یافت، آنگاه فاصله گرفتن، یک تصمیمِ عاقلانه و عزتمندانه است؛ نه از سرِ کینه، بلکه برای اینکه انرژی و ظرفیتِ وجودیمان را در مسیرِ درست و ثمربخش هزینه کنیم، نه در رابطهای فرساینده و بیثمر.
سه گام برای داشتن شخصیت اثرگذار
- مخاطب شناس باشیم؛
- به احساسات مثبت افراد بها دهیم؛
- درصورتی که افراد به ما بی رغبت هستند، به اجبار دنبال جذب نباشیم.
تکریمِ خویشتن؛ شرطِ اثرگذاری
«مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ، هَانَتْ عَلَيْهِ شَهَوَاتُهُ»[3]
«هر كه به كرامت نفس خود آگاه شود، شهوات در ديده اش حقير آيند.»
اگر میخواهیم اثرگذار باشیم، پیش از هر چیز باید برای خودمان احترام قائل شویم و خویشتن را تکریم کنیم. تکریمِ نفس یعنی انسان شأنِ الهیِ خود را جدی بگیرد؛ در این صورت است که «بایدها» را اجرا میکند، «نبایدها» را ترک میکند و نسبت به رفتار، گفتار، اخلاق و حتی حالاتِ درونیِ خویش مراقبه دارد. این مراقبه، زمینِ اثرگذاری را در وجودِ ما آماده میکند؛ وگرنه کسی که درونش آشفته و بیانضباط است، اثرگذاریاش هم معمولاً مقطعی است.
به تعبیر ساده: کسی میتواند بر دیگران اثر بگذارد که اول بر خود اثر گذاشته باشد. مثلاً اگر انسان اهلِ تجسّس باشد، بخش بزرگی از انرژیِ روانیاش صرفِ کنجکاویِ بیمارگونه در زندگیِ دیگران میشود؛ انرژیای که باید صرفِ رشدِ خود، اصلاحِ نیت، تهذیبِ زبان، و ساختنِ شخصیتِ مؤثر شود. وقتی سرمایهٔ توجه و نیرو در مسیرِ تجسّس خرج شد، طبیعی است که دیگر توانی برای اثرگذاریِ حقیقی باقی نماند.
حرمتِ نفس؛ عبور از شهوت و ظهورِ روحانیت
اگر نفسِ ما برایمان محترم باشد، یعنی برای خود احترام قائل هستیم. وقتی انسان برای خود حرمت قائل میشود، امیال و خواستههای نفسانی در نظرش ناچیز و بیمقدار است؛ یعنی هرچه خود را بیشتر اکرام کند، باید از جنبه و کششهای حیوانیِ خویش عبور کند، در این نقطه است که روحانیتِ انسان ظهور میکند.
دربارهٔ اصحابِ اباعبدالله میگوییم: «وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ»؛ آنان از نفسانیات عبور کردند و روحانیتشان قوت گرفت.
اما اگر مردم جنبهٔ حیوانیِ ما را پررنگ ببینند، دیگر نمیتوانیم اثرِ مثبت و ماندگار بر آنان بگذاریم. هرچه خود را بیشتر اکرام کنیم، در حقیقت جنبهٔ حیوانی را تضعیف و جنبهٔ روحانی را تقویت کردهایم.
شهدا مصداق روشنِ همین معنا هستند. آنان برای خود حرمتِ ویژهای قائل بودند، از امیال نفسانی گذشتند، خود را تکریم کردند و در نتیجه جاودانه و اثرگذار شدند.
پس اگر میخواهیم اثرگذار باشیم، باید برای خود حرمتِ ویژهای قائل شویم؛ یعنی عقلانیت و روحانیتمان را پیوسته تقویت و در برابر، حیوانیتِ خود را تضعیف کنیم. هرچه لایههای اصیلِ انسانیّت را در خود قویتر کنیم و کششهای حیوانی را بیمقدارتر بدانیم، به همان میزان اثرگذارتر میشویم؛ و برعکس، هرچه حیوانیت در ما تقویت شود، از اثرگذاریِ حقیقی فاصله میگیریم.
تاریخ جلسه: 1403/5/8- جلسه دوم
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1]. نهجالبلاغه، حکمت 450.
[2] نهج البلاغه، حکمت 443.
[3] نهج البلاغه، حکمت 441.