اهمیّت امر به معروف و نهی از منکر
شاید بتوان امر به معروف و نهی از منکر را قطب اعظم واجبات دانست.
قرآن در سوره مباركه آلعمران آیه110 اهمیت این فریضه را بیان میکند:
«كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتابِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُون»
«شما بهترین امتی بودید که به سود انسانها آفریده شدهاند؛ (چه اینکه) امر به معروف و نهی از منکر میکنید و به خدا ایمان دارید. و اگر اهل کتاب، (به چنین برنامه و آیین درخشانی،) ایمان آورند، برای آنها بهتر است! (ولی تنها) عده کمی از آنها با ایمانند، و بیشتر آنها فاسقند، (و خارج از اطاعت پروردگار)»
امر به معروف و نهی از منکر سلسلهای است طولیه که در رأس آن خدای سبحان و سپس حضرات معصومین و بعد مؤمنین قرار دارند.
آنچه سبب شد موضوع امر به معروف و نهی از منكر بررسی شود چند امر است:
- معروف و منکر در نگاه ما محدود است، درحالیکه شرع دامنه آن را وسیع میداند؛ آنچه عقل و شرع آن را تأیید میکند معروف و آنچه عقل و شرع آنرا قبیح میداند منکر به حساب میآورد.
- امر و نهی در نظر ما صرفاً لسانی است در حالیکه در شرع امر و نهی صرفاً لسانی نیست بلکه در نیّتها و عمل نیز جاری میشود.
در جلسات قبل یادآور شدیم حتماً باید نسبت به معروف و منکر شناختی وجود داشته باشد و هر کس باید خود را به معروف آراسته و از منکر پیراسته گرداند تا خود اسوه و الگوی دیگران شود و بتواند نسبت به سایرین نهی و امر لسانی را اجرا کند.
مردهای بین زندگان
امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمایند:
«مَنْ تَرَكَ إِنْكَارَ الْمُنْكَرِ بِقَلْبِهِ وَ يَدِهِ وَ لِسَانِهِ فَهُوَ مَيِّتٌ بَيْنَ الْأَحْيَاءِ»[1]
«کسی که ترک کند انکار منکر را به قلب و دست و زبان، پس او میّتی است بین زندگان»
توضیح روایت: اگر کسی نهی ار منکر را قلباً، لساناً وعملا ترک کند مرده است بدین معنا که قلباً متوجه منکر نمیشود و در عمل نیز با مسامحه و اباحهگری دست به انجام منکر میزند و زمانی که دیگران منکری را انجام میدهند قدرت نهی از منکر را نداشته، قلب او مرده و زندگی ندارد.
لازمه زندگی طیّب
لازمه زندگی طیّب و حیات کمالی آن است که انسان منکرشناس و معروفشناس باشد و خود را به انجام معروف وا داشته و از منکر دوری کند.
هر گاه فرد خود مهذّب از منکر شد در این زمان میتواند اظهار لسانی به دیگران داشته باشد.
***
مصادیق امر به معروف و نهی از منکر
منکر؛ ادامه دادن روشهای غلط و استفاده نکردن از فرصتها
در سوره مبارکه انبیاء آیات 11 تا 15 آمده است:
«وَكَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْيَةٍ كَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا آخَرِينَ * فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا إِذَا هُم مِّنْهَا يَرْكُضُونَ* لَا تَرْكُضُوا وَارْجِعُوا إِلَى مَا أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَمَسَاكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْأَلُونَ* قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ * فَمَا زَالَت تِّلْكَ دَعْوَاهُمْ حَتَّى جَعَلْنَاهُمْ حَصِيدًا خَامِدِينَ»
«و چه بسیار از شهرهایی که (اهلش) ستمکار بودند، درهم شکستیم، و پس از آنان قومی دیگرپدید آوردیم. * پس هنگامی که عذاب ما را احساس کردند، ناگهان از آن میگریختند. * (گفتیم:) فرار نکنید؛ و به زندگی پر ناز و نعمت، و به مسکنهای پر زرق و برقتان بازگردید! شاید (سائلان بیایند و) از شما تقاضا کنند (شما هم آنان را محروم بازگردانید) * گفتند: «ای وای بر ما! به یقین ما ستمگر بودیم» * پس همواره سخنشان همین بود تا آنکه آنان را ریشه کن و خاموش ساختیم.»
آیات فوق به منکر اعتراف به خطا بدون التزام عملی اشاره دارد.
خدای سبحان میفرماید: ما بسیاری از قریهها را نابود کردیم و گروههای دیگری را جایگزین اهالی آن قریهها ساختیم. زمانی که ساكنین قریهها گرفتار بلا شدند گفتند: وای بر ما! ما همیشه به خود ظلم کردهایم اما اعتراف آنان در حد سخن بود و دست به انجام عملی نزدند كه نشانگر پشیمانی آنان باشد، از این رو حضرت حق میفرماید: ما آنها را درو شده قرار دادیم زیرا این گروه به خطای خود اعتراف کردند اما هیچ تغییر رویهای در مسیر زندگی خویش ایجاد نكردند.
«يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ» ظلم به معنای کم گذاشتن و نقص است .
این قسمت از آیه معلوم میسازد كه مخاطبین آیه از ظلم نسبت به خویش آگاه بودند .
آنان میدانستند كه در بندگی کم گذاشته و گرفتار نقصان در بندگی شدهاند اما تغییری در رفتار خویش ایجاد نکردند بلكه تنها لسانی از كرده خویش اعلام پشیمانی كردند. اعتراف لسانی لازم هست اما کافی نیست.
این منکر از منکراتی است که در سپاه عمربن سعد بسیار دیده شد. گروهی از آنان به انتخاب غلط خود اعتراف کرده و گفتند: ما به امام نامه نوشتیم اما تغییری در مسیر حرکت خود ایجاد ننمودند و همچنان در سپاه عمربن سعد باقی ماندند.
قناعت نمودن به رویههای غلط و تغییر ندادن آنها منکری است که در جامعه كنونی ما نیز بسیار خودنمایی میکند.
«فَمَا زَالَت تِّلْكَ دَعْوَاهُمْ…» مخاطبین آیات پیوسته به خطای خود اقرار میکردند و متوجه خطای خویش بودند اما از فرصتهاییكه برای جبران در اختیارشان قرار میگرفت حسن استفاده را نمیكردند.
بسیار اتفاق میافتد هر یك از ما روزمره به دلیل خطای خویش رد پای عذاب و عتاب و عقاب الهی را ادراک میكنیم اما توبه نمیكنیم و دست از آن نمیکشیم در حالیکه اگر هر یک از این عقوبتها را جدی تلقی کنیم و زندگی بعد از این فرصت ها را زمانی برای جبران و بازسازی بدانیم به یقین قدمی در اصلاح خویش و بازنگری عملی خود بر خواهیم داشت.
- نهادینه شدن معصیت
اگر خطاهای کوچک نادیده گرفته شود به یقین رشتهای طولانی خواهد شد، قرآن در آیات مختلفی اشاره میکند که ما عذاب را برای ظالمین به یکباره نازل نمیکنیم بلکه مرحله به مرحله آن را پیش میآوریم اما آنان از این فرصتها استفاده نمیکنند، اگر انسان از اولین فرصتها برای اصلاح خویش استفاده نکند معصیت در او نهادینه میشود.
- عاقبت بخیری
استفاده نکردن از فرصتهایی که خدای سبحان در اختیار انسان قرار میدهد منکری است که شاید کمتر مورد توجه قرار میگیرد در حالیکه توجه به منكرهای ذكر شده اگر به اصلاحات عملی بیانجامد عاقبت بخیری فرد را در پی دارد.
****
در سوره مبارکه انبیاء آیه 83 آمده است؛
«وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ»
«و ایّوب را (به یاد آور) هنگامی که پروردگارش را خواند (و عرضه داشت): «بدحالی و مشکلات به من روی آورده؛ و تو مهربانترین مهربانانی!»»
معروف؛ رعایت ادب در هنگام مشکلات
در تاریخ انبیا آمده است که حضرت ایوب دچار گرفتاریهای فراوانی در زندگی خویش شد.
از سویی به مال و از سوی دیگر به فرزندان و بر جسم وی آسیبهای فراوانی رسید اما هیچیک از آنها زبان ایوب را به شكایت باز نكرد. ایشان در اوج مشکلات خدای خویش را مربی خود خواند و خود را مقصر تمام آسیبهای زندگیاش میدانست .
او میگفت: مربی من من خودم کوتاهی کردهام که آسیبهایی به من رسیده است! تو مهربانترین مهربانانی!
بعضی از مفسرین گفتند: شیطان بر ایوب وارد شد و به او گفت در مقابل من سجده کن تا هر آنچه از تو گرفته شده به تو باز گردد؛ این پیشنهاد ابلیس برای ایوب بسیار گران تمام شد و بسیار گریه کرد و به خدای خویش عرضه داشت: چه اتفاقی افتاده که ابلیس در من طمع کرده تا من در مقابل او خاضع شوم؟ و خدای سبحان خطاب به او گفت:
«إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا ِنعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ»
«ما او را شکیبا یافتیم؛ چه بنده خوبی که بسیار بازگشتکننده (به سوی خدا) بود!»
مفسری میگوید: ایوب به خدای خویش عرض کرد آنچه تو به من دادهای رحمی بر من بوده.
هر چه آن خسرو كند شیرین بود.
ناراحتی ایوب برای خودش نبود بلكه از آن رو بود كه نمیتوانست آنگونه كه شایسته است بندگی كند او چون جسمش بيمارشد نگران آن بود كه برای عبادت نمیتواند بایستد.
این مفسر میگوید: گویا زبان حال ایوب این بود كه هرآنچه میخواهی از من بگیری بگیر فقط پیوست باخود را از من مگیر! «و لَا تَجْعَلْ مُصِيبَتَنَا فِي دِينِنا»[2]
- عکس العمل ما در گرفتاریها
معمولاً اكثریت افراد در گرفتاریها خود را مقصر نمیدانند و مشكلات را به خدا نسبت میدهند از این رو نسبت به حضرت حق گستاخی دارند و به خدای سبحان اعتراض میكنند.
حضرت آیت الله بهجت (ره) میفرمایند: مردم اول به خدا اعتراض میكنند و سپس از حضرت حق اعراض میكنند.
در گرفتاریها مؤدبانه سخن گفتن با خدای سبحان معروفی است كه در میان مردم كمرنگ شده در حالیكه ایوب در اوج مشكلات لحظهای ادب در گفتار و عمل را فروگذار نشد و در سختترین مشكلات به خدای خویش گفت: تو ارحم الراحمینی و هرآنچه برای من تدبیر كردهای به یقین در تربیت من موثر است و هرگز گرفتار ناامیدی و یاس نسبت به خداوند نشد.
ما نیز چنانچه گرفتار مشكلی میشویم نباید آن را دائمی و غیر قابل حل ببینیم بلكه باید باور داشته باشیم «انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَج»[3]
معروف؛ غایب نشدن از خدای سبحان در مشکلات
معروف دیگری كه از آیه باید آموزش گرفت آنست كه در زمان گرفتاری و مشكلات از خدای سبحان غایب نشویم، همچنان كه ایوب در محضر حضرت حق حاضر بود و خدای خویش را مخاطب قرار داد و گفت: «أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ».
ضمیر مخاطب «انتَ» نشانگر در محضر خدای سبحان حاضر بودن ایوب است؛ درحاليكه نوعاً مردم چون گرفتار بلا میشوند از خدا غایب میشوند به عبارتی جاهلانه با خدا قهر میكنند درحالیكه غافل از این امر هستند كه قهر باخدا شدت مشكل را برآنان صد چندان میكند، چون دیگر پناهگاهی ندارند.
معروف آنست كه در سختترین مراحل زندگی به خدای سبحان پناهنده بشویم؛ وجود مقدس اباعبدالله علیهالسلام در گودال قتلگاه میگویند: «الهی رضا بقضائك تسلیما لامرك …» «إلهى رضى بقضائك لا معبود سواك»[4]
تاریخ جلسه: 98.7.17 ـ جلسه سی و نهم
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] مجموعة ورام، ج 2، ص 126
[2] بحارالانوار(ط بیروت)، ج 95، ص 414
[3] بحار الانوار(ط بیروت)، ج 52، ص 128
[4] شرح اصول الکافی(صدرا)، ج 1، ص 96