توانمندی ـ بخش بیست و ششم

مقدمه

 

انسان، به عنوان خلیفه الهی ذاتاً توانمند آفریده شده است[1]؛ او چنان توانمند خلق شده است که قابلیت دارد خدای سبحان او را مظهر اسماء و صفات خویش قرار دهد. خدای سبحان استعدادها و توانمندی‌های گوناگونی را در وجود انسان به ودیعه نهاده است لکن او در گذر روزگار از توانمندی خویش غافل شده و ناتوانی بر او عارض می‌شود. با آن که ناتوانی با ذات انسان ناسازگار است؛ اما انسان گاه به دلایل مختلف گرفتار ضعف فکری، ضعف عاطفی، ضعف در روابط اجتماعی و… می‌شود.

ناتوانی موجب می‌شود انسان، از خویش گله‌مند و ناراضی شود و احساس نشاط و رضایتمندی نکند. گاه، ناتوانی و ضعف چنان بر وجود فرد غلبه می‌کند که او نمی‌تواند ضعیف بودن خود را ادراک نماید و این یکی از مصادیق «ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْض»[2] می‌باشد.

توانمندی مطلوب، آن است که انسان با اخلاص و سرعت بیشتری در عرصه بندگی گام بگذارد و از استعدادهای بالقوه‌ای که خدای سبحان در وجود او به ودیعه نهاده است؛ بهترین و بیشترین استفاده را ببرد. انسانِ توانمند، قدرتِ کسبِ همه کمالات و فضائل را دارد. انسان توانا، از قدرت فکری، قدرت برقراری ارتباط صحیح با دیگران، قدرت بخشش، قدرت حل مسئله، قدرت مبارزه با رذائل اخلاقی و سایر قدرت‌ها برخوردار است.

یکی از تذکرات مهم قرآنی، یادآوری توانمندی‌هایی است که در وجود انسان بوده لکن پرده‌ای غفلت آن را پوشانده است. قصد داریم این مبحث را در قرآن کریم مورد بررسی قرار دهیم:

–        چه اموری موجب توانمندی انسان است؟

–        چه اموری نشانه توانمندی انسان است؟

در برخی آیات، علامت و عامل توانمندی از صریح یا ظاهر آن برداشت می‌شود اما در برخی آیات دیگر، با توجه به قانون «یُعرفُ الاشیاءُ بأضدادها» از مفهوم مخالف آن به مطلوب خویش می‌رسیم.

قوانین نظام عالم، تغییرپذیر نیست. عوامل توانایی و ناتوانی در زمان‌های گوناگون و در افراد مختلف یکسان است به همین دلیل با شناسایی توانمندان و ناتوانان، عوامل مؤثر در توانمندی را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

 

عامل توانمندی؛

 

مراجعه کردن به بی‌نیاز مطلق

 

«یا أَیهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِی الْحَمِیدُ»[3]

«اى مردم شما (همگى) نیازمند به خدا هستید. تنها خداوند است كه بى‏‌نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است»

در این آیه یکی از عوامل مهم توانمندی بیان شده است.

این آیه خطاب به همه مردم یادآوری می‌کند که وجود همه نیازمند خدایی است که دارای تمام کمالات است و از همه مخلوقات بی‌نیاز!

یکی از عوامل توانمندی آن است که انسان خود را لحظه به لحظه و در همه امور کلی و جزئی، مادی و معنوی نیازمندِ خداوند بداند. هر امری مراحل متفاوتی دارد و انسان در هر مرحله نیازمند خدای سبحان و الطاف اوست: برای مثال هنگام انتخاب، برای تصمیم‌گیری صحیح نیازمند عنایات الهی است. پس از آن، در آغاز هر امری نیازمند امداد اوست و در ادامه مسیر برای مصونیّت از آسیب‌ها و انحرافات محتاج حفاظت خداوند است و در پایان امر هم انسان، مستغنی از خدای سبحان نیست و تنها با عنایت او، پایان زیبایی برای عملش ترسیم می‌گردد.

زمانی که این دیدگاه در وجود فرد جای گیرد و او فقر خویش را باور نماید، لازم می‌داند که به وجودِ توانمندی رجوع کند و نیاز خود را مطرح نماید. اما این امر به تنهایی موجب توانمندی نمی‌شود زیرا گاه انسان می‌داند که نیازمند است اما نمی‌داند که نیاز خود را کجا اظهار کند و از چه کسی کمک بخواهد.

بنابراین عامل اصلی توانمندی آن است که فرد بداند تنها محتاج یک وجود است و آن وجود، خدای سبحان می‌باشد به عبارت دیگر راه صحیحِ برطرف کردن نیاز، مراجعه به خداوند است.

انسان باید بداند که محتاج مخلوقات دیگر نیست زیرا آنان هم مانند او فقیر و نیازمند هستند. همه افراد نیازمند هستند اما نه نیازمند یکدیگر، بلکه نیازمند وجودی مانند باری تعالی! کسی که این حقیقت را باور داشته باشد؛ حتی برای امری مانند «تقویت روحیه»، خود را نیازمند سفر، مهمانی یا امور دیگر نمی‌داند که اگر این عوامل محقق نشد؛ روحیه خود را از دست بدهد. بلکه او «فقیر إلی الله» است و در امور جزئی نیز فقط و فقط نیازمند اوست.(ناگفته نماند اگر عواملی مانند سفر و… در تقویت روحیه تأثیر دارد به اذن خدای سبحان می‌باشد)

در نتیجه شاه‌کلید توانمند شدن باور کردن نیازمندی و فقری است که فرد را به سوی مراجعه به آن بی‌نیاز مطلق سوق دهد. این امر، فرد را بسیار توانمند می‌کند زیرا غیرممکن است فقیری به خداوندی غنی، جاهلی به خداوندی عالم، ضعیفی به خداوندی قوی مراجعه کند و نیازش تأمین نگردد.

 

فقیری ثروتمند!

 

استغنای از غیر(بی‌نیازی از دیگران) در پرتوی فقر به او است و فقیر إلی الله، مستغنی از اغیار است و این به معنای توانمندی است. پس انسان توانمند کسی است که گدای کوی خداوند است در حالی که سلطنت دو عالم را در اختیار دارد.

 

بنده کوی توام!

 

یکی دیگر از ثمرات دیدگاه مذکور (فقر خود و نیازمندی به خداوند)، آن است که انسان در برابر خدای خویش، خضوع تام و بندگی خاص خواهد داشت و نهایت ذلت را در برابر او به نمایش می‌گذارد.

درمقابل، زمانی انسان ناتوان می‌شود که خود را بی‌نیازِ مطلق(حتی بی‌نیاز از خداوند) بداند؛ زیرا احساس بی‌نیازی مانع از آن می‌شود که او در مقابل خداوند اظهار نیاز کند و از جانب او الطافی دریافت نماید. از طرفی، موجودی محدود انسان روزی به پایان می‌رسد و چون دریافتی از پروردگار خویش نداشته، در نهایت گرفتار ضعف و ناتوانی خواهد شد.

 

عامل توانمندی؛

 

عزت

 

«مَن كَانَ یرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعًا إِلَیهِ یصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّیبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ…»[4]

«هر کس خواستار عزت است (بداند) همه عزت برای خداوند است. «کلم الطیب» به سوی او بالا می‌رود و عمل صالح، آن را بالا می‌برد»

 

در این آیه، راهکار کسب توانمندی بیان شده است.

عزت به معنای محترم و ارزشمند بودن است اما معنای دیگری نیز دارد. در زبان عرب به زمینی که بیل در آن فرو نمی‌رود؛ «ارضٌ عِزاز» گفته می‌شود بنابراین عزّت به معنای نفوذناپذیری هم آمده است. نفوذناپذیری، حکایت از توانمندی دارد زیرا انسان نفوذناپذیر می‌تواند در برابر امور نامطلوب مقاوم باشد. اما سوال این است که انسان چگونه به عزت دست پیدا می‌کند؟

تمام عزّت نزد خدای سبحان است و برای کسب آن لازم است این نفوذناپذیری، در مقابل خدای سبحان تبدیل به نفوذپذیری و ذلّت شود. اگر بنده خواهان قدرت و عزّت است باید تنها به پروردگار مراجعه کند و در مقابل او خاضع و خاشع باشد و احساس عجز و ضعف کند. به بیان دیگر اگر تنها تأثیرگذار و نفوذکننده در بنده، خداوند باشد؛ بنده به عزّت دست می‌یابد.

بنابراین راهکار کسب عزت و توانمندی آن است که که باور کنیم تمام عزّت نزد اوست و باید تنها از او عزّت درخواست کنیم.

 

علامت توانمندی؛

 

عمل صالح

 

موضوع دیگری که در ادامه آیه به آن اشاره می‌شود بحث «کلمه طیّب» و «عمل صالح» است. کلمه طیّب به معنای اخلاص یا اعتقاد خالصانه‌ای است که به سوی خداوند صعود می‌کند و عامل صعود و بالا رفتن آن، عمل صالح است.(فاعل «یَرْفَعُهُ» عمل صالح و ضمیر «ه» به کلمه طیب باز می‌گردد)

به فرموده آیت‌الله جوادی‌آملی عمل صالح عملی است که قابلیت و صلاحیت عرضه به حضرت حق را داشته باشد. حال سؤال آن است که چگونه صلاحیت عرضه، در عمل ایجاد می‌شود؟ با ذکر یک مثال به این پرسش پاسخ می‌دهیم زیرا در مثل مناقشه نیست:

فرض کنید فردی است بسیار متموّل و ثروتمند که امکانات فراوانی در اختیار دارد؛ از طرفی بسیار خوش‌سلیقه نیز می‌باشد. هدیه خریدن برای چنین فردی بسیار سخت است زیرا از طرفی او از همه امکانات برخوردار است و به چیزی نیاز ندارد و از طرفی سلیقه خاصی در انتخاب دارد. در این حالت، بهترین هدیه‌ای که می‌توان به او داد یکی از اشیایی است که می‌دانیم پیش از این خودش مانند همان را پسندیده و خریده است.

خداوند نیز بی‌نیاز مطلقی است که به هیچ‌یک از اعمال بندگان احتیاجی ندارد. از سوی دیگر، هر عملی مورد پسند او واقع نمی‌شود و او تنها عملی را می‌پسندد که روح اخلاص در آن جریان داشته باشد.

عمل صالح، عملی است که در سراسر آن اخلاص وجود داشته باشد و فرد از ابتدا تا انتهای آن عمل، وجودی از خود را مشاهده نکند(یعنی منیّت نداشته باشد) و فقط خدای سبحان را فاعلِ عملِ صالح بداند. در این صورت، عمل بنده قابلیت عرضه به محضر الهی را دارد و مورد پسند خدای سبحان قرار می‌گیرد.

اخلاص در عمل، یعنی فرد از هر چه غیر خداست، خلاص باشد و سراسر وجودش «خداوند» باشد.

در پذیرش عمل صالح، مقدار آن مهم نیست (کمیّت ملاک نیست)؛ زیرا خداوند -گرچه بی‌نیاز مطلق[5] است و گستره سلطنت او تمام عوالم می‌باشد[6] اما- با فضل و کرم خویش عمل اندک بنده را می‌پذیرد:

«یا مَن یَقبَلُ الیَسیرَ»[7]

«ای خدایی که عمل اندک(خالصانه) را می‌پذیرد»

عمل بدونِ اخلاص، مانند هدیه پاره، شکسته و سوخته‌ای است که قطعا کسی آن را نمی‌پذیرد هر چند فراوان باشد.

 

ارتباط عمل صالح و توانمندی

 

ارتباط انجام عمل صالح، با توانمندی چیست؟

با توجه به تعریفی که از عمل صالح ارائه شد؛ این نکته به دست می‌آید که «پرهیز از منیّت» توانایی است که هر فردی از آن برخوردار نیست. انسان ناتوان، توانایی انجام عمل خالص و صالح را ندارد؛ زیرا «خود» را فاعل انجام عمل می‌داند و از آنجا که قدرت انسان محدود است؛ با ناتوانی مواجه خواهد شد. در مقابل، فردی که در انجام کار خیر منیّتی از خود نداشته باشد و فاعل را خدایی با قدرت بی‌نهایت و نامحدود بداند؛ سراسر وجودش الهی می‌شود و توانمند می‌گردد.

دیدگاه بنده مخلص، این است که با موجودی و توانایی که پروردگار به وی ارزانی داشته است عمل شایسته درگاه او را انجام می‌دهد و معتقد است آن چه که در راه الهی مصرف شود، چندین برابر بازگردان خواهد داشت.

بنابراین یکی از علائم توانمندی آن است که انسان بتواند عمل خالص و صالح انجام دهد که مقبول درگاه الهی قرار گیرد.

در هر آیه‌ای از قرآن کریم که سخن از عمل صالح است، در حقیقت سخن از فرد توانمندی است که توانایی انجام عمل صالح را دارد. انسان ضعیف و عاجز نمی‌تواند عمل صالح انجام دهد؛ زیرا او گاه در انتخاب عمل و تصمیم‌گیری و گاه در اجرا و گاه در هر دو قسمت ضعیف است و هیچگاه عمل او مورد قبول و پسند حق واقع نمی‌شود.

 

معنای دیگر

 

آنچه بیان شد بر اساس آن بود که ضمیر «ه» در فعل «یَرْفَعُهُ» به کلمه طیّب بازگردد اما به عقیده برخی از مفسرین، این ضمیر به عامل و فرد باز می‌گردد بدین معنا که عمل صالح، موجب رفعت وجودی و رفعت مقامی بنده می‌شود. پس، اخلاص، که عنصر اصلی عمل صالح است، موجب شرافت و رفعت بنده می‌شود.

اما در مقابل، عمل بدون اخلاص، مانع رشد و تعالی فرد می‌شود. در توضیح این مطلب، نکته لطیفی از قول یکی از بزرگان نقل می‌گردد:

عمل همراه با منیّت و بدون اخلاص، مانع رفعت فرد می‌شود و گویا او را زمین‌گیر می‌کند؛ زیرا انسان از خاک آفریده شده است و خاکی که با آب مخلوط شود خاصیت چسبندگی دارد. زمانی که فرد گرفتار منیّت می‌شود، بُعد طبیعی او (گِل) نمایان می‌شود و او را به دنیا و مادیات می‌چسباند و این چنین مانع صعود او می‌شود.

با توجه به این معنا نیز انجام عمل صالح، علامت توانمندی است زیرا کسی که عمل خالصانه انجام دهد؛ پیش از آن توانسته است از بُعد مادی وجود خویش رهایی یابد.

 

نماد ناتوانی؛

 

فرافکنی

 

«…وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ یرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ الْقَوْلَ یقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَكْبَرُوا لَوْلَا أَنتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِینَ * قَالَ الَّذِینَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الْهُدَى بَعْدَ إِذْ جَاءكُم بَلْ كُنتُم مُّجْرِمِینَ»[8]

«ای پیامبر، (تعجب خواهی کرد) اگر ببینى آن زمانی را كه ظالمان در پیشگاه پروردگارشان باز داشت شده‏‌اند(ایستاده‌اند) در حالى كه بعضى با بعض دیگر جدل و گفتگو مى‌‏كنند (و گناه خود را به گردن یكدیگر مى‏‌اندازند.) ضعیفان و زیردستان به مستكبران مى‏‌گویند: «اگر شما نبودید، حتماً ما مؤمن بودیم.كسانى كه استكبار ورزیدند به مستضعفان جواب می‌دهند: «آیا ما شما را از هدایتى كه به سراغ‌تان آمد باز داشتیم؟ بلكه شما خود را از حق جدا کردید!»»

 

در این آیه علامت ناتوانی بیان شده است.

خدای سبحان در این آیه از گفتگوی مستضعفان و مستکبران در روز قیامت خبر می‌دهد؛ آنگاه که هریک گناه و تقصیر خویش را به گردن دیگری می‌اندازند. مستضعفان، مستکبران و اقدامات آنان را عامل انحراف خود می‌دانند و مستکبران، خود را مُبَرّا جلوه می‌دهند و کوتاهی را به خود مستضعفان نسبت می‌دهند.

در آغاز آیه، هر دو گروه با عنوان «ظالم» معرفی شدند. یکی از معانی «ظلم» نقص است و کسی که ظالم است؛ در حقیقت ناقص است. مسلماً انسان ناقص، توانمند نیست؛ بنابراین مستکبران و مستعفان هر دو در زمره ناتوانان قرار دارند و از این جهت فرقی بین آنان نیست.

همان‌طور که در آیه مشاهده می‌شود؛ هر دو گروه فرافکنی داشتند یعنی دیگری را مقصر در بی‌ایمانی، بدبختی، جهالت و غفلت خود می‌دانستند. فرافکنی حکایت از آن دارد که فرد، هیچ وجود و تأثیری برای خویش قائل نیست و انتخاب‌های خود را مؤثر و باارزش نمی‌داند از این رو دیگران را عامل محرومیّت‌ها و ناکامی‌های خویش قلمداد می‌کند.

شاید گمان شود آیه مخصوص مستکبر و مستضعف است اما متأسفانه مشاهده می‌شود که افراد بسیاری در زندگی روزمره و شخصی خود گرفتار فرافکنی هستند غافل از آن که این امر نشانه ضعف و ناتوانی آن‌هاست.

 

نماد ناتوانی؛

 

فخرفروشی

 

«وَقَالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا…»[9]

«آن‌ها گفتند: «اموال و فرزندان بیشتر از بقیه است داریم!»»

در آیه یکی از علائم عجز معرفی می‌شود.

سخن از کسانی است که در دنیا مست ناز و نعمت بودند و نسبت به پیامبران الهی و دین خدا کفر می‌ورزیدند. این افراد در زمره ناتوانان قرار داشتند زیرا در زمینه معنویات و پذیرش حق ضعیف بودند.

یکی از ویژگی‌های این افراد، فخرفروشی بود. آن‌ها با دارائی‌هایی مادی خویش تفاخر می‌کردند؛ غافل از آن که وقتی عذاب الهی نازل شود اموال و اولاد برایشان سودی نخواهند داشت.

این امور فانی، نه تنها در آخرت دستگیر انسان نیستند بلکه در دنیا نیز گاه سود موقتی دارند و محکوم به فنا هستند و گاه فرد را متضرر می‌کند. مانند فرد ثروتمندی که ورشکست می‌شود و یا والدینی که فرزند‌شان مایه وزر و وبال آن‌ها می‌شود.

اموال و دارائی‌های انسان، اشیای بی‌جان هستند و افتخار و عزت نهایت ضعف و ناتوانی انسان است.

ممکن است این سؤال در ذهن ایجاد شود که آیا فخرفروشی با معنویات –که باقی و ماندگار هستند- نیز مانند فخرفروشی با مادیات مذموم است؟

پاسخ آن است: بلی، امور معنوی اگر حقیقی باشد برای خداست؛ اگر بنده علم، حکمت، عبادت و توفیقی دارد همه از جانب اوست[10]؛ پس چگونه انسان با مالِ غیر فخرفروشی کند؟!

تنها امری که بنده اجازه دارد با آن فخرفروشی کند؛ عبودیّت در محضر حق است زیرا از امیرالمؤمنین علیه‌السلام آموختیم:

«إِلَهِی كَفَى لِی عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً وَ كَفَى‏ بِی‏ فَخْراً أَنْ تَكُونَ لِی رَبّاً»[11]

«پروردگارا، در عزت من همین بس که عبد تو باشم و در افتخار من همین بس که تو پروردگارم هستی!»

 

نماد توانمندی؛

 

استفاده صحیح از نعمات

 

«لَقَدْ كاَنَ لِسَبَإٍ فىِ مَسْكَنِهِمْ ءَایةٌ جَنَّتَانِ عَن یمِینٍ وَ شِمَالٍ كلُواْ مِن رِّزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُواْ لَهُ بَلْدَةٌ طَیبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُور * فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَیهِمْ سَیلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْنَاهُم بِجَنَّتَیهِمْ جَنَّتَینِ ذَوَاتَى أُكُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَیءٍ مِّن سِدْرٍ قَلِیلٍ * ذَلِكَ جَزَینَاهُم بِمَا كَفَرُوا وَهَلْ نُجَازِی إِلَّا الْكَفُورَ»[12]

«براى قوم «سبا» در محل سكونت‌شان نشان‌ه‏اى از قدرت الهى بود: دو باغ (بزرگ و گسترده) از راست و چپ (به آن‌ها گفتیم:) «از روزى پروردگارتان بخورید و شكر او را بجا آورید. شهرى است پاك و پاكیزه و پروردگارى آمرزنده! امّا آن‌ها از خدا روى‏‌گردان شدند و ما سیل ویران‌گر را بر آنان فرستادیم، و دو باغ پربركت‌شان را به دو باغ بى‌‏ارزش با میوه‌هاى تلخ و درختان گز و اندكى درخت سِدر مبدّل ساختیم! این كیفر را به خاطر كفران‌شان به آن‌ها دادیم و آیا جز كفران‌كننده را كیفر مى‏‌دهیم؟!»

آیه درباره قوم سبأ و علامت ناتوانی آنان است.

قوم سبأ، از دارائی‌های فراوانی برخوردار بودند. خدای سبحان به آنان دستور داده بود که بدون افراط و تفریط از نعماتی که در اختیارشان است استفاده کنند اما آنان از نعمات و الطاف الهی روی‌گرداندند و سرانجام به عذاب الهی گرفتار شدند؛ باغ‌های سرسبزشان خشک گردید (نظام طبیعت با آن‌ها ناسازگار شد) و دارائی‌های آنان نابود شد.

سرانجام نازیبای قوم سبأ حکایت از ناتوانی آنان دارد و علامت ناتوانی آن‌ها استفاده صحیح نکردن از موجودی خویش و نعمات الهی بود.

افراد ناتوان، ارزش دارائی‌ها و امکانات خود را نمی‌دانند و از آن استفاده بجا و مناسبی ندارند. در اصطلاح عامیانه «خوشی زیر دل‌شان زده!» و قدردان داشته‌های خویش نیستند. نه در زبان شاکر خداوند هستند و نه در عمل مصرف صحیحی از نعمات دارند.

استفاده صحیح نکردن از نعمات الهی به چند شکل اتفاق می‌افتد:

گاه فرد علی‌رغم دارائی بسیار و نعمات فراوان، از وضعیت فعلی راضی و خشنود نیست و لذت نمی‌برد. در حقیقت او موجودی و دارائی‌های خود را کتمان می‌کنند (بِمَا كَفَرُوا) و وجود آن‌ها را عادی می‌انگارد.

  • گاه فرد، با آن که خدای سبحان موجودی فراوانی به او ارزانی داشته است اما آن‌ها را بدون استفاده باقی می‌گذارد و به گونه‌ای زندگی می‌کند که گویا «آه در بساط ندارد!» مانند فردی که لباس‌های فاخر و زیبایی دارد اما پوششی مندرس به تن می‌کند. به بیان دیگر، این افراد توانمندند اما در ظاهر خود را ناتوان نشان می‌دهند.

خداوند نعمات خود را از چنین افرادی سلب می‌کند زیرا بود و نبود نعمت برایشان فرقی ندارد.

همچنین این افراد نه در آخرت بلکه در دنیا مجازات خواهند شد چنانکه قوم سبأ در همین دنیا نتیجه اعمال خود را مشاهده کردند.

 

 یا دافعَ البلایا!

 

«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیكُمْ إِذْ جَاءتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَیهِمْ رِیحًا وَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا…»[13]

«اى كسانى كه ایمان آورده‌‏اید، نعمت خدا را بر خود به یاد آورید در آن هنگام كه لشكرهایى (عظیم) به سراغ شما آمدند ولى ما باد و طوفان سختى بر آنان فرستادیم و لشكریانى كه آن‌ها را نمى‏‌دیدید (و به این وسیله آن‌ها را در هم شكستیم)…»

این آیه بیان می‌کند که بسیاری از مواقع انسان در معرض گرفتاری‌ها و مشکلات مختلفی قرار دارد اما به لطف خداوند آن‌ها دفع می‌شود. برای مثال، شیطان و جنود او همواره در تلاش هستند تا به اعتقادات و اخلاق بنده آسیب وارد کنند و او را گرفتار حسادت، بخل، حرص، بدبینی، کینه، ناامیدی و… کنند اما به لطف خدای سبحان، با سپاهی نامرئی(همچنان که در آیه به باد با عنوان سپاهی نامرئی اشاره شده) مقهور می‌شوند و نمی‌توانند به هدف خود برسند.

شاید این پرسش در ذهن ایجاد شود که این آیه چه ارتباطی با بحث مورد نظر دارد زیرا بحث درباره عوامل توانمندی بود که به دست خود فرد ایجاد شود اما در این آیه، لطف و توجه خدای سبحان عامل توانمندی افراد شده است؟ پاسخ آن است که باور این حقیقت که خدای سبحان نیروهای خود را به یاری فرد می‌فرستد، موجب توانمندی است. قرآن کریم دستور می‌دهد: «اذْكُرُوا»«به یاد آورید» اگر فرد باور کند و در ذهن بسپارد که خدای سبحان، به وسیله نیروهای الهی، گرفتاری‌ها و آسیب‌ها را از او دفع می‌کند؛ احساس توانمندی و قدرت خواهد کرد.

 

دعای نیمه شبی دفع صد بلا بکند…

 

آیه بیانگر داستان جنگ جندق است. آن‌گاه که احزاب مختلفی از مشرکین سپاه مجهزی تشکیل داده بودند تا سپاه اسلام را نابود سازند اما خدای سبحان طوفانی فرستاد و آن‌ها را در هم شکست. در تفاسیر عرفانی، از باد تعبیر به نَفَس قدسی خوبان می‌شود. بنده باید بداند اگر به لطف خداوند، بسیاری از مشکلات در زندگی او وارد نمی‌شود به دلیل دعای فراوان خوبان در حق اوست.

 

تاریخ جلسه: 28/10/1399 ـ جلسه بیست و ششم

برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی

 


[1] «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً…»، سوره مبارکه بقره، آیه 30

[2] «ظلمت‌هایى است یكى بر فراز دیگرى»  سوره نور، آیه 40

[3] سوره فاطر، آیه 15

[4] سوره فاطر، آیه 10

[5] «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِی حَمید»، سوره بقره، آیه 267

[6] «وَسِعَ كُرْسِیهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض»، سوره بقره، آیه 255

[7] مفاتیح الجنان، اعمال ماه رمضان، مختصرترین دعاهای سحر

[8] سوره سبأ، آیه 31 و 32

[9] سوره سبأ، آیه 35

[10] « وَ ما تَوْفیقی‏ إِلاَّ بِاللَّه»«و همه موفقیت‌های من از جانب اوست»، سوره هود، آیه 88

[11] بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏91، ص 94

[12] سوره سبأ، آیه 15 و 16 و 17

[13] سوره احزاب، آیه 9

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *