هنجارها و ناهنجاری‌های فردی و اجتماعی در نهج البلاغه ـ بخش دوم

ضرورت فضل و احسان

 

امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرمایند:

 

«يَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ عَضُوضٌ يَعَضُّ الْمُوسِرُ فِیهِ عَلَى مَا فِی يَدَيْهِ وَ لَمْ يُؤْمَرْ بِذَلِكَ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ -وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ [1]

«زمانی بر مردم می‌رسد که ثروتمندان بر آن‌چه در دست دارند دندان می‌فشارند، در حالی‌ که چنین دستوری به آن‌ها داده نشده است (بلکه برعکس) خداوند سبحان می‌فرماید: «احسان و بخشش را در میان خود فراموش نکنید.»

امیرالمؤمنین علیه‌السلام به زمانی اشاره دارند که مردم در فشار شدید قرار گرفته و روزگار سختی را سپری می‌کنند.

یکی از مشکلات و مصائب آن زمان، بخل ثروتمندان است. آن‌ها آن‌چنان در مورد مالشان انحصار طلب هستند که گویا آن را با دندانشان گرفته و فشار می‌دهند.

در حالی که خداوند می‌فرماید: «لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ»

خدای سبحان به ثروتمندان احسان کرده و از جهت افزونی مال، موجب امتیازشان بر دیگران شده است. در برابر این لطف الهی، آن‌ها مأمورند که فضل و احسان به نیازمندان را فراموش نکنند و بخشی از اموال خود را به آن‌ها ببخشند.

 

لزوم پرهیز از بخل

 

متأسفانه یکی از هنجارهای کنونی، که به عنوان ارزشی کاذب در جامعه ما متعارف و متداول شده، انحصار طلبی در استفاده از اموال و دارایی‌هاست.

بسیاری از افراد متمول صرفاً به دنبال ثروت‌‌اندوزی هستند و در استفاده از اموال خود، برای افراد محتاج سهمی قائل نمی‌شوند.

نتیجه‌ی چنین تفکری، معضلات اجتماعی، فاصله‌ی شدید طبقاتی و به فراموشی سپرده شدن ارزش‌های اسلامی است.

از یک سو در بسیاری از روایات و آیات قرآن کریم به احسان و بخشش توصیه شده و از سوی دیگر، در اسلام کم‌تر چیزی به اندازه‌ی بخل مورد نکوهش قرار گرفته ‌است.

اگر افراد ثروتمند دارایی‌شان را فقط برای رفاه و آسایش خود صرف کنند و از نیازمندان غافل شوند، در واقع افرادی بخیل و انحصارطلب اند.

گاه، زمانی که شخص ثروتمندی تصمیم می‌گیرد بخشی از اموالش را برای کمک به افراد نیازمند اختصاص دهد، گروهی یا با تشویق به افزایش ثروت و مال‌اندوزی، و اصرار برای رسیدگی بیشتر به همسر و فرزند، سعی می‌کنند او را از این کار بازدارند، یا با بیان این مطلب که او آینده‌نگری و عقل معاش ندارد، تیرهای ملامت را به سویش روانه کرده و او را از این بخشش منع می‌کنند.

چنین افرادی که با گفتار و رفتارشان، سدی در برابر فضل و احسان دیگران می‌شوند، خود نیز به رذیله‌ی اخلاقی بخل گرفتار هستند.

 

ثروتی پایان‌ناپذیر

 

امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرمایند:

«الْقَنَاعَةُ مَالٌ لَا يَنْفَدُ»[2]

«قناعت، مالی است که از بین نمی‌رود.»

مال و ثروت هر چقدر زیاد باشد رو به فنا می‌رود و پایان‌پذیر است. اما قناعت سرمایه‌ای معنوی است که پایانی ندارد.

در واقع اهل قناعت، انسان‌هایی ثروتمند و سرمایه دارند.

افراد قانع کسانی هستند که زندگی ساده و بی‌تکلفی دارند، در فرهنگ مصرفی خود زیاده‌طلب نیستند، به دارایی و موجودی خود اکتفا کرده و برای داشته‌های دیگران حسرت نمی‌خورند.

زندگی‌های پر زرق و برق روز به روز گسترده‌تر و پر هزینه‌تر می‌شود و حد توقفی ندارد.

به همین دلیل حریصانی که به قناعت پشت کرده‌اند، هر چه به دست می‌آورند راضی‌شان نمی‌کند، اما افراد قانع همیشه از زندگی خود رضایت دارند.

در تفسیر آیه شریفه «مَن عَمِلَ صالِحًا مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی وَهُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَلَنَجزِیَنَّهُم أَجرَهُم بِأَحسَنِ ما کانوا یَعمَلونَ»[3] از امیرالمؤمنین علیه‌السلام پرسیدند: منظور از حیات طیبه چیست؟ حضرت فرمودند: «قناعت».

ایمان به خدا و اعتماد به وعده‌های او، زخارف دنیا را در نظر انسان کوچک و بی‌ارزش می‌کند و عمل صالح، انسان را از فعالیت‌های اقتصادی نامشروع باز می‌دارد، و نتیجه این‌ها، همان قناعت است.

حیات طیبه یعنی زندگی پاک، همراه با خوشی و لذت.

کسانی که اهل قناعت هستند با رضایت و بدون حسرت زندگی می‌کنند، و به همین جهت روزگار خوش و گوارایی دارند.

از سوی دیگر سیری‌ ناپذیری در امور مادی، بلای بزرگی است که زندگی را به کام حریصان تلخ می‌کند.

اگر در جامعه‌ای زیاده‌خواهی و تنوع‌طلبی، امری رایج و عادی گردد، هنجاری ضدارزش به آن اجتماع حاکم شده‌ است.

در جهت مبارزه با این هنجار، باید با تحسین و تمجید از افراد قانع، برای جامعه الگوسازی کنیم و با پایین‌ آوردن مصرف‌گرایی خود، در عمل، مبلّغ و مروّج روح قناعت باشیم.

 

پاکدامن با شهید همسان است

 

«مَا الْمُجَاهِدُ الشَّهِیدُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ لَكَادَ الْعَفِیفُ أَنْ يَكُونَ مَلَكاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ»[4]

«مجاهد شهید راه‌ خدا، اجر و پاداشش بیش از کسی نیست که قدرت‌ بر گناه دارد اما خویشتنداری می‌کند. این فرد عفیف نزدیک است که فرشته‌ای از فرشتگان خدا شود.»

براساس فرمایش امام علیه‌السلام، ارزش انسان عفیف و پاکدامن کم‌تر از مجاهد شهید نیست.

شهیدان راه خدا، مقام بسیار والایی دارند. با این‌حال، کسی که قدرت‌ بر معصیت دارد اما خویشتن‌داری کرده و از گناه چشم‌پوشی می‌کند، همچون مجاهدی شهید، ارزشمند است.

امام علی علیه‌السلام در ادامه‌ی کلامشان بر این مطلب تأکید کرده و فرد عفیف را مانند فرشته‌ای از فرشتگان خدا معرفی می‌کند.

نزدیکی به مقام فرشتگان، اشاره به این معناست که بسیاری از مقامات انسان مرهون عفت نفس اوست.

حق مطلب این است که به عنوان عرفی متداول، برای جوان‌های خویشتن‌داری که تسلیم شیطان نشده و امیال نفسانی خود را کنترل می‌کنند، در حدّی والا و بالا، ارزش و اعتبار قائل باشیم و همان‌گونه که به مجاهد شهید بها می‌دهیم، جوان عفیف را اعزاز و اکرام کنیم.

برای ارج نهادن به افراد پاکدامن، باید آن‌ها را مورد تحسین و تمجید قرار دهیم و یادآور شویم عفاف به قدری موجب پاکی و معنویت‌شان می‌شود که آن‌ها را به مقام فرشتگان نزدیک می‌کند.

بجاست برای جوان عفیف، همچون مجاهد شهید قداست قائل شویم و از این رهگذر، مسائل اخلاقی، خصوصاً عفت و خویشتن‌داری را، در فرهنگ عمومی جامعه رواج دهیم.

 

نشانه‌های ایمان

 

«عَلَامَةُ الْإِیمَانِ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ عَلَى الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُكَ وَ أَنْ لَا يَكُونَ فِی حَدِیثِكَ فَضْلٌ عَنْ عِلْمِكَ وَ أَنْ تَتَّقِيَ اللَّهَ فِی حَدِیثِ غَيْرِكَ»[5]

«علامت ايمان آن است كه راست بگوئى اگر چه تو را زيان برساند و دروغ نگوئى اگر چه تو را سود برساند، و هر گاه سخن مى‏‌گوئى بيش از علم و اطلاعت سخن نگو، و از خداوند بترس و در باره ديگران سخن نگو»

امیرالمؤمنین علیه‌السلام سه چیز را به عنوان مظاهر ایمان به خدا معرفی می‌کنند.

نخست می‌فرمایند: «ایمان آن است که راست‌گویی را در آنجا که به زیان توست، بر دروغ‌گویی آنجا که به سود توست، مقدم داری»

بسیاری اوقات انسان اگر حقیقت را بگوید زیان و ضرری دامن‌گیرش می‌شود و تصور می‌کند با دروغ می‌تواند نفع مادی یا موقعیت شخصی خود را حفظ کند. در صورتی که منفعت حقیقی در راستی و صداقت است.

متأسفانه در عرف جامعه‌ی ما، معمولاً افراد منافع شخصی را به ارزش‌های اخلاقی ترجیح می‌دهند و جایی که احتمال ضرر می‌رود، برایشان دروغ بر صدق اولویت دارد.

 

جز راست نباید گفت

 

ایمان حقیقی هنگامی ظهور می‌کند که انسان با راست‌گویی، از جهت مالی، حیثیتی یا هر سود شخصی دیگری متضرر شود، ولی در عین حال، صداقت را به دروغ‌گویی ترجیح دهد.

البته برای صادق بودن لازم نیست همه چیز را بیان کنیم، اما مأموریم که جز راست بر زبان نیاوریم.

جز راست نباید گفت

هر راست نشاید گفت[6]

 

بیش از آن چه می‌دانی، سخن نگو

 

امیرالمؤمنین علیه‌السلام در بیان دومین نشانه‌ی ایمان می‌فرمایند: «این که گفتارت بیش از علمت نباشد.»

از امور ضدارزشی که در جامعه به صورت رفتاری متعارف درآمده، این است که افراد به گونه‌ای

سخن می‌گویند که خود را عالم جلوه دهند.

نباید انسان بیش از آنچه که می‌داند، سخن بگوید. همان‌گونه که قرآن مجید می‌فرماید:

«وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ»[7]

این امر در روایات به عنوان «قول به غیرعلم» ذکر شده و شدیداً مورد نکوهش قرار گرفته است.

 

رعایت تقوا در کلام

 

امام علی علیه‌السلام در معرفی سومین نشانه‌ی ایمان می‌فرمایند: «به‌ هنگام سخن‌ گفتن درباره‌ی دیگران، تقوای الهی را پیشه کن»

مؤمن حقیقی برای گفتارش در مورد دیگران، خدا را در نظر گرفته و تقوا را رعایت می‌کند.

مؤمن متقی از غیبت و تهمت پرهیز می‌کند، بر دیگری عیب نمی‌نهد، سخنان تحقیرآمیز بر زبان نمی‌آورد، با کلام نیش‌دار، دل کسی را نمی‌آزارد و در یک کلام، در گفتارش از همه جهات، تقوا را در نظر دارد.

 

تاریخ جلسه: 96/5/10 ـ جلسه 2

«برگرفته از بیانات استاد بروجردی»

 

 


[1] نهج‌البلاغه (مرحوم فیض الإسلام)، حکمت 460

[2] نهج‌البلاغه (مرحوم فیض الإسلام)، حکمت 467

[3] سوره مبارکه نحل، آیه 97

[4]نهج‌البلاغه (مرحوم فیض الإسلام)، حکمت 466

[5] نهج‌البلاغه (مرحوم فیض الإسلام)، حکمت 450

[6] سعدی

[7]سوره مبارکه اسراء، آیه36

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *