مقدمه
اغلب افراد میدانند که در دنیا با اموری مورد آزمایش الهی قرار میگیرند مانند مصیبتها و سختیها. اما بسیاری از ما با اموری آزمایش میشویم که تصور نمیکنیم وجود آن امر مایۀ آزمایش ماست؛ یعنی آن صحنهها را بهعنوان صحنه آزمایش نمیشناسیم.
آزمایش با درخواستها
بسیاری از اوقات درخواستهایمان مایۀ آزمون ماست. درخواست اموری را میکنیم که در وُسع ما نیست.
قرآن میگوید:
«أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَ أَبْنَائِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ» [1]
«آيا نديدى گروهى از بزرگان بنىاسرائيل را كه بعد از موسى به پيامبر خود گفتند: براى ما زمامدار (و فرماندهى) برانگيز تا (تحت فرماندهى او) در راه خدا پيكار كنيم، او گفت: آيا احتمال مىدهيد كه اگر دستور جنگ به شما داده شود (نافرمانى كرده و) پيكار و جهاد نكنيد؟ گفتند: چگونه ممكن است در راه خدا پيكار نكنيم، در حالى كه از خانه و فرزندانمان رانده شدهايم؟ پس چون دستور جنگ بر آنان مقرّر گشت، جز عدّه اندكى، سرپيچى كردند و خداوند به ظالمان آگاه است.»
آیه اشاره دارد به گروهی از بنیاسرائیل که به پیامبرشان گفتند: فرماندهی برای ما قرار بده تا ما وارد کارزار علیه دشمن بشویم. پیامبرشان به آنها گفت: آیا اطمینان دارید که اگر فرمانده داشته باشید حتماً پیکار میکنید؟ آیا مطمئن هستید که اگر مشکل فرماندهیتان حل شود، دیگر اعراض از جنگ ندارید؟ آنها پاسخ دادند:چرا وارد جنگ نشویم؟ ما زمانی از شهر و تعلقهایمان خارج شدیم. پس وقتی در آن مرحله نمرۀ مثبت آوردیم میتوانیم در مرحلۀ بعد هم بهسهولت موفق شویم. در حالیکه وقتی پیامبرشان برایشان فرماندهی تعیین کرد به نام طالوت، به جز تعداد اندکی از آنها، مابقی ترسیدند و اعراض کردند.
آزمون پذیرش پس از دعا
در زندگی، انسان بسیاری از خواستههای خود را از خداوند طلب میکند؛ اما پس از دعا، آداب و الزامات آن را رعایت نمیکند. برای نمونه، بسیاری از افراد آرزو میکنند که کاش راهنمایی حکیم، معلمی دلسوز یا ارشادگری مهربان در کنارشان بود، کسی که بهسادگی در دسترس باشد تا بتوانند نظر و توصیههای او را به کار بندند و با جان و دل از او پیروی کنند؛ اما هنگامی که خدای سبحان دعای آنها را اجابت میکند و مربی یا راهنمایی الهی در اختیارشان قرار میدهد، در میدان عمل، برخلاف گفتههای خود، از دستورات و رهنمودهای او سرپیچی میکنند. اینجاست که روشن میشود خواستنِ هدایت، یک چیز است و پذیرش آن در مقام عمل، چیز دیگری.
زیارت، عرصه آزمایش است نه فقط اجابت دعا
گاهی از خداوند زیارت میطلبیم؛ زیارتی که همچون شب قدر، سرنوشتساز باشد، جهتدهندۀ عمرمان شود و افق کلی زندگیمان را ترسیم کند. خداوند نیز این خواسته را اجابت میکند و زیارتی پُر از معرفت، بصیرت برای ما رقم میزند؛ زیارتی که در آن، حق از باطل جدا میشود، ابهامها کنار میروند و ما در مسیر روشنی قرار میگیریم. در آن ایام، حال معنوی خوبی داریم و گویی زندگیمان جهتی تازه یافته است.
اما همین که از زیارت باز میگردیم، دوباره به همان سبک زندگی پیشین بر میگردیم و دیگر پیگیر آن عهد و خواستهای که در دل زیارت با خدا بسته بودیم، نمیشویم. در این لحظه است که روشن میشود، ما از آزمایش الهی نمره قبولی نگرفتهایم. چراکه آن زیارت، فقط یک لطف نبود، بلکه صحنهای بود برای سنجش صداقت ما در دعا و درخواست؛ صحنهای که باید در میدان زندگی، امتداد مییافت و اثرش باقی میماند.
عطای الهی یا عرصۀ امتحان؟
گاه از خدای سبحان عافیت و سلامتی میخواهیم تا آن را صرف بندگی کنیم. گاه مال فراوان میطلبیم و قول میدهیم آن را در مسیر درست و در خدمت خلق خدا بهکار گیریم. یا آبرو و اعتبار میخواهیم به این نیت که در راه گرهگشایی از کار بندگانش از آن بهره بگیریم.
خدای مهربان نیز دعای ما را مستجاب میکند: سلامتی میدهد، مال عطا میکند، آبرو میبخشد؛ اما ما، بهجای بندگی و ادای امانت، به سرگرمیهای دنیا، غفلت و انزوا پناه میبریم. سلامتمان را صرف لهو میکنیم، ثروتمان را به اسراف یا بخل میسپاریم و آبرویمان را بایگانی میکنیم یا در راه خودنمایی بهکار میگیریم.
قرآن با صراحت یادآور میشود که این عطاهای الهی، در حقیقت صحنههای امتحان هستند؛ و اکثر مردم، پس از اجابت دعا، روی برمیگردانند و به عهد خود پایبند نمیمانند. تنها گروهی اندک هستند که به وعدههایشان وفادار میمانند و نعمتها را در مسیر بندگی، معنا میبخشند.
مرحوم طَبْرَسی، وقتی عمر دوباره از خدا خواست، نذر کرد که به شکرانۀ عمر دوباره، تفسیر قرآن بنویسد و اینطور شد که ایشان صاحب تفسیر مجمعالبیان شد.
آزمون وفاداری پس از اجابت
در بسیاری از بحرانها، انسان از سر اضطرار یا بیداری درونی، درخواستهایی خاص از خداوند دارد؛ خواه طلب نجات، راهنمایی، یا عهدی برای تغییر. نفسِ این درخواستها اشکالی ندارد، بلکه نشانهای از فطرت رو به خداست. اما آنچه اهمیت دارد، پایبندی به عهدی است که در دل بحران با خدا میبندیم. بسیاری پس از فروکشکردن بحران، عهد خود را فراموش میکنند و از آن روی برمیگردانند.
نمونهای روشن و تاریخی از این واقعیت، در ماجرای کربلاست. مردم کوفه، با شور و اصرار از حضرت اباعبدالله الحسین دعوت کردند تا به سویشان بیاید و رهبری قیام علیه ظلم را بر عهده بگیرد؛ اما همین که پای عمل و وفاداری به آن عهد پیش آمد، روی گرداندند و در نهایت، جز اندکی از آنان، کسی بر سر پیمان خود باقی نماند.
این وقایع، تنها رخدادهای تاریخی نیستند؛ بلکه صحنههایی از آزمایش الهیاند که در آن صداقت بندگان سنجیده میشود. نه با زبان دعا، بلکه با عمل پس از اجابت آن.
آزمایش با ظاهربینی
در ادامۀ آیه قبل، همان گروه که از پیامبرشان درخواست فرمانده کرده بودند، وقتی فرماندهی به آنها داده شد گفتند:
«أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمال»[2]
«گفتند: چگونه او بر ما حكومت داشته باشد در حالىكه ما از او به فرمانروايى شايستهتريم و به او ثروت زيادى داده نشده است؟»
آنها فرمانده را نپسندیدند. در نگاه آنها آن فرمانده باید از طبقۀ مرفه و اجتماعی خاصی بود و چون غیر از این بود، مورد پسند آنها واقع نشد.
گاهی در زندگی، بیآنکه خود متوجه باشیم، گرفتار ظاهرگرایی میشویم. ممکن است با فردی برخورد کنیم که از نظر ظاهر، بسیار معمولی و بیتکلف بهنظر برسد؛ آنقدر که برایمان باورپذیر نیست که این شخص، اهل معرفت، دینداری و بصیرت عمیق است.
در چنین موقعیتی، اگر آن فرد سخن حقی بگوید یا حرف حسابی بزند، ما ـ بهدلیل ظاهر او ـ آن حرف را جدی نمیگیریم و بیآنکه دلیل محکمی برای ردّش داشته باشیم، آن را نمیپذیریم. اینجاست که در آزمون الهی، نمرۀ قبولی نمیگیریم.
در واقع، یکی از آزمایشهای پنهان اما بسیار رایج الهی، آزمون ظاهرنگری است: اینکه آیا ما میتوانیم حق را، حتی اگر از زبان و چهرهای غیرمنتظره باشد، تشخیص داده و بپذیریم؟ یا همچنان اسیر قالبهای ذهنی و ظواهر میمانیم؟
معیارهای نادرست در سنجش شایستگی
در آن آیه، مخالفان گفتند: «لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ»؛ یعنی چرا این فرد؟ چرا کسی که از وسعت مالی برخوردار نیست؟! برداشت آنها این بود که ثروت، شرط لازم برای فرماندهی و رهبری است. گمان میکردند کسی که مال فراوان ندارد، نمیتواند در جایگاههای کلیدی و مدیریتی قرار بگیرد.
اما حقیقت این است که مقام فرماندهی و رهبری، به دارایی مادی وابسته نیست. آنچه در این جایگاه اهمیت دارد، شجاعت، قدرت تصمیمگیری، عقلانیت و درایت عملی است؛ نه حساب بانکی پُر یا داراییهای دنیوی.
دوگانۀ ظاهر و حاشیه؛ دو مسیر آزمون الهی
با دقت بیشتر در این آیه، میتوان دریافت که خدای سبحان مردم را از دو مسیر متفاوت مورد آزمایش قرار میدهد:
- آزمایشِ سطحینگری و ظاهرگرایی: گاهی انسانها بهجای حقیقت و باطن، تنها به ظاهر افراد و امور نگاه میکنند و تصمیم خود را بر اساس همان ظاهر بنا میگذارند. این نوع نگاه، آنها را از تشخیص شایستگی و حقیقت باز میدارد.
- آزمایشِ توجه به حاشیه به جای اصل: گاه انسان در تشخیص و ارزیابی، بهجای توجه به اصل ماجرا، سرگرم حاشیهها میشود. برای نمونه، در مراجعه به پزشک، معیار اصلی باید تخصص، تعهد و سلامت نیتِ پزشک باشد؛ اینکه با هدف درمان وارد میدان شده و به طبابت، نگاه تجاری نداشته باشد. اما اگر بیمار، بهجای این معیارها، بر محل سکونت پزشک، طبقۀ اجتماعی خانوادهاش یا نوع خودرویش تمرکز کند، عملاً از اصل ماجرا دور شده و خود را گرفتار مسائل بیربط کرده است.
اینگونه خطاها نشان میدهد که یکی از پیچیدهترین امتحانهای الهی، این است که آیا انسان میتواند میان اصل و فرع، میان حقیقت و ظاهر، تمایز قائل شود؟ و آیا ملاکهای درست را در تصمیمگیری به کار میبرد، یا اسیر ظواهر و حاشیهها میماند؟
وقتی حاشیه، ما را از حقیقت باز میدارد
نوع دوم آزمون الهی آن است که انسان، به اموری توجه میکند که اساساً نباید در موضوع دخالت داده شود. این حواسپرتی از اصل ماجرا، یکی از لغزشگاههای جدی انسان است. مانند گروهی که گمان میکردند برای مقام فرماندهی، ثروت و تمکّن مالی ضروری است؛ در حالیکه آنچه در چنین جایگاهی نیاز است، توانمندی جسمی، شجاعت و قدرت مدیریت و تعقل است؛ نه حساب بانکی پُر.
این نگاه سطحی و نادرست، فقط به زمان انبیا و فرماندهان گذشته محدود نمیشود؛ بلکه در آزمونهای آخرالزمان نیز تکرار خواهد شد. در برخی روایات آمده است که پیش از ظهور حضرت حجت(عج)، برخی ایشان را در مکه خواهند دید در حالیکه شبیه یک چوپان ساده است با چند بز – نه حتی یک گله! اگر در آن زمان، نگاه ما اسیر ظاهر باشد و تصور کنیم چنین فردی شایسته امامت نیست، از همان امتحانی مردود میشویم که پیشینیان در آن لغزیدند.
در اینجا معنای آیه شریفه «بَقِيَّةُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»[3] نیز روشنتر میشود: یعنی آنچه که از سوی خدا برای شما باقی مانده – اعم از امامِ باقیمانده، یا سرمایۀ حلال باقیمانده – برای شما بهتر است، اگر ایمان داشته باشید.
پس، اگر ایمان در دل باشد، ظاهرِ ساده و بیتجملِ امام، ما را از حقیقت باز نمیدارد. وگرنه، همانگونه که پیشینیان در امتحان باختند، ما نیز با معیارهای انحرافی و ظاهربینانه، از قافله حق باز خواهیم ماند.
آزمایش با غلبۀ اندکها
یکی دیگر از آزمونهای الهی، آزمایش از مسیر کمّیتها و ظواهر عددی است؛ جاییکه انسان دچار محاسبههای ظاهری میشود و قدرت خداوند را از معادلات ذهنی خود کنار میگذارد. قرآن کریم میفرماید:
«قالَ الَّذينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ: كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ»[4]
«کسانی که یقین داشتند روزی خدا را ملاقات خواهند کرد، گفتند: چه بسیار گروههای اندکی که با اذن خداوند بر گروههای بزرگ پیروز شدند.»
این آیه میخواهد به ما یاد دهد که قدرت در کمّیت ظاهری نیست، بلکه در اذن و ارادۀ الهی است. اما ما، در بسیاری از موقعیتها، اسیر همین ظاهرگرایی میشویم. میگوییم: زمانم کم است، نمیتوانم این حجم کار را انجام دهم! پولم اندک است، نمیتوانم کار بزرگی انجام دهم! فقط چند ساعت فرصت برای خوبیکردن دارم؛ این مقدار که فایدهای ندارد!
در حالیکه قرآن، خلاف این نگاه را به ما آموزش میدهد: ممکن است زمان اندک ما، با برکت الهی، به کاری عظیم بینجامد. ممکن است همان مال اندک، با نیت درست، اثری عمیق بگذارد.
خداوند نمونههای عینی این معنا را نیز در تاریخ ثبت کرده است: سَحَرۀ فرعون، تنها چند ساعت در مسیر حق قرار گرفتند؛ اما در همان اندک زمان، به اوج بندگی رسیدند و در زمرهی شهیدان ثبت شدند. حرّ بن یزید ریاحی، در اندک ساعاتی از روز عاشورا، از اردوگاه باطل جدا شد و به قافلۀ اهلبیت پیوست و در همان ساعات اندک، سرنوشت ابدی او رقم خورد.
پس باید مراقب باشیم در آزمونهایی که خداوند با عدد و رقمِ ظاهری از ما میگیرد، مردود نشویم. چون خداوند، اندکِ با اخلاص را بر بسیارِ بیثمر، ترجیح میدهد.
وقتی خدا در معادله باشد، عدد مهم نیست
گاهی امتحان ما، از مسیر عدد و رقم است. دچار «کثرتگرایی» میشویم؛ یعنی چنان شیفتۀ کمیتها، آمارها، مقایسهها و بزرگی ارقام میشویم که از جایگاه ارادۀ الهی در معادلات زندگی غافل میمانیم.
فکر میکنیم تنها اگر منابع زیاد، زمان فراوان، یا نیروی بزرگ داشته باشیم میتوانیم موفق شویم. در حالیکه حقیقت این است: اگر قدرت خدا پشت یک عدد اندک باشد، همان عدد اندک بر هر کثرتی غلبه میکند. به تعبیر دیگر: جایی که دست خدا باشد، همانجا پیروز است.
برخی اوقات تصور میکنیم ذرهای کار خوب ما، در مقایسه با اعمال زیاد دیگران نزد خدا به حساب نمیآید. اما خداوند میگوید: اگر کار کم تو، خالص و از سر بندگی باشد حتی اندکی انفاق، یا لحظهای کوتاه برای خدا، میتواند سرنوشتت را تغییر دهد و برکتش سراسر زندگیات را فرا بگیرد.
در روایات نیز داریم: یک قطره اشک خالص برای اباعبدالله میتواند بر انبوهی از گناهان غالب شود؛ بر تمام جناح تاریک وجود انسان غلبه کند، چراکه در آن اشک، اخلاص و اتصال به نور خدا نهفته است. پس آزمون ما دقیقاً همینجاست: آیا روی خدا حساب میکنیم یا روی عدد و آمار؟ آیا برای موفقیت، صرفاً به امکانات و جمعیت و منابع چشم دوختهایم؟ یا باور داریم که اگر خدا در میان باشد، یک نفر هم کافی است؟
این حقیقت، تنها در جنگ بدر اتفاق نیفتاد؛ بلکه در تمام عرصههای زندگی جاری است. خدا، همیشه کارش این است که ذرهها را بسیار کند، اگر کسی واقعاً او را در معادله بیاورد.
و اگر ما دچار کثرتگرایی شویم، یعنی تصور کنیم که بدون توجه به خدا، فقط با حجم و عدد میتوان پیروز شد، بدون تردید در این صحنۀ آزمون مردود خواهیم شد.
آزمون با پذیرشِ تفضیلِ الهی
«تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَيْنا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ»[5]
«آن پيامبران، ما بعضى از آنان را بر بعضى برترى داديم. از آنان كسى بود كه خداوند با او سخن گفته و درجات بعضى از آنان را بالا برد، و به عيسىبنمريم نشانههاى روشن (و معجزات) داديم و او را با روحالقدس (جبرئيل) تأييد نموديم.»
خدای سبحان میفرماید: ما میان پیامبران، تفضیل قرار دادیم و به هر یک، جایگاه و ویژگی خاصی عطا کردیم. برخی را بر برخی دیگر برتری دادیم، و به هر کدام، مقام ویژهای بخشیدیم.
از میان 124 هزار پیامبر الهی، تنها 313 نفر رسول بودند، و از میان رسولان، فقط پنج نفر اولوالعزم شدند؛ و در نهایت، خداوند تنها به یک نفر از آنها لقب «حبیب» داد؛ و آن، پیامبر خاتم، حضرت محمد مصطفی صلیاللهعلیهوآله است. اینجاست که یک نوع آزمایش ظریف الهی پدید میآید: آزمایش ما در این است که آیا در برابر تفضیل الهی، تسلیم و راضی هستیم؟ یا ناخودآگاه میپرسیم: چرا موسی بر یعقوب ترجیح دارد؟ چرا یوسف اولوالعزم نشد؟ چرا ابراهیم از ادریس برتر است؟ و دهها پرسش دیگر از این دست.
اگر در دلِ خود، این پرسشها را با اعتراض و قیاسطرح کنیم، نشانۀ آن است که در این آزمون، نمرۀ قبولی نگرفتهایم؛ زیرا ایمان، یعنی باور داشته باشیم که تفضیلِ خدا، براساس حکمت مطلق اوست، نه براساس ظاهر یا مقایسههای محدود انسانی.
همانطور که در دنیا، امکانات و موقعیتهای متفاوتِ افراد، امتحانی برای آنهاست؛ تفاوت در جایگاههای معنوی و رسالتها نیز، امتحانی برای دیگران است تا ببینند آیا در برابر این تفضیل، تسلیم هستند یا معترض؟
در حقیقت، بندگیِ راستین یعنی راضی بودن به آنچه خدا بهتر میداند، حتی اگر ما ندانیم.
آزمونِ تماشای تفضیلها
در زندگی، بارها شاهد تفاوتها و امتیازاتی هستیم که خداوند به بندگانش عطا کرده است. گاهی علم و بزرگی یک عالم را میبینیم و با خود میگوییم: چرا او به این مقام رسید و دیگری نرسید؟ اینگونه مقایسهها، اگر ریشه در نارضایتی از تقسیم الهی داشته باشد، کمکم ما را به سمت اعتراض به خدا میکشاند؛ و همین اعتراض، سرآغازِ نپذیرفتن و عدم تبعیت خواهد شد.
به بیان دیگر، گاهی ما در برابر امتیازبندیهای خداوند معترض میشویم: چرا کسی که فاسق است، سید شد و نسلش به پیامبر رسید، اما آن مؤمن متدیّن، چنین نسبتی ندارد؟ چرا به او علم فراوان دادی، ولی به من ندادی؟ چرا به آن فرد آبروی زیاد بخشیدی، ولی مرا در گمنامی نگاه داشتی؟ چرا به فلانی چند فرزند عطا کردی، و دیگری حتی یک فرزند ندارد؟
اینجاست که وارد یکی از مهمترین آزمونهای الهی میشویم؛ آزمونی که در آن، تماشای فضائل و تفاوتهای عطاشده به دیگران، ما را محک میزند: آیا ما در برابر ارادۀ خدا، راضی هستیم یا معترض؟
اگر انسان، این تفاوتها را با روح رضا و تسلیم بپذیرد، در امتحان الهی موفق خواهد شد. اما اگر با دید «چرا؟» به میدان نگاه کند، یعنی به حکمت خدا اعتراض کرده است؛ و در این صورت، در آزمون، مردود خواهد شد.
در حقیقت، رضایت به تقسیم الهی، نشانۀ ایمان است و اعتراض به آن، نشانه غفلت از ربوبیت حکیمانۀ خداوند.
آزمون با آداب نیکوکاری
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى كَالَّذي يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِر»[6]
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد! بخششهاى خود را با منّت وآزار باطل نسازيد، همانند كسى كه مال خود را براى خودنمايى به مردم، انفاق مىكند و ايمان به خدا و روز رستاخيز ندارد.»
خداوند در قرآن به مؤمنان هشدار میدهد که مبادا عمل خیر خود را با دو آفت بزرگ تباه کنند:
- با «مَنّ» (منتگذاری):
«مَنّ» در لغت بهمعنای قطعکردن است؛ یعنی گویی انسان با یک کار خیر، وظیفۀ خود را بهکلی انجامشده میبیند و خیال میکند دیگر نیازی به تلاش بیشتر نیست. گاهی ما کار خیری انجام میدهیم؛ اما آن کار در نگاه خودمان بسیار بزرگ جلوه میکند؛ آنقدر که احساس میکنیم از دیگران جلوتر هستیم. مثلاً مادری که تصور میکند بیش از همه برای فرزندان و همسرش زحمت کشیده است، بیآنکه از زحمتهای دیگر مادران خبر داشته باشد؛ یا کسی که خدمت کوچکی به دیگران کرده است و آن را در حد فداکاریِ بینظیر میبیند.
در چنین حالتی، ما در آزمون الهی نمره قبولی نمیگیریم؛ چون دچار خودبزرگبینی شدهایم. قبولی در این امتحان آن است که از خدا بخواهیم خیراتی را که از ما صادر شده، در نظر خودمان بزرگ جلوه ندهد؛ چراکه حقیقتاً ما کوچکتر از آن هستیم که کاری بزرگ انجام دهیم. اگر خیری هم از ما سر زده، همهاش از لطف و اجازۀ خدا بوده است.
- و با «أذى» (آزار دادن):
گاهی کار درستی برای کسی انجام میدهیم؛ اما خودمان را نیز در دل آن کار وارد میکنیم. مدام یادآوری میکنیم یا خود را واسطۀ اصلی و تنها عامل آن میدانیم. این کار، طرف مقابل را میآزارد؛ حتی اگر خودش چیزی نگوید.
مثلاً به کسی خدمتی کردهایم، اما بارها به او گفتهایم که من برایت این کار را کردم. در حالی که اگر بگوییم:«این کار از خدا بود؛ من هیچ کارهام، فقط وسیلهای بودم که خدا انتخاب کرد.» آنگاه آن خدمت، گوارا و شیرین میشود، نه سنگین و تلخ.
یکی از مهمترین امتحانهای الهی در عرصۀ نیکوکاری، این است که: آیا کار خیر را برای خدا انجام میدهیم یا برای بزرگشدن خودمان؟ آیا بعد از انجام آن، احساس استغنا میکنیم یا دوباره به خدا محتاج میشویم؟ آیا دیگران را آزار میدهیم یا خدمتمان را آرام و بیمنت به دلشان مینشانیم؟
اگر کار خیر، ما را به تکبر و خودنمایی بکشاند، نهتنها سودی ندارد بلکه مایۀ خسران است. پس در این آیه، آزمایش در دو چیز نهفته است: بزرگ دیدن کارها در نگاه خودمان (مَنّ) و مطرح کردن خود بهجای خدا (أذى)
و اگر از این دو لغزش عبور نکنیم، در امتحان بندگی، نمرهای نخواهیم گرفت.
تاریخ جلسه: 1393/8/22 – جلسه هشتم
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1]. سوره بقره، آیه 246.
[2] سوره مبارکة بقره، آیه 247
[3]. سوره هود، آیه 86.
[4] . سوره بقره، آیه 249.
[5]. سوره بقره، آیه 253.
[6] سوره مبارکة بقره، آیه 264