آرامش، لازمه مدیریت صحیح
مدیر خودش باید از آرامش نسبی بهرهمند باشد تا بتواند آرامش را به دیگران منتقل کند، اگر مدیر باطناً مضطرب باشد، اضطراب او انتقال پیدا می کند.
امیرالمؤمنین علیهالسلام در نهج البلاغه میفرمایند:
«كُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَيْنَا بِرَسُولِ اللَّهِ ص فَلَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنَّا أَقْرَبَ إِلَى الْعَدُوِّ مِنْه»[1]
«وقتی آتش جنگ برافروخته می شد ما همه به پیامبر پناه میآوردم پیامبر سکینهای داشت که ما شراره جنگ را با وجود پیامبر حس نکرده با آرامش به جنگ بر میگشتیم»
گاهی مدیر یک مجموعه چنان مشکلات را سخت و عجیب و غریب و غیرقابل جبران و مهم میبیند که حل آن را غیر قابل ممکن میداند و در پی این نگاه آرامش ظاهری و باطنی خود را از دست میدهد و در این زمان مجموعه اطراف او آرامش و طمأنینه لازم را ندارند و عدم آرامش سبب میشود تا تصمیمگیری در این فضا به سهولت و آسانی صورت نگیرد و معمولاً رفتار و گفتار در چنین فضایی به گونهای است که فرد بعد از گفتن یا عمل کردن پشیمان و نادم میشود.
آرامش باطنی امری ساختگی و ظاهری نیست بلکه با وصل به مبدأ اعلی و از سوی حضرت حق بر دل نازل میشود. خدای سبحان میفرماید:
« هُوَ الَّذي أَنْزَلَ السَّكينَةَ في قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ لِيَزْدادُوا إيماناً مَعَ إيمانِهِمْ …»[2]
«اوست که در دلهای مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ایمانی بر ایمان خود بیفزایند…»
- خدای سبحان است که آرامش را نازل می کند باید به او مراجعه کنید تا آرامش بیابید.
- نکته قابل توجه آنست که در مشکلات خدا به یاد شماست نه آنکه شما به یاد خدا باشید، همین امر آرامشبخش است، وقتی در اوج مشکلات میدانم که خدای سبحان مرا فراموش نکرده و به من توجه دارد جایی برای ناآرام بودن باقی نمیماند.
- علت ناآرامیهای بشر آنست که فکر میکند در عالم گم شده است و چون باور کند خدای سبحان با تمام قدرتش به او توجه دارد آرامش مییابد. خدای سبحان در قرآن کریم میفرماید:
« وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُها»[3]
«هیچ برگی فرو نمیافتد مگر اینکه آن را میداند»
اگر شما باغبان باشید شمارش ریزش برگ یک درخت را در یک روز ندارید اما خدای سبحان حتی شمارش ریزش تمام برگهای درختان را دارد.
این آیه نشان میدهد خدای سبحان به ریزترین امور عالم آگاه است، او عالم، قادر، خبیر و بصیر است و قدرت دارد تا امور را آنگونه که صحیح است تدبیر کند، او قادر است نگرانیهای ما را به آرامش بدل کند فقط کافی است ما به قدرت حق ایمان داشته باشیم.
- هرچه انسان بیشتر در جایگاه مدیریتی قرار میگیرد باید خود به سکون و آرامش لازم دست یابد و به قدرت لایتناهی خدای سبحان امید داشته باشد تا بتواند منبع آرامش دیگران گردد.
خدای سبحان تمام نعمات خویش را با واسطه به سوی خلق روانه میسازد و در اوج آن واسطهها وجود مقدس حضرات معصومین هستند که هر خیر و نیکویی با وساطت آنان به خلق داده میشود، آرامش و طمأنینه از نعماتی است که به واسطه آنان به هر خواهانی عطا میشود.
- مدیر موفق کسی است که در امتداد آرامشی که از بیت ولایت صادر میشود کسب آرامش کند و آن را برای زیردستان خود به ارمغان آورد .
گاهی دیده میشود مدیر ناموفق یا بزرگتر ناتوان چنان برای حل مشکلات دچار اضطراب و نگرانی میشوند که شدت مشکل را نه تنها نمیکاهند بلکه افزایش میدهند و سبب دغدغه خاطر اطرافیان میشوند که «ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ» است .
امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمایند هرگاه آتش جنگ شعلهور میشد ما در سپر و حریم پیامبر قرار میگرفتیم گویا جنگی نبود، چنان آرامشی را دریافت میکردیم که ادامه مبارزه برای ما آسان میشد و آن را با موفقیت به پیش میبردیم، این آرامش و سکینهای بود که از وجود مقدس پیامبر صلّی الله علیه و آله به همه سپاهیان میرسید.
چنین روش و شیوهای باید شیوه و روش هر متدینی باشد، مخصوصاً اگر این متدین مدیر هم باشد باید بیشتر به آرامش اطرافیان خود اهمیت بدهد و انجام این امر را معروف و حسن بداند در حالی که نوعاً متدینین در فرهنگ عمومی خود سکینه را یک معروف نمیدانند و در این زمینه امر به معروف ندارند. در نگاه عموم مردم کسی که در بحرانها آرامش دارد و مدیریت بحران دارد فردی بیخیال است.
مشورت، لازمه مدیریت
در مدیریت صحیح استبداد به رأی و تک نظری وجود ندارد، اتفاقاً باید از اطرافیان نظر درست را طلب کرد چون هیچ کس کامل نیست و باید بداند نواقصی دارد که با آموختن تجربیات دیگران میتواند آن نواقص را مرتفع کند.
البته اصل مشاوره لازم است اما نباید با هرکسی مشورت کرد.
خدای سبحان به پیامبر صلّی الله علیه و آله میفرماید:
«…شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْر…»[4]
«…در امور با آنها مشورت کن…»
با آنکه وجود مقدس پیامبر عقل اول است اما خدای سبحان ایشان را به مشورت با اطرافیان امر میکند تا در این مشورت حضرت به جمعبندی نظر صحیح دست یابند، البته کسی که با او مشاوره میشود باید ویژگیهایی داشته باشد. با چند گروه نمیتوان مشاوره کرد:
مشورت با بخیل ، ممنوع!
با اینکه باید مشورت داشته باشیم اما با بخیل نباید مشورت کرد. امیرالمؤمنین (ع) در نامه به مالک اشتر میفرمایند:
«لَا تُدْخِلَنَّ فِي مَشُورَتِكَ بَخِيلًا يَخْذُلُكَ عَنِ الْفَضْلِ وَ يَعِدُكَ الْفَقْرَ »[5]
«در مجلس شورايت بخيل را راه ندهى كه تو را از نيكى و بخشش دور و از تهى دستى بترساند»
در اینجا حضرت میفرمایند با بخیل مشاوره نکنید. در شریعت ما بخیل قابل تکریم نیست چون بخیل دائم شیطنت دارد و بخل از ویژگیهای شیطان است. خدای سبحان میفرماید:
«الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ …»[6]
«شیطان به شما وعده فقر میدهد…»
مشورت با ترسو، ممنوع!
امیرالمؤمنین در ادامه نامه به مالک اشتر میفرمایند :
«وَ لَا جَبَاناً يُضْعِفُ عَلَيْكَ الْأُمُورَ …»
«شركت مده ترسو را كه كارها را بر تو سست كند»
در توضیح سخن حضرت آمده است اطرافیان خود را از افراد توانا انتخاب کن چون ناتوان تو را ناتوان میکند و انرژی منفی او به تو سرایت میکند.
ترس ریشههای متفاوت دارد، گاه از سختی کار میترسیم، گاه از عظمت آن میترسیم و گاه از حرف مردم میترسیم اینکه مردم مرا در انجام امور ناتوان ببینند.
خدای سبحان در قرآن کریم میفرماید:
« لَأَنتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِي صُدُورِهِم مِّنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَفْقَهُونَ »[7]
«شما (مؤمنان) قطعا در دلهاى آنان (منافقین) بيش از خدا مايه هراسيد چرا كه آنان مردمانىاند كه نمىفهمند.»
علت ترس عدهای از افراد این است که فقاهت و ادراک صحیحی از مسائل ندارند، درک صحیح امور سبب عدم ترس از مردم میشود .
منافقین بیش از آنکه از خدا بترسند از مردم میترسند و علت ترس آنها هم عدم ادراک صحیح از امور است.
تاریخ جلسه : 97/5/2
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] نهج البلاغه، حکمت 9-260
[2] سوره مبارکه فتح، آیه4
[3] سوره مبارکه انعام، آیه59
[4] سوره مبارکه آل عمران، آیه159
[5] نهج البلاغه، نامه 53 (نامه امیرالمؤمنین علیهالسلام به مالک اشتر)
[6] سوره مبارکه بقره، آیه 262
[7] سوره مبارکه حشر، آیه 13