شخصیت اثر گذار – جلسه اول

مقدمه

 

در محضر نهج‌البلاغه، موضوع «شناخت شخصیت اثرگذار» را  بررسی می‌کنیم. باور ما این است که حقایقی که در قرآن به‌ صورت کلی بیان شده‌اند، در نهج‌البلاغه با دقّت و جزئیات بیشتری برای ما آشکار می‌شوند.

اثرگذاری باید یکی از ابعاد شخصیت انسان و از شاخصه‌های مهم او باشد. ما در زندگی فردی و اجتماعی، به‌طور جدّی نیازمند برخورداری از شخصیتی اثرگذاریم. اگر بخواهیم بر نفسانیات خود غلبه و به حول و قوّه الهی در وجود خویش تحوّل ایجاد کنیم، باید خودمان منشأ اثر باشیم؛ در غیر این صورت، هیچ تغییری در مسیر اخلاق، باورها و رفتارهای خود نمی‌توانیم به‌ وجود آوریم.

برای مثال، مادری را می‌بینیم که سخنش در فرزندش نفوذی ندارد، یا معلمی که شخصیتش در محیط کاری‌اش تأثیری نمی‌گذارد و از این وضعیت گلایه‌مند است؛ و البته این گلایه، بجا و قابل درک است. بنابراین، همه ما این نیاز را در خود احساس می‌کنیم که باید از شخصیتی اثرگذار برخوردار باشیم.

 

ضرورت تقویت و ایجاد شخصیت اثرگذار

 

گاهی شخصیت اثرگذار را در وجود خود داریم، اما کم‌رنگ است و نیاز به تقویت دارد؛ گاهی نیز اساساً چنین ویژگی‌ای در ما شکل نگرفته است و باید آن را ایجاد و بنا کنیم. پیامبر اکرم می‌فرماید: «مَثَلُ المؤمنِ الخالصِ کَمَثَلِ الماء»[1]«مؤمن خالص همچون آب است.» همان‌گونه که آب هرجا برسد، آن را تر و تازه می‌کند و نمی‌گذارد محیط اطرافش خشک بماند، مؤمن واقعی نیز باید در ذات خود از چنین توان اثرگذاری برخوردار باشد.

اگر وجود ما مؤثر نباشد، نه در درون ما تحوّلی ایجاد می‌شود و نه می‌توانیم در دیگران تأثیر بگذاریم. برای اثرگذاری بر دیگران، لازم است شاخصه‌های مثبت و ارزشمندی را در وجود خود پرورش دهیم و باور داشته باشیم که ایجاد این ویژگی‌ها دشوار نیست؛ بلکه همین شاخصه‌ها شخصیت اثرگذار را در ما بنا می‌کنند.

باید باور کنیم که همین احساس نیاز و طلبی که امروز در دل داریم، نشانه‌ای است از اینکه به حول و قوّه الهی امکان ایجاد و تقویت این شخصیت برای ما فراهم شده است.

 

اثر گناهان کوچک بر شخصیت اثرگذار

 

امیرالمؤمنین می‌فرماید:

«أشَدُّ الذُّنوبِ ما استَخَفَّ بِهِ صاحِبُهُ.»[2]

«سخت‌ترین گناهان، گناهی است که مرتکب آن را ناچیز بشمارد.»

برای داشتن شخصیتی اثرگذار، باید حتی کوچک‌ترین گناه را نیز در زندگی خود مخرب بدانیم. نباید تنها غیبت و دروغ را مانع رشد و اثرگذاری تصور کنیم؛ چه‌بسا یک بی‌نظمیِ کوچک، تندخوییِ لحظه‌ای یا تحقیر ظاهراً جزئیِ دیگران، تمام اثرگذاری ما را از بین ببرد. لازم نیست مانع، بزرگ و آشکار باشد؛ همان ذره‌ای که به چشم ما نمی‌آید، می‌تواند سدّ راهی بزرگ باشد.

نباید بگوییم: «این که چیز مهمی نیست!» یا «یک شب که هزار شب نمی‌شود!»؛ همین یک آغاز غلط، همان آلودگی کوچک، اگر جدی گرفته نشود، می‌تواند در سراسر زندگی ما اثر بگذارد و مسیر اثرگذاری را مسدود کند.

 

از کوچک شمردن گناه تا سقوط اثرگذاری

 

برخی از علما، گناه کبیره را «تکرار گناه صغیره» دانسته‌اند. اگر گناه کوچک را ناچیز بشماریم، به‌تدریج تکرار می‌شود و همین تکرار، صغیره را به کبیره تبدیل می‌کند. در نهایت، یک رفتار نادرستِ مداوم از ما سر می‌زند که می‌تواند اصلی‌ترین مانع اثرگذاری ما باشد.

بنابراین، هر خطایی حتی اگر به‌ظاهر کوچک باشد، باید در نگاه ما بزرگ جلوه کند تا فوراً در صدد اصلاح آن برآییم. تنها در این صورت است که می‌توانیم شخصیت اثرگذار و پاکی را که به آن نیاز داریم، حفظ و تقویت کنیم.

 

توجه به جزئیات؛ شرط حفظ شخصیت مؤثر

 

برای داشتن شخصیتی مؤثر، همان‌قدر که باید به امور کلان زندگی توجه کنیم، لازم است نسبت به امور جزئی نیز مراقبت داشته باشیم. بسیاری اوقات، خوبی‌ها و نکات مثبت زندگی‌ ما فراوان است؛ اما یک رفتار منفیِ کوچک را ناچیز می‌شماریم؛ همین کوچک شمردن، مانع شکل‌گیری شخصیت مثبت و اثرگذار می‌شود.

وقتی گناهی در نظر ما کوچک جلوه کند، به سراغ اصلاح آن نمی‌رویم و در نتیجه با تکرار، دچار تخریب درونی می‌شویم؛ اما اگر همان رفتار کوچک را مهم بدانیم و فوراً آن را اصلاح کنیم، شخصیت سالم و استوار ما حفظ می‌شود و میزان اثرگذاری‌مان نیز افزایش می‌یابد.

 

شجاعتِ گفتنِ حق و تواضعِ گفتنِ «نمی‌دانم»

 

حضرت امیرالمؤمنین می‌فرماید:

«لَا خَيْرَ فِي الصُّمْتِ عَنِ الْحُكْمِ، كَمَا أَنَّهُ لَا خَيْرَ فِي الْقَوْلِ بِالْجَهْلِ»[3]

«هیچ خیری نیست در جایی که باید نظر درست داده شود اما سکوت می‌کنید، و همان‌گونه هیچ خیری نیست در سخنی که از روی جهل بیان شود.»

گاهی دچار عافیت‌طلبی می‌شویم؛ حق روشن است؛ اما سکوت می‌کنیم و نظر صحیح را بیان نمی‌کنیم. در چنین حالتی، اطرافیان، ما را فردی بی‌اثر و بی‌تأثیر می‌پندارند. از سوی دیگر، گاهی در اموری که از آن‌ها آگاهی نداریم اظهار نظر می‌کنیم و همین رفتار، اعتبار و جایگاه ما را از بین می‌برد.

امیرالمؤمنین می‌فرماید:

«لا أَدْري، نِصْفُ العِلمِ»[4]

«گفتنِ نمی‌دانم، نیمی از علم است.»

شخص اثرگذار کسی است که هم شجاعت بیان حق را دارد و هم تواضع اعتراف به ندانستن. اگر در برابر موضوعاتی که در حیطۀ آگاهی ما نیست، با آرامش بگوییم: «نمی‌دانم؛ در حوزه تخصص من نیست»، نه‌تنها کوچک نمی‌شویم، بلکه جایگاه‌مان نزد دیگران بالاتر می‌رود. اما اگر «قول بالجهل» داشته باشیم، حتی سخنان عالمانه‌مان نیز در نگاه دیگران در ردیف گفتارهای جاهلانه قرار می‌گیرد.

پس برای اثرگذار بودن باید باور کنیم که سخن جاهلانه نه تنها فایده ای ندارد؛ بلکه گاهی موجب آسیب و از بین رفتن اثرگذاری حقیقی ما نیز می‌شود.

 

غیبت؛ نشانۀ ناتوانی و مانعی بزرگ برای اثرگذاری

 

حضرت می‌فرماید:

«الْغِيبَةُ جُهْدُ الْعَاجِز»[5]

«غیبت، تلاش فرد ناتوان است.»

غیبت کردن یعنی اینکه گویی خدا را ناظر نمی‌دانیم و پشت سر بندگانش سخن می‌گوییم. شخصیت اثرگذار، شخصیتی تواناست؛ اما کسی که غیبت می‌کند ناتوان است، و انسانِ ناتوان نمی‌تواند بر دیگران اثر بگذارد.

انسان توانمند، به‌جای بدگویی پشت سر، موضوع را با خودِ فرد در میان می‌گذارد؛ امّا غیبت کردن باعث می‌شود تمام انرژی‌ای که می‌توانست صرف یک تأثیرگذاری مثبت شود، هدر برود. حتی غیبت در یک مجلس، اثرگذاری انسان را در موقعیت‌های دیگر نیز از بین می‌برد؛ زیرا همه ابعاد زندگی ما به یکدیگر پیوسته‌اند. غیبت انرژی را تحلیل می‌برد، و وقتی انرژی از میان برود، قدرت اثرگذاری انسان به صفر می‌رسد.

 

غیبت‌نکردن؛ نشانه توان ارتباطی و شرط اثرگذاری

 

غیبت نکردن در حقیقت یعنی داشتن مهارت برقراری ارتباط صحیح. به‌جای اینکه پشت سر کسی سخن بگوییم، می‌توانیم هنگام مواجهه با او، ابتدا از نقاط مثبتش یاد کنیم و سپس شبهه یا دغدغه‌ خود را به‌صورت مستقیم و محترمانه مطرح کنیم.

تا زمانی که مهارت ارتباطی درست نداشته باشیم، نمی‌توانیم اثرگذار باشیم. غیبت درواقع اعتراف پنهان به ناتوانی در ارتباط مستقیم است؛ کسی که نمی‌تواند حرفش را رو در رو و با منطق بیان کند، به پشت‌سرگویی پناه می‌برد.

بنابراین، پرهیز از غیبت، نه‌تنها یک فضیلت اخلاقی، بلکه نشانه بلوغ و توانمندی شخصیت و مقدمه‌ای ضروری برای اثرگذاری واقعی است.

 

رهایی از وابستگی به تعریف مردم؛ شرط وسعت وجود و اثرگذاری

 

امیرالمؤمنین می‌فرماید:

«رُبَّ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ»[6]

«چه بسیارند کسانی که با تعریف‌های که در موردشان شده به فتنه افتادند.»

برای داشتن شخصیتِ مؤثر، نباید تحت تأثیر تعریف و تمجید دیگران قرار گرفت. اگر حال و انرژی ما وابسته به تعریف مردم باشد، شخصیت ما نیز وابسته و متزلزل می‌شود. روزی که از ما تعریف‌ کنند، حالمان خوب است و روزی که تعریف نکنند حالمان بد می‌شود؛ در نتیجه توانمندی ما تابع سخن آدم‌ها خواهد بود. در چنین وضعی، دیگر نمی‌توانیم اثرگذار باشیم؛ زیرا «تنظیمِ درونی» ما در اختیار دیگران قرار می‌گیرد؛ اما شخصیتِ اثرگذار تنظیمش را از خدا می‌گیرد. قرآن می‌فرماید:

«هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلَائِكَتُهُ»[7]

«اوست که بر شما درود می‌فرستد و فرشتگانش را نیز وامی‌دارد که بر شما درود فرستند.»

اگر گرفتار تعریف مردم شویم، وجودمان کوچک و محدود می‌شود؛ در حالی که شخصیت اثرگذار به «وسعت وجودی» نیاز دارد. و این وسعت را درود خدا و ملائکه به انسان می‌بخشد، نه ستایش مردم.

حتی اگر مردم سخن حق بگویند و حسن و خصلتی را در ما ببینند، باید بگوییم:

«ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ»[8]

«هر خوبی که به تو می‌رسد از سوی خداست.»

زیرا آن‌که خالق حسن و پدیدآورنده نیکی در ماست، خداست. آنچه از کارهای خوب به چشم ما می‌آید، از اوست، نه از ما.

 

آزادگی؛ شرط شخصیت اثرگذار

 

علامه جعفری(ره) می‌فرمود: «خدایا گوش‌هایم را کر کن تا این تعریف‌ها را نشنوم، زیرا اقبال و ادبار مردم هیچ حسابی ندارد.»

امام خمینی(ره) نیز هنگامی که میلیون‌ها نفر به استقبالش آمدند، فرمود: «هیچ احساسی ندارم»؛ زیرا دلش گرفتار هیجانات و تعریف‌های مردم نبود.

شخصیت اثرگذار باید آزادگی داشته باشد؛ یعنی تعریف و تمجید مردم او را اسیر خود نکند. آزادگی، نیازمند وسعت وجودی ویژه‌ای است. کسی که گرفتار تعریف دیگران است، خود، در بند است؛ و چنین شخصی چگونه می‌تواند دیگران را از گرفتاری و اسارت نجات دهد؟

پس برای اثرگذاری واقعی، آزادی درونی و بی‌تأثیری از تحسین و انتقاد مردم، یک ضرورت است.

 

همّت متعالی؛ بستر شخصیت اثرگذار

 

امیرالمؤمنین می‌فرماید:

«الْحِلْمُ وَ الْأَنَاةُ تَوْأَمَانِ يُنْتِجُهُمَا عُلُوُّ الْهِمَّةِ»[9]

«حلم و بردباری دو برادر دوقلو هستند که مادرشان همّت متعالی است.»

برای اثرگذار بودن، باید همّت متعالی داشته باشیم؛ یعنی از تعریف‌ها، اقبال‌ها و توجه مردم رها شویم. همّت متعالی، قرب به خداوند و جلب رضایت اوست، نه کسب اجر مادی، مقبولیت اجتماعی، محبوبیت یا پاداش‌های زودگذر.

همّت این است که در مسیر انسانیت گام برداریم، از هر گونه رذیله دوری کنیم و آنچه خداوند با فضل و کرمش به ما داده است را به حول و قوّه الهی، در اختیار دیگران قرار دهیم. چنین همّتی زمینه‌ساز شخصیت اثرگذار و توانمند است.

 

همّت متعالی و ماندگاری اثر شخصیت اثرگذار

 

داشتن «علو الهمّة» نشان می‌دهد که اثر یک شخصیت اثرگذار محدود به زمان حیات او نیست. شهدا و علما حتی پس از گذشت قرن‌ها همچنان تأثیرگذارند. وقتی همّت ما قرب به خداوند و رضایت مولا باشد، هدف ما رساندن دیگران به اوج قلّه انسانیّت است. نمونه روشن آن، حضرت اباعبدالله است که پس از بیش از هزار و چهارصد سال، هر محرم میلیون‌ها نفر را متحول می‌کند؛ زیرا همّت او همّت ابدی بود.

بنابراین، اگر می‌خواهیم وجودمان مؤثر و ماندگار باشد، لازم است:

  1. گناهان کوچک را مخرب بشماریم،
  2. جزئیات زندگی را با دقت مراقبت کنیم،
  3. در گفتار و سکوت، به‌جا و بجا عمل کنیم،
  4. مهارت‌های ارتباطی صحیح را داشته باشیم،
  5. از غیبت پرهیز کنیم،
  6. تحت تأثیر تعریف و تمجید مردم قرار نگیریم،
  7. و همّت متعالی داشته باشیم.

این مجموعه ویژگی‌هاست که شخصیت اثرگذار را می‌سازد و همان چیزی است که امیرالمؤمنین(ع) در نهج‌البلاغه به ما می‌آموزد.

 

 

تاریخ جلسه: 1403/5/1 – جلسه اول

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1]. بحارالانوار، ج 77 ص 40.

[2]. نهج البلاغه، حکمت 469.

[3]. نهج البلاغه، حکمت 463.

[4]. غرر الحكم، حدیث 6758.

[5]. نهج البلاغه، حکمت 453.

[6]. نهج البلاغه، حکمت 454.

[7]. سوره احزاب، آیه 43.

[8]. سوره نساء ، آیه 79.

[9]. نهج البلاغه، حکمت 452.

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فهرست مطالب

مطالب مرتبط